ترجمه: فرنگیس زاهد
میدان مل لستمن در نورت یورک بار دیگر شاهد حضور جمعیتی پانصد نفره بود که در حساسیت این لحظه های تاریخی به هیجان آمده بودند و دوباره نگاهی سرشار از عزم و اراده و اعتراض در چشمانشان موج می زد. دیگر دوستان و آشنایان آنها نیز در آن یکشنبه سرد زمستانی در میان همهمه و وزش بادی سرد در پشت سر آنها جای گرفته بودند. پدران و مادران جوانی که به همراه کودکانشان آمده بودند، شهروندان سالمندی که لباس های ضخیمی پوشیده بودند و دانشجویان مبارزی که هر کدام نمادی سبز بر تن داشتند.
اتفاقی در پیش بود و ما نیز به نحوی جزیی از آن بودیم. آنچه در مصر و تونس به پایان رسیده بود آغازی دوباره بود برای ایران. حال وقت آن بود که تهران نیز همچون تحریر بپا خیزد و تهرانتو نیز باید موضع خود را نشان می داد.
این یک نشانه بود؛ مبارک دیکتاتور مصر در ۱۱ فوریه سقوط کرده بود، آیا نوبت بعدی ازآن ایران بود؟
برای جامعه ما ۱۱ فوریه و یا بهتر است بگویم ۲۲ بهمن سالروز انقلاب بدفرجام ایرانیان در سال ۱۹۷۹ است. آن دسته از ما که دهه ی ۲۰ خود را پشت سر گذاشته و یا در ابتدای دهه ی۳۰ هستیم، فرزندان همین انقلابیم.
ما با میراث رویای سرکوب شده پدران و مادرانمان برای ایرانی دموکراتیک بزرگ شدیم، با داستان های عبرت آموز مبارزه برای آزادی به خواب رفتیم، سرودهای انقلابی را زمزمه کردیم، و از رویای ایران آزاد الهام گرفتیم. در این امید و آرزو برای جبران انقلابی نافرجام، و برای رویای دست نیافته ی دنیای بهتر، نه فقط جوانان ایرانی که همه ی جوانان خاورمیانه ای سهیم اند. بیش از ۳۰ سال است که چه در ایران و چه در تونس، مصر، یمن، بحرین، الجزایر، و یا لیبی جوانان خاورمیانه ای، آفریقایی و عرب با رویای کشوری بهتر به خواب می روند.
نسل من نسلی پر حسرت است. وقتی کودکی بیش نبودیم و در جستجوی پناهندگی از این کشور به آن کشور آواره و سرگردان، تنها در حسرت خانه ای نو بودیم و وقتی کمی بزرگتر شدیم در آرزوی داشتن ملیتی جدید، چرا که همراه داشتن گذرنامه ای با مهر رژیمی مستبد و سرکوبگر سرافکندگی بود و بس. در جوانی در حسرت ناممکن ها بودیم، زیرا به ما القا شده بود که راه آزادی سرزمین مادریمان جاده ای سنگلاخ و غیر قابل عبور است.
در ۱۱ فوریه اما جوانان مصری ناممکنی را ممکن ساختند. سی ان ان برای اولین بار تصاویری متفاوت از شادمانی، ظفرمندی و پیروزی در بین جوانان عرب به نمایش گذاشت. میدان تحریر نمادی شد از آنچه در خاورمیانه شدنی ست، اگر مردم انرژی و هوش و خلاقیت جوانان را به سوی مسیری حیاتی و حساب شده سوق دهند.
اما برای ایران، مصر ندای قیام بود.
وائل غنیم فعال اینترنتی مصری در پیام مشهور خود به مردم ما در شب پیش از مراسم ۲۲ بهمن به بهترین شکل ارتباط جنبش در مصر و ایران را بیان کرد.
