گفتاری در ضرورت مبارزه آنتی راسیستی در ایران
(متن سخنرانی در سمینار حقوق اقوام و ملیت های ایرانی ـ ۲۰ فوریه ۲۰۱۱ ـ تورنتو)
با عرض سلام حضور شما دوستان عزیز و با تشکر از نشریه شهروند به خاطر برگزاری این سمینار.
من امروز صحبت هایم را به عنوان شخصی آغاز می کنم که طرفدار استفاده از ترمینولوژی جدید، پیشرو و مترقی در گفتمان مبارزاتی خلق های ایران، و نیز همه مبارزات مترقی، می باشد. یکی از این ترمها، اصطلاح “مبارزه آنتی راسیستی” است که من نیز به اندازه توانم سعی کرده ام این ترم، به همراه گفتمان و عمل ضدنژادپرستانه، داخل ادبیات مبارزاتی در ایران، و به ویژه در آذربایجان، بشود.
به همین دلیل، مایلم از فرصتی که امروز در اختیارم گذاشته شده، استفاده کنم و ضرورت تقویت گفتمان و عمل آنتی راسیستی در میان خلقهای ایران را، اختصارا تشریح نمایم. به همین منظور، سخنانم را زیر عنوان چهار بخش اساسی ارائه خواهم داد:
یک ـ تعریف ساده ای از نژاد و نژادپرستی
دو ـ موقعیت و اهمیت گفتمان ضدراسیستی در بعد جهانی
سه ـ موقعیت و اهمیت گفتمان ضدراسیستی در سطح ایران
چهار ـ موقعیت و اهمیت گفتمان ضدراسیستی در سطح محلی و لوکال (در میان خلق های غیر فارس)
سخنانم را با تعریف ساده و مختصری از نژاد و نژادپرستی آغاز می کنم.
به طور کلی، نژاد در رابطه با مشخصات فیزیولوژیکی انسانها تعریف می شود: مثلا رنگ پوست، رنگ موی سر، ویژگی های صورت، شکل و شمایل اندام و غیره.
قومیت و یا اتنیسیتی، اما، در رابطه با مشخصات فرهنگی انسانها تعریف می شود: مثلا زبان، مذهب، آداب و رسوم، سنن، و غیره.
نژادپرستی و یا راسیسم همان پدیده شومی است که از طریق تحقیر، انکار و یا بی حرمتی در رابطه با هر یک از اجزا تشکیل دهنده نژاد و قومیت، هر دو، حاصل می شود. در واقع، در ادبیات آکادمیک معاصر نژاد و قومیت به صورت فزاینده ای به طور همزمان و به مثابه یک ترم به کار برده می شوند: نژاد/قومیت.
برای مثال، زبان یکی از مشخصه های پررنگ و قدرتمند قومیت/اتنیسیتی است. در عین حال، تحقیر و منع زبان انسانها یکی از شنیع ترین و وحشی ترین انواع نژادپرستی و راسیسم است. به عبارت دیگر، راسیسم می تواند محصول تحقیرها و تبعیض های فیزیولوژیک باشد، مثل رنگ پوست، و نیز می تواند محصول تحقیرها و تبعیض های اتنیک و قومیتی باشد، مثل زبان، آداب و رسوم و غیره.
از مطالعات زبانشناسانه فردیناند ساسور می دانیم که تعریف ها در بستری “رابطه دارانه” شکل می گیرند و دارای موقعیت های رابطه دارانه هستند. یعنی، هویتها ــ چه در مورد اشخاص و چه در مورد اشیاء ــ در رابطه با همدیگر و یا دیگران تعریف می شوند: مثلا زن، هم به لحاظ لغوی، هم به لحاظ مفهومی و هویتی، در رابطه با مرد تعریف می شود؛ سیاه در رابطه با سفید تعریف می شود، خواهر در رابطه با برادر، و غیره. همچنین می دانیم که لئوی اشتراوس مشاهدات زبانشناسانه ساسور در مورد کاتاگوری های هویتی را به صورتی آکادمیک در مطالعات انسانشناسانه و جامعه شناختی خود به کار برد و “موقعیت های رابطه دارانه” را در شکل گیری آداب و رسوم اجتماعی و نیز هویت های جمعی و فردی تشریح نمود. یعنی، همان طوری که ساسور نشان داد که مثلا سیاه در رابطه با سفید، شب در رابطه با روز و ماه در رابطه با خورشید تعریف می شوند؛ لئوی اشتراوس نشان داد که چگونه خانواده در رابطه با دیگر خانواده ها، طایفه، ایل، قبیله و قوم در رابطه با دیگر ایلات، قبایل و اقوام تعریف و تشریح می شوند. نتیجه کلی که در جامعه شناسی از مشاهدات ساسور و اشتراوس گرفته شد آن بود که:
یک ــ هویت ها جنبه رابطه دارانه دارند؛ یعنی در رابطه با یکدیگر تعریف می شوند.
دو ــ هویت ها در اجتماع و توسط انسانها تعریف می شوند. به عبارت دیگر، هویت ها پدیده هایی تغییرناپذیر، قطعی و ازلی ــ ابدی نیستند؛ بلکه ساختارهایی هستند اجتماعی ــ سیاسی که در خود جامعه و توسط خود انسانها بر اساس مکانیزم ها و پروسه های زبانی و فرهنگی ساخته می شوند.
نگرش های پسامدرن، پسا ساختارگرایانه و پسا استعماری یک بعد اساسی دیگر به مبحث “ساخته شده گی اجتماعی” اضافه کردند: روابط قدرت. متفکرانی مانند ژاک دریدا، میشل فوکو و دیگران، علیرغم نگرشی مثبت به مشاهدات اساسی ساسور و لئوی اشتراوس مبنی بر اجتماعی بودن و رابطه ای بودن هویت ها، نشان دادند که تعریف های هویتی نه تنها فارغ از رابطه های قدرت در بطن جامعه و فرهنگ نیستند؛ بلکه رابطه ای مستقیم و تنگاتنگ با قدرت دارند. بدین معنا که، درست است که مثلا شب در رابطه با روز، عزا در رابطه با عروسی، و سیاه پوست در رابطه با سفیدپوست تعریف می شوند، این تعریف ها اما، طی پروسه و مکانیزمی که با روابط قدرت عجین شده، شکل می گیرند. برای مثال، در تجزیه و تحلیل کاتاگوری های هویتی جنسی می بینیم که جنسیت مؤنث از یک موقعیت فرودستانه در رابطه با جنسیت مذکر تعریف شده است؛ و یا رنگ سیاه از منظری منفی در رابطه با رنگ سفید تعریف شده است. علت این امر چیست؟ علت، وجود روابط قدرت در پروسه ها و مکانیزم های تبیین، تعریف و تشریح هویت ها است. گروه های حاکم در جامعه، یعنی گروه هایی که قدرت تعریف، تبیین و تفسیر هویت ها را دارند، گروه هایی که تسلط بر زبان و مکانیزم های زبانی دارند و پارامترهای گفتمان را تعیین می کنند، این گروه ها هستند که همیشه خودشان را از موقعیتی برتر و دیگران را از موضعی پست تر تعریف می کنند. چرا که توان و قدرت چنین عملی را دارند.
اجازه بدهید مباحث را با مثالی از جامعه ایران، به صورت مشخص تر دنبال کنیم:
مثل اکثر جوامع، ایران جامعه ای است که ساکنان آن صاحب هویت های ملی و اتنیکی متنوع هستند: مثلا عرب، فارس، ترک، کرد، بلوچ، ترکمن، لر و دیگران. گروه های اتنیک، ملیت ها و ملت های ساکن در ایران برای نشان دادن تمایز و تفاوت خود از دیگران، از کاتاگوری های هویتی متنوع و متفاوت استفاده می کنند. می دانیم که امر طبقه بندی و کاتاگوریزه کردن هویت ها امری است طبیعی و نهفته در سرشت و ساختار زبان. آنگاه که عنصر قدرت در امر تبیین و تعریف هویت ها دخالت می کند، مسئله دیگر از حد یک مقوله زبانی خارج می شود و داخل حوزه نابرابری های اجتماعی می گردد. در مورد مشخص ایران، دخالت های لجام گسیخته گروه حاکم در حیطه زبان و فرهنگ، در امر چگونه تعریف شدن و چگونه تعریف کردن کاتاگوری های متنوع هویتی و صاحبان هویت های متنوع اتنیکی/قومی/ملی، جنسی/جنسیتی و غیره، خصوصا در عرض هشتاد سال گذشته، جنبه ی تجاوزگرانه ای از نژادپرستی افراطی، راسیستی و سکسیستی به خود گرفته است. برای مثال، تعریفی که از هویت جنسی زنان و یا دگرباشان جنسی در ایران حصول شده است، تعریفی است که سرشت، حدود و پارامترهای آن از طرف گروه های مسلط جنسیتی و جنسی معین و مشخص شده اند. بر همین مبنا، تعریفی که از هویت های اتنیک های غیرفارس شکل گرفته، در ادبیات و فرهنگ مسلط ایرانی ــ یعنی در زبان و فرهنگ فارسی ــ صورت پذیرفته و متاثر از روابط قدرت در ایران است. اتنیک فارس، به دلیل هژمونی آشکار اقتصادی، سیاسی، زبانی و فرهنگی اش، هویت خودش را هویتی منزه، پاک، مقدس، یونیورسال و معادل با کلیت ایران و ایرانیّت قلمداد کرده است؛ و تا آنجا که توانسته، از هویت های اتنیک های زیر سلطه اش انسان زدایی کرده، و حتی بعضی از هویت های اتنیکی را تا حد هویت حیوانی تقلیل داده و تا حدودی نیز در جا اندازی این هویت های حیوانی به جای هویت های انسانی موفق هم شده است: مثلا هویت حیوانی خر در مورد ترکها و تازی/سگ در مورد عرب ها.
