————————
تپه های تنهایی در شب ِاورانوس بیدارند
قلهٔ یکی از بی خوابی ها پناهگاه ِرویا و خاطره
فاصله زمین تا ما فقط سه میلیارد سال ِنوری
هر میلیارد سال ِنوری فقط یک ثانیه فرصت
باران فریبم داد در فرصت ِاول تا رویای دروغ ببارم
باد ِخاطره در ثانیهٔ دوم فقط استمرار ِناکامی وزید
در ثانیهٔ سوم در اورانوسم هنوز در فرصت ِسوم
تا بایستد نسیمی که سفینه را گمراه کرد
شعری بنویسم کوچک در چند بند
هر بند را در شبی دراز دست تا طلوع روز.
خانهٔ من اورانوس ۲
————————
انگار روی تپه ای دور نشسته باشی
و قلبت را سوی من گرفته باشی
تا باورت کنم تا بال هام را باز کنم
تنهایی ی اورانوس را دوباره طی کنم
وقتی نگاه تو مرا دید باز فرود بیایم
فرو بروم در تو تا جای خالی قلبت …
خانهٔ من اورانوس ۳
————————
هیچ فکر کرده ای تا طلوع مرگ
همیشه سه ثانیه فرصت داریم
ثانیهٔ اول کودکی در بازی بود که مُرد
ثانیهٔ دوم نگاهی بود که به دروغ معتاد شد
عشق را نفهمید و به اورانوس تبعید شد
و این ثانیهٔ سوم است که گاه زمان را …
خانهٔ من اورانوس ۴
————————-
هر بار که بادی بر می خیزد
و غباری روی لباسم می ریزد
می فهمم که همیشه دروغ گفته ام
به خودم به تو به آنکه ناشناس بود و
مثل قمری ی بهاری آشیانی ساخت
روی شانه ام و بلافاصله گریخت
از خالی ی عشق در اورانوسی
که حقیقتن بی پنجره روی نگاهم .
خانهٔ من اورانوس ۵
————————-
شعله ها در این فصل در آغوش می گیرم
و آنقدر سوخته ام که دیگر نمی سوزم
تو از تپه ات فرود می آیی باز با بطری ی آبی
بر آتشم آنقدر می پاشی تا اورانوس خیس
تا فکرهام بارانی تا معنایی با تو در بی معنایی.
خانهٔ من اورانوس ۶
————————
شفاف و روراست در این صفحه برات می نویسم
هیچوقت شفاف و روراست با کسی نبودم و نیستم
و صفحه را مثل یک موشک تا می زنم با نوکِ تیز
و سوی نگاه تو پرواز می دهم که می بارد
از ابر چشمانت کلماتی مثل ِنور بر اورانوس.
خانهٔ من اورانوس ۷
————————-
فراری از آغوشم بعد از این که مادر می شوی
و بر نمی گردی تا متولدم کنی
یکی از شب ها روی تپه ام شمعی می سوزد
از تلالو همین شمع به دیدنم می آیی
بر سرانگشت ِاشاره ات سازی می نوازد
و از دهانت هدیه ای لبخند می دهد
در آغوشم می گیری و دوباره معشوق می شوی
و باز فراری می شوی تا باز متولدم کنی.
خانهٔ من اورانوس ۸
————————-
ذات ِهدف در هستی حالا اورانوس است
تیرهایی دارم که غلاف کرده ام تا بپوسند
برای این پوسیده گی ها دلایلی هست
فصل هایی ناشناخته که گلوله باران شدیم
و فصل هایی بیگانه که چشمی نداشتند
تا ببینند ذات ِاورانوس یا هدف ِهستی کجاست.
خانهٔ من اورانوس ۹
————————
قبل از این که بال هاش را ببندم
بعد از سفری طولانی و سخت ناهموار
و خاموشش کنم تا دمی جانش بیاساید
یک بار دیگر می پرسم از مغز متفکرش
برای برگشت چه تاریخی را باید تیک بزنم
هنوز که بیگانه با هستی ی اورانوسی ام.
خانهٔ من اورانوس ۱۰
————————
در اورانوس ِآبی که مدرن به رنگ ِمویت
در اورانوس ِآبی که هوس ناک مثل ِپوست ِتنت
در اورانوسِ آبی که آوانگارد چون ِهمیشه لبخندت
در اورانوس ِ آبی که پیشگام چشمانت وقتی معترضی
در اورانوس ِآبی که وقتی معترضی قلبت در سینه
زبانت در دهان و شعله های عشقت چنان فریاد
که بی عدالتی دُم به دندان می گزد و می گریزد
حتی زخم های کوچک من حتی ناهم آوایی شعرم.