کم نیستند بزرگان و نامداران عرصه فرهنگ و سیاست که در نوجوانی و جوانی “طلبه و آخوند” بودند، اما با گام گذاردن به پهنه خرد و دانش و آگاهی، داوطلبانه طلبگی و آخوندی وانهادند و عبا و عمامه دور ریختند. این یادداشت به نام برخی از آنان و پارهای از کارهایشان اشاره شده است. (در عرصه سیاست نیز بوده اند افرادی که لباس طلبگی و آخوندی کنار گذاشتند و یا ازآن منع و خلع شده اند، مثل شمس قنات آبادی و…که پرداختن به آن ها مطلبی دیگر می طلبد).
چند جمله درباره عبا و عمامه
در میهن ما “عبا و عمامه” شناسنامه، کارت شناسایی و معرف ِافرادی ست که طلبه و آخوند و روحانی نام دارند.
عبا جامۀ بلند و گشادی ست جلو باز با آستین های کوتاه یا بدون آستین. معمولا در کشورهای عربی و دیگر کشورهای اسلامی به تن می کنند. به عنوان لباس رسمی روحانی و نوآخوندهای شیعه جا افتاده است. به رنگ های مختلف به ویژه سفید، سیاه و قهوه ای (شتری) وجود دارد. اهل تشیع بر این باورند که محمد، پیامبرشان فاطمه و علی و حسن و حسین را در زیر عبایی جمع کرد، و گفت : “خدایا اینان اهل بیت من هستند” و چون محمد اینان را زیر عبا و کسایی یمنی جمع کرد به آل عبا یا اصحاب کساء معروف شده اند.
عمامه یا دستار پوششی برای سرِآخوندها ست، پارچهای نازک که دور سر و معمولاً روی عرقچین یا روی نوعی شبکلاه پیچیده می شود. غالباً از جنس پارچه وال و به طول ۶ تا ۱۱ متر است. عمامه رنگهای مختلفی دارد، سیاه و سفید و سبز و شیرشکری و … که هر کدام اختصاص به گروه معینی دارد. بستن عمامه یا عمامه پیچی، منبع درآمد “عمامه پیچان” نیز بوده و هست، که مستحباتی هم دارد. عمامه تاج عربی ست که پس از اسلام، در سراسر کشورهای اسلامی رواج یافت و پوشش فضلا و علمای دین تلقی شد.
می گویند عمامهای که محمد بر سر می گذاشت، سحاب (ابر) نام داشت و آن را بر طبق بعضی روایات به علی بخشید. محمد عمامه های متفاوت داشت، حرقانیه که متمایل به سیاهی بود، قطریه عمامه ای که از قطر می آوردند و نوعی از بردیمانی که تقریبا قرمزرنگ بود، البته محمد عمامه زرد رنگ هم بر سر می گذاشت. این که به چه دلیل عمامه سادات سیاه و عمامه عموم سفید است ناروشن است. “امام صادق فرمود، آن روز که پیامبر مکه را فتح کرد و به مسجد الحرام داخل شد عمامه سیاه بر سر داشت.” عمامه سفیدرنگ در بین مردان مسلمان نشانه آن است که فرد دانشمند یا شیخی است که زمرۀ سادات نیست، اما عمامه سیاه رنگ نشانهٔ سید بودن شخص است. این ترکیب و تقسیم بندی فقط در بین شیعیان رایج است. طلبه ها بعد از پنج سال تحصیل مراسم عمامه گذاری دارند. معمولا در اعیاد اسلامی در حوزه های علمیه جشنی برگزار می شود که طلاب توسط مراجع عمامه بر سر می گذارند.
علامه محمد قزوینی
درخودنوشتِ محمد قزوینی(۱۱ فروردین ۱۲۵۶ تهران – ۶ خرداد ۱۳۲۸ تهران)، ادیب و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ نوشته است:
“اسم این جانب محمد و اسم پدرم عبدالوهاب بن عبدالعلی قزوینی است. پدرم یکی از مؤلفین اربعه نامه دانشوران است و تراجم احوال نُحاه و لغویین و ادبا و فقها غالباً به او محول بود و اسم او در مقدمه آن کتاب و شرح حال مختصری از او در کتاب المآثر و الآثار مرحوم محمدحسن خان اعتمادالسلطنه مسطور است …تولد این جانب در طهران در محله دروازه قزوین در پانزدهم ربیعالاول سنه هزار و دویست و نود و چهار هجری قمری است. تحصیلات علوم متداوله اسلامی را در همان طهران طی کرده ام. صرف و نحو را در خدمت پدرم و خدمت مرحوم حاج سید مصطفی مشهور به قنات آبادی در مدرسهٔ معیرالممالک و فقه را در خدمت همان بزرگوار و مرحوم حاج شیخ محمدصادق طهرانی، مدرس همان مدرسه و سپس در محضر مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری، کلام و حکمت قدیم را در خدمت مرحوم ملامحمد آملی در مدرسهٔ خازن الممالک، و سپس اصول فقه خارج را در محضر درس مرحوم افضل المتاخرین آقا میرزا حسن آشتیانی (صاحب حاشیهٔ مشهور بر رسائل مرحوم شیخ مرتضی انصاری)….”.
