فرح طاهری
سخنرانی یونس پارسابناب در تورنتو
یکشنبه ۱۲ دسامبر ۲۰۱۰ مصادف بود با ۲۱ آذر ۱۳۸۹ و “بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان ایران ـ کانادا” به مناسبت شصت و پنجمین سالگرد تشکیل حکومت ملی آذربایجان برنامه ی سخنرانی ترتیب داده بود با عنوان “آذربایجان و مسئله ی ملیت ها در ایران: دیروز و امروز” که دکتر یونس پارسابناب، استاد دانشگاه واشنگتن سخنران آن بود.
لیلا مجتهدی از طرف “بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان ایران ـ کانادا” گرداننده ی مراسم بود و ضمن تشکر از شرکت کنندگان و حامیان برنامه (نشریه شهروند و نشریه حیدربابا) درباره ی مناسبت برگزاری این سخنرانی گفت:”امروز ۲۱ آذر ۸۹، ۶۵ سال از تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان می گذرد. این حادثه تاریخی یکی از مهم ترین و در عین حال بحث برانگیزترین وقایع تاریخ معاصر ایران است که مخالفان و موافقان بسیاری دارد. از آنجا که امروز حقوق ملیت های ایران یکی از گفتمان های اصلی جنبش ضداستبدادی ایران را تشکیل می دهد، و با نگاه به تجربه ی تاریخی، دوران یک ساله ی حکومت خودمختار آذربایجان، نقطه عطفی در تأمین حقوق ترک های ایران است، از دکتر یونس پارسا بناب استاد دانشگاه واشنگتن که در این زمینه صاحب نظر هستند، دعوت کرده ایم تا از دیروز و امروز حقوق ملت آذربایجان به عنوان نمونه ای از حقوق سایر ملیت های ایران برایمان صحبت کنند.”
مجتهدی سپس سخنران را معرفی کرد.
دکتر یونس پارسا بناب متولد ۱۳۱۶ شمسی (۱۹۳۷میلادی) در تبریز، از دبیرستان امیرخیزی تبریز دیپلم ادبی گرفت، لیسانس(۱۹۶۵) و فوق لیسانس(۱۹۶۷) را در رشته علوم سیاسی و تاریخ از دانشگاه هاوارد گرفت و دکترا را در رشته علوم سیاسی، تاریخ و امور بین الملل از دانشگاه کاتولیک واشنگتن در سال ۱۹۷۴ دریافت کرد. آقای پارسابناب از آغازگران و فعالان کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در آمریکا در سال های ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۸ بوده، از نویسندگان نشریه ترکی زبان “ستارخان بایراغی” ارگان کمیته ی ملیت های کنفدراسیون جهانی در سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰، نویسنده و سردبیر نشریه انگلیسی زبان ریپه چاپ واشنگتن، از نویسندگان نشریه میزگرد (چاپ کلن)، نشریه ایرانیان(چاپ واشنگتن)، نشریه راه کارگر(چاپ پاریس و لندن) و نشریه شهروند(چاپ تورنتو و دالاس) بوده است. از سال ۱۹۷۲ استاد علوم سیاسی و جامعه شناسی سیاسی دانشگاه Strayer واشنگتن است و از ۱۹۸۶ تا ۲۰۰۰ رئیس هیئت علمی این دانشگاه بوده است.
استقلال و وابستگی، تاریخ سیاسی ارتش ایران، مسئله ملی و هویت ملیت ها در ایران، تاریخچه یکصد سال احزاب و سازمان های سیاسی ایران(دو جلد)، صدای گوشخراش پان ایرانیسم از آثار منتشرشده ی پارسابناب هستند و تازه ترین کتاب ایشان “جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه” حاوی مجموعه مقالات سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۹ است.
دکتر پارسابناب ضمن تشکر از برگزارکنندگان و حامیان و شرکت کنندگان در برنامه سخنرانی خودش را ارائه کرد. فشرده ی سخنرانی ایشان را که از روی نوار پیاده شده، در زیر می خوانید:
پیش از اینکه به بحث اصلی بپردازم، به چند نکته باید اشاره کنم.
من به گروهی با نام “فروم جهانی آلترناتیوها” یا “فروم جهانی بدیل ها” تعلق دارم و مواضعی که درباره مسائل مختلف می گیرم تقریبا تحت تأثیر این فروم است که سالهاست با آنها همکاری دارم و از تجربه ی آنها بسیار استفاده می کنم. یکی از چهارچوب هایی که در این فروم ها استفاده می کنیم چهارچوب نظام جهانی ست. من هیچ مسئله ای را بدون توجه به نظام جهانی سرمایه نمی توانم مورد بررسی قرار دهم. امروز که راجع به مسئله ی ملی و ارتباط آن با ۲۱ آذر صحبت می کنیم خواهید دید که تحلیل من در همان چهارچوب قرار خواهد گرفت.
آنچه که امروز در جهان می بینیم سرمایه داری واقعاً موجود، این همان نظام جهانی سرمایه است. یک نحوه ی تولید مشخص نیست، مثل پنجاه سال و صد سال قبل نیست، امروز سرمایه داری واقعا موجود تبدیل شده به یک نظام جهانی. ایران تافته جدابافته از این نظام نیست و هر مسئله ای در آن باید در چهارچوب نظام سرمایه تعریف شود.
نکته ی دیگری که باید اضافه کنم، اینکه من عموما مسئله ی ایران و مسائل در ارتباط با ایران را فرهنگی نمی بینم بلکه سیاسی می بینم و به همین خاطر مثلا با پست مدرنیست ها یا طرفداران تلاقی تمدن ها از یک سو در اختلاف هستم، از سوی دیگر با بنیادگرایان مذهبی در تضاد هستم. اینها همه مسئله را در ایران فرهنگی می بینند و من صددرصد سیاسی می بینم و می دانم که مسائل دیگر با حل مسئله ی سیاسی حل خواهد شد.
اگر از من بپرسید که اگر مسئله ی ایران سیاسی ست مؤلفه هایش چیست، می گویم آن را به سه بخش تقسیم کرده ام. من می گویم مسئله حاکمیت خیلی مهم است و باید آن حل شود. از مشروطیت تاکنون مردم به آرزوها و آرمان هایشان نرسیده اند، این آرمان ها در سه شعار اصلی خلاصه شده، استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی که مردم به این خواست ها نرسیده اند، ولی توجه کنید که ایران تافته ی جدابافته در دنیا نیست، آیا ملل دیگر رسیده اند؟ و یا آنان که رسیده اند به خاطر بحران عظیم ساختاری نظام دارند تمام آن آرمان ها را از دست می دهند، از کانادا و آمریکا و اروپا و … یکی پس از دیگری پس باز هم می بینید که اگر مردم ایران، مردم آذربایجان، مردم کردستان به آرزوهای خودشان نرسیده اند، از مشخصات فرهنگی کلیه ملیت های ساکن ایران نیست، بلکه مسئله به غایت سیاسی ست و سه مولفه دارد: مسئله زحمتکشان، مسئله زنان و مسئله ملیت ها. اگر توجه کنید امروز نصف بیشتر زحمتکشان ایران مثل زحمتکشان مکزیک، هند یا مصر، زنان هستند. دقیقا معلوم نیست چقدر هستند. و از سوی دیگر اکثر زحمتکشان ایران به ملیت های مختلف ایران تعلق دارند، مخصوصا به آذربایجانی ها، و به همان نسبت به کردها، و به اعراب، و بلوچ ها و ترکمن ها و بعد تمام ملیت های ساکن ایران هستند که طبق اسناد پژوهشی سازمان ملل متحد امروز در ایران نزدیک به ۲۶ اقلیت ملی ساکن هستند و خود را ایرانی می دانند. پس مسئله زحمتکشان و زنان و مسئله ملیت ها رابطه های ارگانیک تاریخی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارند. حل مسئله ی سیاسی در ایران می تواند ما را در جاده ای قرار دهد که این جاده ما را در آن جهتی به جلو سوق دهد که به مسئله ملیت ها و زنان در ایران رسیدگی شود. این سه مسئله حل نشده در ایران ـ استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی ـ با این سه مؤلفه ـ زحمتکشان، زنان و ملیت ها ـ ارتباط تنگاتنگ دارد.
من امروز به مسئله زحمتکشان و زنان نمی پردازم و به مسئله هویت ملیت ها بویژه آذربایجان به مناسبت سالگرد ۲۱ آذر می پردازم.
باید توجه کرد که به خاطر رشد در جهان مسائلی به وجود می آید که قبلا وجود نداشته، مثلا مسئله مواد مخدر در جهان، ۳۰۰ سال پیش چنین مسئله ای وجود نداشته، یا محیط زیست ۵۰۰ سال پیش وجود نداشته، به خاطر تکامل جوامع این مسائل به وجود آمده و مسئله ملی هم در ایران از نظر تاریخی ۵۰۰ سال پیش وجود نداشته. مسئله ی ملی از مسائل عصر جدید است، عصر پانصد ساله ی سرمایه داری. وقتی یک کشوری می رود و کشور دیگری را با استفاده از اهرم های معروف امپریالیستی تسخیر می کند بدون آنکه ضرورتا به طور فیزیکی بگیرد، در نتیجه این به مسئله ای ختم می شود به نام مسئله ی ملی. پس ما در ایران خودمان مسئله ی ملی داریم و در اکثر کشورها مسئله ملی خیلی مهم است.
در انترناسیونال اول در قرن نوزدهم، مارکس، پرودون و خیلی از انسان های بزرگواری که آن زمان انترناسیونال را اداره می کردند، درک بسیار محدودی از مسئله ملی داشتند. من با اینکه مارکسیست هستم، ولی به محدودیت های تاریخی مارکس آشنا هستم، که به عنوان انسان بزرگی که از نظر من بزرگترین خدمتگزار زحمتکشان بویژه کارگران است، او به عنوان یک دانشمند بزرگ محدودیتش در رابطه با مسئله ی ملی بود. (البته در انترناسیونال اول به زنان هم حق رای ندادند که آن هم مسئله ی دیگری ست که امروز راجع به آن صحبت نمی کنیم) مارکس و حتی پرودون مسئله ملی را فقط محدود به اروپای غربی می دیدند و درکشان حتی نیمه اروپایی بود.
