شش پرسش از چهار کوشنده حقوق زنان
درست در لحظه ای که تصور می شد دنیا به خواب رفته است و هر تغییر و تحولی را فقط باید در خواب ها و رویاها جست، درست در لحظه ای که می رفت تا کسالت و رخوت انرژی و توان نسل جوان و پر شور را به یغما ببرد، درست در لحظه ای که مبارزات پیگیر و بی امان زنان در منطقه داشت در زیر فشار فرهنگ دیکتاتوری کم توان، زیرزمینی و محفلی می شد، دنیا خمیازه ای کشید و از خواب رخوت به در آمد و حق خواه و حق طلب در برابر دیکتاتوری های ریز و درشت قد علم کرد. دنیا بیدار شده است تا به هر چه فرهنگ دیکتاتوری است نه بگوید و با نه بزرگ خود دست یاری دهد به تمام کسانی که برای دوام دیکتاتوری لازم بوده است حقوقشان سرکوب شود. در این بین نقش زنان منطقه بخصوص در ایران بسیار سرنوشت ساز و موثر بوده است. آنان با اعلام مطالبات خود سطح توقع جامعه را بالا برده اند و همین مسئله باعث شده است که پایه های حکومت ولایت فقیه که نماینده اسلام سیاسی و در قدرتند، در برابر حتی خواسته های حداقلی زنان به لرزه درآید. به همین دلیل آمران و عاملان حکومتی بی رحمانه در برابر هر گونه تشکل و تجمع زنان در طول این سی و اندی سال صف آرایی کرده اند و تا سر حد جنون به سرکوب زنانی پرداخته اند که تنها می گویند من انسانم. اما این سرکوب ها باعث نشده است که راه مبارزات زنان کاملا سد شود چرا که مطالباتشان طبیعی تر و حداقل تر از آن چیزی ست که بشود آن ها را به بوته فراموشی سپرد. مطالبتشان چون طلب هوا است و آب برای زیستن. برای همین خواسته هایشان همچون آب روان جاری شده است در سطح هر کوچه و برزن و خیابانی و هیچ سد و بندی دیگر قادر نیست آنها را مهار کند.
۸ مارچ دیگری را پشت سر گذاشتیم. صد سالگی جنبش زنان را در دنیا قدر می نهیم و نیز تجربیات و مبارزات زنان را، به همین منظور نظرات چهار تن از زنان فمنیست را -که جنبش و مبارزات زنان با زندگی شان درآمیخته است – با طرح شش پرسش زیر جویا شدیم تا شاید جنبش رنگارنگ زنان را بهتر بشناسیم.
در این گفت وگو دکتر هایده مغیثی (استاد دانشگاه)، دکتر شهرزاد مجاب ( استاد دانشگاه)، عفت ماهباز (روزنامه نگار و کوشاگر حقوق زنان) و نیز لیلی پورزند (کوشنده حقوق زنان و کوشاگر حقوق بشر) با ما همراه بودند که از آنان سپاسگزاریم، بخصوص این که این گفت و گو در دقیقه ۹۰ به بار نشسته است که بدین وسیله از آنان به خاطر فشاری که بر اثر کمبود وقت بر آنان روا شد، پوزش می خواهیم و همکاری و همراهیشان را بسیار قدر می دانیم.
همان گونه که در زیر ملاحظه می کنید به دلیل کمبود وقت و نیز نوشتاری بودن این گفت و گو، برخی از عزیزان پرسش شنونده به برخی پرسش ها جواب نداده اند و آنها را در هم ادغام کرده اند و یا به طورکلی در قالب یک متن واحد پاسخگو بوده اند.