محمد قزوینی دو سال در لندن اقامت داشت و در این مدت با جمعی از خاورشناسان انگلیسی، و مشهورتر از همه ادوارد براون آشنایی یافت. ادوارد براون به او پیشنهاد کرد که کار تصحیح بعضی از کتابهای کهن فارسی را جهت نشر در سلسله انتشارات اوقاف گیب به عهده گیرد. در سال ۱۲۸۵ محمد قزوینی به منظور آغاز کار تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی که بهترین نسخههای آن در کتابخانه ملی پاریس بود عازم آن شهر شد و تا هشت سال بعد در پاریس مشغول به تحقیق بود.
در سال ۱۲۹۴ که بر اثر جنگ جهانی اول امکان پیشرفت کارهای تحقیقی نبود، به پیشنهاد دوست قدیم خود حسینقلی نواب که به سمت وزیر مختار ایران در آلمان منصوب شده بود همراه او رهسپار برلین شد. در برلین در انجمنی از ایرانیان تبعیدی مقیم برلین به اسم «کمیتهٔ ایرانی» وارد شد که به سرپرستی سیدحسن تقیزاده با مساعدت دولت آلمان تشکیل شده بود و روزنامه کاوه را منتشر میساخت.
پس از پایان جنگ جهانی و رفع موانع سفر در سال ۱۲۹۹ به پاریس بازگشت و کار تصحیح کتاب هایی را که نیمهکاره مانده بود از سر گرفت. از آن هنگام با مساعدت محمدعلی فروغی مقرری سالانه ای از طرف دولت ایران در مورد او برقرار شد. همچنین از سوی وزارت فرهنگ مبلغی در اختیار او گذاشته شد که از بعضی نسخ خطی نفیس عکسبرداری کند و به ایران ارسال دارد.
علامه قزوینی در دوران طولانی اقامتش در اروپا به پژوهش و بررسی نسخه های خطی فارسی و عربی در مراکز پژوهشی مشغول بود. علاوه بر این با مراکز شرق شناسی اروپا آشنا شد و سعی کرد از این مراکز استفاده لازم را ببرد. مراکز شرق شناسی انگلیس، فرانسه، آلمان و … از جمله مراکزی بود که وی در آنجا تجاربی ارزشمند آموخت. او در این مدت، با ایران شناسان و پژوهشگران نامداری همکاری کرد.
محمد قزوینی در سال ۱۳۱۸بعد از سی و شش سال زندگی در غربت به ایران بازگشت.
علامه محمد قزوینی در ۶ خرداد سال ۱۳۲۸ در تهران درگذشت و در شاه عبدالعظیم در کنار مزار ابوالفتوح رازی دفن شد.
برخی ازکارها و آثار محمد قزوینی:
تصحیح ها: مرزباننامه/ المعجم فی معاییر اشعارالعجم/ چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی/ تاریخ جهانگشای جوینی/ دیوان حافظ/ سیاستنامه
مقالات: بیست مقاله قزوینی، جلد اول (به کوشش ابراهیم پورداوود)۱۳۰۷/ بیست مقاله قزوینی، جلد دوم (به کوشش عباس اقبال آشتیانی)، ۱۳۱۳
نامهها و یادداشتها: نامه های قزوینی به تقی زاده (به کوشش ایرج افشار)/ یادداشت های قزوینی، در ۱۰ جلد (به کوشش ایرج افشار)/ مسائل پاریسیه، در ۴ جلد (به کوشش ایرج افشار و علی محمد هنر)
جلال همایی
جلالالدین همایی (۱۳ دی ۱۲۷۸ در اصفهان ـ ۲۹ تیر ۱۳۵۹ در تهران) نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضیدان و تاریخنگار معاصر است. وی “قرآن را از حفظ داشت و در شعر تخلصش سنا بود”. همایی با جفر، اسطرلاب و نجوم قدیم نیز آشنا بود. همایی در خانوادهای اهل ادب در اصفهان و محله قدیمی پاقلعه (از محلات جنوب شرقی قدیم اصفهان) متولد شد. وی مقدمات فارسی و عربی را نزد پدر و عموی خود آموخت. نحوه صحیح خواندن آیات قرآن و ابیات حافظ و سعدی را نیز از مادر و پدر خود در دوران کودکی فراگرفت. جهت طلبگی در حضور افرادی چون آقا شیخ علی یزدی، آقا سیدمحمدکاظم کرونی اصفهانی و آقا سیدمهدی درچه ای درس خواند. وی به مدت ۱۲ سال به تدریس درس فقه در دوره های لیسانس و فوق لیسانس دانشکده حقوق دانشگاه تهران می پردازد، اثرات همین دوره است که بعدها منجر به تألیف”غزالی نامه” در شرح و توصیف احوال امام محمد غزالی از زبان همایی میشود. همایی برای تدریس فلسفه و ادبیات به تبریز میرود و همزمان کتاب تاریخ ادبیات خود را مینویسد.
سال ۱۳۱۰ به تهران منتقل شد و به تدریس در دبیرستان های دارالفنون و شرف پرداخت. ۱۲ سال به تدریس درس فقه در دانشکده حقوق میپردازد و سپس به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران منتقل و به تدریس صنایع ادبی در هر سه دورهٔ لیسانس، فوق لیسانس و دکتری مشغول میشود.