آنتونیو گرامشی در مبحث “هژمونی” نشان داده است که چگونه جنبه های سیاسی ـ نظامی و اقتصادی قدرت با جنبه های فرهنگی و زبانی تلفیق می شوند و از طریق جامعه مدنی، سیستم های تعلیم و تربیت، ادبیات رسمی و غیررسمی، و رسانه های عمومی در استقرار و استحکام هویت گروه حاکم به مثابه هویتی غالب، طبیعی، نرمال، و عاری از عیب و نقص عمل می کنند.
مثل همه اتنیک ها و گروه های حاکم، یکی دیگر از مظاهر هژمونی اتنیک فارس در ایران، مقوله و مزیت “نامرئی” بودن این گروه حاکم است. کیست که گفته های زیر را چندین و چند بار نشنیده باشد:
ــ آقا مگر فارس هم ملت است؟!
ــ کی گفته ملتی و یا خلقی به نام فارس وجود دارد؟ ما همه ایرانی هستیم! زبان فارسی حاصل دسترنج همه اقوام ایرانی است و متعلق به هیچ قوم خاصی نیست…
ــ ما در ایران ملّتی به نام فارس نداریم…
ــ بفرمایید فارس یعنی چه و فارس بودن چه مشخصاتی دارد؟
میشل فوکو در تجزیه و تحلیل جنبه های نامرئی و مرئی قدرت، مثال جالبی دارد از برج های دیده بانی در زندان های مدرن.
آنکه در برج دیده بانی نشسته است، همه را می بیند؛ ولی خود قابل رؤیت نیست! قدرت او، اما، چنان در جان و روان زندانی چنگ انداخته که او- یعنی محکوم و زندانی- بی آنکه حاکم و زندانبان را ببیند، اتوماتیک وار اوامر او را اطاعت می کند! زندانبان در واقع، به واسطه تارهای نامرئی قدرت، بر جان و تن زندانی حکم می راند. چرا که قدرت می باید که قابل رؤیت باشد ولی قابل شناسایی نباشد. قدرت، جبروت و عظمت خودش را پیشاپیش در ساختار فیزیکی زندان، در هیبت حصارها، برج و باروها و سلول های انفرادی زندان، در چهره ماموران و زندانبانان و بازجویان متعدد، و نیز در بیچارگی و درماندگی خیل محکومان، در جان و تن زندانی حک کرده است. به تعبیر فوکو، حتی اگر کسی در برج دیده بانی حضور هم نداشته باشد، محکوم حضور و وجود قدرت را با گوشت و پوست خود احساس می کند.
حکایت نامرئی بودن اتنیک فارس نیز، همچون حکایتی است. آنکه کنترل می شود، کنترل کننده را نمی بیند. آنکه تحت نظارت قرار دارد، از شناسایی ناظر عاجز است. کسی که تعریف می شود، تعریف کننده را نمی بیند و هویت او را نمی داند. گاه او را در هیبت دولت مرکزی تصور می کند و گاه در سیمای “نژاد برتر آریایی.” گاه از او به نام “حکومت تهران” یاد می کند و بیشتر اوقات او را به نام “ملت ایران” می شناسد. حاکم، قدرتش در نامرئی بودنش است. چرا که نامرئی بودن، آسیمیله شدن را تقویت می کند و در عین حال عامل اتحاد و عنصر مقاومت را در هم می شکند. چگونه می توان در برابر چیزی که دیده نمی شود، در مقابل قدرتی که به اصطلاح وجود ندارد، مقاومت کرد؟
حوزه مطالعات انتقادی سفیدیت، حوزه آکادمیک نسبتا جدیدی است که از بطن حوزه عمل و تئوری آنتی راسیستی زاده شده، و توسط عالمان و محققان سفیدپوست در مجامع علمی غرب و جهان شمالی ــ و یا شمال جهانی ــ نمایندگی می شود. اندیشمندان و چالشگران این حوزه نیز تحقیقات ارزشمندی در مورد مقولاتی مانند ساختارزدایی از قدرت و مزیت سفیدیت، نامرئی بودن رنگ و قدرت سفید، و نیز ضرورت مبارزه آنتی راسیستی در حوزه های آکادمیک و در جامعه بیرون، انجام داده اند.
دوستان حتما متوجه شده اند که در آمریکای شمالی، همه ماها- یعنی همه آنانی که از آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی می آیند به علاوه انسان های بومی این قاره ــ “مردمان رنگین پوست” حساب می شویم. انسان سفیدپوست مسیحی اروپایی تبار، اما، داخل این خیل عظیم رنگین پوستان نیست. چرا؟ برای اینکه انسان سفیدپوست اروپایی، به دلیل قدرت و هژمونی جهنمی که در این قاره استعمار شده داشته، رنگ خودش را، رنگ پوستش را که رنگ قدرت و مزیت است، در عین مرئی بودن و شفاف و آشکار بودن، مخفی نگه داشته است- یعنی، سفیدیت را به مثابه نماد جهانی انسانیت، یونیورسالیزم و نرمالیت عرضه کرده است. همگان رنگین پوست اند؛ ولی سفید اصلا رنگ حساب نمی شود. حوزه مطالعات انتقادی سفیدیت، ساختارها و مکانیزم های قدرت مرئی و نامرئی سفیدپوستان را نقد و افشا می کند و نشان می دهد که “سفید” نیز رنگی است مثل همه رنگ های دیگر، نه برتر و نه پست تر. انسانهای سفیدپوست مسیحی اروپایی تبار نیز، باید سفید را رنگی در میان رنگ ها بدانند و خودشان را نیز جزئی از یک گروه اتنیک محسوب بدارند، نه بیشتر و نه کمتر.
همچنان که روشنفکران اتنیک های غیرفارس سالهاست که سعی می کنند بفهمانند که فارس ها نیز اعضای یک گروه اتنیک هستند و مثل دیگر اتنیک های ساکن ایران، باید هویت خودشان را به صورتی شفاف تعریف کنند و محدودیت ها و جایگاه اتنیک فارس را در رابطه با اتنیک های غیرفارس معین و مشخص سازند.
علیرغم موفقیت های چشمگیر و فزاینده تلاش های عملی و تئوریک ضد نژادپرستانه در سطح جهانی، تئوری آنتی راسیستی در میان روشنفکران ایرانی نه تنها توفیق چندانی نیافته است بلکه، خارج از حلقه های روشنفکری اتنیک های غیرفارس، حتی مطرح هم نیست. چگونه می توان اینهمه بیگانگی و عناد با دستاوردهای مدرن و معاصر علوم اجتماعی و علوم انسانی را توجیه کرد؟
شخصا بر این باورم که تا زمانی که روشنفکری مترقی ایران به نقد همه جانبه راسیسم نایل نیامده است، قادر به هیچ گونه فهم و برداشت مثبتی از دستاوردهای مدرن و پسامدرن علوم اجتماعی غرب نخواهد بود. از نقطه نظر جهانی، تئوری و عمل ضدراسیستی نه تنها با موفقیت تمام داخل آکادمی های غرب شده است، بلکه موقعیت پیشتاز میدانی و خیابانی خود را نیز بیش از پیش تقویت نموده است. معنا و مفهوم “راسیسم” به مثابه یک عمل و اندیشه ضدانسانی، عقب مانده و غیردموکراتیک وارد فرهنگ گفتمانی و مبارزاتی حوزه های عمومی شده است، تا آنجایی که انسان های عادی و حتی محصلان مدارس نیز از درجه زشتی و انسان ستیزانه اندیشه و عمل راسیستی آگاهی دارند. مطالعات وسیع جامعه شناختی پرده از مکانیزم های نهان و آشکار این پدیده شوم برداشته، و انواع مختلف آن را، از راسیسم علمی گرفته تا راسیسم فرهنگی، زبانی، بیولوژیک، سیستمیک و حتی دموکراتیک مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند.