در انترناسیونال دوم، حق تعیین سرنوشت ملی برای تعدادی از کشورها مورد قبول قرار می گیرد. وقتی از کائوتسکی و بوخارین می پرسیم منظور شما کدام کشورهاست می بینیم منظورشان فقط لهستان و بخشی از کشورهای اروپاست. آنها مردم هند و چین و ایران را اقوام و عشایر و ایلات می خواندند و ملت نمی دانستند که حق تعیین سرنوشت ملی داشته باشند. یکی از اعضای فعال انترناسیونال دوم، لنین بود. او اولین کسی ست که حق تعیین سرنوشت ملی را جهانی کرده و از اروپا بیرون آورده و جهان را از موضع اروپا نمی بیند بلکه جهان را از موضع انسان محوری می بیند. از نظر لنین هر ملتی حق تعیین سرنوشت ملی دارد. ۹۷ سال قبل لنین یک سری مقالات در این زمینه نوشته که به زبان های مختلف حتی ترکی و فارسی در اختیار ما قرار دارد.
نظام جهانی سرمایه حق تعیین سرنوشت را به آن ملتی می دهد که خودش را درون محور جهانی نظام قرار دهد و با قوانین حاکم بر این محور موافقت کند آن وقت حق تعیین سرنوشت ملی خواهد داشت. مثلا اگر در عراق مردم کردستان حق تعیین سرنوشت ملی دارند، ارتباطی با خواسته های مردم کردستان ندارد، بلکه با خواست حرکت جهانی سرمایه ارتباط دارد.
مردم جهان امروز به حق تعیین سرنوشت ملی اعتقاد پیدا کرده اند. در ایران بهترین نمونه ی تاریخی حق تعیین سرنوشت ملی را که به عمل گذاشته شد، مورد بررسی قرار دهیم بدون شک باید در آن زمینه و کلیت ایران، جنبش ۲۱ آذر یا جنبش آذربایجان را مورد بررسی قرار دهیم. این نمونه نه در ایران بلکه در خاورمیانه نمونه ی خوبی ست. باید از تجارب این جنبش، از نکات مثبت و منفی، از پیروزی و شکستش صحبت کنیم.
ضمنا باید گفت هر جنبشی ضرورتاً مترقی نیست. جنبش مترقی باید مولفه های ترقی را داشته باشد والا جنبش حیدری ها و نعمتی ها قبل از انقلاب مشروطیت از جنبش های بسیار بزرگ بودند که چهل درصد اهالی شهرهای بزرگ ایران را در تبریز و مراغه و اردبیل در دست داشتند ولی جنبش هایی به غایت ارتجاعی و عقب افتاده بودند، ولی جنبش آذربایجان جنبشی مترقی بود.
وقتی که جنگ جهانی دوم تمام شد، در ایران چپ ها، مارکسیست ها و سوسیالیست ها بین دو نظر تقسیم شدند. یک نظر معتقد بود، بلافاصله وقتی فاشیسم شکست می خورد ایران وارد مرحله ی مبارزات طبقاتی می شود. نظرگاهی که پیشه وری نمایندگی می کرد معتقد بود که مبارزات طبقاتی باید بعد از مبارزات ملی پیش برود و در واقع مبارزات ملی انعکاسی ست از مبارزات طبقاتی. این باعث شد که پیشه وری از اول به عنوان سردبیر و صاحب روزنامه ی آژیر به حزب توده ی ایران نپیوندد و خارج از حزب توده ایران به مبارزات خودش به عنوان یک ژورنالیست ادامه دهد. هیچ وقت هم قصدش در ارتباط فقط با آذربایجان نبود، کل مسئله ی ملی را در ایران در روزنامه آژیر منعکس می کرد، بویژه آذربایجان را چون آذربایجانی بود و به زبان ترکی ادبی تسلط داشت و به منابع و ادبیات سیاسی ترکی هم دسترسی داشت.
ما جریانات آذربایجان را می دانیم. وقتی برای مجلس چهاردهم انتخابات شد، پیشه وری به حق از تبریز یکی از دو نماینده ی انتخابی بود، ولی در مجلس چهاردهم اعتبارنامه اش توسط بخش بزرگی از نمایندگان رد شد. در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان جنبش شروع شده بود. پیشه وری دو انتخاب داشت، یا باید با جنبش می رفت و در خدمت جنبش قرار می گرفت، یا می ماند در تهران به روزنامه نگاری اش ادامه می داد. این نبود که او رفت به تبریز و غائله به وجود آورد، او بعدا به تبریز رفت و بخشی از رهبری جنبش آذربایجان را در دست گرفت. این مهم است، زیرا تمام نویسندگان و مورخان سلطنت طلب و مشروطه خواه و بنیادگرایان اسلامی تحریف می کنند راجع به پیشه وری و جنبش مردم آذربایجان را غائله اعلام می کنند. این مردم آذربایجان بودند که می خواستند انقلاب کنند و به حق تعیین سرنوشت خودشان برسند و پیشه وری رفت و بخشی از رهبری را در دست گرفت. آیا اتحاد جماهیر شوروی نقش داشت؟ مسلماً. اگر آن زمان شما یک روشنفکر مترقی بودید، طرف چه کسی را می گرفتید؟ اتحاد جماهیر شوروی را یا طرف آنها که با سرمایه داری بودند؟ آن زمان من روشنفکری را نمی شناسم که معتقد به حق تعیین سرنوشت باشه و با اتحادجماهیر شوروی نباشه، در حالی که پیشه وری علاقه ی مشخص و وابستگی ایدئولوژیکی و سیاسی به اتحاد جماهیر شوروی داشت. آن چیزی که امروز ما از اتحاد جماهیر شوروی می دانیم، آن زمان وجود نداشت، از هوشی مین گرفته تا مائو در سراسر جهان همان حرکتی را کردند که پیشه وری انجام داد. بنابراین شوروی نبود که جنبش آذربایجان را به وجود آورد، بلکه مردم آذربایجان بودند و شوروی هم کمک کرد.
و اما چرا شکست خورد؟ آیا نیروهایی که آن زمان داخل آذربایجان بودند چون اتحاد نداشتند شکست خوردند؟ در جامعه شناسی سیاسی ما بحثی داریم به اسم جنبش شناسی که ما آن ها را به صورت آکادمیک مورد بررسی قرار می دهیم. جنبش آذربایجان یکی از جنبش های کم نظیر است، زیرا که در آن جنبش نیروهای سوسیال و ناسیونال وحدت استراتژیک کردند و جنبش پیروز شد. اگر به ترکیب افراد دولت آذربایجان نگاه کنید این وحدت را می بینید.
شما اگر به تاریخ جنبش نگاه کنید و اصلاحاتی که در آن یک سال در آذربایجان اتفاق افتاد، نظام جهانی سرمایه نمی توانست آن را قبول کند. من به هیچ وجه نمی خواهم به جزئیات این اصلاحات بپردازم ولی به دو سه فقره ی آن اشاره می کنم.
در تاریخ جهان شما می دانید کشور سوئیس سال ۱۹۷۹ به زنان حق رای داد. آمریکا با کشتار و قتل عام در سال ۱۹۲۰ به زنان حق رای داد. در ایتالیا تا ۱۹۷۵ زنان حق طلاق و حق رای نداشتند. در ایران ما، تازه زمانی که زنان حق رای پیدا کردند، بعد از انقلاب شاه و ملت بود، گرچه بعد از آن زنان در انتخابات نبودند زیرا مردان هم در انتخابات نبودند، زیرا یک کشور استبدادزده بود مثل حالا که در انتخابات چه شرکت بکنید چه نکنید، معنی ندارد. در آذربایجان در سال ۱۳۲۴ شمسی(۱۹۴۵) زنان رای دادند. این بی نظیر است در کل خاورمیانه(بجز چند سالی در ترکیه). علاوه بر آن اشتغال به کار بخشی از حقوق زنان شد، نه اینکه هر کس احتیاج دارد برود کار کند، بلکه حقوق اوست که کار کند.
حقوق هم موضوع مدرنی ست و به عصر جدید تعلق دارد. ما در عصر پیشاسرمایه داری، ششصد، هفتصد سال قبل حقوقی نداشتیم، عدالت و بی عدالتی داشتیم ولی حقوق مدنی، سیاسی و ملی نداشتیم. هر قدر که سرمایه داری توسعه پیدا می کند، و کشورهای امپریالیستی می روند کشورهای پیرامونی را استعمار می کنند این حقوق هم رشد پیدا می کنند.
حق تحصیل و تدریس به زبان مادری آن زمان در آذربایجان پیاده شد. در اسنادی که از آرشیوهای باکو به دست آمده، نشان می دهد که در کنگره ی فرقه ی دمکرات آذربایجان تمام ملیت های ساکن آذربایجان نماینده داشتند، حتی نماینده ای بود از قره پاپاخ ها که از امتزاج کردها و ترک ها به وجود آمده اند و زبانشان آمیزشی ست از زبان ترکی و کردی، آن ها هم حق نمایندگی داشتند در آن کنگره، کردها و ارامنه نمایندگان زیادی داشتند. اینها جریانات بی نظیری بودند که نمی توانست مورد قبول نظام جهانی سرمایه قرار بگیرد.
وقتی رضاشاه خلع شد و به تبعید رفت، آزادی های نسبی به ایران آمد، تمام نخست وزیران ایران از محمدعلی فروغی گرفته تا زمان دکتر محمد مصدق، یا دربست طرفدار انگلیس بودند یا دربست طرفدار آمریکا، چرا؟ برای اینکه آن زمان از هر کس می پرسیدی، حتی از حزب توده، که تضاد اصلی بین نیروهای خارجی چیست؟ می گفتند، تضاد اصلی بین آمریکا و شوروی. ولی امروز به آرشیوها مراجعه کنید می بینید که تضاد اصلی بین انگلستان و آمریکا بود. انگلستان نفت ایران را داشت و آمریکا می خواست بگیرد. ۲۸ مرداد شکست انگلستان و پیروزی آمریکا بود. (در بخش پرسش و پاسخ به این بخش بیشتر پرداخته شد و دکتر پارسابناب گفت، تنها کسی که تضاد اصلی را شناخته بود دکتر حسین فاطمی بود که همیشه به این تضاد اشاره می کرد و همین مسئله بود که باعث شد آمریکا بر روی اعدام او مصر باشد.)
وقتی که جنبش آذربایجان رشد کرد، برای اولین بار این دو نیرو که تا دیروز به رقابت های خونین در داخل ایران دست زده بودند بلافاصله وحدت کردند. وحدت آنها حاصلش قوام السلطنه بود که هم نماینده آمریکا بود و هم نماینده ی انگلیس و این دو نیروی امپریالیستی آن زمان، جنبش مردم آذربایجان را در واقع سرکوب کردند.
