تاریخ بلند بشری هماره زمان جستجوگر خستگی ناپذیر بوده تا گوهر بی بدیلی را درک و تجربه نماید که هسته ی مرکزی و نبض تپنده ی 

 

شهروند ۱۲۷۰ ـ پنجشنبه ۲۵ فوریه ۲۰۱۰

بخش اول

 روانشناس سازمان سلامت روانی آتنا 
عشق دردانه است من و غواص و دریا میکده

سر فرو بردم در آن تا کی سر بر کنم

                                                حافظ 

تاریخ بلند بشری هماره زمان جستجوگر خستگی ناپذیر بوده تا گوهر بی بدیلی را درک و تجربه نماید که هسته ی مرکزی و نبض تپنده ی رشد و اعتلای روانی و نیز آزادگی و یکپارچگی، تنها در گرو آن به منصه ی ظهور رسیده و تبیین و تعریف می شود. این مقدس ترین خواست و دردانه ی تمناهایی بشری در رفیع ترین و منزه ترین منزلها، ماوی و مامن دارد. چه ناموس و قاموس خلقت به حرمت آن مزین شده و شرافت انسان وار بودن به منزلت آن معنی پیدا کرده و تمام کننده ترین بهانه ی بی همتایی است که دین و دل می رباید و عظمت کوهها را به هیچ می گیرد و صحرای خشک و سوزان را به گلستانی به یاد دلستانی گریزپای مبدل می سازد.

این قصه ی نامیرا و ابدی را می توان همیشه ی زمان در چکامه ها و قصه ها سراغ گرفت که دنیای آکنده از درد و پلشتی و حرمان را شرف و عزتی  جاودانه داده است و "شدن" را برای "بودنی" انسان گونه ارزش اهورایی و دگرگونه عطا کرده است. هرگز جهان هستی از گوهر وجودش تهی نبوده که بی وجود آن جهان را هیچ معنی و مفهوم شایسته ای نیست و ارزش بودن و نفس کشیدن ندارد. اگر چه به رسم طبیعی تغییر و تحولاتی را تجربه و جامه و رنگ و بویی تازه بر تن گیرد.

 و عشق ـ یادگار اساطیری آدمی، مولود خجسته و مبارک نظام آفرینش، نغمه ی حیاتبخش و ترنم ماندگار زندگی، و دلیلی خدشه ناپذیر برای مبارزه و تقلا در برابر عوامل مخرب ـ نازپرورده ی دستان مهر و صلح و اخلاص, معمار والاترین خواهشها و ارجمندترین نیازهای آدمی، که هرگز رخ به تمامیت نمی نماید مگر به دل انگیزترین جلوه ها که شوریده ای دست نیاز به پیشگاهش آورده باشد.

در  این مقاله در صدد خواهم بود به زبانی ساده تعریف و تحلیلی از عشق  داشته باشم و همچنین آسیب شناسی  روانی – اجتماعی آن را تبیین  نمایم. امیدوارم مقدمه فوق مدخلی  مناسب برای طرح مفهوم  غامضی  باشد که نبض حیات بشری در قلب آن می تپد.


 

تحلیل روانشناختی عشق

عشق در روانشناسی انگیزش و هیجان مورد بحث، تبیین و تحلیل قرار می گیرد. اگر چه در سایر حوزه های علوم انسانی نیز مطالعاتی انجام گرفته است.

عشق هیجانی است مرکب. بدین معنی که مجموعه ی نیازها، خواست ها، عقده ها، کمبودها، آمال، و آرزوها و به طور کلی نیازهای روانی و اجتماعی در کنار هم قرار می گیرند و هیجانی را می سازند به نام عشق. در مقابل عواطف و هیجانات مرکب، یکسری واکنش های هیجانی ساده ای داریم که امکان شناسایی و درک عناصر آنها و نیز تحلیل ساختار شان پیچیده نمی باشد.

نیازها و خواست هایی چون: نیازهای جنسی، غلبه و گریز از تنهایی، پذیرش و مورد پذیرش بدون قید و شرط بودن، تجربه صمیمیت، تعلق خاطر داشتن، دوست داشته شدن، نیاز به اتکا و پشتیبانی، مال کسی بودن، کس خاصی را داشتن، امنیت روانی، میل به خودشکوفایی و تمامیت، خانواده داشتن، جاودانه بودن، مهر ورزیدن، تمایل اساسی به تولید و آفرینش، غلبه بر جدایی و دور افتادگی و رها شدگی، جستجویی معنی و جهتی هدفمند در زندگی، تعلق به جهان هستی، تمایل بنیادین برای شناخت خویشتن، میل به وابستگی و دلبستگی و … از عواملی هستند که در ظهور و بروز عشق نقش دارند. کیفیت و دوام و بقا عشق به میزان و کیفیت حضور عناصر فوق بستگی دارد. هر چقدر افراد از سطح پختگی و بلوغ بالاتری برخوردار باشند، می توان عشق سالم و پخته ای را انتظار داشت.

