“قلمستان” بخش تازه ای است در شهروند که تلاش خواهد داشت پس از این به طور مستمر نگاهی به کتاب های تازه نشر فارسی داشته باشد. اشاره به این نکته ضروری است که قلمستان در نگاه و معرفی آثار، بیشترین تمرکز را بر کتاب هایی خواهد داشت که در زمینه ادبیات منتشر شده و می شوند؛ اما نسبت به دیگر آثار منتشر شده با مضامین متفاوت نیز، بی توجه نخواهد بود.
ع. ص
نام کتاب : “پرنده من”/ داستان بلند
ناشر: نشر مرکز – تهران چاپ اول ۱۳۸۱
تعداد صفحات : ۱۴۱
پیشینه
فریبا وفی هر چند پیش از انتشار مجموعه داستان “حتی وقتی می خندیم” یک مجموعه داستان به نام “عمق صحنه” و چندین داستان کوتاه در صفحات ادبی روزنامه ها و نیز در مجلات ادبی به چاپ رساند، اما با انتشار همین مجموعه (حتی وقتی می خندیم) توسط انتشارات مرکز در سال ۱۳۷۸ بود که به عنوان یک نویسنده شهرت یافت. موفقیت این کتاب بیش از آن که در کتاب فروشی ها، در میزان فروش اتفاق افتاده باشد، در جلب نظر مطبوعات، منتقدان و هیات های برگزارکننده بنیاد های جوایز ادبی، خود را نشان داد. ۲۰ نوشته در قامت داستان های کوتاه “کف دستی” با مضمون هایی که به بحران های فردی و نیز اجتماعی- معیشتی آدم های طبقه متوسط شهری توجه داشت، بیشترین دستمایه های موضوعی فریبا وفی در مجموعه “حتی وقتی می خندیم” بود. این دستمایه های مضمونی با درخشش ایجاز داستانی، در شکل دلخواه نویسنده، یعنی کوتاه نویسی در حد”کم زیاد است”، بر جزءنگاری هایی از حالات روانی آدم ها دقت داشت که تلفیق موفق این دو عنصر ظاهرا متضاد(جزءنگاری در اوج کوتاه نویسی)، در کمتر اثری از نویسندگان یک دهه پیش ایران دیده می شد. داستان های مجموعه “حتی وقتی می خندیم” با صرفه جویی سرسختانه در هزینه کلمات، توانسته بود ایجاز را در حذف لحظات غیر داستانی، به برگزیدگی هنرمندانه لحظه ها تبدیل نماید، و این اتفاق، ضمن حفظ آرایه های داستان، با اجتناب از تمهیداتی چون طرح و حادثه؛ و بی اعتقاد بر برجستگی شخصیت در ساخت دراماتیزه داستان، صورت می گرفت.” (۱)
فریبا وفی از جمله نویسندگانی است که پس از ترجمه و چاپ کتاب داستان نویسان مینی مالیست امریکایی و معرفی هرچند مختصر ویژگی های این نوع از داستان در مجموعه ای تحت عنوان”لاتاری، چخوف و داستان های دیگر”، پا به عرصه ی داستان نویسی حرفه ای گذاشت. در سال ۱۳۷۱ جعفر مدرس صادقی با نگارش مقدمه ای در خور توجه که بر جنبه های تئوریک داستان های اصطلاحاً مینی مال دقت داشت؛ و ترجمه چند داستان از ریموند کارور، آن بتی، توبیاس ولف، آن تایلر، جان آپدایک و دیگران؛ برای نخستین بار روند تکامل چخوفی داستان کوتاه در داستان نویسی امریکا را به خوانندگان فارسی زبان، معرفی کرد. نمونه های داستانی ترجمه شده در این کتاب که ارزش های هنری و فنی مینی مالیسم را برمی شمرد و بر عنصر برجسته آن یعنی ایجاز هم چون ویژگی ای زیبایی شناختی در داستان کوتاه تاکید داشت، به واقع هم چون کارگاه عملی داستان نویسی، بر داستان نویسان جوان تاثیرگذار شد. از همان ابتدا معلوم بود که مدرس صادقی با هدف تاثیرگذاری بر فضای داستان نویسی ایران دست به ترجمه منابعی که از آن یاد شد، زده است. و نیز قابل پبش بینی بود که نشانه های تاثیر آن به زودی در داستان نویسی ایران قابل شناسایی خواهد بود. (۲) بر اساس نشانه های داستانی فریبا وفی، او از جمله کسانی است که توانست آموزه های آن کتاب و دیگر منابع موضوعی نزدیک به آن را به شکلی هنری در آثار خود به کار گیرد. تا جایی که آن نشانه ها اکنون به ویژگی های سبکی این نویسنده تازه نفس در فضای داستان نویسی ایران، تبدیل شده است.