امروز به خاطر اینکه آرشیوها باز شده اند ما مطالب زیادی را دریافت می کنیم که با دانشی که قبلا داشتیم در تضاد قرار می گیرد. ماها همیشه فکر می کردیم چپ های ایران نمی توانند با ملی گرایان وحدت استراتژیکی کنند، ولی جنبش آذربایجان عملا نشان می دهد که نیروهای استقلال طلب، آزادیخواه، طرفداران عدالت اجتماعی (سوسیالیست ها و مارکسیست ها) و فدرالیست ها نمی توانند در ایران به پیروزی برسند، مگر اینکه در یک چهارچوبی به آن وحدت استراتژیکی برسند که در آذربایجان اتفاق افتاد.
شما توجه کنید که پیشه وری، جاوید و بی ریا کمونیست بودند، فریدون ابراهیمی سوسیالیست بود، اینها با افرادی مثل عظیما، شبستری، آیت الله عبدالله مجتهدی که نه مارکسیست بود و نه ملی، با هم در هیئتی می نشستند، یک اتحاد استراتژیکی بود. اگر این نمونه آن زمان در داخل ایران و یا کشورهای خاورمیانه پیاده می شد، خطر بزرگی در مقابل نظام جهانی سرمایه قرار می گرفت. یعنی در واقع آلترناتیوی به وجود می آمد که امروز ما کوشش می کنیم در آلترناتیو فروم جهانی آن را به وجود بیاوریم.
بررسی جنبش آذربایجان به صورت واضحی نشان می دهد که ما چقدر از رویدادهای بزرگ ایران می توانیم یاد بگیریم. علت پیروزی جنبش فتح تهران، سرنگونی استبداد صغیر و اعلام مشروطیت دوره ی دوم و افتتاح مجلس دوم، دقیقا به خاطر اتحاد نیروهای سوسیال و ناسیونال بود و بدون وحدت آنها امکان پیروزی نبود. قیام سی تیر چرا پیروزمند بود، به خاطر اینکه نیروهای سوسیال و ناسیونال وحدت کردند.
فدرالیست های ایران و طرفداران حق تعیین سرنوشت ملی و نیروهایی که ضرورتا دور محور فدرالیسم جمع نشده اند، عدالت اجتماعی می خواهند و آزادی و استقلال برای ایران می خواهند، اینها هم نمی توانند به تنهایی به پیروزی برسند، مگر اینکه ما بیاییم در سطح جوامع ایرانی که امروزه در سراسر جهان پخش شده اند، حوزه های کار به وجود بیاوریم که این نیروها بیایند بنشینند و یک چهارچوب مبارزاتی استراتژیک را با هم علیه جمهوری اسلامی برپا کنند چون جمهوری اسلامی با تأکید بر روی بنیادگرایی دینی از نظر تاریخی با نظام جهانی سرمایه گره خورده. نظام جهانی سرمایه می گوید رستگاری بشر بسته به این است که درهای خودتان را به سوی بازار آزاد باز کنید. بنیادگرایی مذهبی می گوید، شما رستگار نمی توانید باشید مگراینکه خود را تسلیم محض خدا کنید. هر دوی اینها حق تعیین سرنوشت ملی را قبول ندارند. بین احمدی نژاد که یک بنیادگرای مذهبی ست با اوباما که یک بنیادگرای سکولار است، چه تفاوتی ست؟ هر دوی آنها معتقدند که توده های مردم نمی توانند تاریخ خودشان را بسازند، در صورتی که تاریخ نشان می دهد چیزهایی که ما به دست آوردیم توسط مردم بوده. اگر زنان در آمریکا و کانادا امروز حق رای دارند به خاطر مبارزات زنان بوده نه به خاطر اینکه آنان به آموزش های مقدس و یا قوانین مقدس بازار آزاد اعتقاد پیدا کرده اند. اگر سیاهان امروزه در آمریکا آزادی پیدا کردند که در دانشگاه تحصیل کنند، به خاطر بازار آزاد نبوده، یا تسلیم رضای خدا بودند، بلکه به خاطر مبارزاتشان بوده. بنیادگرایان بازاری و مذهبی به مردم می گویند حاکمیت ملی از بازار و از خدا می آید، در صورتی که اکثریت مردم ایران در جریان تاریخ نشان داده اند که معتقد هستیم توده های مردم می توانند دخالت کنند، این دخالتگری می تواند صلح آمیز باشد و می تواند قهرآمیز باشد. (در مورد تفاوت بین احمدی نژاد و اوباما سخنران در بخش پرسش و پاسخ بیشتر توضیح داد.)
اینها برای من یک جمع بندی جدید است. وقتی به این فروم های جهانی می روم از من مطالعات نمونه ای می خواهند و من آذربایجان را مطرح می کنم. وقتی در زمان حکومت ملی آذربایجان۶۵ سال پیش گفتند که تمام گارسن ها باید در تبریز زن باشند، همه قبول کردند. آن زمان ما در تبریز سه سینما داشتیم که بلیت فروش هایش زن بودند و وقتی به خانه می رفتند ساعت ده شب بود، اما امروز یک زن در تبریز یا تهران یا مشهد به تنهایی نمی تواند شب ها بیرون برود و خیلی خطرناک است.
جنبش آذربایجان پر از درس است. البته جنبه های منفی هم در آن وجود دارد. نقش هایی که شبستری و جاوید بازی کردند به غایت منفی بودند. تا این اواخر انتقادی که از پیشه وری می کردند این بود که پیشه وری فرار کرد، در حالی که آرشیوها نشان می دهد که مالاتوف نامه ای دریافت کرده که اگر روس ها کمک خود را از آذربایجان قطع نکنند اینها ایستگاه های نفتی باکو را بمباران اتمی می کنند. سال ۱۹۴۶ است و هنوز اتحاد جماهیر شوروی دارای قدرت هسته ای نبود. در نتیجه نه تنها آنها از آذربایجان بیرون رفتند بلکه به طرفدارانشان هم تهدید کردند و جنبش آذربایجان را سرکوب کردند تا مدل نشود.
نظام جهانی سرمایه وقتی که دید جنبش مردم ایران خیلی زودرس است، ده سال پیش از جنبش اندونزی، پاتریس لومومبا در کنگو و سوکوتوره در گینه، با دو ضربه ما را به این روز انداخت. اول نهضت آذربایجان را سرکوب کردند و ضربه ی دوم را در ۲۸ مرداد ۳۲ زدند. آن افرادی که در قتل عام مردم آذربایجان شرکت داشتند، همان ها در قتل عام روزهای بعد از ۲۸ مرداد دست داشتند: شوارتسکف، شاه بختی، زاهدی، شاه، قوام السلطنه همان ها بودند.
جمع بندی
تجربه ی جنگ های مرئی و نامرئی آمریکا در کشورهایی چون عراق، پاکستان، افغانستان یمن و … در سال های گذشته باید برای ما به عنوان بخشی از قربانیان نظام جهانی، منبع مهمی برای تجربه اندوزی و بدیل یابی باشد.
نفس وجود جمهوری اسلامی سرمایه، تهدیدی بالقوه و تاریخی برای استقلال پایدار ایران که مولفه ی اصلی و ضروری ترین زمینه برای گسترش آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی و حق تعیین سرنوشت ملی برای ملیت های ساکن ایران است، می باشد. به نظر من وقت آن رسیده است که تمامی نیروهای مترقی، سوسیالیست، دمکراتیک و ملی همراه با سازمان ها و احزاب ملیت گرای طرفدار استقرار دولت های فدراتیو و خودمختاری که با منویات و عملکرد نظام جهانی سرمایه خط کشی شفاف کرده اند حساب خود را با اصلاح طلبان، محافظه کاران، سلطنت طلب ها، و آن بخش از ملی گرایان که عکس مصدق را بالا برده اند ولی به هیچ وجه با این خطی که من می گویم روی موافقتی ندارند و از عکس مصدق استفاده می کنند. در ترکیه هم همین کار را می کنند و از آتاتورک استفاده می کنند ولی برای آمریکا لابی می کنند تا به اتحادیه اروپا بپیوندند. در همه جا همین است. شما در چین می روید همه جا عکس مائوست، در ویتنام عکس هوشی مین است، در ایران هم همینطور بود، قبل از انقلاب هر جا می رفتی عکس ستارخان بود، اینها همه چیز را اخته می کنند. من معتقدم نیروهایی که واقعا خواهان حق تعیین سرنوشت ملی هستند باید با هم وحدت کنند چون بدون وحدت نمی توانیم نظام جمهوری اسلامی سرمایه را از بین ببریم. این نیروهای ضد نظام جهانی باید به جوانان و نوجوانان متعلق به ملیت های ایران که ۷۵درصد جمعیت ۷۷ میلیونی ایران را تشکیل می دهند، ندا دهند که دمکراسی و حقوق بشرخواهی رژیم های جمهوری اسلامی و آمریکا ـ همانطور که در سال های گذشته در کشورهای مختلفی مثل عراق نشان داده اند ـ چیزی جز تاراج، آشوب، عدم امنیت، هرج و مرج و بی خانمانی برای ملیت های ساکن آن کشورها نیست. تاریخ و ملیت های کشور ایران کسانی را که ۵۶ سال پیش با خواست و حمایت آمریکا با کودتای ۲۸ مرداد، دمکراسی نوپا و ملی ایران را سرکوب ساخته و ایران را به مدار نکبت بار جهانی سرمایه متصل ساختند، و امروز نیز آن آرزو را دارند، نباید این وقایع بزرگ تاریخی را فراموش کنند.
پس از استراحت، بخش پرسش و پاسخ برگزار شد و در این بخش دکتر پارسابناب برخی از مسائل را که کمتر روی آن تاکید کرده بود و مورد سئوال بود، بیشتر شکافت.
در این برنامه بیش از صد و سی تن از علاقمندان شرکت کرده بودند.
آقای مهرداد، ممکنه شما در این جا یکی تو تا کامنت بد هم ببینید ، اما دوست عزیز واقعیات پشت این اسناد را که نمیتوان انکار کرد. حکایت دوستان پان ترک ما حکایت آن شتر مرغ است.بهش میگن تخم کن میگه من شترم،میگن سواری بده میگه مرغم.شما تا صبح هم سند و مدرک بیاورید این بنده خدا میگه نوچ،حرف من درسته… دوستان بیأیید قدری مطالعه بکنیم و همیشه با احساسات عمل نکنیم ، یادمان باشد که این سرزمین ما دشمنان زیادی دارد که منتظرند تا مارا به جان همیدیگر اندخته تا به ما حکومت بکننند و این خاک را با دست خود ما تکه پاره بکنند ، می دانم که تو را هیچ چیز به اندازه ی نصیحت آزار نمی دهد و این را نیز میدانم که پند و اندرز معلم باز از هر پند و اندرز دیگری تلخ تر و آزار دهنده تر است ولی ….من آن که صلاح توست به تو میگویم ، تو خود دانی که از این ملال بگیری یا سود ….