برخی از آثار:
مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصوف اسلامی تألیف عزّالدین محمود کاشانی (تصحیح و تعلیقات) ۱۳۲۵/ تاریخ ادبیات ایران ۱۳۴۶/ تفسیر مثنوی مولوی ۱۳۴۹/ فنون بلاغت و صناعت ادبی
مولوینامه ۱۳۵۴/ اسرار و آثار واقعه کربلا ۱۳۵۷/ دیوان عثمان مختاری (تصحیح) با حواشی/ مختارینامه (مقدمه مفصل دیوان عثمان مختاری که بصورت جداگانه منتشر شدهاست)
التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ابوریحان بیرونی (تصحیح)/ تصوف در اسلام نگارش ۱۳۱۴ و چاپ ۱۳۶۲/ تاریخ علوم اسلامی ۱۳۶۴، تقریرات ۱۳۴۸/ دیوان سنا ۱۳۶۴/ غزالینامه (شرح حال مفصل امام محمد غزالی /فنون بلاغت و صناعات ادبی/ تاریخ اصفهان، در هفت مجلد بزرگ، شامل تاریخ و جغرافیا و رجال و ابنیه و عمارات و مقابر و زبان و عادات و رسوم اصفهان از قدیمیترین ایام تاریخی تا عهد حاضر/ ابوریحاننامه، کتابی مفصل در شرح حال ابوریحان بیرونی و عقاید و افکار و آراء وی.
احمد بهمنیار کرمانی
احمد بهمنیار (احمد دهقان)، (۱۲۶۲خورشیدی در کرمان ــ۱۳۳۴در تهران) روزنامهنگار، شاعر، محقق ایرانی و عضو پیوسته فرهنگستان ایران بود. وی در خانواده ای مذهبی در کرمان چشم به جهان گشود. احمد بهمنیار، تحصیلات ابتدایی را نزد پدر خود، آقا محمدعلی، معروف به معلم که مردی ادیب و فاضل بود و در علوم عربی و ادب، ریاضی و نجوم مهارت بسزا داشت، فرا گرفت. احمد بهمنیار از سن شانزده سالگی شروع به تدریس کرد و پس از مرگ پدر، مسئولیت حوزهٔ علمیه وی را به عهده گرفت و به کمک برادر بزرگترش، محمدجواد آن را اداره کرد. در سال ۱۳۲۶ه.ق روش تدریس جدید را برگزید و در همان مدرسه پدر، مدرسه ای چهارکلاسه به نام تربیت تأسیس کرد که بعدها به نام مدرسه سعادت نامگذاری شد. چندی بعد در بم نیز مدرسه ای به نام اسلامیه که پس از چندی به عمادیه تغییر نام داد، احداث کرد.
احمد بهمنیار از پیشگامان جنبش مشروطیت به شمار میرفت و در انتشار روزنامه “کرمان” همکاری میکرد. وی تا سن سی سالگی معمم بود و حجره ای در مدرسه داشت و به تجددخواهی معروف بود و در همان روزنامه مقاله مینوشت. در سال ۱۳۲۹ ه.ق برابر با ۱۹۱۱ میلادی روزنامه دهقان را تأسیس کرد و زان پس به نام احمد دهقان معروف شد. پس از فتح تهران و شکست محمدعلی شاه، در تهران دو حزب دمکرات عامیون و اعتدالیون تأسیس شد و کرمانیها که سالها زیر سلطه خوانین قاجار و ستم خاندان وکیل الملک و انگلیسیها بودند، پرچم حزب دمکرات را بالا بردند. بهمنیار یکی از معروف ترین کسانی است که در تقویت این حزب مؤثر بود. اعضای این حزب در تاریخ ۲۴ جمادیالاول ۱۳۳۴ ه.ق (ماه مه۱۹۱۶م) دستگیر و تعدادی از آنها منجمله احمد بهمنیار و زندانیان آلمانی به سوی فارس فرستاده شدند که به مدت یکسال و دو ماه و هفت روز در زندان کریم خانی شیراز دربند بود. احمد بهمنیار ترکی عثمانی را آموخت و صرف و نحوی بر زبان ترکی نوشت و اشعاری را از این زبان به فارسی ترجمه کرد. در زندان از یک نفر، احتمالاً زرتشتی به نام بهرام، علم نجوم را هم آموخت.
بهمنیار پس از آزادی از زندان و انتصاب به ریاست اداره تحدید در خراسان و سپس اقامت در مشهد، در تاریخ ۲۹ خرداد۱۳۰۱ خورشیدی روزنامه فکر آزاد را منتشر کرد. از یک سال پیش از انتشار این روزنامه از خدمات دولتی استعفا داده و در سال ۱۳۰۳ خورشیدی رهسپار تهران شد و فکر آزاد را دو بار در هفته منتشر می ساخت. پس از تعطیل روزنامه به صلاحدید خود، به استخدام اداره معارف و سپس به همکاری در عدلیه دعوت شد. پس از تدریس در مدارس امیرکبیر، ثروت، شرف، علمیه و سپس در دارالفنون و دارالمعلمین که به دانشسرای عالی تغییر نام داد، به عنوان استاد تاریخ ادبیات در دانشکده معقول و منقول به تدریس مشغول شد (۱۳۱۲ هـ.ش. -۱۹۳۴ م). در همین سال قانون تأسیس دانشگاه به تصویب رسیده بود و مدرسان دانشگاه برای کسب درجه استادی مجبور به داشتن مدرک دکترا بودند. بهمنیار کتابی در شرح احوال و آثار صاحب بن عباد را به عنوان رساله نوشت تا میزان تحصیلاتاش در حد دکترا شناخته شود و استحقاق تدریس در دانشگاه و رتبهٔ استادی پیدا کند. در هفتمین جلسه شورای دانشگاه که به ریاست وزیر فرهنگ وقت علی اصغر حکمت تشکیل شد، موضوع رسالات احمد بهمنیار و تعدادی از دیگر استادان نامی، مانند: حسین گل گلاب، بدیع الزمان فروزانفر، سعید نفیسی، عباس اقبال آشتیانی و… تصویب گردید. بهمنیار در سال ۱۳۲۱ خورشیدی به عضویت پیوسته فرهنگستان ایران انتخاب شد.
