حکم جعفر پناهی صادر شد:”شش سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از ساختن و کارگردانی هر نوع فیلم و نوشتن فیلمنامه و هر نوع مصاحبه با رسانهها و مطبوعات داخلی و خارجی و خروج از کشور” قبلا نویسندگان را ممنوع القلم میکردند و حال فیلمسازان را ممنوع النور میکنند که فیلمسازان کارشان با “نور” است و “پردهها” را کنار میزنند تا حقیقت را بر صفحهی سفید با نوری رنگارنگ بنشانند. جعفر پناهی ممنوع النور شد و این حکم اعدام است برای او. حکم اعدام است به شیوهی زندهبهگوری! فیلمسازی برای فیلمسازان شغل و حرفه به معنای معمولش نیست که قابل تعویض یا تعطیل باشد ذات زندگیشان است، جزیی از حیاتشان است و این قصهی هر هنر و هنرمندی است. هنرمندان با هنرشان تعریف میشوند، در هنرشان تعریف میشوند و جدا از هنرشان مانند ماهی بر شنزار میمانند، مانند کالبدی بدون روح، و انگشتری بدون نگین. هنرمند را از هنرش جدا کردن یعنی ذره ذره با کاردی کند حلقومش را خراش دادن و دریدن، یعنی زندهبهگورش کردن پناهی چه جنایتی مرتکب شده است که چنین عقوبت دشواری را برایاش رقم میزنند؟
البته نباید از حق گذشت و باید انصاف داد و گفت که پناهی “جرم” بزرگی مرتکب شده است و هر عقوبت دشواری بایسته و شایستهی آن “جرم” نابخشودنی است. او جسارت کرده است و در هیاهوی “آری”ها “نه” گفته است. در زمانه ای که دوربینها با لنزهای معوج حقایق را وارونه میکنند و بزک میکنند و تحریف میکنند او دوربین حقیقتیابش را بر دوش گرفته است و پلان زندگی را “حرکت”گفته است و “حقیقت” را با نور ثبت کرده است و این جرمی نیست که کم باشد و قابل بخشش. در زمانهیی که بسیاری در حال زدهبند هستند و به جای فیلمسازی دلالی میکنند و رمالی، میخواست فیلم بیپناهان را بسازد، فیلم کسانی که از آنها فیلم نمیسازند و فیلمساختن از آنان آب و نان که ندارد هیچ دار و درفش دارد بیش.
اکنون جعفر پناهی سرخترین طلای زندگیاش را میگیرد و دهاناش را میدوزند که گفته بوده است”دوستت میدارم” و این همه از عشق و عاشقی میکشد عشق به نور به مردم، هنگامی که سخن میگویند و نور میشود بر پردهی سینما، او فیلم میساخت و عاشق فیلمسازی ست تا از رنج آدمی بکاهد و سکهیی ضرب کند و بر دفینهی فرهنگ و هنر انسانی و جهانی افزاید. و اکنون به جرم ضرب سکهی عشق در زمانهی نفرت باید مجازات شود و عاشق را چه مجازاتی بالاتر از آن که معشوق را از او بگیرند و زندهاش بگذارند و زنده به گورش کنند و جلوی چشمهایش از معشوق کام ستانند و بر او تازیانه زنند.
این حکم لبخندی تلخ به چهره میآورد و سفاهتی آشکار را بر صحیفهها نقش میکند که هنر و هنرمند را بند و بندی نشاید و جعفر پناهی بیست سال که هیچ دویست سال هم ممنوع النور کنید باز نورافشانی میکند شما بروید چهرهی معوج خود را راست کنید که آینهی راستگو شکستن درمان صورت و سیرت زشت داشتن نیست.