از منظر تحقیقات آکادمیک، مطالعه و درکی انتقادی از تاریخ مدرنیزم غرب، از عصر روشنگری، و از لیبرالیسم های کلاسیک و نو، بدون درک پدیده راسیسم و جایگاه این پدیده در افکار بسیاری از متفکران کلاسیک و مدرن غرب ــ از آدام اسمیت گرفته تا کانت، دیوید هیوم، اسپنسر و ماکس وبر ــ غیرممکن است. همچنانکه مطالعه دقیق مقولاتی مانند اروپا-محوری، کلونیالیسم و امپریالیسم غربی بدون درک درستی از جنبه های ایدئولوژیک و روانشناسانه راسیسم علمی- که همیشه در مرکز این جریانات قرار گرفته- مقدور نیست. علاوه بر اینها، در مورد مشخص ایران، راسیسم غربی، هم از طریق آریانیزم هیتلری و هم از طریق مطالعات اورینتالیستی و شرقشناسانه، تاثیری مستقیم در شکل گیری راسیسم ایرانی داشته است. به خاطر تجزیه و تحلیل جامعه شناسانه و علمی مسائل سیاسی- اجتماعی و فرهنگی ایران هم که شده، روشنفکران و محققان ایرانی مجبور خواهند بود تا پدیده راسیسم و تاثیرات آن را به دقت مطالعه کنند.
از نقطه نظر محدوده ایران و مسائل آن، کاربرد واژه راسیسم، و پایبندی به اندیشه و عمل ضدراسیستی، به ویژه در میان دانشجویان و روشنفکران اتنیک های غیرفارس، روز بروز افزایش می یابند. این روند فزاینده و مبارک باید که تقویت شود تا جنبش ضدراسیستی خلق ها به دور از نفرت و کینه قومی، به سرمنزل مقصود برسد.
به موازات تقویت گفتمان و عمل ضدراسیستی در کل ایران، تقویت این مسئله در حد محلی و خصوصا در روابط بین اتنیک های غیرفارس نیز حائز اهمیت فوق العاده ای است. به ویژه، وقتی به رابطه بین دو خلق همسایه و برادر، یعنی کرد و آذربایجانی می رسیم، ضرورت تقویت اندیشه و عمل ضدراسیستی صدچندان می شود. از آنجایی که بنده خودم از آذربایجان هستم و سالهاست که برعلیه راسیسم ضد ترک فعالیت می کنم، مایلم در این رابطه مثالی از گفتمان های رایج در میان فعالان آذربایجانی بیاورم. یکی از جریانات خوشبختانه کم طرفدار ولی پر سروصدا در حاشیه جنبش آذربایجان، جریانی است متشکل از افراد فرصت طلب و ضددموکراتیک. اعضای انگشت شمار این جریان، متأثر از جریانات افراطی و راسیستی در کشور ترکیه، مدام در تنور کینه و تنفر قومی می دمند و در حسرت جنگ قومی بین ترک و کرد روزشماری می کنند. همین افراد سعی می کنند تا به هر نحوی که شده، انسان های صادق، پیشرو و ضدنژادپرست را به روش های مختلف از صحنه اجتماعی و مبارزاتی آذربایجان دور کنند. یکی از شیوه های رایج راسیستی که این افراد فرصت طلب از آن استفاده می کنند، جعل شجره نامه های کردی برای فعالان ترک است. بنده خودم از به اصطلاح “قربانیان دائمی” این نوع شجره نامه سازی هستم. چند ماه پیش یکی از دوستان تعریف می کرد که فردی موسوم به “عسگر قاتل” در صفحه فیس بوک اش به طور مضحکی آسمان را به ریسمان بافته بود تا به مشتریانش بقبولاند که مادر مرحوم و بیچاره من گویا کرد بوده است. به گفته همان دوست فرهیخته، این جناب حتی نتوانسته بود مشتریان خودش را نیز مجاب کند. سؤالی که مکررا در فیس بوک خودش از این جناب شده بود این بود: “فرض کنیم که اصغرزاده کرد است، که چی؟ مگر کرد انسان نیست؟”
قصد من از آوردن این مثال آن بود که عمق فاجعه تنفر قومی را در میان برخی عناصر فرصت طلب نشان دهم. نیز می خواستم نشان دهم که جوان آذربایجانی به مرحله ای از رشد فکری و تحول دموکراتیک رسیده است تا فریب “عسگر قاتل ها” و “شعبان بی مخ ها” را نخورد. این تحول مثبت فکری در نتیجه کار و فعالیت ضدنژادپرستانه دانشجویان و روشنفکران آذربایجانی حاصل شده است. و ما هنوز در آغاز کاریم…
می دانیم که جوانان شرق میانه، امروز در راه استقرار حرمت و کرامت انسانی شان، دست به مبارزه ای جانانه زده اند. آنان امروز به مرحله ای از شعور سیاسی و اجتماعی رسیده اند که داشتن زمامداران مادام العمر را توهین به شعور انسانی خود تلقی می کنند. همچنانکه مردمان و جوانان ایران نیز زیستن در زیر یوغ یک حکومت فاندمنتالیستی قرون وسطایی را ننگ می دانند و در راه پاسداشت کرامت و شأن انسانی شان مبارزه می کنند. در این میان، فعالان اتنیک های غیرفارس نیز، علاوه بر مبارزه ضد حاکمیتی و ضد ولایت فقیهی شان، ممنوعیت زبان مادری شان در مراکز تحصیل و تعلیم و تربیت را برای خود عار می شمارند؛ چنین ممنوعیت و مظلومیتی را توهین به شأن و منزلت انسانی تلقی می کنند و در راه دستیابی به شرایط زیست انسانی و شرافتمندانه قیام کرده اند. بر روشنفکران و متفکران پایتخت نشین و مرکزنشین است تا با تقویت گفتمان و عمل ضدنژادپرستانه، پایبندی و التزام خود را به اصول دموکراتیک و حقوق بشری نشان دهند.
آیا ممکن نیست باور کنیم که جوان آذربایجانی از ننگ بیسوادی به زبان مادری خسته شده است و می خواهد که در قرن ۲۱، به زبان مادری خود بخواند و بنویسد؟ آیا وقت آن نرسیده است که خیل دموکرات مآبها و روشنفکرنماها از تحمیل اجباری زبان قوم و قبیله خودشان به دیگران دست بردارند و برای اولین بار هم که شده، راسیسم دهشتناک زبانی، فرهنگی و قومی را در ایران افشا کنند و به چالش بکشند؟
اتحاد پایدار همه ایرانیان برعلیه رژیم توتالیتر اسلامی در صورتی میسر خواهد بود که روشنفکران و فعالان اتنیک فارس جنبش ضدنژادپرستانه ای را که در میان اتنیک های غیرفارس شروع شده و نضج گرفته، به رسمیت بشناسند و حتی خودشان نیز به این جنبش بپیوندند. یکی از مظاهر اساسی آگاهی ضدراسیستی برای روشنفکران اتنیک فارس، نقد هژمونی فرهنگی/زبانی فارس ها در ایران و تلاش برای رسمیت دادن به زبان های ملی و طبیعی اتنیک های غیرفارس است. اصل برابر- حقوقی اتنیک های غیرفارس با فارس ها، اصلی است دموکراتیک و مترقی. هرکس که به این اصل ابتدایی حقوق انسانی باور ندارد، نمی تواند انتظار داشته باشد تا شعارها و پیام های او در مورد دموکراسی و حقوق بشر جدی گرفته شوند. مبارزات ضدراسیستی دست کم تاریخی پانصدساله در سطح جهان دارند و در همه دنیا به مثابه تلاش هایی دموکراتیک و حقوق بشری شناخته می شوند. به عنوان فعالان اتنیک های غیرفارس، وظیفه ماست که گفتمان و عمل ضدراسیستی را به روایت غالب مبارزه خلق ها در ایران تبدیل کنیم.