احمد بهمنیار علیرغم بیماری و ضعف شدید تا آخرین لحظات توانایی، درس را ترک نگفت. سرانجام در روز جمعه ۱۲ آبان ۱۳۳۴ خورشیدی در منزل شخصی اش در تهران در خیابان عین الدوله درگذشت.
برخی از آثار:
بهمنیار از سال ۱۳۱۸ با علامه علیاکبر دهخدا در تنظیم لغتنامه همکاری داشتهاست.
تصحیح اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید/ تصحیح التوسل الی الترسل/ تصحیح تاریخ بیهق/ ترجمه زیدهالتواریخ در تاریخ آل سلجوق/ شرح حال صاحب بن عباد/ تصحیح الأبنیه عن الحقایق الادویه/ مجمعالامثال فارس – داستاننامه بهمنیاری/ تاریخ ادبیات عربی در سه جلد
بدیع الزمان فروزانفر
بدیعالزمان فروزانفر(محمدحسین بشرویه ای) (۱۴ شهریور ۱۲۷۶ – ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹)، استاد زبان و ادبیات فارسی و ادیب معاصر است. وی لقبِ بدیع الزمان را در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، به سبب سرودن قصیده ای در وصف بهار، از احمد قوام (قوام السلطنه)، والی خراسان، دریافت کرد. وی فرزند آقا شیخ علی بشرویه ای، از بزرگان منطقهٔ بشرویه و از شعرای دورهٔ مشروطه بود. مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد. در تهران تحصیلات خود را در مدرسهٔ سپهسالار ادامه داد و چندی حجرهای در مسجد سپهسالار داشت. در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت و چندی بعد در سال ۱۳۰۵ به سِمَت معلمیِ دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ به معاونت دانشکدهٔ معقول و منقول (الهیاتِ) دانشگاه تهران منصوب شد.
در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزهٔ دانشگاه تهران، مرکب از نصرالله تقوی، علی اکبر دهخدا و ولی الله نصر، تألیف ارزندهٔ او به نام تحقیق در زندگانی مولانا جلال الدین بلخی را ارزیابی و به او گواهی نامهٔ دکتری اعطا کرد. به استناد این گواهی نامه، در همان سال، به سِمَت استادیِ دانشسرای عالی و دانشکده های ادبیات و معقول و منقولِ دانشگاه تهران منصوب شد. فروزانفر عضویت مجلس سنا را نیز پذیرفت. مدتی نیز ریاست کتابخانهٔ سلطنتی را به عهده گرفت.
آنچه نام فروزانفر را بر تارک تحقیقات ادبی و عرفانی نشاند، شیفتگی او به نبوغ ادبی شگرف مولانا جلال الدین محمد بلخی، و تلاش ۴۰سالهٔ او در کار تحقیق پیرامون آثار و اندیشهٔ مولوی بود.
بدیعالزمان فروزانفر در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ بر اثر سکتهٔ قلبی در ۷۳ سالگی درگذشت و در باغ طوطی (صحن شاهعبدالعظیم) به خاک سپرده شد.
فهرست برخی از آثار: سخن و سخنوران، در دو جلد
منتخبات ادبیات فارسی/ ر ساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلالالدین محمد مشهور به مولوی
تاریخ ادبیات ایران فرهنگ عربی به فارسی (با مشارکت چهار نفر از استادانِ دیگر)/خلاصهٔ مثنوی، به انتخاب و انضمام تعلیقات
زندهٔ بیدار (حی بن یقظان)، اثر ابن طفیل (تصحیح) فیه مافیه از گفتار مولانا جلالالدین محمد مشهور به مولوی (تصحیح)/
معارف سلطان العلما بهاءالدین محمدبن حسین خطیبی بلخی مشهور به بهاء ولد (تصحیح)
مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی/ احادیث مثنوی/ کلیات شمس یا دیوان کبیر/ معارف برهانالدین محقق ترمذی (تصحیح)/
شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری
مناقب اوحدالدین کرمانی (تصحیح)/ترجمهٔ رسالهٔ قشیریه (تصحیح)/شرح مثنوی شریف در سه مجلد
مجموعهٔ مقالات بدیع الزمان فروزانفر، بهکوشش عنایت الله مجیدی
مجموعهٔ اشعار فروزانفر (با مقدمهٔ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی)
ملک الشعرای بهار
محمدتقی بهار (۱۸ آذر ۱۲۶۵ه.ش- یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) (ملکالشعرا- بهار) شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار و سیاستمدار.