او گفت: “من به ایرانی ها می گویم که از ما مصری ها یاد بگیرید، همانگونه که ما از شما آموختیم، که با پشتوانه قدرت مردم در پایان روز هر چه اراده کنیم به دست می آوریم. اگر هدفهامان را یکی کنیم و اگر ایمان داشته باشیم آنگاه همه ی رویاهایمان به حقیقت خواهد پیوست.”
واضح بود که جنبش دمکراسی خواهی در ایران از خواب ناآرام خود بیدار شده و اگر چه کابوس زندان، شکنجه، تجاوز و اعدام های پس از خرداد ماه ۱۳۸۸ هنوز از خاطره ها زدوده نشده بود، ولی یکبار دیگر جوانان ایرانی با به خطر انداختن زندگی خود خیابانهای ایران را فتح کردند.
در تهرانتو، فعالانی که پس از انتخابات ۸۸ تظاهرات همبستگی با مردم ایران را هدایت می کردند، ماموریت خود را از سر گرفتند.
کمیته همبستگی با مردم ایران عصر یکشنبه ۱۳ فوریه، پیش از آغاز تظاهرات در ایران، در اولین فراخوان خود پس از ماه ها خواستار برگزاری تظاهراتی گسترده شد. حدود ۵۰۰ نفر به فراخوان پاسخ داده و در ساعت ۱ بعد ازظهر در میدان مل لستمن گرد آمدند تا پیروزی مردم مصر و تونس را جشن بگیرند و حمایت خود را از تظاهرات قریب الوقوع در ایران اعلام دارند.
پویا علاقه بند دانشجو و پایه گذار کمیته همبستگی با مردم ایران با فریادی رسا از پشت بلندگوی دستی در مورد اهداف این گردهمایی چنین گفت:” امروز، ما به دو دلیل در اینجا گرد آمده ایم: هم آزادی نوپا در مصر را جشن بگیریم و هم صدای مردمی شویم که در ایران زیر فشار شکنجه و سرکوب ایستاده اند.”
پیش از شکل گیری کمیته همبستگی با مردم ایران، سازماندهی تظاهراتی موفقیت آمیز در تهرانتو در زمانی کوتاه کاری دشوار بود. کمیته فعالیت خود را در جون ۲۰۰۹ آغاز کرد. سازماندهندگانی چون لیلی پورزند از پایه گذاران این کمیته هستند. پورزند که دهه ی ۳۰ خود را پشت سر می گذارد و از جمله فرزندان انقلاب ایران است در رابطه با گذشته اش می گوید:” سه سال و نیمه بودم که انقلاب شد. خاطرات کودکیم با تجربه هایی از زندان، اعدام، شکنجه و سلول انفرادی درهم آمیخته است. به یاد ندارم هیچ روزی از زندگیم بدون یادآوری نام یک زندانی سپری شده باشد.” و ادامه می دهد:” وقتی بیست و پنج ساله بودم نام پدر و مادرم در لیست سیاه قاتلان زنجیره ای بود، جنایتکاران بی رحمی که به فرمان حکومت اسلامی ناراضیان پیشرو ایران را از سر راه بر می داشتند. می دانستم برای ردیابی پدر و مادرم مرا تحت نظر قرار داده اند و به همین دلیل به کانادا آمدم.”
پورزند شرح می دهد که چگونه برای تشکیل این کمیته به دیگران پیوسته است. او می گوید:”ما این گروه را در سیزدهم جون ۲۰۰۹ پس از اعلام نتایج انتخابات در ایران تشکیل دادیم. همه شوکه شده بودیم و به زحمت جلو اشکمان را می گرفتیم.” و می افزاید:” یکی از دوستانمان مهرداد لقمانی در فیس بوک پیشنهاد کرد همه جایی جمع شویم و اقدامی کنیم. و به این ترتیب انجمن شکل گرفت. ما در دانشگاه تورنتو جمع شدیم و حاصل این جمع گروهی شد که هنوز اسمی نداشت، اما راهکارهایی در ذهن داشت. در چهاردهم جون طی مدت زمان کوتاهی برای راه پیمایی اعتراضی برنامه ریزی کردیم و از طریق فیس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی به اطلاع همگان رساندیم. محل راه پیمایی میدان مل لستمن بود و علی رغم اعلام دیر هنگام آن چند صد نفری در آن مراسم حضور یافتند.”