مطلب بسیار آموزنده ای بود ونشان میدهد که کفکیر سیاست آسیماسون فارس سازی در ایران به ته دیگ خورده وباید برای نابودی فرهنگ ملل غیر فارس در ایران تدابیر دیگری اندیشید.همچون تقدس تمامیت اراضی ویا…. که توسط عده ای پان فارس که زیر نقاب من آذری هستم یا پدر من ترک بود یا کسی خوشش نمیایید برود..باری به هرجهت آینده ایران را چون گذشته یوگسلاوی میبینم
آقای دکتر اصغرزاده به زبان علمی صحبت کرده اند که من در آن رشته تخصصی ندارم . دوستان زیادی هم که به احتمال زیاد آنها هم مثل من تخصص در این زمینه ندارند مخالفت کرده اند که در هر صورت می توانند مخالف باشند. من اما فقط یک چیز می خواهم : می خواهم پسرم به زبان مادری اش ( ترکی آذربایجانی ) در مدرسه از همان اول ابتدایی آموزش ببیند. به همین سادگی .این حق مادرزادی و ذاتی پسر من هست . فکر می کنید باید از کدام یک شما اجازه بگیرم؟
متاسفانه گروهها ولایه ها و یا باورمداران هرگونه پان که در اینجا بیشتر پان ترکها مطرح هستند تصور میکنند هر آنچه از دهان و یا ذهن هر مخالف و دشمن ایران تراوش کند وحی منزل است و غیر قابل تامل و مورد استناد !
این سخنرانی جناب اصغر زاده نیز تکرار گفته ها ونوشته های دیگر محافل پان ترکی است و بارها و بارها به این نوع سخنرانیها پاسخ داده شده ودر این مجال بنده خود را ملزم به پاسخگویی جزء به جزء نمیبینم و تنها اشاراتی به بعضی اظهارات جناب سخنران بسنده میکنم که شاید کلیدی باشندبرای کل . هرچند در کامنتهای گذاشته شده اشاراتی به آنها نیز دیدم از جمله نوشته های جناب دکتر کاظم رنجبر که خواستند چشم چشم برهم گذاشته گان این گروهها را بر افقهای نویی باز کنند تا میدان دیدی وسیعتر یابند و قدرت تجزیه وتحلیل سیاست بازیهای قدرتمنداران و زور مداران صحنه امروز جهان استکبار را بهتر ببینند و درست تر قضاوت کنند . البته من در ادامه نظرات جناب رنجبرمایلم سئوالی را مطرح کنم که امیدوارم جواب آنرا از زبان شخص آقای اصغرزاده بشنوم . واما سئوال :
« بنظر شما اگر یک شخص ، گروه ،. و یا کشوری ( چه از نوع متجاوز و چه از نوع استعمارگرو…) واصولا اگر دشمنی قصد تجاوز ( از هر نوع آن ) به مملکتی را داشته باشد . چه فرایندی را قبل از ضربه نهایی طی میکند تا به نتیجه مورد دلخواه خود برسد ؟ »
هر چند بنده خود نیز به عنوان یک آذربایجانی و ترک زبان خواستار بالندگی و شکوفایی زبان ترکی آذربایجانی هستم که متاسفانه هنوز به لحاظ تاریخی مجال آن فراهم نشده ولی با امید به فردای ایران دموکرات ، انتظار همراهی و همسویی دلسوزان آذربایجان و تمام اقوام ایراندوست را دارم .
جناب اصغر زاده در سخنرانی خودبرای تحریک گروهی ساده دل و متعصب به مسئله ای اشاره کرده اند که هر چند بارها به این مسائل در دنیای مجازی پاسخ داده شده ولی تکرار آن بی ضرر نیست . وآن اشاره ایشان به توهین فارس زبانها به ترکزبان آذربایجانی با لفظ خر و به عرب با لفظ تازی است . اولا ایشان یا نمیدانند و یا خود را به ندانستن زدند چرا که لفظ خر برای استفاده از ترکان از دربار عثمانی به سایر نقاط در واقع صادر شده و در آن دربار به مردم ساده و روستایی کشور عثمانی ترک خر ، وحشی و کوهستانی میگفتند چطور که امروز هم در دولت نژاد پرست وراسیستی ترکیه از همان لفظ منهای لفظ خر در مورد کردها استفاده میکنند آنهم نه بعنوان یک کرد بلکه ترک کوهستانی ! یعنی ما کردی نداریم هر آنچه هست ترک کوهستانی است !
واما لفظ تازی : اعراب بعد از اشغال ایران در صدر اسلام هر غیر عربی را عجم میخواندند این کلمه هرچند خود بار منفی نداشت ولی هدف آنها از استعمال این کلمه صرفا توهین به عنوان یک نادان و گمراه بود وایرانیان نیز در مقابل این ، از لفظ تازی که این نیز هیچ بار منفی ندارد و تنها برای مشخص کردن نژاد عرب میباشد استفاده کرده اند چراکه از ابتدا اهالی ساکن در صحراهای جنوب ایران با لفظ تازی مورد خطاب قرار میگرفتند ( چطور که ما امروز به اهالی کشور گریشلند ، یونانی میگوئیم لفظی که برای خود آنها نا آشناست و آیا استفاده از این لفظ توهین به آنهاست ؟ ) . انچه اشاره شده تازی یعنی سگ چنین نیست ( در هیچیک از فرهنگهای لغات چنین چیزی وجود ندارد ویا حداقل من ندیدم ) و سگ تازی نوعی سگ است همچو اسب تازی که نوعی اسب است . اگر هدف جناب اصغر زاده تحریک نیست چرا از کلمه اسب بجای سگ استفاده نکرد ! بنابراین استفاده از چنین الفاظی در سخنرانیهای عمومی توهین به شعور جمعی است وتحریک تعدادی ساده و ناآگاه . وامروز با تحریک این عده بسیار دیده میشود در دنیای مجازی برای توهین به هموطنان فارس زبانمان از لفظ سگ فارس استفاده میشود . آیا چنین سخن پراکنی هایی نتیجه ای غیر از این خواهد داشت ؟
….سخن کوتاه از چرچیل پرسیدند شما برای استعمار خود این همه راه را طی کره وبه هنوستان آمدید در حالی که ایرلند در بغل گوش خودتان وجود دارد ؟ در پاسخ میگوید ما برای رسیدن به منظور خود نیاز به اکثریتی نا آگاه و اقلیتی خائن داریم که این مهم در ایرلند فراهم نبود و در هندوستا ن فراهم .
با سپاس
مهرداد رضاوند
من در کلام آقای اصغر زاده بسیار حرفهای منطقی و به حق دیدم اما مغالطات بسیاری در آن مشاهده کردم. نوشتند:” … اکثر جوامع، ایران جامعه ای است که ساکنان آن صاحب هویت های ملی و اتنیکی متنوع هستند..” این یک مغلطه مصادره به مطلوب است قبل از اینکه ثابت کند ملت چیست و مفهوم اتنیک را عنوان کند به نتیجه گیری میپردازد
نوشتند:”حکایت نامرئی بودن اتنیک فارس نیز، همچون حکایتی است. آنکه کنترل می شود، کنترل کننده را نمی بیند” آخر این چه دروغی است.؟ با این حساب خامنه ای خلخالی-موسوی تبریزی-اردبیلی مشکیتی و… دهها کارگزار در جه اول نظام زیر سایه ذره بین قوم فارس بوده و از خود قدرتی نداشته اند. این دید دائی جان ناپائونی ایشان واقعا شاهکار است.
..
گفتاری بود دقیق و علمی،بسیاری از دوستان بجای پرداختن به اصل مسئله سعی میکنند که اون رو به سمت و سوی دیگر ببرند.
کنه کلام این است که : در ایران اقوام متفاوتی زندگی میکنند.این اقوام حق دارند به زبان مادریشان بخوانند و بنویسند.
کسانی که نه وجود اقوام مختلف در ایران را قبول دارند و نه امکان شناسایی انها را،گرفتار همان راسیسمی(نژاد پرستی) هستند که در این گفتار امده بود.
آقای تبر برنده!
منظور من نوشتن اسم واقعی زیر این کامنتهای ۲-۳ جمله ای که نبود. منظورم آن چرندیات ۲۰۰-۳۰۰ صحفه ای است که مثلا بعنوان افشا و نقد کتابهای اصغرزاده لینکشان را اینجا میگذارید! آن جفنگیات که ارزش آکادمیک ندارند. اگر راست میگویید یک رفرانس آکادمیک بدهید لطفا…
آقای آزادیخواه
شما چرا نام خودتان را نمینویسید؟
:))
اصغرزاده مانند پانترکیستهای دیگر یک نژادپرست است و همه میتوانند آن را در ادبیات و کتابهای وی ببینند. شما پانترکیستها خودتان پنج نسلکشی در ترکیه انجام دادید و آثارهای ارمنی را در قفقاز نابود کردید. پس همفکران شما در واقع نژادپرست واقعی هستند.
