چطور می توانم به چشمهایم اعتماد کنم وقتی انگشتهایم را ده تا می بیند.
چطور می توانم حتی به ویتگنشتاین اعتماد کنم؟
ادامه اش با تو
به ویتگنشتاین اعتماد نکن!
پروانه ای خودش را در بیداری پنهان کرده است
ادامه اش با تو
… انگشتهایم را یک بار دیگر می شمارم
تمام می شوند
چگونه می شود چیزی را که تمام شده است شمرد؟
ادامه اش با تو
به اعداد اعتماد نکن!
شمارش معکوس اعداد،
با زی ی زبانشناس زبردستی ست
که کلمه ها را هضم کرده است.
به کلمه هم اعتماد نکن
ادامه اش با تو
امواج صوتی در فرکانس های هوایی،
ادامه ی جیغ های روز و شکلک های شبند
از شب فرار کن
به روز اعتماد نکن
ادامه اش با من.
عسل به طعم دهان است و شکوفه، به زیر باران
عسل را تف کن!
شکوفه را زیر باران لگد کن
ادامه اش با من
با قیف قافیه بساز
با قافیه، قیف را از سر گشادش بزن
چون بوقی که قارقار می کند
صدای کلاغ شو
از حومه های نیمه شب سرازیر شو به ورد ورود دست
ادامه اش با تو
تمام این شعر، ترانه ی من و توست
من نقطه می گذارم؛ نقطه چین می شوم
ادامه و تکمیل کارنامه اش با تو.
…………………………………………………..