در واقع کسانی که امروز به عده ای از هموطنان خود بخاطر نوعی دگراندیشی و نواندیشی برچسب هائی از قبیل وطنفروشی و بیگانه پرستی و تجزیه
طلبی میزنند از لحاظ ناآگاهی هیچ فرقی با ساندیس خورهای رژیم اسلامی ندارند وچنان درخواب عمیقی به سرمیبرند که وا…قعا
معلوم نیست چندسال دیگر لازم است که ایشان بیدار گردند۰
خانم پرستو همانطور که می دانید این یکی از مهمترین و اصلی ترین مسائلی است که گریبانگیر ما ایرانی هاست و به راستی و درستی باید بدون ترس و واهمه از انگ خوردن و این که خادم هستیم یا خائن یک بار به این مسئله از زوایای مختلف پرداخته شود. واقعیت این است چه در زمان شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی این مسئله یکی از تابوهای فرهنگی ما ایرانیان بوده است و خوشبختانه به تازگی این مسئله از تابو بودن در آمده و انسان های دلسوز و فرهیخته با ایده های متفاوت و از دریچه های گوناگون روی این مسئله ملی به نظردهی و بحث نشسته اند که بسیار عالی ست. از مولفه های دمکراسی و آزادی پذیرفتن تنوع و تکثر است . گفته اید که آقای پارسابناب تجزیه طلب است و بعد تلویحا نتیجه گرفته اید که حمایت آقای زرهی از این سخنرانی مغایرت دارد با طرفداری آقای زرهی از آقای نوری علا. متاسفانه ما هنوز با الفبای استبدادی به مولفه های مدرن و امروزی نگاه می کنیم برای همین هم دائم به دنبال طرفدار و هواه خواه صد در صد بدون هیچ پرسش و پاسخ و تردیدی می گردیم. تنها راه رسیدن به دمکراسی و آزادی این است که این فرهنگ را درونی خود کنیم و تصور نکنیم که حقیقت و واقعیت تنها آن چیزی ست که ما می پسندیم. در آخر لینک گزارش خانم طاهری از جلسه ای که شما تصور فرمودید شهروند از گزارشش سرباز زده برایتان می گذاریم. تا کنون حتی یک بار شهروند مقاله ای چاپ نکرده است که نویسنده آن مقاله تجزیه طلب بوده باشد و یا در آن مقاله تجزیه طلبی تبلیغ شده باشد. اتفاقا همه آن کسانی که به طرفداری از این مسئله قلم زده اند بارها و بارها اذعان کرده اند که صد در صد خود را ایرانی می دانند و در چارچوب ایران خواسته هایشان را دارند مطرح می کنند. به نظر ما باز شدن این مباحث کمک می کند که اگر کسی یا کسانی در عمل و گفتارشان تناقضی وجود دارد با سند و مدرک مشخص شود و به قول حافظ تا سیه روی شود هر آن که درو غش باشد.
این هم لینک گزارش خانم طاهری از نشست آقای پرویز دستمالچی و دکتر محمد امینی.
https://shahrvand.com/?p=10951
با عرض سلام وادب ، در این چند روز گذشته ، سالگرد ۲۱ آذر ۱۳۲۴-۱۳۲۵، موضوع سخرانی آقای دکتر پارسا بناب ، در شهر تورنتو بود ،که به دنبال آن بخشی از هموطنان مطلبی را در رابطه با این وقایع تاریخی در سایت شهروند گذاشته اند .آز آنجائیکه حقوق مدنی -شهروندی ،فرهنگی اقلیت های قومی ، مذهبی ، اساس همبستگی ملی ، ملت ایران را ، برای ساحتن یک ایران یک پارچه، مستقل ،دموکراتیک را،تشکیل می دهد، لذا تجر به های گذشته ،چه شکست ، چه پیروزی بهترین راهنمای رهبران سیاسی و روشنفکران وطن ما می باشند. خصوصأ اینکه ، امروز بخش مهم اسناد اتحاد جماهیر شوروی سابق ،از طبقه بندی سری خارج شده ، ودر اختیار پژوهشگران، مورخین و شخصیت های سیاسی قرار دارند. خوشبختانه ، یکی از هموطنان آذری تبار ایرانی ، بخشی از خاطرات سید جعفر پیشه وری را که در بایگانی «جمهوری سوسیالیستی آذربایجان » موجود بود ، جمع آوری کرده و با ترجمه در زبان فارسی ، در اختیار هموطنان ایرانی گذاشته است اگر چه این خاطرات ۳۷ صفحه بیش نیست، ولی با نقشی که پیشه وری در جریان و سازمان فرقه دموکرات آذربایجان داشت ، همین ۳۷ صفحه هم گویای بسیار مسائل آن وقایع تاریخی وطن ما نیز هست. فقط یک جمله از این خاطرات را ، از نوشته پیشه وری می آورم ،که در صفحه ۲۰ همین خاطرات پیشه وری این مرد با تجربه و آگاه از ماهیت حزب توده آن زمان ایران چنین می نویسد : اصلا در داخل حزب توده تعداد افراد عوام فریب ، بیشتر از قشر روشنفکر بود .آنها از وجود افراد نامدار و با سواد در صفوف خود وحشت داشتند.چرا که با ورود افراد جدید و با سواد ، می بایستی رهبران بی سواد تشکیلات کنار می رفتند.شاید برای خواننده تعجب آور باشد که این نوشته را از قلم جعفر پیشه وری می خواند. اما برای خود من ، صاحب این قلم ،که در سال ۱۹۷۶، در آلمان شرقی ، به دعوت حزب توده ، امکان بحث و گقتگو ، با نور الدین کیانوری داشتم ، و این واقعه را در جلد اول کتا ب خود با عنوان :برای دموکراسی در ایران باز گو کرده ام برای من هم تعجب آور بود، که این همه تبلیغ از بهشت های دنیای کمونیست ، در حقیقت ، زندانی بود به وسعتی از شرق شبه جزیره کامچاتکا در منتها علیه شرق سیبری ، تا قلب اروپا.اما شب و روز چه تبلیغاتی برای این «بهشت های سوسیالستی می کردند!!!. در زیر خاطرات پیشه وری رادر رابطه با سالگرد۲۱ آذر ۱۳۲۴-۱۳۲۵ در اختیار هموطنان محقق و. پژوهشگر می گذارم . با نهایت احترام : کاظم رنجبر .دکتر در جامعه شناسی سیاسی .پاریس ۳۰ دسامبر ۲۰۱۰ .
توضیح شهروند: با توجه به اینکه خاطرات پیشه وری که آقای رنجبر در اینجا درج کرده اند بسیار طولانی ست لذا نظر خوانندگان را به لینک زیر برای خواندن آن جلب می کنیم.
http://www.azadtribun.net/x18859.htm
من شما را رجوع میدهم به مقاله دکتر اسماعیل نوری علا بنام”سنگ بنای همهء مفاهیم سیاسی مدرن «ملیت» است” که در آن اشاره به آن دارند که اطلاق کردن ملت به اقوام کرد و ترک بی معنا است.
. چنانکه می بینیم، جدا از عواملی که گفته شد، هیچ عامل دیگری ـ همچون زبان، نژاد، رنگ پوست، مذهب، و.. ـ را نمی توان به این «تعریف» سنجاق کرد و، مثلاً، از «ملت کرد» یا «ملت ترک» یا «ملت شیعه» و یا حتی «ملت مسلمان» سخن گفت. از لحاظ علوم سیاسی مدرن، چنین ترکیب هائی وجود خارجی ندارند و، در جهان کنونی، یک «ملت» به ندرت ممکن است از یکی از این لحاظ ها ماهیتی ناب و خالص داشته باشد.
آقای حسن زرهی که خود را بعنوان پشتیبان آقای دکتر اسماعیل نوری علا معرفی میکند از “سخنرانی” حمایت میکند که از مفاهیم ملت های ایران برای پیشبرد مقاصد خود برای تجزیه ایران استفاده میکنند. اسناد ویکی لیکس بخوبی این ملت سازان را رسوا کرد و اسنادی دال بر پشتیبانی مالی این گروه ها منتشر کرد. لطفا به برنامه های آقای دکتر محمد امینی که از تلویزیون اندیشه پخش میشود رجوع کنید. گزارشی از سخنرانی آقای محمد امینی در تورنتو در شهروند چاپ نشد هرچند خانم فرح طاهری هم حضور داشت. ولی تمام فعالیت این تجزیه طلبان در شهروند چاپ و حمایت میشود.
آقای کاظم رنجبر متن انگلیسی یکی از اسناد سه گانه را که از آرشیو “حزب کمونیست آذربایجان” به دست آمده، منتشر کرده اند. با تشکر از ایشان متن هر سه سند به فارسی
سند شماره ۱
فرمان کمیته دفاع دولتی در مورد اقدامات اکتشافی زمین برای نفت شمال ایران.
۲۱ ژوئن ۱۹۴۵( ۳۱ خرداد ۱۳۲۴)
فوق محرمانه
عملیات اکتشافی زمین شناسی برای نفت در شمال ایران با هدف بررسی های زمین شناسی و اقدامات حفاری برای نفت در شمال ایران, کمیته دفاع دولتی فرمان می دهد:
۱- در چارچوب آذنفت، مجموعه نارکوم نفت یک مدیریت هیدروژئولوژیک تشکیل داده و وظیفه نظارت بر بررسی های زمین شناختی برای حوضه های نفتی در شمال ایران را به آن واگذار کنید.
۲- برای اجرای این کار شناسایی در شمال ایران نارکوم نفت (رفیق بایباکوف) و آذنفت (رقیق وزیروف) را از جهت تامین تعداد کارگران لازم از صنعت نفت برای حفاری و گروه های بررسی و اعزام آنها به حوزه های کاری به صورت واحدهای هیدروزئولوژیک وابسته به ستاد نیروهای شوروی در ایران (قزوین), مسئول بدانید.