آقای تبر برنده!
لطفا بیش از این خودتان را رسوا نکنید. اگر شما و شرکایتان در محفل آذرگشنسب اینهمه دل و جرات دارید، چرا عرضه نوشتن اسم خودتان را حتا در همان سایت نژادپرستانه آذرگشنسب ندارید؟ اصغرزاده و حسن پور و بنی طرف در ملا عام حرفشان را می زنند و بحثشان را می کنند؛ چرا که هیچ ریگی به کفششان ندارند. دروغگو و دغلکار شما و همکیشانتان هستید که مثل خفاش در تاریکی پنهان می شوید و عرضه نوشتن حتا اسم خودتان را نیز ندارید… آفرین بر دکتر اصغرزاده که جیغ شما نژادپرستان تاریک اندیش را اینگونه درمی آورد…
یک آزادیخواه
متاسفانه تو ایران کسی به حرفی که میزنه دقیقه ای فکر نمیکنه.
به ترک میگید تجزیه طلب به کرد رو نادیده میگیرید. بلوچ رو غیر از خودتون یا وسیله برای خودتون میبینید.
و درد شما فارسستانیها و سنگ پرستان اینه که ترس دارید از اینکه اون هیمنه ساختگیتون فرو بریزه زبانتون نابود بشه و آقاییتون زیر سوال بره. اگر نگاهی به تاریخ بندازید میبینید با اینکه در همه ادوار این کشور دولتی ترک بر سرکار بوده ولی باز کسی جهد برای نابودی زبان و فرهنگ فارسی نکرده. و چه بسا بهش بال و پر داده.کشور ایران همه اینا رو تجربه کرده ولی باز شماها ترس دارید.
متاسفم که هر کسی زا راه میرسه بدون توجه به عواقب حرفاش دهنش رو باز میکنه به بقیه هم وطناش اینجوری توهین افترا میبنده.
دموکراسی همین فرهنگ من و توئه
بیائید مرض نژاد پرستی و نفرت را در خود کنار بگذارید. به دیگر ملیت ها احترم بگذارید. حق و حقوق مساوی برای آنان قائل باشید، آنرا با صراحت در برنامه سیاسی خود و در عمل خود نشان بدهید. بیشتر مشکلات ملیتهای ایرانی مشکلاتی قومیتی نیست بلکه موضوعاتی حقوق بشری است که هر انسان آزاده ای در مقابلش مسئول است. مثل حق تحصیل به زبان مادری! جالب اینجاست که در ایران حرکتهای مترقی و آزادیخواهانه دچار این اشتباه آشکار می شوند. بعضی وقتها فکر می کنم جامعه ایران جامعه ای از هم گسسته است، در یک جامعه یکپارچه نباید نقض حقوق بشر در مورد بخشی از جامعه از طرف دیگر بخشهای جامعه نادیده گرفته شود.
آیا ممکن نیست باور کنیم که جوان آذربایجانی از ننگ بیسوادی به زبان مادری خسته شده است و می خواهد که در قرن ۲۱، به زبان مادری خود بخواند و بنویسد؟ آیا وقت آن نرسیده است که خیل دموکرات مآبها و روشنفکرنماها از تحمیل اجباری زبان قوم و قبیله خودشان به دیگران دست بردارند و برای اولین بار هم که شده، راسیسم دهشتناک زبانی، فرهنگی و قومی را در ایران افشا کنند و به چالش بکشند؟
پاینده ایران+ارمنستان+کردستان که در مقابل پانترکیسم می ایستند.
نوشته درمورد وطن را از دوستی نقل قول کردم.
اگر “وطن” روشنفکر ایرانی به خاطر صحبت از حقوق اولیه مثل زبان مادری در خطر تکه تکه شدن قرار می گیرد، بر اوست که تعریف خود از “وطن” را تغییر دهد و در این تعریف جدید “وطن” را به عنوان یک مانع بر سر راه حقوق اولیه انسانها قرار ندهد. تحولات جهانی به سمتی می روند که تمام موانع موجود در مقابل حقوق اولیه انسانها را از از بین خواهند برد
آذربایجان ۱۰۰ سال پیش برای دموکراسی ومدرنیته مبارزه کرد اما مورد خیانت واقع شد همینطور ۳۱ سال پیش در حرکت آیتالله شریتمداری بر علیه ولایت فقیه. حال ببینیم در حرکت دموکراتیک آذربایجان بر علیه ولایت فقیه و نژاد پرستی آریایی کیها سدّ راه خواهند شد؟
http://www.shahbazi.org/Articles/Reporter_Ardeshirji.pdf
آقای کاظم،اگر اشتباه نکنم در نظر شما سیاست فقط از آن الیت سیاستمدار است که حق دارد برای ملت نسخه بپیجد و ملت غلط کند که وارد سیاست شود یا اظهار عقیده کند.ملت باید بدون چون و چرا از سیا ستمداران اطاعت کند.در دانشگاه علوم سیاسی که سیاست را در دروغ و ریا با ادبیات مخصوص و عوام پسند آن تعریف کنند، بیدلیل نیست که اوضاع ایران و جهان بدینجا کشیده.
عجبا که جناب عالی وارد شدن به بحث دموکراسی و حقوق بشر را بیخود و وقت تلف کردن مینامید.در حالیکه حقوق بشر و دموکراسی شاید بزرگترین و مفیدترین یافتهٔ بشریت است.بنده قوانین حقوق بشر و دموکراسی را نه در دانشگاه بلکه در دبیرستان یاد گرفتهام.حتا بیسوادن نیز باید از این حقوق با خبر باشند.
بسیار عجیب است که بقول شما آمریکا که در ۳ اقیانوس میتواند همزمان جنگ تمام عیار کند از مهار کردن سومالی عاجز شده.
آقای کاظم،تا حال که هر موقع آمریکا یا انگلیس در ایران دخالت کرده این را به نفع پان فارسیسم کرده.هرگز به نفع ترک نکرده و امروز نیز نمیکند اگر به نفع ترک بودند بیبیسی و صدای آمریکا یک جمله از حقوق آذربایجانیها بیان میکرد.نمی دانم چرا این کشورها که میخواهند ایران را تجزیه کنند میلیونها دلار خرج میکنند که فقط پان فارسیسم را در مدیاهای بخش فارسی خود(صدای آمریکا و بیبیسی،…) تبلیغ کنند.اما ۱ دلار هم برای تبلیغ استقلال ترکها سرمایه نمیگذارند؟
شاید شما حق دارید،اینها با تبلیغ پان فارسیسم میخواهند ایران را عقب نگاه دارند و در آخر آنرا تجزیه کنند.من هم هم عقیده هستم که به احتمال زیاد بهترین راه کار تجزیهٔ ایران تبلیغ پان فارسیسم است.
برای اطلاع از تاریخچه تبلیغ و استقرار پان فارسیسم و اریانیسم در ایران توسط استعمار انگلیس به این لینک رجوع بفرمایید و تاثیر استقرار پان فارسیسم و اریانیسم را بعنوان عامل بازدارندهٔ استقرار دموکراسی در ایران بد از انقلاب مشروطه را به قضاوت خود شما میگذارم
بعضی ها هزار جور صغرا کبرا می کنند تا مردمی را از ابتدایی ترین حقوق انسانی (مثل حق تحصیل به زبان مادری) بازدارند، نژادپرستی را لاپوشانی می کنند و مشکلات ملی هویتی را موکول به زمان و مکانی نامعلوم و نهایتا مسکوت می کنند. به نظرم زمانِ حرفهای دهن پرکن و باستانشناسی های سیات زده به سر آمده است. مردم از ابتدایی ترین حقوق خود سخن می گویند و اگر هر اندیشه یا جنبشی در حرف و عمل التزام خود را به این حقوق اولیه نشان ندهد حرفش را باور نمی کنند.
بجای کلی گوییهای غرض آلود به دنبال راهکارهای عینی برای رفع مشکلات قومی، نژادی براییم. مثلا در بیانیه ها و شعارهای آزادیخواهانه مان در کنار حق زنان، کارگران و همه حقوق انسانی دیگر از حق آموزش به زبان مادری سخن بگوییم. نه در حرف بلکه در عمل این شعور و آزادیخواهی را نشان دهیم. در کمپینها در اعتراضات و در بحثهای مان این حقوق به تعویق افتاده را از یاد نبریم.
