می‌توان این گونه مرد

یک توضیح ضروری

روزی که آیت الله حسینعلی منتظری درگذشت، من بلافاصله مقاله ای را که در پی می خوانید نوشتم و در سایت “ایران امروز” (۲۰ دسامبر ۲۰۰۹) منتشر شد.

دوستانی به من ایراد گرفتند که فراموش کرده ام منتظری خود معمار ولایت فقیه بود و در سال های آغازین انقلاب، با سخنرانی های تحریک آمیز درباره صدام حسین زمینه های حمله عراق به ایران را فراهم کرد. من، هیچ چیز را فراموش نکرده بودم. درباره سخنرانی های تحریک آمیز منتظری درباره صدام حسین، حتی برای خود توضیحی نداشتم، جز آن که بگویم او به عنوان یک ملای ساده دل شاید نمی دانست که این حرف ها می تواند به سرعت به بهانه ای برای آغاز یک جنگ ویرانگر و خونبار تبدیل شود، اما در مورد نظریه ولایت فقیه او می گفتم: “انسان ها معمولا در پرداخت نظریات خود از خودشان حرکت می کنند. آیت الله منتظری از آن جا که ملای سالمی بود، شاید تصور می کرد که ولایت فقیه ابزاری برای حکومت روحانیتی خواهد بود که از نظر او “صالح” است  و نه “طالح”. او نیز، شاید مثل میلیون ها ایرانی دیگر فریب مکر خمینی را خورد که در موضع مخالف حکومت وقت از عدالت و مبارزه با فساد و دفاع از حقوق ستم دیدگان سخن می گفت و به محض نشستن بر سکوی قدرت، به یکی از جنایتکارترین چهره های تاریخ ایران و جهان تبدیل شد.

اما در منتظری جوهری بود که با اندکی گذشت او را شایسته احترام می کرد: در شرایطی که بسیاری از ملاهای دون پایه برای بردن سهمی اندک از قدرت حاکم به پلیدترین و ضدمردمی ترین مهره های حاکمیت تبدیل شده بودند، او، در مقام جانشین خمینی، به قدرت پشت پا زد تا وجدان بیدار خود را آلوده نکند. او، تا زمان مرگ خود، حاضر به تمکین در برابر دستگاه فاسدی که خمینی و نزدیکانش ساخته بودند نشد و در انزوا مرد، اما در بستر مرگ هم، چهره ای ملکوتی داشت.

حالا، آن مقاله را تقدیم همه کسانی می کنم که با شنیدن فایل صوتی سخنان آیت الله منتظری خطاب به “هیئت مرگ” امیدوار شده اند که دادخواهی خانواده های قربانیان کشتارهای بی رحمانه سال ۱۳۶۷ با شهادت تاریخی این مرد سرانجام به جائی برسد و کفتارانی مثل پور محمدی را به دادگاه بکشاند. کسی که امروز با تکیه زدن بر مسند وزیر دادگستری حسن روحانی نمک بر زخم خانواده های زندانیان و وجدان بشری می پاشد.

سال ها پیش از درگذشت آیت الله منتظری و نوشتن این مقاله، متن نوشتاری صحبت های او خطاب به هیئت مرگ، که حالا خوشبختانه فایل صوتی آن هم به عنوان یک سند مهم تاریخی منتشر شده است، از طریق همکاری که در ایران زندگی می کند به دستم رسیده بود. این نوشته بیش از هرچیز نتیجه تاثیری است که آن متن بر من گذاشت.

آیت الله حسینعلی منتظری درگذشت

 حاکمیت اسلامی رو به زوال است. در و دیوار، دست کم در شهرهای بزرگ ایران، این را فریاد می کشند. تاریخ، پس از زوال جمهوری اسلامی، درباره کسانی که آن را ایجاد کردند و کسانی که بر آن حکومت راندند، به روشنی قضاوت خواهد کرد.

صد سال پس از انقلاب مشروطیت، از میان خیل روحانیانی که در موافقت و مخالفت با آن وارد صحنه شدند، تنها دو نام به نیکی و یک نام به بدی در حافظه جمعی ایرانیان مانده است. تاریخ، به همان اندازه که شیخ فضل الله نوری قدرت طلب و واپسگرا را لعن می کند، آیات عظام، سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی را می ستاید، که به مخالفت با استبداد برخاستند و از عدالتخانه و حقوق مردم دفاع کردند.