پیش از شروع گفت و گوها یک صدمین سال جنبش زنان را به شما خوانندگان عزیز شادباش می گوییم. و اما پرسش های مطرح شده چنین اند:
۱ـ تعریف شما از جنبش زنان چیست؟
۲ـ از نظرشما اولویت های جنبش زنان در ایران کدامند؟
۳ـ جنبش زنان چه میزانی در جنبش سبز فعال بوده است؟
۴ـ انفعال تظاهرات خیابانی صرفنظر از توحش حکومت، آیا می تواند در این مسئله باشد که جنبش سبز نتوانسته با چتر بزرگتری خواسته های زنان و به طور کلی اقلیت های زبانی، مذهبی، کارگران و… را پوشش دهد؟
۵ـ متحدین جنبش زنان در کشور چه طبقات، گروه ها و جنبش هایی هستند یا می توانند باشند(کارگران، دانشجویان، اقلیت های زبانی، مذهبی، و …)
۶ـ چه تشابهاتی بین جنبش زنان در ایران و نیز زنان منطقه می بینید؟
***
دکتر هایده مغیثی ـ استاد دانشگاه
جنبش فمینیستی به وجود دموکراسی و آزادی های سیاسی و مدنی وابسته است
ـ در تعریف عام می توان گفت فعالیت جمعی آموزشی و تبلیغاتی در میان زنان، برای زنان و توسط زنان “جنبش” زنان را پدید می آورد. همانطور که می دانید زنان از بیش از صد سال پیش در بسیاری از اعتراضات و شورش های خودجوش مردمی علیه افزایش قیمت ها، افزایش مالیاتها و اعتراض به شرایط کار حضور داشته اند. این اعتراضات و شورش ها عمدتاً نتیجه شرایط روزمره زندگی آنان و خانواده شان و به خاطر ادامه حیات صورت می گرفته. نیز در تقریبا تمام جوامع زنان در جنبش های سیاسی آزادی خواهانه و ضد استعماری و ضد سرمایه داری نیز حضور داشته اند، اما لزوما نه به عنوان زن، یعنی موجودی با خواسته ها و صدای مستقل. فعالیت سیاسی آنان زمانی به “جنبش” تبدیل شد که حضور زنان به طور متشکل، خواسته های معین از آن جمله رفع نابرابری بین دو جنس و سلسله مراتب جنسی و تبعیضات سیاسی و اجتماعی و حقوقی را مطرح کرد. خواسته ها در هر جامعه با توجه به سطح توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن جامعه اولویت های معین و خاص خود را داشته، اما اصل مشترکی که در همه جا زنان را به حرکت درآورده و می آورد تبعیضات و بی عدالتی های مبتنی بر جنسیت و باورها ـ سیاست ها و نهادهای پدرسالارانه بوده است. اصلاحات حقوقی و اجتماعی برای بهبود کیفیت زندگی زنان، توانمند ساختن آنان برای مشارکت سیاسی؛ کار و آزادی فعالیت و رفت و آمد؛ حقوق برابر در خانواده، انتخاب لباس، و حق انتخاب در رابطه با رابطه جنسی ـ ازدواج و باروری و بالاخره؛ آزادی فعالیت های فرهنگی از جمله خواست های زنان بوده و هست، با این هدف که کنترل زندگی خود را در دست داشته باشند.
در ایران با آنکه زنان هرگز سرنوشت خود را بدون اعتراض نپذیرفته و از اواخر قرن نوزده در بسیاری از جنبش های اعتراضی عصر شرکت می کردند، اما از آغاز قرن بیستم و در جریان جنبش مشروطیت است که فعالیت سیاسی زنان به تعریفی که ارائه دادم به “جنبش” تبدیل می شود، البته بنا بر شرایط سیاسی حاکم و قدرت یا ضعف دولت ها جنبش زنان اوج و نزول داشته. یعنی دوره های مختلف جنبش زنان با قوت یا ضعف سرکوب و خشونت سیاسی و قدرت آمرانه حکومتگران که بخش مهمی از استراتژی توسعه سرمایه داری و روند تجدد در ایران بوده است ارتباط داشته. دوران سلطنت رضا شاه با آنکه از لحاظ تاریخی تحولات مثبتی برای زنان در بر داشت، اما دولتی کردن جنبش زنان و ممنوعیت فعالیت های سیاسی آنان جنبش زنان را عملا نابود کرد. این نکته را درباره دوران سلطنت پسرش، پس از کودتای ٢٨ مرداد تا انقلاب بهمن نیز می توان گفت. استفاده رژیم از آرمان زنان و به کار گرفتن عامل زور و کئوپتاسیون برای جنبش فمینیستی تأثیرات منفی شدیدی داشت. رژیم از طریق غیر سیاسی کردن فعالیت زنان و منزوی ساختن مبارزه آنان برای کسب برابری جنسی از مبارزه برای کسب عدالت اجتماعی، دموکراسی و حق تعیین سرنوشت، جنبش زنان را در چشم نیروهای مترقی بی اعتبار ساخت و ابهامات و سردرگمی بسیار در مورد خواست های فمینیستی پدید آورد. عدم وجود جنبش مستقل فمینیستی که بتواند بلافاصله پس از انقلاب منافع عام زنان را مطرح کند و گفتمان لازم را برای بحث ستم زن در زمینه خاص فرهنگی ـ اجتماعی ایران در حکومت ملایان ارائه دهد و به بسیج زنان علیه سیاست های زن ستیز آنان بپردازد، پی آمدهای فاجعه باری برای زنان داشت .
می توان گفت در دوران یکی دو ساله پس از انقلاب ما شاهد خیزش و نیز افول دور سوم جنبش زنان با گرایشات سوسیالیستی بودیم. دور چهارم جنبش با پایان جنگ ایران و عراق و درگذشت خمینی و به حرکت درآمدن جامعه مدنی آغاز شد که تا کنون علیرغم استبداد خفقان آور و استفاده گسترده حکومت از قوه ی قهریه ادامه دارد.