با عرض سلام وادب به خوانندگان سایت. وسلام به خانم و یا آقای آزاد. خانم ، یا آقای آزاد چون اسم واقعی شما را نمی دانم ، واز اسم مستعار آزاد استفاده کرده اید ، لذا ادب حکم می کند که شما را خانم یا آقا بنامم . البته آزاده اسم خانم است منتها اسم مستعار نیست . از این ها بگذریم چند جمله از نوشت ها یتان را برای خوانندگان در اینجا می آورم .
آقای علی و کاظم،در مبحث حقوق فردی،قومی و اتنیک لطفا بجای سفسطه و استفاده از منطق قذافی(توطئه خارجی و تهدید به جنگ داخلی) سعی کنید براساس قوانین جهان شمول حقوق بشر،دموکراسی و دادههای علمی و آکادمیک بحث کنید.شاید شما قوانین جهان شمول جدیدی اختراع کرده اید که دنیای مدرن هنوز از آن بیخبر است؟.
با این نوشته جنابعالی من به بحث آکادمیک آشنائی ندارم ، و یک سفسطه گر هستم ، و جنابعالی یک سیاست شناس مسائل جهانی بر مبنای حقوق بشر هستید. امیدوارم که این چنین باشد. ولی می دانم که این چنین نیست. چون همانطوریکه اسم تان مستعار است مسلمآ رشته تحصیلی تان هم معلوم نخواهد بود. البته در جوامع استعمار و استبداد زده ، همه از سیاست صحبت می کنند . برای مردمان اسیر نظام های استبدادی و فاسد ، بحث های بی مایه سیاسی یک نوع خود روان تحلیلی است . آقا یا خانم آزاد ، می بخشید من وارد بحث های بی سروته نمی شوم.چون کار من نیست و وقت مفت هم ندارم. لذا این نوشته را برای آخرین بار در این رابطه می نویسم. بودجه نظامی آمریکا به تنهائی معادل بودجه نظامی تمام کشور های جهان ، در حدود ۱۰۰۰ ملیارد دولار است. هزینه اشغال عراق تا امروز ۳ هزار ملیارد دولار بر آورد شده است . در حال حاضر آمریکا در ۸۰ نقطه جهان پایگاه های نظامی دارد و بیش از ۵۰۰ هزار نظامی آمریکائی در خارج از آمریکا در راستای دفاع منافع آمریکا هستند. آمریکا تنها کشوری است که در یک زمان واحد می تواند در سه اقیانوس جهان ، اقیانوس هند ، اقیانوس اطلس و اقیانوس کبیر ، وارد جنگ تمام عیار بشود . در همین حال بیش از ۲۵۰ هزار سرباز امریکائی ، با تمام تجهیزات و ادوات جنگی هوائی ، دریائی و زمینی درنزدیک مرزها های ایران مستقر هستند ،و هر آن می توانند وارد عملیات نظامی بشوند . برای شما گفتن این ها و آشنا کردن ملت ایران با خطری که حتی استقلال و تمامیت ارضی ایران را تهدید می کند سفسطه است ، اما آلت دست بیگانه شدن ، جنایاتی که در طول تاریخ امپراطوری عثمانی ، تزارهای روسیه ، و تزارهای سرخ ، قدرت های استعماری انگلیس آمریکا ،و پادشاهان مستبد ،و آخوند های جانی بی وطن را افشا کردن سفسطه است . آقا یا خانم آزاد ، من نمی دانم در جریان ملی شدن نفت در سال ۱۳۳۲ شما چند سال داشتید ، یا اصلأ بدنیا آمده بودید یا نه ؟ آن موقع من صاحب این قلم ۱۳ ساله بودم در کلاس ششم ابتدائی در دبستان امیر کبیر شهر تبریز درس می خواندم . آن موقع همه بقال ، کفاش ، پینه دوز ، لبو فروش ، باقلا فروش ،که البته همه اینها ابرای من انسان های شریف و شغل شرافتمندانه داشتند ، با شرایط حاکم در جوٌ جامعه از سیاست صحبت می کردند . در آن روزها در تبریز این تصنیف را در آورده بودند :
بوقلاری دوگلاسی دی ،
دانیشدیغی سیاسی دی .
ترجمه : سبیل های دوگلاسی دارد
حرف که می زند از سیاست می گوید.
ملت ایران اگر فرهنگ سیاسی به معنی علمی آن داشت ، اسیر یک مشت آخوند جاهل و جانی و دنیا پرست نمی شد . ملت ایران اگر دانش سیاسی به معنی علمی آن داشت کودتای ۱۳۳۲ رخ نمی داد . ملت ایران ، اگر دانش سیاسی به معنی علمی آن داشت ، آلت دست چرچیل واستالین و روزولت و نوکر های آنان نمی شد . آقا و یا خانم آزاد ، سیاست و سیاست شناسی علم است باید سالها تحصیل کرد و امتحان داد تا فهمید که در دنیا چه می گذرد .
بوقلاری دو گلاسی دی ، دانیشدیغی سیاسی دی . آخونداش هم هم چنیین با آن ریش و پشم و عمامه مثل کلم برگ که حتی مانع می شود هوای تازه به کله اش بخورد از سیاست صحبت می کند ، و با یک مشت خرافات برگرفته از دوران جاهلیت عرب ، می خواهد مملکت اداره بکند. با نهایت احترام به خوانندگان سایت شهروند .پاریس ۲۸ فوریه ۲۰۱۱
ترکها از چه چیزی در این مملکت محروم هستند که بقیه نیستند؟ نصف اعضای همین ج ا ترک هستند از وزیر و وکیل و فرمانده بگیر تا برسی به رهبر مملکت و رهبر مخالفان. کدام قومیت زبان مادریش تدریس می شود؟ لابد سیستانی ها یا بلو چها یا گیلکها یا مازندرانیها که همه فارس هستند.
هیچکس هم اینهم ننه من غریبم که ترکها در می آورند در نمی آورد.
این تجزیه طلبهای بی شرف اینقدر پفیوز هستند که پای حقوق اقلیت که می رسد همه شاخه های نژاد فارس را که از تمام شمال و مرکز و جنوب ایران را در بر می گیرد از آن جدا می کنند و فارس را فقط تهران و شیراز و اصفهان می دانند و نمی گویندکه تمام شمال هم فارس هستند لرها هم فارس هستند (یا بلوچها و سیستانیها که یا پارت هستند یا فارس) هستند (از همان خواستگاه و همان گروهی هستند که چند هزار سال پیش به فلات ایران مهاجرت کردند شامل سه گروه عمده پارت (اشکانیان) پارس(هخامنشان و ساسانیان) کرد (مادها) ترکها هم که مادرشان گرگ بوده نیمه آدم هستند (به گفته خودشان). تا بگویند ما تنها نیستیم هم ایران زیر یوق ستم شوونیستهای فارس استو نیز از آن بهرم برداری می کنند و می گویند ترکها با ۳۰ میلیون جمعیت بزرگترین ملت ایران هستن!!!(ده به …مادر آدم دروغگو حتی اگه خودم باشم). اما وقتی صحبت از نمونه ها عملی این شوونیسم و ظلم می شود یادشان می رود که تمامی این یه اصطلاح ملل مختلف! ایران در حکومت و فرهنگ و ورزش و افتخار و بودجه و همه چیز سهم برده اند و اصلاً در ایران مبنای قومیتی وجود ندارد (گرچه مبنای مذهبی شدیداً وجود دارد به خصوص شیعه و سنی و بهایی)
لطفا کردها/لرها/بلچوها که همه جزو قوم ایرانی هستند را جزو پانترکیبستها نکنید.. کردها خودشان در ترکیه به دست همفکران اصغرزاده نسلکشی شدند. ما در ایران نیز قوم فارس نداریم بلکه سه قوم اصلی داریم: ایرانی و ترک و عرب. ایرانیان حدود ۸۰% تا ۸۵% جمعیت ایران هستند و نامشان هم از قوم آریا است. ایران یعنی سرزمین آریا و آذربایجان هم نام ترکی نیست. نام پرسیا هم نام غربی برای ایران است. خوشبختانه کشور ما توانست تا حدی در مقابل ترکیزاسیون و عربیزیسون مقاومت کند و هویت خود را مانند ترکیه و جمهوری آذبرایجان و مصر از دست ندهد . حالا این نکته برای نژادپرستان ترک مانند اصغرزاده تنگ آمده است و میخواهند زیر واژگان قلنبه و سلنبه، به هویت ایرانیان حمله کنند. این شمایید که باید خودتان را تعریف کنید زیرا تا تاریخ نشان داده است< نام ایران/پرسیا یکی بودند و همواره هویت مشخص خود را داشتند. این شماهایید که باید بپرسید چطوری بابک خرمدین و زردشت و نظامی و قطران و مهستی که هیچ کدام ترک نبودند را میخواهید ترک به جهان معرفی کنید و مورد تمصخر جهانیان قرار میگیرد.