از فریبا وفی پس از دو مجموعه داستان “در عمق صحنه”و “حتی وقتی می خندیم”، تا کنون سه داستان بلند با نام های “پرنده من” ، “ترلان” و “رویای تبت” به چاپ رسیده است. فریبا وفی که متولد سال ۱۳۴۱ شهر تبریز است، در تهران زندگی می کند.
آیا هر کس پرنده ای دارد؟
داستان بلند “پرنده من” برشی است از دغدغه های فردی، درونی و خانوادگی یک زن از طبقه متوسط شهری، که با همسر و دو فرزندش در خانه ای که پس از ۱۳ سال مستاجرنشینی خریداری شده، زندگی می کند. پرنده من، از منظر همین زن جوان که شخصیت اصلی داستان است روایت می شود. درونمایه و موضوع محوری داستان بر بیگانگی و عدم تفاهم آدم ها به رغم نزدیکی های خونی و خانوادگی، تاکید دارد. همه ی آدم های داستان بی هیچ تفاهمی، گویی موقت با هم زندگی کرده و می کنند: پدر و مادر راوی با هم، راوی داستان با همسرش، خواهران راوی با هم و با مادرشان، … .
همه ی این بی تفاهمی ها اما چنان از نگاه واقعی داستان عبور می کند که پذیرش آن همه، چون واقعیات عادی و ساده زندگی، قابل پذیرش می شوند. دقت کتاب به این موضوع است که بتواند زندگی کسالت بار، ناپایدار و سرشار از عدم تفاهم چند زندگی؛ و با ویژگی های تیپیکی که می توان در داستان دید، زندگی بی پایه مردمان بسیاری از طبقه متوسط امروز ایران را، بازگوید. با وجودی که نام داستان یعنی پرنده من از باوری تقدیرگرا پدید آمده و بنا به اعتقاد متافیزیکی راوی ـ از روی باور مادرش ـ هر کس پرنده ای دارد که او را به سوی خود فرا می خواند، اما سویه دیگر این پرنده می تواند درون متمایز و فردیت یگانه آدم ها نیز باشد. این پرنده شاید همان رویای درونی و پنهان آدم ها است که چون عشق گمشده و یا رویای ناکام انسان ها، آن ها را برای یافتنش، امیدوار به ادامه زندگی می سازد.
همسر راوی – امیر – در سودای پرواز به خارج از کشور است. او کشور کانادا را مکانی می داند که عطش پروازش را فرو خواهد نشاند و به او و خانواده اش پیشرفت و آرامش هدیه خواهد کرد. دو فرزند دختر و پسر این زن و مرد، کوچک تر از آنند که دارای ویژگی شخصیتی باشند. پدر راوی مرده است و مادرش نیز اکنون مریض است و با دختر کوچکش، خواهر راوی – شهلا – زندگی می کند. همین زن جوان یعنی شهلا که آخرین فرزند خانواده است بر اساس تربیت و باور خانوادگی، نهایتا “نه پسر شده است و نه دختر”. او با جنس مخالف میانه ای نداشته و تاکنون تنهایی و تجرد را به ازدواج ترجیح داده است. خواهر دیگر راوی توانسته با ازدواج از راه دور که به طنز، ازدواج پستی نام گرفته، به امریکا برود. در داستان به جز “خاله محبوب” و “عمو قدیر”، آدم های سایه واری هم وجود دارند که برخلاف شخصیت ها، سایه وار بودنشان از سر سهل انگارانه و بی توجهی نیست، بلکه همین پردازش سایه وار آدم ها خود جزیی هنرمندانه از شخصیت سازی در کتاب است. صدای کسانی که در خانه هایشان آواز می خوانند و دف می نوازند، و همین که در پشت پنجره می بایست به گوش ایستاد و از صدای پای همسایه ها دانست که چه کسی به آپارتمان وارد یا خارج می شود، خود رفتار هنرمندانه ایست در نشان دادن فضای بسته یی که داستان از آن سخن می گوید. در این جامعه آدم ها دو دسته اند؛ آن هایی که در دایره بسته زندگی، نمی توانند هیچ طرح و اندیشه ای برای آینده داشته باشند و در ناگزیری ها به روزمرگی و ایستایی زندگی تن می دهند و دسته یی دیگر؛ برای گریز از همین ناگزیری ها؛ با رویای زیستن در سرزمینی آزاد، روز را به شب می رسانند. راوی داستان و شوهرش دو قطب این ماندن و رفتنند. در راوی هیچ باوری از حرکت و هیچ اعتمادی نسبت به ادامه زندگی خانوادگی در جایی خارج از محیط خود وجود ندارد.