«میرزا محمدتقی متخلص به بهار روز پنجشنبه ۱۲ ربیع الاول از سال ۱۳۰۴ ه. ق در شهر مشهد به دنیا آمد. بهار ادبیات فارسی را نخست نزد پدرش آموخت و از هفت سالگی آغاز به سرودن شعر کرد. بهار از چهارده سالگی به اتفاق پدرش در مجامع آزادی خواهان حاضر شد و به واسطه انس و الفتی که با افکار جدید پیدا کرده بود به مشروطه و آزادی دل بست و دو سال پس از مرگ پدرش در سال ۱۳۲۴ ه. ق که مشروطیت در کشور ایران مستقر شد و بهار بیست سال داشت در جمع مشروطه خواهان خراسان درآمد.”و به انجمن سعادت خراسان راه یافت. اولین آثار ادبی-سیاسی او در روزنامه خراسان بدون امضاء به چاپ میرسید که مشهورترین آنها مستزادی خطاب به محمدعلی شاه است
بهار با دیگر شاعران روشنفکر عصر مشروطه بخصوص میرزاده عشقی روابط صمیمانه و نزدیکی داشت و در ۱۳۰۳، در دوره نخستوزیری رضاخان به همراه عشقی و با همکاری او، مثنوی معروف جمهوری نامه را در مخالفت با جمهوری رضاخانی سرود.
بهار در ۱۳۲۸ روزنامه نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامه تازه بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد.
در سال ۱۳۳۲ ه.ق به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی از حوزه انتخابیه درگز انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در ۱۳۳۴ ه.ق انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازهای در نظم و نثر پدیدآورد.
انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. کودتای ۱۲۹۹ ه.ش بهار را برای سه ماه خانهنشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنیترین قصیدههای خود، هیجان روح، را سرود. چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند، و قوامالسلطنه نخستوزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد. از این دوره با سیدحسن مدرس رهبر فراکسیون اقلیت همراهی میکرد. بهار در این دوره نزد هرتسفلد زبان پهلوی میآموخت.
در مجلس پنجم بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردارسپه با جمهوری، اسباب تردید مردم شده است و مردم نتیجه چنین جمهوری را دیکتاتوری رضاخان میبینند. بعدها بهار در این دوره خطر مخالفت با سردار سپه را دریافت و اشعاری ظاهراً در تحسین جمهوری سرود. در پایان دورهٔ ششم مجلس، با استقرار سلطنت رضاشاه، دیگر زمینهای برای فعالیت سیاسی بهار وجود نداشت و او هوشمندانه از سیاست کناره گرفت. وی پیش از آن در تیرماه ۱۳۰۵ به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که این سمت را تا ۱۳۲۲ حفظ کرد.
در ۱۳۰۸، به اتهام مخالفتهای پنهان با رضاشاه، برای چند ماه به زندان افتاد و سپس در سال ۱۳۱۲ برای یک سال به اصفهان تبعید شد. در سال ۱۳۱۳ با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشنهای هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد. از این به بعد، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با انزوای او در ۱۳۰۷ پس از پایان مجلس ششم و کنارهگیری از مجلس آغاز شده بود غنای بیشتری یافت. بار دیگر به مطالعهٔ متون و تتبع و تحقیق ادبی و زبانی پرداخت. در ۱۳۱۱ در اجرای قراردادهایی که در زمان علیاصغر حکمت با وزارت معارف منعقد کرد، به تصحیح متونی چون مجملالتواریخ و القصص، تاریخ بلعمی و منتخب جوامعالحکایات عوفی پرداخت. دستاورد ادبی و علمی او در این دوره، تصحیح متون، ترجمه آثاری از پهلوی به فارسی، تألیف سبکشناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه بود.
با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده حبالوطن را در اندرز به شاه جدید سرود. روزنامه نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی را در ۱۳۲۲ نگاشت. از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد.
پس از غائلهٔ آذربایجان در ۱۳۲۴ه.ش بهار زیر لوای قوامالسلطنه به فعالیت سیاسی روی آورد و در کنگرهٔ حزب دموکرات ایران مجدانه شرکت کرد. در بهمن ۱۳۲۴ در کابینهٔ قوام وزیر فرهنگ شد، اما وزارت او چند ماهی بیش طول نکشید و استعفاء داد. در ۱۳۲۶ به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت.
در خرداد ۱۳۲۹ جمعیت ایرانی هواداران صلح تأسیس گردید و بهار که از پایهگذاران آن بود به ریاست جمعیت انتخاب شد و قصیدهٔ معروف جغد جنگ را سرود.
بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
برخی از آثار:
ترانه و تصنیف: بهار دلکش، باد صبا بر گل گذر کن، ای شهنشه، ای شکستهدل، ای کبوتر، گر رقیب آید، ایران هنگام کار، ز من نگارم، پرده ز رخ برافکن، سرود پهلوی، عروس گل، به اصفهان روو مرغ سحر را میتوان نام برد.
کتابشناسی:
دیوان اشعار/ منظومهٔ چهار خطابه، ۱۳۰۵/اندرزهای آذرباد ماراسپندان (ترجمهٔ منظوم از پهلوی)، ۱۳۱۲/ یادگار زریران (ترجمهٔ منظوم از پهلوی)، ۱۳۱۲/ زندگانی مانی، ۱۳۱۳/ گلشن صبا، فتحعلی خان صبا (تصحیح)، ۱۳۱۳/ احوال فردوسی، ۱۳۱۳/ تاریخ سیستان (تصحیح)، ۱۳۱۴/ رسالهٔ نفس ارسطو ترجمهٔ باباافضل کاشانی (تصحیح)، ۱۳۱۶/ مجملالتواریخ والقصص (تصحیح)، ۱۳۱۸/ منتخب جوامعالحکایات، سدیدالدین عوفی (تصحیح)، ۱۳۲۴/ سبک شناسی، (سه جلد) ۱۳۲۱–۱۳۲۶/ تاریخ مختصر احزاب سیاسی (دو جلد)، ۱۳۲۱–۱۳۶/ دستور زبان فارسی پنج استاد (به همراهی قریب، فروزانفر، رشیدیاسمی، همایی)، ۱۳۲۹/ شعر در ایران، ۱۳۳۰/ تاریخ تطّور در شعر فارسی، ۱۳۳۴/ دیوان اشعار، تهران، ۱۳۳۵/ تاریخ بلعمی، ابوعلی محمدبن محمد بلعمی (تصحیح) (به کوشش محمد پروین گنابادی)، ۱۳۴۱/ فردوسینامه بهار، (به کوشش محمد گلبن)، ۱۳۴۵/ رساله در احوال محمدبن جریر طبری.