۳- برای واحد هیدروژئولوژیک جهت اجرای اقدامات ذیل در شمال ایران, هیاتی را مستقر سازید:
الف) حفاری: ده تلمبه در هفت ناحیه, از جمله سه تلمبه ثابت (حفاری عمیق برای جستجوی ساختاری) در نواحی بندر شاه, شاهی, بابلسر و بندر [پهلوی]
ب) بررسی های زمین شناختی: هیئتی مرکب از ده گروه در مناطق دشت گرگان, اشرف, شاهی, آمل, خرم آباد, بلگار چای [؟] جلفا, زنجان, تبریز, اردبیل و سیاه کوه
پ) بررسی های زمین شناختی, هیئتی مرکب از سه گروه
در مناطق دشت گرگان, ارضی پست مازندران و رشت و در کل کرانه جنوبی دریای خزر از مرز جمهوری شوروی ترکمنستان تا مرز جمهوری شوروی آذربایجان
برای انتقال ابزار لازم حفاری و اکتشاف از اول سپتامبر ۱۹۴۵ جهت شروع کار حفاری و اکتشاف در سپتامبر ۱۹۴۵ نارکوم نفت (رفیق با بیاکوف) و آذنفت (رفیق وزیروف) را مسئول تلقی کنید.
۴- برای سازماندهی و اعزام یک هیئت اکتشافی مرکب از ده گروه, یک گروه حفاری چاه و الکترومتر, یک هیئت ژئوفیزیک بر کسب از سه گروه (نقل سنجی و Variometric از طریق انتقال از باکو [گروه] Variometric از شعبه ولگای میانه نارکوم نفت [گروه] مقاومت سنجی از منطقه کراسنودار, تا اول اوت ۱۹۴۵ نارکوم نفت (رفیق بایباکوف) را مسئول بدانید)
۵- با هدف تجزیه واحد هیدرولوژیک به تدارکات, وسایل و ابزارهای لازم [ارگان های ذیل] را مسئول بدانید:
الف) نارکوم نفت (رفیق با یباکوف) باید در اوت ۱۹۴۵ [اقدام ذیل] را در اختیار مدیریت هیدرولوژیک قرار دهد, پنج دستگاه تلمبه, وسایل حفاری, و یک دستگاه حفاری گردان, چهار دستگاه چارچوب ZV-750 وسایل حفاری و ملزمات آنها, سه میله حفاری (۱۲۰۰ متر) و ابزار لازم جهت تلمبه های Ka-300 و دیگر وسایل و تجهیزات لازم برای اقدامات واحد هیدرولوژیک.
ب) نارکوم ونستورگ [کمیساریای خلق برای تجارت خارجی] (رفیق میکویان) موظف است که در ژوئن – ژوئیه ۱۹۴۵ پانزده تراکتور و صد و بیست کامیون از واردات [خودروهای ؟] سوار نشده از ایران را به واحد هیدرولوژیک تحویل دهد.
پ) ژنرال فرمانده جهت ماورا قفقاز رفیق تیولنف موظف است که فضای اداری و اقامتی لازم را در قزوین و مناطق عملیاتی در اختیار واحد هیدرولوژیک قرار داده و همچنین با استفاده از افراد واحدهای نظامی برای سوار کردن صد و بیست کامیونی که به واحد هیدرولوژیک اختصاصی یافته مساعدت نماید.
ت) کمیساریای خلق برای امور دفاعی اتحاد جماهیر شوروی (رفیق وربویف [مارشال فرمانده نیروهای مهندسی, سرپرست نیروهای مهندسی ارتش شوروی] )موظف است که تا اول اوت ۱۹۴۵ دو واحد کامل و آماده به کار حفاری سیار ۱۰۰-۲-AVBیک دستگاه حفاری AVB-2-100یا تانکر آب ZIS -5 و یک کامیون ۵/۱ تن با وسایل لازم و یک چارچوب ۱۲۵-UA با سه گروه حفار را در اختیار واحد هیدرولوژیک در ایران قرار دهد.
ت) کمیساریای خلق برای امور دفاعی اتحاد جماهیر شوروی ([ژنرال ارتش, فرمانده پشت جبهه ارتش شوروی] رفیق خرولف) موظف است از کارگاه های تعمیرات فرماندهی حمل و [ارتش] شوروی در ایران پنج دستگاه کامیون ۱۲ تن ماک, ۷ دستگاه تریلر الوار بری و پانزده دستگاه [جیپ] ویلیز را که در شرایط مناسب کاری باشند در اختیار واحد هیدرولوژیک قرار داده و در کارگاه های بخش تعمیرات فرماندهی حمل و نقل [ارتش] شوروی در ایران, تسهیلات لازم را جهت تعمیر وسایل حفاری و خودروهای [هیئت] را فراهم سازد.
۶- ژنرال فرمانده جبهه قفقاز (رفیق تیولنف) را از نظر فراهم آوردن نیروی محافظ, یک گروه اسکورت برای هیئت های اعزامی, ارایه نقشه های لازم و همچنین تامین لباس و مدارک مورد نیاز واحد هیدرولوژیک, برای ارایه همراهی های لازم با واحد هیدرولوژیک جهت اقدامات حفاری و اکتشافی مسئول بدانید.
۷- نارکوم فین [کمیساریای خلق برای امور مالی] (رفیق زورف) را برای سپردن هشت میلیون روبل, به علاوه ۲۴۰۰۰۰۰ ریال به مدیریت هیدرولوژیک مجمع آذنفت برای تامین مواد و تجهیزات حمل و نقل و نگهداری از کارکنان, در محصول سوم و چهارم سال ۱۹۴۵ مسئول بدانید
۸- به کمیساری خلق برای امور داخلی (NKVD) جمهوری شوروی آذربایجان اجازه داده شود که برای کارکنان اعزامی نارکوم نفت و مجمع آذنفت جهت امور مدیریت هیدرولوژیک جواز ورود به ایران را صادر کنند.
۹- رفیق ملیک پاشایف به عنوان رئیس مدیریت هیدرولوژیک, رفیق گیلواروف به عنوان رئیس مدیریت هیدرولوژیک به عنوان رئیس مدیریت هیدرولوژیک در نهاد فرماندهی نیروهای شوروی در ایران و رفیق کورنف به عنوان معاونت مدیریت هیدرولوژیک تایید شوند.
۱۰- نارکوم نفت (رفیق بایباکوف) و آذنفت (رفیق وزیروف) شخصا مسئول نظارت بر تامین خدمه و متخصصان مهندس و فنی واحد هیدرولوژیک و فراهم آوردن ابزار و تجهیزات لازم جهت اقدامات حفاری و زمین شناختی در شمال ایران, تلقی می شوند.
۱۱- دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان, رفیق باقروف را از جهت هرگونه کمک و همراهی با اقدامات بررسی زمین شناختی در شمال ایران مسئول بدانید.
صدر کمیته دفاع ملی ای. استالین.
سند شماره ۲
فوق محرمانه
۶ ژوئیه ۱۹۴۵ (۱۵ تیر ۱۳۲۴)
فرمان دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی به رفیق باقروف صدر کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان
اقداماتی جهت سازماندهی یک جنبش جدایی طلب در آذربایجان جنوبی و دیگر ایالات شمال ایران:
شروع اقدامات تدارکاتی در جهت تشکیل یک ناحیه خودمختار ملی آذربایجانی با اختیارات گسترده در چارچوب دولت ایران توصیه می شود.
یک حزب دموکراتیک در آذربایجان جنوبی به نام “حزب دموکراتیک آذربایجان” با هدف رهبری جنبش جدایی طلب در آذربایجان جنوبی تاسیس کنید.
تاسیس حزب دموکرات آذربایجان جنوبی باید با یک تجدید سازمان توامان بخش آذربایجانی حزب توده ایران و جذب هواداران جنبش جدایی طلب از تمامی اقشار مردم بدان صورت گیرد.
در میان کرد های ساکن شمال ایران برای جذب آنها در یک جنبش جدایی طلب که یک ناحیه خود مختار ملی کرد را تشکیل دهد، اقدامات مناسب صورت دهید.
یک گروه از فعالان مسئول را در تبریز که به هماهنگی فعالیت هایشان با سرگنسولگری اتحاد شوروی در تبریز موظف باشند، برای هدایت جنبش جدایی طلب تشکیل دهید. سرپرستی کلی این گروه به باقرف و یعقوبف واگذار می شود.
تهیه و تدارک اقدامات اولیه برای برگزاری انتخابات دوره پانزدهم مجلس ایران، تضمین انتخاب هواداران جنبش جدایی طلب بر اساس شعارهای ذیل به کمیته مرکزی (باقرف و ابراهیموف)حزب کمونیست آذربایجان سپرده می شود.
۱) واگذاری زمین از اراضی خالصه و املاک بزرگ اربابی به دهقانان و اعطای اعتبار های دراز مدت مالی به دهقانان.
۲) از میان بردن بیکاری از طریق اعاده و توسعه کار در موسسات و همچنین برنامه های احداث راه و دیگر طرح های فوائد عامه.
۳) بهبود موسسات رفاه عمومی در شهر ها و آبرسانی عمومی.
۴)بهبود بهداشت عمومی.
۵) حقوق برابر برای اقلیت های ملی و عشایر؛ افتتاح مدارس و انتشار کتب و روزنامه به زبان های آذربایجانی، کردی، ارمنی و آشوری؛ سیر مراحل دادرسی و مکاتبات رسمی در نهادهای محلی به زبان های بومی؛ تاسیس نظام اداری محلی ـ از جمله ژاندارمری و پلیس با استفاده از عناصر ملی محلی؛ تشکیل انجمن های منطقه ای، محلی و شهری و نهادهای خود گردان محلی.
۶) بهبود اساسی در روابط ایران و شوروی.
۷) تاسیس گروه های رزمی مسلح به سلاح های ساخت خارج جهت حوایج دفاعی اهالی هوادار شوروی و فعالین تشکیلات دموکراتیک و حزبی جنبش جدایی طلب.
۸) یک انجمن برای مناسبات فرهنگی میان ایران و جمهوری شوروی آذربایجان با هدف تقویت اقدامات فرهنگی و تبلیغاتی در آذربایجان جنوبی تاسیس کنید.
۹) برای جذب توده ها به جنبش جدایی طلب تاسیس یک “انجمن دوستان آذربایجان شوروی” را در تبریز با شعباتی در تمام مناطق آذربایجان جنوبی و گیلان لازم می دانیم.
۱۰) تدارک انتشار یک نشریه مصور در باکو برای توذیع در ایران و همچنین سه نشریه جدید در آذربایجان جنوبی به کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی محول گردد.