بر اساس گفته ی پورزند مهرداد لقمانی، مهرداد آرین نژاد، محمد تاج دولتی، علیداد مافی نظام، مهرداد حریری و پویا علاقه بند از پایه گذاران کمیته همبستگی با مردم ایران هستند. او می گوید:”در ابتدا افراد بیشتری با کمیته در ارتباط بودند، اما بعداً بعضی ها ترجیح دادند ناشناس بمانند تا مورد شناسایی حکومت ایران قرار نگیرند.”
به بیان پورزند اتحاد گروه بر مبنای هیچ ایدئولوژی و تفکر سیاسی مشترکی نبود. او می گوید:” پیشینه ی سیاسی دلیل گرد هم آمدن ما نبود. بعضی از اعضا پیش از پیوستن به گروه هرگز فعال سیاسی نبودند و حتی بعضی از آنها فعالیت اجتماعی خاصی هم نداشتند.”
نسرین خاتم یکی از کسانی ست که پس از پیوستن به گروه به سازماندهی فعال بدل گشت. این روزها او چهره ای شناخته شده در تهرانتوست. خاتم را می توان با شال نمادین سبزش و با بلندگوی دستی اش پیشاپیش همه ی گردهمایی های دموکراسی خواهانه دید که با شور و هیجان تمام جمعیت را با شعارهای خود هدایت می کند.
خاتم با خنده می گوید اغلب مردم از او می پرسند:”تو قبل از انتخابات جون ۲۰۰۹ کجا بودی؟” و تأکید می کند:”من از نسل اولی های بعد از انقلاب بودم، فردی کاملا منفعل و سرگشته، اما جنبش سبز مرا به حرکت واداشت. حال من رویایی دارم و به آینده ایران امیدوار هستم.”
اگرچه خاتم خودش را سبز می داند، ولی دو شخصیت اصلاح طلب، آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی را به عنوان رهبران جنبش قبول ندارد. او تاکید می کند:”به باور من آنها رهبران جنبش نیستند. فقط تنها کسانی هستند که می توانند از جانب مخالفان در داخل ایران سخن بگویند. در حالیکه خواسته های سیاسی مردم ایران بسیار فراتر از خواسته های موسوی و کروبی ست.” و می افزاید:”شعارهایی که مردم در خیابانها می دهند هیچ همخوانی با بیانیه های موسوی و کروبی ندارد. مردم ایران ولی فقیه نمی خواهند و درخواستشان برای تغییرات بنیادی انعکاسی در بیانات کروبی و موسوی ندارد.”
تمرکز کمیته همبستگی با مردم ایران بر حمایت و پشتیبانی از اعتراضات مردم ایران است. خاتم بنیان وحدت گروه را اینگونه بیان می کند:”هدف ما این است که صدای مردم ایران در خارج باشیم.” و می افزاید:” گروه ما سعی ندارد که به ایرانیان بگوید چه کنند. ما فقط می خواهیم غیر ایرانیها را از آنچه در ایران اتفاق می افتد آگاه سازیم. و بر تصمیمات حکومت کانادا در رابطه با ایران اثر بگذاریم.”
در رابطه با اختیارات گروه، پورزند با خاتم هم عقیده است، او می گوید:”مهمترین نقش ما این است که صدای رسای مردم ایران باشیم. و وظیفه ما انتقال پیام مردم داخل ایران به رسانه های فراگیر کانادایی و غیر ایرانیان است.”
اگرچه پورزند اذعان دارد که همیشه این امکان فراهم نبوده است. او تاکید دارد:”ما در دسترسی به حکومت موفق تر بوده ایم تا به رسانه های بانفوذ.”