علی دشتی
علی دشتی (۱۱ فروردین ۱۲۷۶ در کربلا – ۲۵ دی ۱۳۶۰ در تهران)، پژوهشگر، نویسنده، اندیشمند، مترجم، منتقد ادبی، روزنامهنگار، دیپلمات و از اعضای مجلس شورای ملی و مجلس سنا در دورهای از سلسله پهلوی بود. وی در دورهای سفیر دولت شاهنشاهی ایران در مصر شد.
دشتی در محله پشت بازار کربلا در یک خانوادهٔ ایرانی به دنیا آمد. پدرش شیخ عبدالحسین دشتی روحانی خوشنام و مورد احترام و از مردم روستای تلخو سابق (زر خاک) در بخش کاکی شهرستان دشتی، استان بوشهر بود. علی دشتی تحصیلاتش را در حوزههای علمیه نجف شروع کرد.
جاذبهٔ آزادی بعد از عزل محمدعلیشاه و اوایل سلطنت احمد شاه، او را در سال ۱۲۹۸ به ایران کشاند. فعالیت روزنامهنگاری اش را در شهر شیراز و در روزنامه فارس آغاز کرد. در سال ۱۳۰۴ روزنامه خلیج فارس را منتشر نمود، ولی اندکی بعد مقالهای از او منتشر شد که به نوشته رکنزاده آدمیت عامه نپسندیدند، هیاهویی راه انداختند و ارادهٔ قتلش را کردند. ناچار در منزل عبدالحسین میرزا فرمانفرما که والی فارس بود پناهنده شد.
دشتی در مقام ناشر هفته نامه ستاره ایران در تهران مشغول به کار شد. درهمین زمان به عنوان یکی از منتقدین قرارداد ۱۹۱۹ میلادی، درپی انتقادهای خویش در زمینه قرارداد ۱۹۱۹ برای نخستین بار زندانی شد، وی سه بار دیگر محکوم به حبس شد و سرانجام به عراق تبعید گردید. دوره دوم اقامت او در زندان در پی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بود، وی در آن دوره بازداشت شد و تا پایان دولت نود روزه ضیاءالدین طباطبایی در زندان ماند.
دشتی در این مدت برداشتها و انتقادهای خود را در روزگار زندانی بودنش در کتابی بنام ایام محبس منتشر کرد. در این کتاب به شدت بر اشرافیت و زندگی مدرن غربی میتازد و اسلام را راه رستگاری بشر مینمایاند
دشتی در ۱۱ اسفند ۱۳۰۰ روزنامهٔ شفق سرخ را منتشر کرد. او هدف خود را “تولید انقلاب افکار و تهییج روح و بیداری جامعه” اعلام کرد. دراین دوره هواداری دشتی از رضا خان بارزتر شد و این نشریه از پیشاهنگان معرفی جمهوری آتاتورکی ترکیه به ایرانیان بود. روزنامه شفق سرخ نخستین بار در سال ۱۳۰۱ در دوران نخستوزیری قوام السلطنه توقیف شد. اما به مدت بیش از سیزده سال به چاپ رسید. دشتی افزون بر مسئولیت چاپ، همچنین به نوشتن مقالاتی در زمینه امور سیاسی، اجتماعی و ادبی برای آن روزنامه پرداخت. روزنامه شفق سرخ بزودی محل مناسبی برای چاپ آثار و ارائه افکار روشنفکران آن دوره شد
در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی علی دشتی با حمایتهای رضاخان به عنوان نماینده مردم ساوه انتخاب شد اما اعتبارنامه او با مخالفت سید حسن مدرس و جمع دیگری از فراکسیون اقلیت مجلس، مخالفان رضاخان و جمهوری و حتی عدهای از طرفداران رضاخان که متحدان او بودند روبرو شد و مورد تأیید قرار نگرفت. نقطه آغاز پیشرفت علی دشتی در زمینه سیاست با استقرار نظام پهلوی رضاشاه شکل گرفت و در سال ۱۳۰۶ به نمایندگی مردم بوشهر به مجلس شورای ملی دوره ششم راه یافت و در دورههای هفتم و هشتم نماینده ساوه بود و در دوره نهم دوباره به عنوان نماینده بوشهر در مجلس حضور داشت. درخلال این سالها اعتقادات مذهبی علی دشتی کمرنگتر شد و لباس روحانیت را به کناری نهاد و از شغل حرفهای روزنامهنگاری هم برای همیشه کنارهگیری کرد
علی دشتی درسال ۱۳۱۴ یک روز پس از اتمام دوره وکالتش درمجلس نهم به خاطر نوشتههایش دوباره به زندان افتاد و روزنامهاش نیز ممنوع شد. او بعدها در مجلس سیزدهم سبب زندانی شدنش را “کمتر تملق گفتن” از رضاشاه درکنفرانس بین المجالس دراستانبول ذکر کرد. در آبان ۱۳۱۸ دشتی دوباره به عنوان نماینده مردم دماوند به مجلس دوازدهم راه یافت و در مجلس سیزدهم نیزنماینده مردم دماوند بود.