۱۱) از یودین (بنگاه انتشارات دولتی) خواسته شودتا سه دستگاه چاپ مسطح برای بهره برداری کمیته مرکزی حزب کمونیت آذربایجان شوروی جهت فراهم آوردن امکانات چاپی برای فرقه دموکرات جنوبی، ارائه کند.
۱۲) رفیق آناستاز میکویان در نارکوم ونشتورگ (کمیساریای خلق برای تجارت خارجی) به تامین کاغذ خوب جهت چاپ نشریه مصور در باکو و همچنین سه روزنامه جدید در آذربایجان جنوبی، با حداقل تیراژ ۳۰.۰۰۰ نسخه متعهد گردد.
۱۳) به کمیساریای خلق برای امور داخلی (ن.ک.و.د.) جمهوری شوروی آذربایجان اجازه داده شود که تحت نظارت رفیق باقروف برای تردد افرادی که جهت به اجرا درآوردن این اقدامات باید به ایران اعزام شوند، مجوز لازم صادر شود.
۱۴) برای تامین مالی نهضت جدایی طلب در آذربایجان جنوبی و همچنین تدارک شرکت در انتخابات دوره پانزدهم مجلس ایران، یک صندوق ویژه به اعتبار یک میلیون روبل ارز خارجی ـ برای تبدیل به تومان ـ در کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی تاسیس شود.
دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی
سند شماره ۳
دستورالعمل های محرمانه شوروی در مورد اقداماتی که باید جهت اجرای ماموریت ویژه در سراسر آذربایجان جنوبی و ایالات شمالی ایران اعمال شود. ۱۴ ژوئیه ۱۹۴۵ / ۲۳ تیر ۱۳۴۵
کاملا محرمانه
اقداماتی برای اجرای ماموریت ویژه در سراسر آذربایجان جنوبی و ایالات شمال ایران
الف. موضوع تاسیس فرقه دموکرات آذربایجان
۱- وسایل سفر پیشه وری و کامبخش به باکو برای مذاکره فوراً سازماندهی شود. با توجه به نتایج این مذاکرات تامین وسایل سفر پادگان, صدر کمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان, به باکو در نظر گرفته شود.
۲- برای تاسیس کمیته های موسس در مرکز (تبریز)و دیگر نقاط در عرض یک ماه کاندیداهایی را از میان عناصر واقعی دموکرات از میان روشنفکران, تجار, طبقه متوسط, زمینداران کوچک و متوسط و روحانیون در احزاب دموکراتیک مختلف و همچنین از میان غیر حزبی ها انتخاب کرده و به کمیته های موسس فرقه دموکرات آذربایجان وارد کنید. تشکیل یک کمیته موسس در تبریز که از طریق انتشار یک فراخوان از طریق نشریات دموکراتیک موجود (مانند) خاورنو, آژیر, جودت و غیره. خواهان تاسیس یک حزب دموکراتیک آذربایجان شده و به نشر جزواتی اقدام خواهد کرد. در اولویت نخست قرار دارد.
۳- با انتشار فراخوان گروه های آغازگر در دیگر نقاط به حمایت از آن در جراید سخن گفته و از میان فعال ترین سازمان های حزب توده و دیگر سازمان ها و عوامل دموکراتیک کمیته های فرقه دموکرات آذربایجان را تشکیل خواهند داد.
۴- پس از استقرار کمتیه های موسس فرقه دموکرات آذربایجان در تبریز, تاسیس کمیته های محلی فرقه دموکرات آذربایجان در شهرهای ذیل از اولویت نخست خواهد بود. اردبیل , رضاییه . خوی, میانه, زنجان, مراعه, مرند, مهاباد, ماکو, قزوین, رشت, پهلوی, ساری, شاهی، گرگان, مشهد برای سازماندهی کمیته های این شهرها نمایندگانی را از کمیته موسس مرکزی اعزام دارید. به صورتی منظم واکنش های مثبت و دعوت به عضویت در فرقه دموکرات آذربایجان را در جراید دموکراتیک منتشر کنید.
۵ـ تحت عنوان صدای آذربایجان یک نمایندگی مطبوعاتی در کمیته موسس فرقه دموکرات آذربایجان در تبریز تاسیس کنید.
۶ـ تدوین پیش نویس برنامه و منشور کمیته موسس تبریز را سازماندهی کنید.
ب. تضمین انتخاب نمایندگان انتخابات دوره پانزدهم مجلس
۱ـ با نمایندگانی که آنها را در انتخابات این دوره از مجلس حمایت می کنیم برای مذاکره در باب معرفی آنها برای شرکت در مجلس پانزدهم, به شرط حمایت از شعارهای فرقه دموکرات آذربایجان, وارد مذاکره شوید.
۲- برای معرفی نامزدهای نمایندگی مجلس از میان عناصر دموکراتیکی که برای اجرای شعارهای فرقه دموکرات آذربایجان مبارزه خواهند کرد, اقدام کنید.
۳- بررسی مجدد فهرست نمایندگان پیشنهاد شده از سوی سفارت با توجه به وظایف جدید.
۴- سازماندهی تبلیغ گسترده کاندیداهای منتخب برای مجلس در جراید و تماس و ملاقات آنها با رای دهندگان.
۵- حمایت از گردهم آیی ها, تظاهرات, اعتصاب ها, و انحلال کمیسیون های انتخاباتی ای که با ما منافات دارند با هدف تضمین منافع ما در انتخابات.
۶- در خلال تدارکات انتخاباتی, کاندیدهای معرفی شده از سوی محافل ارتجاعی را که به نحوی فعالانه بر ضد کاندیداهای جنبش دموکراتیک فعالیت می کنند, از حوزه های انتخاباتی شمال ایران حذف و اخراج کنید.
۷- خواست جایگزینی روسای مرتجع از نهادهای محلی طرح شود.
پ.تاسیس «انجمن دوستان آذربجان شوروی»
۱- در مورد سازماندهی انجمن دوستان آذربایجان شوروی از نمایندگانی که درجشن یادبود بیست و پنجمین سال تاسیس جمهوری شوروی آذربایجان شرکت کردند, استفاده شود.
۲- از کارمندان کنسولگری های ما, فرماندهی نظامی و اعضا فعال حزبی برای تشکیل انجمن استفاده شود.
۳- گروه موسس انجمن دوستان آذربایجان شوروی در تبریز باید تدوین منشور انجمن را عهده دار گردد.
۴-برای جلب هر چه گسترده تر مردم به انجمن دوستان آذربایجان شوروی به صورتی منظم از جراید برای بیان دستاوردهای اقتصادی, فرهنگی و هنری آذربایجان شوروی و دوستی تاریخی خلق های آذربایجان جنوبی و خلق های آذربایجان شوروی بهره برداری شود.
ت. سازماندهی جنبش جدایی طلب
۱- برای شکل دادن به یک جنبش جدابی طلب در جهت تاسیس یک منطقه خودمختار آذربایجانی و یک منطقه خودمختار کرد با اختیارات گسترده اقدام شود.
در ایالات گرگان, گیلان, مازندران و خراسان بر اساس مسائل محلی و به ویژه (موارد ذیل), جنبش های جدایی طلب ایجاد شود:
در ایالت گیلان: فراهم آوردن خدمات رفاهی و اجتماعی و در شهرهای رشت و پهلوی, اختصاص حداقل ۵۰ % از کل مالیات های مأخوذه در محل برای این منظور.
در ایالت گرگان: آموزش زبان بومی ترکمنی در مدارس, جایگزینی ترکمن ها دروسسات محلی, ژاندارمری و پلیس, اختصاص حداقل ۵۰% از کل مالیات های ماخوذه در محل برای خدمات رفاهی و آسایشی و بهداشتی درگنبد کاووس, گرگان و بندر شاه.
در ایالات مازندران و خراسان:
۱- اعاده املاکی که رضاه شاه گرفته بود به مالکان جزء و متوسط.
۲- اختصاص حداقل ۵۰% از مالیات های ماخوذه در محل برای خدمات عمومی و رفاهی و بهداشت شهرهای ساری, شاهی, مشهد و قوچان نو.
به علاوه برای شکل دادن به یک جنبش جدایی طلب در ایالات فوق به انعکاس چنین خواسته هایی در سطوح محلی اقدام شود.
خواست اصلاحات ارضی نه فقط در آذربایجان جنوبی که در نواحی شمال ایالات ایران نیز مطرح گردد.
ث: تشکیل انجمن ها
پس از استقرار کمیته های موسس فرقه دموکرات آذربایجان هم زمان با اقدامات لازم جهت انتخاب نمایندگان دوره پانزدهم مجلس, با استفاده از شوق انتخاباتی مردم, اقداماتی برای تشکیل انجمن ها صورت گیرد.
ج. سازماندهی ارگان های مطبوعاتی
برای سازماندهی اقدامات تبلیغاتی از طریق مطبوعات, علاوه بر روزنامه های موجود چاپخانه هایی در شهر های رشت, رضائیه و مهاباد برای نشریات جدید تاسیس شود.
(امضاهای ناخوانا)
آقای امیرحسین
من مچ گیری نکردم۰ من اشتباه شهروند را نشان دادم۰ همینطور که میدونید نشریه های معتبر سعی میکنند کوچکترین اشتباه را در خبردهی فوری تصحیح کنند؛ کاری که شهروند متعاقب کامنت این حقیر انجام داد۰ از قضا دانشگاه هاوارد هم یکی از معتبرترین دانشگاههای آمریکا است۰ اما به نظر من که هیچ شناختی نسبت به آقای دکتر پارسی بناب نداشتم مهم بود که بعد از خواندن متن سخنرانی درباره اعتبار نظرات ایشان تحقیق کنم۰ این همان ارزشیابی منابع یک مقاله تحقیقی است۰ اینکه آقای دکتر آیا تحقیق آکادمیک معتبری در زمینه سوژۀ سخنرانی اشان انجام داده اند یا خیر لازمه این ارزشیابی است۰ همینطوراشتغال ایشان به کار در یک موُسسهُ تحصیلی خصوصی که منبع درآمدش ارزش سهامش در بازار سهام است لازمه قضاوت در مورد منظر ایدئولژیک ایشان میباشد۰
خانم نادره
داشتم پارازیت این هفته را می دیدم و حرف های آقای دباشی را می شنیدم که می گفت ملت ما در مچ گیری خیلی مهارت داره (البته نه با این کلمات ولی مفهوم این بود) و بعد کامنت شما را خواندم و دیدم عجب راست گفته
از تمام حرف هایی که این بابا زده که بسیاریش هم بسیار خوبه، چسبیدی به اینکه هاوارد را هاروارد نوشته اند که بازم خوبه نویسنده نوشته از روی نوار پیاده کردم که خیلی طبیعیه بد شنیده باشه به اندازه ی یک “ر”ناقابل ولی عجب شما پیگیری داشتیدها که زود رفتید سرچ کردید و مچ هم نویسنده و هم پارسابناب و هم مجری برنامه را سر بزنگاه گرفتید و نگذاشتید که دروغ به این بزرگی را به خورد ما بدهند
دستتان درد نکند. واقعا که امثال شما مردم باید رئیس جمهورش همان احمدی نژاد باشد
چون به پیروی از او همیشه می خواهید بگویید: من یه چیزی میدونم بگم …. بگم …. بگم
یادداشتی کوتاه در باره جلسه سخنرانی استاد دکتر یونس پارسا بناب.