به باور او با خیزش دوباره مردم در ایران وظیفه آنها سنگین تر شده است. او توضیح می دهد:”تفاوت تونس، مصر و بحرین با ایران در این است که هیچ خبرنگار حرفه ای در ایران اجازه ندارد اعتراضات مردم را به تصویر کشد.” او ادامه می دهد:” من شجاعت فعالان ایرانی را که با دوربین های دیجیتال و یا موبایل هایشان تصاویر ویدئویی تهیه می کنند تحسین می کنم و هنگامی که در عمل می بینم که آنها تحت آنهمه فشار و سرکوب و با وجود امکاناتی بسیار محدود قادرند چه کارها کنند درک این نکته برای من ضروری تر می شود که ما هم اینجا دورهم بنشینیم و صحبت کنیم و راه حلی برای تماس و دسترسی به رسانه های جمعی کانادا پیدا کنیم.”
با وجود انتقاداتی که گروه بر خود دارد، اما طی حیات کوتاهش دستاوردهای درخشانی داشته است. از همان آغاز کار، کمیته همبستگی با مردم ایران برای جلب حمایت همگان به مبارزه و مقاومت مردم ایران برنامه ریزی های متعددی داشته از جمله برگزاری راهپیمایی ها واقداماتی از قبیل کاشت درخت با یاد و خاطره ندا و سهراب ـ دو جوانی که در اعتراضات پس از انتخابات به قتل رسیدند ـ و برنامه اهداء خون در هماهنگی با سازمان انتقال خون کانادا.
در گفتگو پیرامون فعالیتشان در گذشته پورزند می گوید:”در رابطه با کارهای موفقمان، من دو مناسبت را به یاد می آورم. یکی اولین راه پیمایی ما در کوئینزپارک بود. زیبایی آن تظاهرات در جمعیت حاضر در آن بود. یک هفته پس از انتخابات بود و همه ی گروه های سیاسی با برنامه های خاص خودشان در آن حضور داشتند. واقعاً گیج شده بودیم. ما تا به حال درگیر سازماندهی برنامه ای با حضور این همه طیف رنگارنگ سیاسی نشده بودیم. طبیعتاً فضای پر تنشی بود. جنگ بر سر پرچم ها، بر سر شعارهایی که باید داده می شد و یا سرودهایی که باید خوانده می شد، هر گروهی نظر خاصی داشت و راضی کردن همه کاری غیرممکن بود.” پورزند در ادامه می گوید:”خاطره دومم مربوط به تظاهرات دیگری در روز ۲۵ جولای در کوئینزپارک است. این بار ما می دانستیم که چه برنامه ای پیش رو داریم و قادر بودیم با برنامه حرکت کنیم. بنابر این پیش از راه پیمایی نشست های متعددی با اعضای گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی جامعه ی ایرانی داشتیم.” پورزند اذعان دارد:”وقتی که می خواستیم این جلسات را با جناح های مختلف برگزار کنیم من خیلی ترسیده بودم و فکر می کردم حتما به جنگ و دعوا ختم می شود، به همین دلیل در جلسه اول شرکت نکردم، اما در کمال تعجب دیدم که گفتگوها خیلی سازنده و مثبت بودند. به دنبال آن جلسات موفق دیگری هم با رهبران و اعضای فعال گروه های مختلف برگزار کردیم. بدین ترتیب توانستیم پیش از راه پیمایی ۲۵ جولای بر سر راهکارهای مشترکی با دیگر گروه ها به توافق برسیم و از هرج ومرج و درگیری های تظاهرات قبلی اجتناب کنیم.” او در پایان می افزاید:”در طی این جلسات بود که من به قدرت گفتگو و تعامل با یکدیگر پی بردم.”
حال که ایرانیان در سرتاسر دنیا خود را برای احیای دوباره جنبش دمکراسی خواهی در ایران آماده می کنند، گروه هایی چون “کمیته همبستگی با مردم ایران” باید با تلاشی مضاعف به گفتگوهای سازنده ادامه دهند و به تفاهم بیشتری با یکدیگر دست یابند تا بتوانند حمایتی درخور از فعالان داخل کشورمان داشته باشند.