دشتی مدتی به ریاست”اداره راهنمای نامه نگاری” منصوب شد. این اداره کار بررسی و سانسور روزنامه و کتب را بر عهده داشت و بدون ممهور کردن کتب و مقالات به مهر این اداره (موسوم به مهر روا) هیچ چاپخانهای مجاز به انتشار آن نبود.
در آذر ۱۳۲۰ جزو هیئت مؤسسان حزب عدالت شد و در طی دهه ۱۳۲۰ همراه با این حزب در صحنه انتخابات مجلس فعال بود. این فعالیت تا سال ۱۳۲۷ ادامه داشت
در سالهایی که محمد رضا پهلوی تازه به حکومت رسیده بود، با روی کار آمدن قوامالسلطنه در سال ۱۳۲۱ دشتی نطق تندی علیه او در مجلس ایراد کرد که با برخورد شدید قوام مواجه شد. دشتی و حزب عدالت از عوامل اصلی برانگیختن مردم در اعتراضات خونین سال ۱۳۲۱ شناخته شدند که به بلوای نان شهرت یافت. دشتی در سال ۱۳۲۲ به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس چهاردهم راه یافت. دشتی در پی اختلافاتی که با قوامالسلطنه بر سر سیاست او، حزب توده و دخالت شوروی سابق داشت در بهار ۱۳۲۵ به زندان انداخته شد و مدت شش ماه در حبس بسر برد. پس از آزادی به فرانسه رفت و در سال ۱۳۲۷ دوباره به تهران بازگشت
در ۲۰ بهمن ۱۳۲۸ اولین مجلس سنای ایران تشکیل شد. دشتی در سال ۱۳۳۲ وارد مجلس سنا شد و این سمت را تا پایان حکومت پهلوی به مدت ۲۶ سال برعهده داشت. در آذرماه ۱۳۲۷ او به عنوان سفیر ایران وارد قاهره شد و تا اسفند ۱۳۲۹ در مصر ماند. همچنین او در ۱۲ آبان ۱۳۴۱ به عنوان سفیر به بیروت اعزام شد
با شروع شدن حوادث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دشتی در لبنان به عنوان سفیر ایران رایزنیهایی با روحانیون و علمای شیعه آنجا به نفع رژیم پهلوی داشت. با وجود اینکه دشتی منتقد جدی روحانیت بود از سیاستهای اسدالله علم در وقایع خرداد ۱۳۴۲ انتقاد میکرد. این انتقادها و نصایح دشتی به شاه برای او چندان خوشایند نبود. گفته میشود که دشتی از شاه تقاضای آزادی یا لغو تبعید آیتالله خمینی را کرد که در جواب، شاه پاسخ تندی به او داده است. از سال ۱۳۴۴ به بعد دشتی به انتقاداتی از دولت عباس هویدا نیز پرداخت اما پس از مدتی از ورود به مباحث سیاسی بهکلی کناره گرفت و حتی با اوجگیری جنبش عمومی منجر به انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز سکوت اختیار کرد و تنها به مسائل ادبی پرداخت.
دشتی کتاب ۲۳ سال را در سال ۱۳۱۱ به رشته تحریر درآورد، ولی تا سال ۱۳۲۶ درچاپ و انتشار آن اقدامی ننمود. احتمال دارد که چاپ کتاب هم در بیروت انجام گرفته باشد زیرا بین سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ رژیم شاه از چاپ و انتشار هر گونه نوشتاری که مخالف دین بود، جلوگیری میکرد. گفته میشود شمار نیم میلیون از این کتاب بین سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵ به گونه غیرمجاز چاپ و به فروش رفتهاست.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، در حالی که که در میانهٔ دههٔ هشتاد زندگیاش بود، دستگیر، زندانی و دردادگاه انقلاب به اتهام نوشتن کتاب ۲۳ سال و نقد اسلام، به اعدام محکوم شد. در۲۶ دی ۱۳۶۰ در سن ۸۷ سالگی در بیمارستان جم در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله شهرری به خاک سپرده شد.
برخی ازآثار:
داستان کوتاه: فتنه/ جادو/ هندو
پژوهشها و نقد ادبی:سایه/ایام محبس/ نقشی از حافظ/سیری در دیوان شمس/خاقانی شاعری دیرآشنا/ دَمی با خیام/ در مدح قمر تاج/ قلمرو سعدی و…
نقد مذهبی:
۲۳ سال/ تخت پولاد/ ابلیس در کسوت عرفان/ در دیار صوفیان/ عقلا برخلاف عقل
ترجمه:
نوامیس روحیه تطور ملل اثر گوستاو لوبون
تفوّق انگلوساکسون مربوط به چیست؟ اثر ادمون دومولن
احمد کسروی
سیّداحمد حُکمآبادی (۸ مهر ۱۲۶۹ در تبریز – ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ در تهران)، که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان بود. وی استاد رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی در تهران بود. احمد کسروی در حوزههای ادبیات، علوم دینی، روزنامهنگاری، وکالت، قضاوت و سیاست نیز فعالیت داشت.