Montazeri

از سی سال حاکمیت جمهوری اسلامی، برای لعن تاریخ نام های بی شماری باقی خواهند ماند. از بنیانگذار این حاکمیت گرفته تا ملای میان قدری که پس از مرگ او بر جایگاهش تکیه زد، تا تسمه از گرده مردمان بکشد و خزانه کشور را به سیاهکارترین و سیری ناپذیرترین باندهای ثروت و قدرت بسپارد و اکثریت مردم ایران را به زیر خط فقر هدایت کند یا در عزای عزیزانشان بنشاند.

اما از سی سال حاکمیت جمهوری اسلامی، یک نام هست که شاید برای همیشه به نیکی در حافظه جمعی مردم ایران بماند و یک نام دیگر هست، که بدون تردید چنین جایگاه شایسته ای را خواهد یافت. اولی آیت الله سید محمود طالقانی است و دومی آیت الله حسینعلی منتظری.

امروز، چهره هائی مثل آیت الله صانعی، آیت الله رفسنجانی و گروهی دیگر از روحانیون نیز به جبهه مخالفان حاکمیت زر و زور پیوسته اند. این گروه، اما توضیح درباره گذشته خود را به وجدان عمومی بدهکارند و تنها در این صورت، و اگر تا پایان خط در کنار مردم بمانند، شاید بخشوده شوند.

اما آیت الله منتظری، تنها چهره شاخص سی سال حاکمیت اسلامی است که بی گمان مورد احترام  خواهد بود. او، نخستین روحانی برجسته ایران بود که در جایگاه جانشینی بنیانگذار جمهوری اسلامی، هنگامی که دید وی از مسیر راستی و دادگری منحرف شده است، با شهامت در برابر او ایستاد، ردای مخملین اما آلوده به تزویر مقام دنیوی را با پشمینه پاک گوشه نشینی عوض کرد و هنوز دهه نخست حیات جمهوری اسلامی سپری نشده بود که به یکی از منتقدان جدی و ثابت قدم تباهی تبدیل شد.

شاید هیچ گروهی از مردم ایران، به اندازه زندانیان سیاسی دهه شصت آیت الله منتظری را قدر ندانسته باشند. اگر مقاومت او در برابر خونخواهی جلادانی که از امام فرمان می بردند نبود، از زندانیان سیاسی پیشین، اکنون هیچکس زنده نمانده بود تا خاطرات خود را بنویسند و نشان بدهند که فرستادگان آیت الله منتظری چگونه هزاران زندانی را از کام مرگی حتمی رهاندند.

آیت الله منتظری می توانست چند صباحی دیده بر جنایت ببندد، در مقام نایب امام باقی بماند و پس از مرگ او آن کند که خود می خواست. اما در این مرد روحانی، آنچه عمل می کرد، نه “مصلحت روز” که وجدان و ایمان به حق بود. او، در برابر مردی ایستاد که هیچکس را شهامت ایستادن در برابر یکدندگی های او نبود. او، بازداشت خانگی، خطر مرگ، توهین و افترا، آزار و اذیت فرزندان و حتی نوه های خود را به جان خرید، اما حاضر به سهم بردن از قدرتی نشد که خون جوانان بیگناه ایران آن را تغذیه می کرد.

این که از انقلاب مشروطیت تنها نام دو روحانی به نیکی در تاریخ مانده است و این که از انقلاب اسلامی نیز، تنها نام دو روحانی به پاکی در تاریخ ثبت خواهد شد، دلیل روشن فسادی است که کاست روحانیت ایران را از آغاز تا به امروز در بر گرفته است: خیل شیاطینی که به ندرت فرشتگانی نیز در میان آن یافت می شود.

آیت الله حسینعلی منتظری، یکی از این فرشتگان بود. او، پاک پاک پاک مرد. اینگونه نیز می توان مرد. مزار او، حتی اگر ستمکاران سیاه روی حاکم بر ایران، آن را از دیده نسل امروز پنهان کنند، روزی تنها زیارتگاه واقعی خواهد بود که از سی سال حاکمیت جهل و جنون جمهوری اسلامی به یادگار می‌ماند.