پاینده ایران (یک شمالی ایرانی)
علی رضا اصغرزاده خودش یک نژادپرست است که تاریخ را تحریف میکند:
http://azargoshnasp.net/recent_history/atoor/responseasgharzadeh/asghrazadehresponse.htm
ببخشید چرا چیزی در مورد نسلکشی برادرانش نمیگویند؟ یعنی نسلکشی ارمنیان و آسوریان و تالشان و کردان و یونانیان توسط ترکهای جمهوری آذربایجان و ترکیه… حقیقت اینست که در این هزار سال این ترکان بودند که بر ایرانیان (پارسیان و گروه های وابسته به زبان ایرانی) ظلم کردند و بخشی از آذربایجان را با کشتار ایرانیان ترکزبان کردند. اما حالا که امروز دیگر دوران حکومت ترکان تمام شده است، ناچار ترفند راسیسم را میخواهند بکار ببرند که دوباره مانند قجرها حکومت کنند. آن دوران گذشت.
سپاس
در جواب علی و کاظم،
علی:اساسا هویت در دنیای امروز به به نحو غیر قابل تصوری به سوی فرد گرایی و شکوفایی توانمندیهای فردی و گذار از تقسیم بندیها و مرزبندیهای احمقانهای مانند مرز و رنگ چشم و پوست پیش می رود
کاظم: توطئه خارجی
جواب:اتفاقا در جوامع مدرن و دموکراتیک به حقوق فردی از جمله به فرهنگ،زبان،هویت و اعتقادات فرد و گروه احترام خاصی قائل میشوند.بعنوان مثال در کشور سوئد دولت برای ۴ دانش آموز مؤظف است معلم به زبان مادری استخدام کند.
جامعه مدرن طبق قبول اصل اصول پلورالیسم(موزاییک) فرهنگی،نژادی،زبانی و دینی پایهگذاری میشود.جوامع مدرن تابع قوانین اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر و الحاقیهای آن(به کنوانسیون حقوق اقلیت ها رجوع کنید)
آقای علی و کاظم،در مبحث حقوق فردی،قومی و اتنیک لطفا بجای سفسطه و استفاده از منطق قذافی(توطئه خارجی و تهدید به جنگ داخلی) سعی کنید براساس قوانین جهان شمول حقوق بشر،دموکراسی و دادههای علمی و آکادمیک بحث کنید.شاید شما قوانین جهان شمول جدیدی اختراع کرده اید که دنیای مدرن هنوز از آن بیخبر است؟
در جواب علی و کاظم،
علی:اساسا هویت در دنیای امروز به به نحو غیر قابل تصوری به سوی فرد گرایی و شکوفایی توانمندیهای فردی و گذار از تقسیم بندیها و مرزبندیهای احمقانهای مانند مرز و رنگ چشم و پوست پیش می رود
کاظم: توطئه خارجی
جواب:اتفاقا در جوامع مدرن و دموکراتیک به حقوق فردی از جمله به فرهنگ،زبان،هویت و اعتقادات فرد و گروه احترام خاصی قائل میشوند.بعنوان مثل در کشور سوئد دولت برای ۴ دانش آموز مؤظف است معلم به زبان مادری استخطام کند.
جامعه مدرن طبق قبول اصل اصول پلورالیسم(موزاییک) فرهنگی،نژادی،زبانی و دینی پایهگذاری میشود.جوامع مدرن تابع قوانین اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر و الحاقیهای آن(به کنونسین minurity رایت رجوع کنید)
آقای علی و کاظم،در مبحث حقوق فردی،قومی و اتنیک لطفا بجای سفسطه و استفاده از منطق قذافی(توطئه خارجی و تهدید به جنگ داخلی) سعی کنید براساس قوانین جهان شمول حقوق بشر،دموکراسی و دادههای علمی و آکادمیک استفاده کنید.شاید شما قوانین جهان شمول جدیدی اختراع کرده اید که دنیای مدرن هنوز از آن بیخبر است؟
با عرض سلام وادب ،
بحث بسیار جالب و در عین حال ضروری است .به شرطی که عقل و منطق وعلم وتجربه را ، فدای احساسات و زبانم لال در نهایت فدای منافع قدرت های در چهار چوپ ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک قدرت های خارجی نکنیم.امپراطوری تزازریسم ، امپراطوری بلشویزم ، زندان ملت های های غیر روس بود ند ، اما همین استالین به ظاهر برای آذربایجانیان و کرد های ایران روضه ننه من غریبم را میخواند که شما «ملت های ترک و کرد » از حقوق انسانی تان محروم هستید. وقتی که در عراق صدام حسین در راستای سیاست های خود به روسیه شوروی نزدیک می شد ، همین آمریکا همراه با کیسنجر و شاه ، کرد ها را مسلح و تحریک کرده و علیه صدام شوراندند . بعد از آنکه معاهده ایران عراق در رابطه با اختلاف های مرزی خصوصأ اروند روددرسال ۱۹۷۵ بسته شد ، نه تنها کمک های نظامی ایران و آمریکا قطع شد ، بلکه حتی آمریکا به همان صدام بمب های آتشزا برای بمباران دهات کرد های عراقی واقع در مناطق کوهستانی عراق را در اختیار ارتش عراق می گذاشت ، در عین حال هم از ملا مصطفی در آمریکا پذیرایی می کرد. خود مبارزان کرد عراقی می گفتند : ما بر این باور داشتیم که این بمب های آتشزا را اتحاد جماهیر شوروی به ارتش عراق می داد !!! باورمان نمی شد که نه این سلاح های مخرب را همین آمریکا به صدام می داد.همین صدام حسین از سال ۱۹۵۸ در خدمت آمریکا بود و حتی هزینه عروسی اش در مصر را سفارت آمریکا پرداخته بود. اما همان صدام را همان آمریکا در یک شرایط دیگر مثل دزد گردنه به دار کشید. شاید خواننده بپرسد این وقایع چه ربطی به مسئله ملت و ملیت ها دارد؟ درست برعکس خیلی خیلی ربط دارد.درست بعد از جنگ دوم جهانی ۵۰ کشور بظاهر مستقل در دنیا وجود داشت ، امروز در حدود ۱۸۹ کشور به ظاهر مستقل با نمایندگان خود در سازمان ملل وجود دارند. آری اما جهان سیاست جهان بازی شطرنج است . بازیگران واقعی این تخته شطرنج در حدود ۷ یا ۸ کشور بزرگ جهانی هستند ،که در راستای ژئوپلتیک و ژئواستراتژؤیک خود ، زمانی مهره هائی را از دست می دهند ، تا مهره های مهم بدست آورند.این را من نویسنده نمی گویم ، بلکه برژنسکی مشاور کارترو امنیت ملی آمریکا می گوید و در این رشته تجربه دارد می گوید و کتابی هم با این عنوان نوشته است و رقابت قدرت های بزرگ را برای دست یافتن به اروپای شرقی و آسیای مرزی با عنوان اور آزی ( اروپا و آسیا توضیح می دهد ) . ایرانیان خوصوصآ ایرانیان آذری تبار در خاطره تاریخی خود این جمله تاریخی را فراموش نکرده اند ، وقتی که باقراوف به سید جعفر پیشه وری می گوید : کیشی سنی گترن بوگون سنه دییر گت . ترجمه به فارسی : مرد آنکسی که تو را آورده بود ، امروز به تو می گوید برو . یعنی تورا امروز بخاطر منافع اش در مقابل آمریکای مسلح به بمب آتمی که هنوز شوروی ها فاقد آن بودند ، مجبور به عقب نشینی بود می گوید امروز بخاطر منافع مهمتر خود به تو احتیاج ندارم . بنا به نظریه متخصصین ژئوپولتیک همین امروز برای بلعیدن کشور های کوچک بظاهر مستقل بعد از جنگ دوم جهانی ، قدرت های بزرگ ، به مبارزات بی امان دست زده اند . همین امروز جنگ اعلام نشده در آفریقا ، برای استقرار سلطه خود و استفاده از منابع زیر زمینی وبازار کشور ها آفریقا ،بین فرانسه ، آمریکا ، چین وجود دارد ،که بعضآ بخشی از این واقعیت ها در نشریات بین المللی درج می شوند . بخش مهم این کشور های تازه به استقلال رسیده کوچک توسط قدرت های بزرگ جذب خواهند شد. سیاست قدرت های بزرگ رقیب در رابطه با ایران و تمامیت ارضی ایران نیز در این برنامه ها طراحی و منظور شده است سخن معروف ماکیاول برای پیروان مکتب ژئوپلتیک و ژئواستراتژی ، مثل آیه های قران وانجیل و تورات برای مئومنان ارزش دارد. هدف وسیله را توجیه می کند. به گفته های سیاستمداران توجه نکنید ، بلکه به اعمال و رفتار هایشان دقیق بشوید. با نهایت احترام : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی پاریس ۲۶ فوریه ۲۰۱۱ .