کسروی در سال ۱۲۸۹ خورشیدی در سن ۲۰ سالگی به اصرار و اجبار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد و بر منبر مسجد آبا و اجدادیاش نشست. ولی در سال ۱۲۹۱ خورشیدی پس از آنکه به گناه هواداری از جنبش مشروطه مورد ناسزاگویی روحانیون قرار گرفت و به قول خودش “پی به احوال آخوندهای ریاکار برد” از ملایی و در مسجد به منبر نشستن کناره گرفت. در سال ۱۳۰۶ خورشیدی، به درخواست علیاکبر داور، رئیس عدلیه، عبا و عمامه اش را کنار گذاشت و از لباس روحانیون خارج شد. وی درسال ۱۲۸۵ (۱۳۲۴ ه.ق) و همزمان با آغاز جنبش مشروطه در تبریز نخستین بار با نام مشروطه برخورد کرد و به گفتهٔ خود از همان آغاز به مشروطه دل بست.
احمد کسروی را بنیانگذار جنبشی سیاسی-اجتماعی با هدف ساختن یک هویت ایرانیِ سکولار در جامعهٔ ایران، موسوم به جنبش “پاکدینی”دانسته اند. کسروی خواستار مبارزه با واپسماندگی فکری و علمی و روشنگری در تمامی وجوه زندگانی بود.
وی از آنچه” اوضاع زندگی، خرافهگرایی و آداب اجتماعی” مردم ایران میدانست انتقاد داشت. موضعگیریهای احمد کسروی در برابر کیشهای رایج و نهادهای مذهبی و اخلاقی و مسلکها و ارزشهای سنتی و فرهنگی و تاختن او به باورهای دینی و فرهنگی از تشیع و بهائیت گرفته تا شعرهای حافظ و سعدی، از جمله مواردی بود که مخالفتهای بسیاری را علیه او برانگیخت. از نقاط قوت کسروی، کارهای تاریخی اش بود. به طور مثال تاریخ مشروطه ایران کتابی است نوشته احمد کسروی به سال ۱۳۱۹ خورشیدی، این اثر پژوهشی برجستهترین سند نوشته شده دربارهٔ رویداد مشروطه و چند و چون آن میباشد.
وی در اثر ریشه پیشرفت نیافتگی ایران و بیشتر کشورهای خاور را پراکندگی در میان تودهها دانست، و نوشت: چند تیرگی که از دوگانگی های قبیلهای و زبانی برمیخیزد، یکی از بدترین بیماریهایی هست که گریبان ایران را گرفته است. کسروی در دومین کتاب مهم خود تاریخ پانصد ساله خوزستان میکوشید پیامدهای زیانبار و کشمکشهای قبیلهای و مذهبی را در نواحی جنوب غربی نشان دهد.
آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبانهای فارسی و عربی است. از مهمترین آثار کسروی میتوان به دو کتاب تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان اشاره کرد که از مهمترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطهخواهی ایران میشوند و تا به امروز مرجع اصلی محققان دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران بودهاست.
کسروی برای نخستینبار این نظریّه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقهٔ آذربایجان قبل از رایج شدن زبان ترکی آذربایجانی که مورخان از آن به نام آذری یاد کردهاند، زبانی از خانوادهٔ زبانهای ایرانی بودهاست. این نظریه امروز در میان دانشمندان بطور عام پذیرفته شدهاست.
احمد کسروی در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در سن ۵۵ سالگی، در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران به ضرب گلوله و ۲۷ ضربه چاقو توسط افراد گروه تروریستی فدائیان اسلام ترور شد.
برخی از آثار:
آذربایجان فی ثمانیه عشر عاما/ ازسازمان ملل متفق چه نتیجه تواند بود؟/ انکیزیسیون در ایران (ناتمام)/ انقلاب چیست؟/ امروز چاره چیست؟/ بخوانند و داوری کنند یا شیعیگری/ بهائیگری/ پیدایش آمریکا
تاریخ مشروطهٔ ایران/ تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان/ تاریخ پانصد سالهٔ خوزستان/ تاریخچه چپق و غلیان/ تاریخچهٔ شیر و خورشید/ تاریخ مشعشعیان/ تیشههای سیاست
در پیرامون اسلام/ شهریگرییا تمدن/ ادبیات/ جانوران/ خرد/ روان/ فلسفه/ در پاسخ حقیقت گو/ در پاسخ بدخواهان/ دین وجهان/ دین و دانش/ دین و سیاس/ در راه سیاست
زندگانی من (دربارهٔ زندگی خودش)/ ده سال در عدلیه (دربارهٔ زندگی خودش)
زبان پاک/ زبان فارسی و راه رسا و توانا گردانیدن آن/ سرنوشت ایران چه خواهد بود؟/ شهریاران گمنام (در سه بخش)/ صوفیگری/ فرهنگ چیست؟/ قانون دادگری / قیام شیخ محمد خیابانی/ کار، پیشه و پول
کارنامه اردشیر بابکان/ کتاب پلوتارخ/ مشروطه بهترین شکل حکومت/ ورجاوند بنیاد/ یکم دیماه و داستانش/ یک دین و یک درفش
*****
منابع این مقاله:
– دائرهالمعارف مصاحب، فرهنگ لغات دهخدا.
– شرح احوال و آثار برگزیده شده از ویکیپدیا فارسی ( دانشنامه آزاد).
– ناصر نکویان، سازمان های روشنفکری در ایران و ایده آل های آخوندی، کیهان( لندن)، ۶ تیر ۱۳۶۴، شماره ۵۲
– بهزادی، علی، (شبه خاطرات) ، چاپ چهارم، تهران: انتشارات زرین، انتشارات نگارستان، ۱۳۸۰ خورشیدی