چیزی که بر بی اعتمادی و بی باوری راوی نسبت به زندگی دامن می زند یادآوری رفتار مادر راوی با پدر دم مرگش بود. شب مرگ پدر، هنگامی که او در زیرزمین خانه با ناله های پی در پی آخرین نفس هایش را می کشید، مادر به رغم شنیدن صدای شوهرش، حاضر به کمکش نشد. اکنون که راوی به همان زیرزمین موروثی پناه برده، در واکاوی های ذهنی اش می توان از یک سو، حس آلوده به گناهش را که آن شب مفعولانه او هم در برابر ناله های پدر از زیرزمین ترسید و به کمکش نرفت؛ جستجو کرد و سویی دیگر، این پناه بردن به زیرزمین متروکه را می توان بازتولید فراموشی و انزوا و مرگ پدر دانست که چون سرنوشتی محتوم، در انتظار دختر کم حرف و گوشه گیر خانواده نشسته است. با این وجود، ذهن راوی سرشار است از پرسش های بی پاسخ زندگی؛ مملو است از تناقض ها و بی تفاهمی های زندگی مشترک، و بیش از هر چیز انباشته است از چرایی های جایگاه نامعلوم او به عنوان یک زن در خانواده و اجتماع.
ویژگی روایت در پرنده من
صاحب سبک بودن الزاما به مفهوم بزرگ بودن نویسنده و حتی به معنای پر اهمیت بودن آثار دارنده سبک نیست. ویژگی های قابل تمایز با آثار دیگران؛ و تکرار شونده در آثار یک نویسنده، می تواند سبک یک نویسنده تلقی شود. با این تاکید که سبک، خود ویژگی برآمده از تمرین و سخت گیری برخود در فعل نوشتن است. با این تعریف، در داستان های فریبا وفی چیزی خود ویژه اتفاق می افتد. این ویژگی ها را می توان در نوع روایت(به هم ریختگی توالی رویدادها با نظم زمان شناور) برش های کوتاه در داستان های کوتاه و بلند یا رمان، دوری گزینی از تطویل گفت وگوی آدم های داستان، اجتناب از زبان توصیف گر و احساساتی، کم اهمیت دادن طرح و حادثه در داستان، تمرکز بر زندگی زنان طبقه متوسط شهری و نیز استفاده از زبان ساده و بی تکلف در جملات کوتاه؛ و مهم تر از همه در ایجاز معنایی و نوشتاری آثار او دانست. شاید این تعریف از آثار “آن بتی” نویسنده مینی مالیست آمریکایی به ویژگی های داستان نویسی وفی بسیار نزدیک باشد: “شخصیت های او آدم های معمولی و واقعی و زنده اند که خیلی زود می شود باورشان کرد. در پرداخت ماجرا، چندان در بند توضیح و توصیف نیست، اختصار و ایجاز و ساده نویسی را به جای درازه گویی و لفاظی می نشاند و چارچوب تنگ طرح قراردادی را با زنجیره ی بی شکلی از جزئیات سرنوشت ساز در هم می شکند.” (۴) با این تعاریف، در داستان نویسی امروز ایران می توان اثر انگشت فریبا وفی را به خوبی تشخیص داد.
چیزی که در داستان پرنده من در مورد شخصیت های آن آشکار است این نکته است. شخصیت ها در این داستان بلند هم چون شخصیت های یک رمان در مسیر پیشرفت داستانی، شکوفا نمی شوند و به قولی قوام شخصیتی نمی یابند. آنان در داستان حضور مستقیم اندکی دارند و همین قدر هم در حرف ها و تصاویری است که در بازگفت های شخصیت اول داستان نمایان می شود. از این نگاه، داستان بی آن که داستانی ذهنی روانشناختی باشد، از ذهن راوی فعلیت می یابد و شخصیت ها عموما بر پایه کلامی در یادمانده های راوی نقش خود را ایفاء می کنند. با این همه، اما بسیار دشوار است که نویسنده ای با کمترین هزینه در صرف کلمات، شخصیت هایی بیافریند که باورپذیر باشند. نویسنده پرنده من در تمرین نوشتن توانسته است به شیوه ای از روایت دست یابد که با ظاهر ساده و سهل از استحکام ساختاری قدرتمندی برخوردار باشد. بی تردید دستیابی به چنین ساختاری از روایت، که عنصر ایجاز خود بر دشواری آفرینشش می افزاید، حکایت از سخت کوشی و سخت گیری نویسنده بر کارش دارد. با این وجود، همان گونه که هر نوع پرسشی درباره منطق یادآوری های ذهن و اساس اولویت فصل بندی کتاب بر پایه آن، بی معناست؛ پرسش درباره این که چه امری حکم به جاگذاری به طور مثال روایت بند ۳۶ در همان نقطه از کتاب داده، قابل طرح است. و باز می توان پرسید چگونه زنی که درگیر کلاف کلیشه های زندگی خانه داری یا خانه نشینی است،گاه می تواند از این بیانات درونی(حتی اگر بازگفت گفته های شوهرش باشد) طرح نماید: “احساس آزادی می کنم و از آن حرف می زنم ولی امیر اجازه نمی دهد کلمه ی به این مهمی را در مورد چنین حس های کوچک و ناچیزی به کار برم. آزادی در بعد جهانی معنی دارد. در بعد تاریخی هم همین طور. ولی در … در یک کشور جهان سوم…” به هر رو، پرنده من به دلیل نظرگاه اتخاذ شده خود، امکان پرورش و رشد مستقل و قابل اتکاء شخصیت ها را به آنان نمی دهد. شخصیت ها جملگی متناسب با نظرگاه راوی، از دهان او سخن می گویند.