آنچه که مهم می نماید این است که، این نیاز بنیادین نوع بشر از تاثیرات عوامل فرهنگی، اجتماعی، دینی، خانوادگی و … دور نبوده و این عوامل در چگونگی شکل گیری و جهت گیریهای آن نقش مهمی را ایفا می کنند.

در تحلیل های روانشناختی تمرکز عمده بر فرد و رفتار فردی است. در این ارتباط خاص نیز عشق به عنوان یک رفتاری که مورد انتخاب آگاهانه یا ناآگاهانه ی فرد است، در نظر گرفته می شود، اگر چه سهم عوامل خارج از هستی فرد را نیز نمی توان انکار کرد، اما این فرد است که عاشق می شود با تمام ویژگیهایش به عنوان یک انسان. اراده ی آزاد، اختیار و انتخاب، مسئولیت و خودآگاهی از ویژگی هایی است که از ارزش و اعتبار تمام کننده ای برخوردار  هستند که آدمی می تواند به تمام قید و بندها و ارزشهای اجتماعی پشت پا زده و خود آنچنان که می خواهد عمل نماید. در همین راستا هر اندازه فرد از مسئولیت عمیق تری نسبت به خویشتن برخوردار باشد و اضطراب وجودی را درک و تجربه نماید، طبعاً انتخاب هایش از ارزش و کیفیت بالاتری نیز برخوردار خواهد بود. اگر چه نباید فراموش کرد که مبنای انگیزشی همه ی رفتارها در خودآگاهی نیست و اغلب رفتارهای عاطفی و هیجانی ریشه در ناخودآگاهی دارد.

عشق نه یک باره به وجود می آید و نه یکدفعه از بین می رود و مانند هر رفتار و هیجانی محصول سیستمی است که فرد با بودنش در جهان هستی از کانالهای مختلف درک و تجربه کرده است؛ مثل خانواده، فرهنگ، دین، همانند سازی ها، تاثیرات رسانه هایی چون تلویزیون و مجلات، تجربیات شخصی و غیره. بنابراین سوگیری رفتارهای عاشقانه از پیچیدگی های خاصی برخوردار است، هر چند که به دلیل ساختار مشترک داشتن، امکان درک منقابل افراد را ممکن می سازد.

عشق به عنوان یک پدیده انتزاعی این امکان را نمی دهد که طبیعت آن را آنچنان که هست بشناسیم و همگان به فراخور درک و فهمشان بسان فیل مولانا از آن درک و شناختی دارند، اما وجه اشتراکات محکمی هم بین تئوریسین های روانشناسی وجود دارد.

اصلی ترین و مهمترین رگه های عشق محصول روابط عاشقانه کودک با والدینش است، و همچنین رابطه ی عاشقانه ی والدین با همدیگر. در این دوره اساس تصور ذهنی کودک از خود و از جنس مخالف ریخته می شود. این تصور نسبتاً پایدار هویت و نقش خود و نیز نگرشش به جنس مخالف از ارکان جهت گیری عاطفی و روانی کودک در زندگی آتی خواهد بود. کودکی که رابطه ی گرم، ایمن و ارضاکننده ای را داشته با کودکی که مورد توجه قرار نمی گیرد و طرد می شود، در کیفیت و چگونگی و نیز در نحوه ی بروز و ظهور هیجاناتش تفاوت فاحشی خواهد داشت. برای تقویت این موضوع، بعضی از روانشناسان معتقدند، انتخاب شریک جنسی و عشقی دائمی بر اساس میزان شباهتشان به والدین افراد برمی گردد.


 



 

مرحله بعدی در فرایند عشق(سالم)، تجربه ی عشق آذرخشی است. این نیاز در دوران بلوغ اتفاق می افتد. ماهیتاً گذرا است و درگیر شدن و رد نشدن از آن، امکان انتخابهای بعدی را با مشکل همراه می کند. در این مرحله نوجوان با ارتباطی گذرا به ارزیابی عواطف و احساسات خود و جنس مخالف دست زده و با تجربه ی دست اولی که به دست می آورد، امکان انتخاب شریک جنسی و عشقی را با اعتبار و پایداری بیشتر میسور می سازد. عدم حضور این هیجان موقت و گذرا، عاملی است مهم در شکل گیری رابطه عاشقانه ی ناپخته و مرضی. این رفتار را در فرهنگهای بسته با عقاید افراطی و محدود کننده می توان مشاهده کرد. علایم این عشق را در عدم شناخت و تجربه ارگاسم، مشکلات جسمی با منشأ روانی، عدم رضایت از زندگی و غیره می توان مشاهده کرد.