انسانی فرزانه که هوشنگ ابتهاج در باره نسل آنان میفرماید:
تنور سینه سوزان ما به یاد آرید،
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما.
فروغ گوهری از گنجخانه شب ماست،
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شما.
ایشان را انسانی بسیار شجاع و صادق در بیان دقیق اعتقاداتشان یافتم. کیمیأیی که به دشواری میتوان یافت.
تمام نکته اصلی صحبت ایشان در باره اجتناب مطلق از جدا سازی مساله ملی از عدالت اجتماعی بود. فاجعهای که در تاریخ مردم ما به هردو آسیب رسانده است. در همین چارچوب دوستی از ایشان سوال بسیار بسیار جالبی پرسید با این مضمون: “چرا پس از تحولات انقلاب به سرقت رفته ۱۳۵۷ و حکومت ویرانگر بر خاسته از آن، مساله ملی در آذربایجان ایران به شدت کمتر از کردستان، ترکمنهای ایران و حتی بلوچ و خوزستانیها بود، علیرغم اینکه پیشینه تاریخی جنبشهای ملی آذربایجان ایران قدرتمند تر از ملیتهای دیگر بود؟”
جواب بسیار درست ایشان این بود که هر گاه نیروهای ملی (به کلام ایشان ناسیونال) و نیروهای عدالت خواه (به کلام ایشان سوشیال) وحدت کنند هر دو پیروز میشوند و یا حداقل به مبارزه روی میاورند. مانند جنبش آذربایجان در دهه بیست. و بلعکس در صورت عدم اتحاد آنها هر دو شکست میخورند تازه اگر جدا جدا مبارزه کنند مانند جنبش خلق مسلمان که حد اکثر ناسیونالیست بود و به سادگی سرکوب شد. در تحولات پس از ۱۳۵۷، اتفاق اول عمدتاً در کردستان و ترکمنستان افتاد و اتفاق دوم در آذربایجان. حکومت تحفه مرکزی هم به سرکوب شدید کردستان و ترکمنستان به رهبری جانوری به نام “خلخالی” دست زد که من درست نمیدانم اما از اسمش بر میاید که ترک است اتفاقا (یا ترک بود انگار به درک واصل شده است).
نتیجه ساده اینکه نیروهای سیاه استثمارگر جبههای است که برای آن مهم نیست فارس و ترک و کرد و لور و زرتشتی و حتی شاهی و کورشی و غیره و غیره درونش باشند، شرط آن است که ستمگر و استثمارگر و بیدادگر و در وقتش هم خونریز باشند. و بلعکس در جبهه مقدس عدالت خواهان هم باید شرط دادگری و البته توام با آزادی قومی تنها شرط باشد.
نکته آخر درباره دکتر این است که ایشان بسیار باهوش و سرزنده هستند، چرا که در وقت سوال و جواب، مسول محترم برنامه سر کار خانم مجتهدی به ضرورت کمبود وقت بل اجبار ابتدا سه تا سه تا و سپس ۵ تا ۵ تا سوال برای ایشان مطرح میکردند و ایشان به دقت و به سرعت تقریبا به تمام آنها پاسخ میدادند. من که مختصری کم سنّ تر از ایشان هستم به دشواری میتوانم به یک سوال که ۵ بار از من پرسیده شود جواب دهم.
از برگزار کنندگان برنامه بخصوص خانم مجتهدی و طاهری متشکرم.
ایرج شهریاری، تورنتو، پائیز ۱۳۸۹
جناب پارسا بناب طرف دیگر معادله را بکلی از یاد برده اند. امریکا و انگلیس بدلائل مذکور حکومت ملی را از میان برداشتند ولی چرا استالین به حکومت ملی پشت کرد؟ دلیلش مشابه همان دلیلی است که دکتر برای امریکا و انگلیس بیان کردند. فرقه مطابق خواست استالین جلو نمیرفت و یک مدل مدرن از چپ را به مشت اهنین استالین ترجیح میداد. این برای استالین خطرناکتر از بمب اتم بود، چرا که رواج ان میتوانست اتحاد جماهیر را از هم بپاشاند. بارها استالین از پیشه وری خواست که به کشور شوراها بپیوندد ولی ایشان طفره رفتند.
zendeh baad aqwaam Irani: Kurd, Parsi, Armani…
Omidvaaram yek roozi hameyeh Kurdhaayeh torkiyeh biyaayand Iran va har torki keh ham iran raa doost nadarad bereh torkiyeh..
Beh omid aan rooz khoob.
خانم نادره گزارش این نشست از روی نوار صوتی پیاده شده که متاسفانه در اسم دانشگاه همانطور که اشاره کرده اید اشتباهی رخ داده که بدینوسیله ضمن تصحیح آن، از آقای پارسا بناب و خوانندگان عزیز پوزش می خواهیم.
پیکره ای را که مشاهده می کنید به خوبی نشانگر ماهیت استالین ستای فرقه دموکرات آذربایجان است..و نشانگر گروهی از فرقه چی ها همراه با چند تن از وزرای دولت پیشه وری.و مهمتر از همه در وسط تصویر بیر یا وزیر فرهنگ استالین ستای او…پیشه وری در نگارشی داستان وار روند بنیاد فرقه را پس از فرار به شوروی چنین توضیح داده است……اولین گامها خیلی مشکل و صعب بود. چرا که می بایستی از یک طرف در شرائط دشوار
همراهان و رفقائی را پیدا کنیم و از طرف دیگر اعلامیه ی فرقه را که عبارت از ۱۲ بند بود، به روی کاغذ آورده و
بعد از بحث و گفتگوی زیاد به امضای ۴۶ نفر از آزادیخواهان نامدار بی طرف برسانیم. بهر حال علیرغم کنترل جدی
اداره ی پلیس با تصمیم قبلی بیانیه مان را تا ۱۲ شهریور به چاپ رسانده و منتشر کردیم. در ابتدا بخاطر فقدان
افراد مطلع با معلومات در جمعمان تدوین و انتشار چنین بیانیه ای سیاسی خیلی مشکل بود. در نتیجه خودم
مجبور به تدوین آن به دو زبان شدم. بخاطر پرهیز از ترجمه ی تحت اللفظی، اختلاف مختصری در متن آذربایجانی و
فارسی آن وجود دارد. منتها می توانم ادعا بکنم که متن بیانیه چه به فارسی و چه به آذربایجانی کاملاً روشن
نوشته شده است. کار چاپ آن همانگونه که در بالا ذکر شد، مشکل بود. چاپ ۱۵ هزار نسخه از مراجعت نامه ی
مفصل ۱۲ شهریور عرض یک روز در چاپخانه های تبریز تقریباً غیر ممکن به نظر می رسید. لذا مجبور شدم که
شخصاً ۲۴ ساعت تمام در چاپخانه حاضر باشم…این نگاشته سالها بعد انتشار یافته و بخشی از خاطرات پیشه وری درباره چرایی و چگونگی بنیاد فرقه دموکرات آذربایجان در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ است..پیشه وری نمی دانست که روزی شوروی بزرگ فرو خواهد پاشید و استالین داهی و نابغه !! از بین خواهد رفت و اسناد بنیاد فرقه و پاره ای از اسناد کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی که فوق العاده محرمانه بودند در اختیار همگان قرار خواهند گرفت..بر این اساس این خاطرات را پیشه وری پیش از مرگ در ۲۰تیر ۱۳۲۶ و پس از فروپاشی فرقه و شکست پروژه فرقه سازی در آذربایچان و کردستان به نگارش در آورد..اینک اسناد بنیاد فرقه از سوی گروهی از پژوهشگران چون دکتر جمیل حسن لی و ناتالیا یگروا مورد بررسی قرار گرفته اند و آشکار شده نه پیشه وری و نه قاضی محمد کمترین نقشی در بنیاد فرقه دموکرات آذربایجان و ایران نداشته اند و حتی میر جعفر باقرف دبیر اول وقت آذربایجان شوروی نیز تنها نقش مجری داشته و تمامی فرامین بنیاد آن فرقه ها– در راستای تجزیه آذربایجان و کردستان و الحاق آنها به شوروی از سوی پولیت بورو و شخص استالین صادر شده و اندیشه آن به زمانی باز می گردد که روح پیشه وری و قاضی محمد از آن خبر نداشت و آن دو تنها مجزیان بی اختیار و فرمان بر آن بوده اند..کافی است بیانیه و یا مراجعت نامه فرقه ها را با دستور شوروی مقایسه فرمایید تا دریابید آن فرقه ها تا بن دندان وابسته و امر بر استالین بوده اند …و به قول سرهنگ قلی اوف کنسول شوروی ..سنی گتیرن..سنی دییر گت !!..آن که تو را آورده به تو امر می دهد برو !!..اینک عین سند و دستور استالین و پولیت بورو ارایه می شود… Secret Soviet Instructions on Measures to Carry out Special Assignments throughout Southern Azerbaijan and the Northern Provinces of Iran in an attempt to set the basis for a separatist movement in Northern Iran.
Date:
۰۷/۱۴/۱۹۴۵ Source:
GAPPOD AzR, f. 1, op. 89, d. 90, ll. 9-15. Obtained by Jamil Hasanli. Translated for CWIHP by Gary Goldberg.
Description:
Soviet document with instructions on creating the Azerbaijan Democratic Party in provinces in Southern Azerbaijan and Northern Iran. The Soviet leadership suggests that the mass media
Strictly Secret
Measures to carry out special assignments throughout Southern Azerbaijan and the northern provinces of Iran
I. The Question of Creating the Azerbaijani Democratic Party
۱. Immediately organize [the] transport of Pishevari and Kombakhsh to Baku for talks. Depending on the results of the talks keep in mind [the] transport to Baku of Padekan [sic! “Padegan” in other documents], the Chairman of the District Committee of the People’s Party of Azerbaijan.