آیا پرنده من ظرفیت های یک رمان را دارد؟
داستان پرنده من بیش از هر چیز به کار قبلی وفی در داستان کوتاه یعنی مجموعه حتی وقتی می خندیم نزدیک است. این اتفاقی معمول در کار هنری است که هر مؤلفی مسایل فکری خود، دغدغه ها و پیام های خود را در اثری تازه و متفاوت در شکل و اجراء، تکرار نماید. اما، نه تکرار حرف و پیام، بلکه تکرار شیوه و شگرد و فرم چیزی به آفریده تازه نمی افزاید. پرنده من با فضایی همسان از برش های کوتاه زندگی در حتی وقتی می خندیم، با همان نوع از شیوه روایت (با جا به جا کردن و تغییر نظرگاه ها) و فصل بندی ها بسیار کوتاه و ایجاز در حد “کم زیاد است” ساخته شد. حتی هر کدام از بخش های مجزا یا فصل های این داستان بلند را می شود بی هیچ اشکال و مشکلی به عنوان داستان کوتاه خوانده و پذیرفت. با این وجود پرنده من فاقد ظرفیت های داستان بلند و رمان است. نه تنها به خاطر آن که شخصیت های اثر عمق داستانی نمی یابند و نه به دلیل موضع کوچک آن امکان پردازش در حد داستان بلند را ندارد؛ بلکه مشکل در رفتاری است که نویسنده با داستان بلندش به مانند اجراء و نگارش داستان های کوتاهش انجام داد. به طور مثال فریبا وفی همان رفتاری را که با عنصر ایجاز در داستان کوتاه داشت با همان گستردگی و ظرفیت، در داستان بلند به کار گرفت. موضوع این است که پرنده من با علایق، دیدگاه و مصالح داستان های کوتاه نگارش یافته، تا جایی که، به نظر می رسد نویسنده تعدادی از داستان کوتاه و دنباله دار را در کنار هم قرار داده است.
نکته ی آخر
نکته ای دیگر اما مهم در داستان پرنده من آن است که این داستان بلند با وجود ساخت هوشمندانه خود، به ویژه بهره گیری ارزنده و ساده از زمان متغیر در داستان و نیز دوری جویی از شگردهای متظاهرانه، قابلیت خوانش و تأویل متن را در خود می بندد. داستان از این لحاظ بسته و محدود است و فرآیند نشانه ها در آن به لذت کشف و تعویق مفاهیم از منظر زیبایی شناختی، همراه نمی شود. چنین رویدادی اگر در کنار ویژگی های سبکی ای که از آن سخن رفت در آثار وفی به وجود آید، بی گمان آن حادثه، یعنی بزرگی و اهمیت نویسنده در او و آثارش رخ خواهد داد.
پانویس ها:
۱ـ ضیافت ایجاز در ریاضت نوشتن. بررسی مجموعه داستان حتی وقتی می خندیم/ علی صدیقی – شهروند و سایت اخبار روز – خرداد ۱۳۸۵. و نیز نگاه کنید به صفحه ۱۷۲ کتاب زنان داستان نویس و ستیز با زن ستیزی، علی صدیقی، جلد اول، انتشارات ارزان، سوئد.
۲ ـ درباره کتاب تاثیرگذار “لاتاری، چخوف و داستان های دیگر”، به زودی نوشته ای در قلمستان خواهید خواند.
۳ ـ “لاتاری، چخوف و چند داستان دیگر”، ترجمه، جعفر مدرس صادقی، انتشارات مرکز – چاپ اول ۱۳۷۱ ، صفحه ۱۷.