بنابرین در فرایند عشق علاوه بر اینکه عوامل ناشناخته ای دخالت دارند، مسئله ی بسیار حائز اهمیت این است که باید یاد گرفت که چسان عشق را تولید، پرورش، تیمار و بزرگش کرد و وسعتش بخشید و به میوه و ثمرش نشاند.

ویرجینیا ستیر می نویسد، عشق احساس نیرومندی است که نیروی نهفته ی آدمی را برای تلاش و راه تحقق بخشیدن به رویاهای خویش، بی تهدید داوریها به کار می اندازد و موجب می شود که فرد در لحظاتی بر نیازهای خود به خاطر دیگران فائق آید، شکیبا باشد، و آنگاه می کوشد تا بر اختلافات فرد غلبه کند و بین انسانها پلی از تفاهم برقرار کند. او را یاری می دهد. عشق موجب می شود که انسان احساس ارزش فردی را از دست ندهد.


 

سبکهای مختلف عشق ورزی


 

اریک فروم از روانشناسان برجسته معاصر، در کتاب هنر عشق ورزیدن، از عشقهایی چون: عشق بین والدین و کودک، عشق  برادرانه- که هسته مرکزی آن را حس مسئولیت، مراقبت از دیگران، درک و فهم انسانها، آرزوی زندگی روبه رشد برای دیگران و حس برابر جویانه تشکیل می دهد، عشق مادرانه، که اساس آن بر عشق بدون قید و شرط و کمک به دیگران استوار است، عشق جنسی که محرکها و نیازهای جنسی عناصر اصلی این عشق است، عشق به خود، عناصری چون خوشحالی، رشد و تعالی، آزادی از عمده ریشه های این نوع عشق میباشد. این عشق همچنین همراه است با مراقبت از خود، احترام به خود و داشتن مسئولیت در قبال خویشتن. عشق به خدا، که با توجه و تمرکز به قدرت مطلق تعریف می شود.

سبک های مختلف عشق ورزی، از دیدگاه روانشناسی و روانشناسی اجتماعی به قرار زیر تعریف و تبیین می شود:

Erose

این روش عشق ورزی با زیبایی ظاهری و جذابیت جنسی تعریف می شود. عامل انگیزشی آن کشش بیرونی است، نه ویژگیهای روانی و شخصیت. ایمنی، اتکا به خود و عدم تملک ویژگیهای اصلی این نوع عشق است.

Ludus

در این سبک از عشق، به عشق به عنوان یک بازی نگریسته می شود. عشق ورزان این سبک از درگیر شدن عمیق و نزدیک و صمیمی احتراز دارند. علایم اساسی این نوع عشق عبارتند از، موقتی و گذرا و غیر وابسته بودن که امکان روابط دیگری را میسر می سازد.

Storge

این نوع عشق در درون فرد به تدریج رشد می کند و آرام آرام شکل می گیرد و از شدت و حدت بالائی برخوردار نیست. افرادی که این نوع عشق را تجربه می کنند، تب و تاب هیجانی شدیدی نداشته و از هارمونی بالایی برخوردار هستند.

Mania

این رویکرد عشق ورزی شناخته می شود با هیجانات قوی، نیاز شدید به توجه و حس تملک. این عشاق سریعاً حس حسادتشان تحریک می شود و از اعتماد به نفس بالایی برخوردار نبوده و کنترل هیجاناتشان سخت است.

Pragma

عشقی است عقلانی و منطقی. تاکید در این نوع عشق بر قابلیتهاست. یک عاشق پراگماتیسم در صورت عدم رضایت از سطح و نوع و چگونگی رابطه، توانایی قطع آن را بدون اینکه مشکل خاصی را تجربه نماید، دارد.

Agape

این نوع از عشق تعریف می شود با عدم خودخواهی، پذیرش بدون قید و شرط و عدم معامله نیازها. در این عشق دادن و بخشیدن، محبت و دلسوزانه عمل کردن و از خودگذشتگی همیشه ساری و جاری است.

در قسمت بعدی آسیب شناسی عشق و رابطه ی آن با نیازهای جنسی بررسی خواهد شد.


 

* دکتر محمود صادقی روانشناس بالینی و موسس سازمان سلامت روانی آتنا است.