ترک زبان هایی که در قدرت سهیم هستند در خدمت نظام حاکم فارس هستند نه تنها کاری برای ترک ها نمی کنند بلکه مثل بقیه به حقوق ملیت ها اهمیت نمی دهند. پس مطرح کردن این موضوع فرقی در اصل قضیه نمی کند ترک هایی که در حکومت دستی دارند کارهایی را می کنند که اگر یک فارس بجای آنها در همان منصب بود، می کرد. باید عمیق تر به این مسئله نگاه کرد. ترک بودن میر حسین موسوی یا موسوی اردبیلی یا خلخالی و یا……. چه نفعی برای آذربایجانی ها داشته و یا دارد؟
من هم بر این عقیده هستم که ملتی به عنوان ملت فارس وجود ندارد
البته این طبیعی هست که اگر ما بخواهیم همه را ملت در نظر بگیریم طبعا فارس زبانان را هم باید ملت در نظر گرفت. اما اینطور نیست.
در ایران ما زبانهایی مانند مازندرانی و گیلکی و حتی خراسانی داریم که زبان نیستند بلکه نیم زبانند. اما از دید ترک زبانان آنها فارسند.
اینجا کمی دید عرب های صدر اسلام به یاد انسان می آید که افراد یا عربند یا عجم. که این توهینی بود در حقیقت به دیگر اقوام
این دید کمی در ترک زبانها وجود دارد که دیگر زبانان را فارس می دانند. در حالی که این دیدگاه در کردها که خیلی خیلی بیشتر مورد ظلم و ستم حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی بوده اند وجود ندارد.
آنها خود را کاملا جدا نمی دانند و این خرفها و نظرها بیشتر در بعضی ترک زبانها مطرح است . ترک زبانهایی که کاملا در قدرت سهیم هستند. در مقابل کردهایی که ۰% هم در قدرت نیستند.
آقای علی، لطفا خلط مبحث نفرموده مقاله بالا را به دقت و بارها بخوانید. تکرار مکررات است اگر بجای شناخت معضلات قومی- ملی در ایران سعی بر لاپوشانی و انکار و تحریف بپردازیم.
به آقای علی:
علی آقا پروفسور در حد و اندازه ای هستند که بتوانند جوابگوی انسانهای عمیق باشند و شما نیز با این نوشته طویل تنها یک نقطه رو برای هزارمین بار و باز مثل همه ادمهای دیگر گوشزد کردید. که در ایران و به صورت نهادینه شده هر مبارزه ای برای احقاق حقوق قومیتی ، وابستگی مستقیم به پانترکیسم و پانعربیسم و جدایی طلبی دارد. همان سپری که کوته فکران و مرض داران فرهنگی با شننیدن حقیقت خود را به پشت ان میلغزانند.
درک حقیقت این سخنان وقتی برای شما مقدور میشود که به اندازه یک عمر به جای یکی از این قومیتها زندگی کنید. که فرزندتان را در هفت سالگی مجبور به یادگیری و خواندن زبانی بیگانه کنید. زبانی که در خانه کسی با آن اشنا نیست.
وقتی حاصل میشود که اسم فرزندت را نتوانی انتخاب کنی( فکر کنم وقتی با صفحه فیلترینگ و لینکهای اجباری ان مواجه میشوی بتوانی این را درک کنی)
و اقای علی شما در جایگاه ما نیستید و شاید در جایی که قرار دارید برای شما مهم نیست که کسی زبانتان را تحت استثمار قرار دهد و تاریختان را به یغما ببرد. ولی برای ما مهم است. برای ما زبانمان مهم است برای ما اساطیرمان مهم است. من با افسانه های شما شبها به خواب نرفته ام که به ان خو بگیرم. من با قصه کور اوغلی و هزاران دیگر بزرگ شده ام.
لطفا استاپ
آقای اصغر زاده
استفاده از مدل دیده بانی فوکو در این مقاله و برای نشان دادن تسلط چیزی که قوم فارس نامیده شده بسیار
اشتباه است حداقل به این دلیل که این پاسخ به سوال مطرح شده نیست
سوال این است که آیا در ایران موجودیتی به نام قوم فارس وجود دارد یا نه
و شما پاسخ داده اید که شما درپشت دریچه دیدبانی مخفی هستید
حتی اگر این پنهان کاری یا به تعبیر فلسفی آن نامرئی بودن هم درست باشد باز هم پاسخ آن سوال نیست
در صورتی که در ایران قوم فارس وجود ندارد حتی به دلیل اختلاط جمعیتی تقریبا می توان گفت که به ندرت می توان قوم یک دستی را در ایران پیدا کرد
مثلا چگونه می توان آذری ها را یک قوم تحت تبعیض دانست در حالی که حداقل چهل درصد از مدیران حکومتی متولد این مناطق هستند
من در منطقه ترکمن نشین زندگی می کنم و امروزه عملا حتی در این قومیت با قوانین سخت گیرانه ازدواجی نیز این امر در حال از بین رفتن است
بیشرمااز طرفی هر دانش جوی سال اولی می داند که فدرالیسم مربوط به قومیتها یا گروه های جمعیتی است که فرآیند ملت سازی جداگانه ای را طی کرده یا می کنند
در نتیجه صحبت کردن در مورد فدرالیسم در ایران دروغی است که به مخاطبین القا می شود یا مسئله تبعیض که واقعا دروغی از سوی میهن فروشان است به این دلیل که در ایران شاید تمایز قومی وجود داشته یا دارد اما هرگز در ایران و حتی بسیاری از کشورهای مانند ایران چیزی بنام تبعیض نژادی یا قومی وجود نداشته است
آنهم در کشوری که تا صد سال پیش پادشاهانش به زبان آذری یا زبان های دیگر ایرانی زبان باز می کردند
بطور کلی افرادی مانند آقای دکتر اصغر زاده با پیش فرضهای غلط مانند وجود قوم فارس یا تبعیض قومی و مسائلی از این دست
دانسته یا ندانسته با این کشورهای طمعکار همسایه که در حال سوء استفاده اقتصادی از وضعیت ایران هستند همکاری می کنند
البته بسیار متاسفم که یک تحصیل کرده ایرانی فرنگ رفته تا این حد باشد
واقعا شما فکر می کنید با جداکردن یک کف دست زمین از ایران و تبدیل آن به یک کشورک می توانید پست و مقامی در آن بگیرید و فخر بفروشید
فراموش نکنید بزرگترین فجایع قرن اخیر بر اثر تعصبات قومی و مذهبی رخ داده اند و شما هم دارید به این مسئله دامن می زنید؟ از خودتان بپرسید که می خواهید جا پای پیشه وری وطن فروش بگذارید یا ستارخان
در همان شهر تورنتو گفته می شود که حدود نود ملیت زندگی می کنند
یعنی با زندگی در دنیای مدرن هنوز نفهمیده اید که
اساسا هویت در دنیای امروز به به نحو غیر قابل تصوری به سوی فرد گرایی و شکوفایی توانمندی های فردی و گذار از تقسیم بندی ها و مرزبندی های احمقانه ای مانند مرز و رنگ چشم و پوست پیش می رود
اگر واقعا این را درک نکرده اید بسیار برای شما متاسفم و اگر خود را به نفهمی می زنید بیشتر چون برای انسان شایسته تر است که موضوع بهتری برای شهرت پیدا کند داستان برادر حاتم طایی و آلوده کردن چاه زمزم را که شنیده اید
با کدام مدرک یا بررسی کدام پدیده شما به وجود راسیسم در ایران پی برده اید و اصلا با کدام شعور به خود اجازه می دهید که از این واژه استفاده کنید
و در آخر اینکه گفتمان مبارزاتی خلق های ایران عبارت نخ نمای جنایتکاران کمونیست در دهه پنجاه است
به نظر می رسد که هنوز اعتقادات پوسیده و ضد انسانی این مکتب ضد بشری الهام بخش دشمنان انسان هستند