۲. To create organizing committees in the center (Tabriz) and elsewhere [na mestakh], within a month select candidates from authoritative democratic elements from the intelligentsia, middle-class merchants, small and average landowners, and the clergy in various democratic parties, and also from non-party members and bring them into the organizing committees of the Azerbaijan Democratic Party.
The first priority is to create an organizing committee in Tabriz which, via the existing democratic press Khavar Nou, Azhir, Dzhodat and others, will publish an appeal to organize an Azerbaijani Democratic Party and print leaflets.
۳. With the appearance of the appeal, initiative groups elsewhere will speak out in the press in its support and create Azerbaijani Democratic Party committees from the most active organizations of the People’s Party and other democratic organizations and elements.
Do not permit a mechanical renaming of organizations of the People’s Party to committees of the Azerbaijani Democratic Party. Recommend that the Tabriz district committee and its local organizations of the People’s Party discuss the appeal of the Azerbaijani Democratic Party, decide to disband the organizations of the People’s Party and enter its members in the Azerbaijani Democratic Party.
۴. After establishing the organizing committee of the Azerbaijani Democratic Party in Tabriz the first priority is to create local committees of the Azerbaijani Democratic Party in the following cities: Ardebil’, Rezaye, Khoy, Mianeh, Zanjan, Maraghe, Marand, Mahabad, Maku, Qazvin, Rasht, Pahlavi, Sari, Shakh, Gorgan, and Mashhad.
Send representatives of the central organizing committee to organize the committees in these cities. Systematically place positive responses and calls to join the Azerbaijani Democratic Party in the democratic press.
۵. Create a press agency in the organizing committee of the Azerbaijan Democratic Party in Tabriz under the name “Voice of Azerbaijan”.
۶. Organize the drafting of programs and a charter for the Tabriz organizing committee.
II. Ensuring the Election of Deputies to the 15th Convocation of the Majlis
۱. Begin talks with deputies of the Majlis who are supporting them during the elections to the Majlis for this convocation with the object of nominating these deputies to the 15th Convocation under the condition that they fight for the implementation of the slogans of the Azerbaijani Democratic Party.
۲. Begin work to nominate candidates for deputy to the Majlis from democratic elements who would fight for the implementation of the slogans of the Azerbaijani Democratic Party.
۳. Review the list of deputies recommended by the Embassy in light of [these] new tasks.
۴. Organize a broad popularization of the selected candidates for election to the Majlis in the press and their contacts [and] meetings with voters.
۵. Support meetings, demonstrations, strikes, and the disbanding [razgon] of electoral commissions unsuitable for us with the objective of ensuring our interests in the elections.
۶. In the process of preparing for the elections, compromise and expel from the electoral districts of northern Iran candidates nominated by reactionary circles [who are] actively operating against the candidates of the democratic movement.
۷. Demand the replacement of unsuitable reactionary-minded leaders of local bodies [vlasti].
III. Creation of the “Society of Friends of Soviet Azerbaijan”
۱. In the matter of organizing the “Society of Friends of Soviet Azerbaijan”, use the delegates participating in the jubilee celebration of the 25th anniversary of the Azerbaijan SSR.
۲. Recruit the workers of our consulates, military commandants, and their active [Party] members into the organization of the Society.
۳. The organizing group of the “Society of Friends of Soviet Azerbaijan” in Tabriz is to draw up the charter of the Society.
۴. To widely attract the population to the “Society of Friends of Soviet Azerbaijan”, use the press to systematically illustrate the achievements of the economy, culture, and art of Soviet Azerbaijan and the historical friendship of the peoples of Southern Azerbaijan and the peoples of Soviet Azerbaijan.
IV. The Organization of the Separatist Movement
۱. Organize work to develop a separatist movement to create: an Azerbaijani Autonomous District [and] a Kurdish Autonomous District with broad powers.
In Gorgan, Gilyan, Mazandaran, and Khorasan provinces organize the separatist movement along local [korennyye] questions, in particular:
in Gilyan Province:
The organization of public services and amenities in the cities of Rasht [and] Pahlavi, leaving no less than 50% of the tax proceeds collected from the province for this purpose;
in Gorgan Province:
Study in the native Turkmen language in the schools; replacement of the local organization, gendarmerie, and police with Turkomans, leaving no less than 50% of the tax proceeds collected from the province for public services, amenities, and health in Gonbad-e-Kavus, Gorgan, and Bandar Shah.
in Mazandaran and Khorasan Provinces:
۱. Return of land to small and average landowners taken by Reza Shah (amlyak lands).
۲. Leaving no less than 50% of tax proceeds collected from the province for public services and amenities of the cities of Sari, Shah, Mashhad, and New Quchan.
Additionally, bring to light locally such questions so as to organize a separatist movement in the above provinces.
Raise the demand to conduct land reform not only in Southern Azerbaijan but in [regions] regions of the northern provinces of Iran.
V. Organization of Enjumens
۱. After creating the organizing committees of the Azerbaijan Democratic Party at the same time as work is conducted to elect deputies to the 15th Convocation of the Majlis, develop a campaign to organize enjumens, using the electoral enthusiasm of the population for this purpose.
VI. Organization of Press Organs
۱. To organize all the agitation work via the press, establish a publishing house for new magazines in the cities of Rasht, Rezaye, and Mahabad in addition to the existing newspapers.
[illegible signatures]
۱۴.۷.۴۵….مشاهده می فرمایید که به باقرف از سوی استالین و پلیت بورو در ماه هفتم میلادی سال ۱۹۴۵ دستور داده شده تا پیشه وری و کامبخش عضو کمیته مرکزی حزب توده مخفیانه به باکو آورده شوند..در سایر بند ها هدف اصلی رسما تجزیه نه تنها آذربایجان..بلکه کردستان و گیلان و گرگان و مازندران ذکر شده است و بار ها واژه تجزیه طلبانه…تکرار شده است…تمامی دستورات را در بیانیه بنیاد فرقه دموکرات آذربایجان می بینیم…و این است عبرت تاریخ…واقعیت هیچ گاه پنهان نمی ماند..مردم آذربایجان چندان نیازی به این اسناد نداشتند..می دانستند فرقه استالین ساخته و مهاجر قفقازی پرداخته است..از این روی بود که در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ قیم کردند و فرقه را به شوروی فراری دادند و ثابت کردند آذربایجان و آذربایجانی پشتوانه ایران است.. علی عجمی آذرابادگانی ایراندوست.
Par : Ali Ajami
با عرض سلام و ادب ، فرقه دموکرات آذربایجان ساخته و پرداخته استعمار روس ، در راستای استعمار تزاریسم در گذشته ، این بار تزار های سرخ این هدف را در راستای اندیشه های پطر کبیر ،رسیدن به آب های گرم ، این مسئله را آفریدند ،و یک عده انسان های صدیق ولی ساده اندیش را به دام انداختند. البته کسی بوجود بی عدالتی های حاکم در جامعه ایران خصوصأ بی عدالتی های فرهنگی ، جنسیتی چه در گذشته و چه امروز را نمی تواند نفی بکند. اما با رفتن در دامن بیگانه و تبدیل شدن به آلت دست تاواریش استالین ، یا لرد وینستون چرچیل ،و روزولت آمریکائی این مسائل را نمی توان حل کرد. امروز شوروی «وطن سوسیالیستی انترناسیئنالیستی کارگران جهان به جان عمه بزرگم !!!» فروریخته است ، واسناد خیانت آگاهانه و نا آگاهنه سران فرقه در دسترس مورخین وایرانیان قرار دارد .وظیفه ایرانیان وطن دوست خصوصا ایرانیان آذری تبار است که به استناد به اسناد ملت ایران ، خصوصآ ایرانیان آذری تبار و کرد را که قیمت بس گرانی برای سلطه طلبی تاواریش استالین پرداختند و خانواده من نیز یکی از این قربانیان آذربایجانی بود ، واقعیت این بخش از تاریخ وطن خود را بدانند تا در آینده آلت دست بیگانگان و بیگانه پرستان نشوند . با نهایت احترام کاظم رنجبر دگتر در جامعه شناسی سیاسی پاریس ۲۴ دسامبر ۲۰۱۰
از شهروند به خاطر انعکاس این سمینار تشکر می کنم. استاد پارسا بناب به مسائل مهمی اشاره کرده اند، که بسیاری از آنها برای من کاملاً تازگی دارد و از این بابت از ایشان هم تشکر می کنم
ولی مسئله ای در مورد ایل قاراپاپاق (قاراپاپاخ) را لازم است تصحیح کنم که احتملاً استاد به خاطر عدم آشنایی با منطقه اطلاعات کافی در این مورد ندارند.
می گویند، “قره پاپاخ ها که از امتزاج کردها و ترک ها به وجود آمده اند و زبانشان آمیزشی ست از زبان ترکی و کردی” در حالیکه این شهرستان نقده است که مخلوطی است از طوایف تورک و کورد نه ایل تورک زبان قاراپاپاق. اکثر تورک های نقده و سولدوز از ایل پر جمعیت قاراپاپاق هستند و تا آنجا که من می دانم زبان تورکی این ایل حتی در مقایسه با لهجه بسیاری از مناطق دیگر آذربایجان خالص تر است. کوردهای ساکن اشنویه و نقده هم بیشتر عضو طوایف هرکی، زرزا و سادات هستند
در مورد اینکه ایلی زبانش امتزاجی از تورکی و کوردی باشد، من تا کنون چیزی نشنیده ام. البته هستند طوایفی مانند چارداوغلو (چاردلی) که در بینشان هر دو زبان تورکی و کوردی رایج است. ولی در مورد قاراپاپاق ها چنین چیزی وجود ندارد
I was disappointed by this report. It may be because of incomplete condensation of the speech. Also, I researched Dr. Parsa Benab. Firstly he is not a Harvard graduate. He graduated from Howard University. Secondly (and this is quite funny for a communist), the best I can tell the educational establishment he teaches is an American private professional school. They have a limited number of BAs and MAs in business related professions. They do not teach political science and offer no degree in the discipline. Dr. Parsa Benab, according to the Strayer University catalog is no longer part of the faculty and used o teach economics when he was there (last seen in the 2008 catalog). But the funny part is that Strayer University is actually owned by Strayer Education Inc. which charges exorbitant tuition fees and is a corporation complete with shares that are traded on the stock exchange! I guess capitalism is not all that bad after all. Finally according to a Google scholar search Dr. Parsa Benab has very few academic publications and none in the past decade or so. I think people deserve to have an actual scholar of high caliber talk to them about this very important issue.