ـ تنگناهای موجود در این رابطه حاصل ٣٠ سال حکومت ایدئولوژیک مذهبی و محدودتر شدن حق انتخاب و اختیارات زندگی زنان و مردانه تر کردن فرصت های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. علیرغم آنکه دولت انحصار مطلق استفاده از همه نوع خشونت را دارد، و بر نهادهای سیاسی و قانونی کشور به طور کامل مسلط است، زنان ایران در نبردی بسیار نابرابر که زندگی آنان را تهدید می کند بر سر حقوقشان مشغول مبارزه اند. فعالان حقوق زنان چه در داخل و چه در خارج از کشور موفق شده اند مباحث حقوق زنان را در قلب مبارزات سیاسی و فعالیت های جامعه مدنی بنشانند. زنان در ایران در شرایط بسیار دشوار سرکوب فیزیکی و فرهنگی با خلاقیت بی مانند با مسالمت، شکیبائی و کار مستمر آگاهی دهنده در برابر تبعیضات آشکار و پنهان اجتماعی و قانونی در برابر عدم مدارای فرهنگی و خشونت دولتی و خانگی مبارزه کرده اند، اما این مبارزه تازه آغاز شده و برای پیشرفت به فضای مطلوب و آزادی های مدنی و سیاسی نیاز دارد. مبارزه در راه برابری جنسیتی بدون وجود یک جنبش قوی فمینیستی حاصل نمی شود، و جنبش فمینیستی به وجود دموکراسی و آزادی های سیاسی و مدنی وابسته است .
با ابقای محمود احمدی نژاد در پست رئیس جمهوری عرصه برای فعالیت نیروهای دموکراسی خواه از جمله زنان، از آنچه بوده تنگ تر شده. پس دموکراسی نیاز مبرم زنان ایران و اولویت اصلی است تا بتوانند علیه سیاست های جنسیتی و قوانین زن ستیز به طور متشکل و با برنامه و استراتژی هماهنگ و پی گیر مبارزه کنند .
اما باید بگویم گفتمان و سنت ها و رفتارهای اجتماعی تحقیرکننده زنان در انحصار حکومت گران نیست و به چالش کشیدن آن مبارزه گسترده فرهنگی را می طلبد. از آن بدتر تحقیر فعالیت های فمینیستی و خصومت ایدئولوژیک با فعالان حقوق زنان حتی امروز در میان بسیاری از هواداران واقعی یا خودپندار زحمتکشان و طبقه کارگر نیز وجود دارد. اخیرا دوستی مقاله ای اینترنتی را برایم فرستاد که آقائی از تهران که گویا روشنفکر چپ هم هست، سخت به جنبش فمینیستی تاخته بود چون این جنبش خصلت طبقاتی ندارد، فراطبقاتی است و به قول او به منافع زنان کارگر بی اعتنا است. ظاهرا ایشان قبلا حکم داده بوده که جنبش زنان متحد جنبش کارگری است، ولی بعداً به خطای خود پی برده و جنبش زنان را به خاطر آنکه محدود به مطالبات “زنان بورژوا” است و آنها نیز تنها خواهان آزادی پوشش و حق طلاق و حضانت هستند، مانعی در راه پیروزی جنبش کارگر می بیند. تداوم چنین درک زمخت و عقب مانده از جنبش فمینیستی و در حقیقت از نیازهای زنان طبقه کارگر ، که حداقل سی چهل سال است کمتر شنیده ایم تحیرآور است. ابراز آن به عنوان یک نظریه آنهم با چنین قاطعیتی تنها می تواند ناشی از بی اطلاعی این فرد از تحولات نظری دانش فمینیستی و تنوع دیدگاه ها و استراتژی مبارزاتی جنبش های فمینیستی عصر حاضر و مطالبات زنان ایران باشد، درک پیچیده تر و کمتر ساده انگارانه از تحولات نظری و عملی جنبش های نوین اجتماعی که جای خود دارد. به هرحال منظور اینست که تلاش های فکری، فرهنگی، سیاسی و اخلاقی فعالان حقوق زنان و فمینیست های ایران ناگزیر هم زمان در چند سطح اما با یک هدف باید صورت بگیرد و آن آموزش و آگاهی دادن به ذهن های منجمد شده چه مذهبی و چه سکولار، چه چپ، چه لیبرال، است، با این امید که آنان برابری حقوقی زنان و عدالت جنسیتی را بخش مهم از جنبش دموکراسی و عدالت اجتماعی دانسته و تحقق آن را به سود جامعه به طور عام بدانند.
ـ جنبش سبز بخشی از جنبش جامعه مدنی است یعنی اپوزیسیون بعد از انتخابات یک جریان همگن نیست و تنوع وسیعی از وابستگی های طبقاتی و قومی و زن و مرد، جوانان، کارگران، روشنفکران را در بر می گیرد. تبعا گروه های جامعه مدنی طیف های نظری ـ سیاسی متفاوتی را نمایندگی میکنند، از جمله دیدگاه های مذهبی و سکولار، لیبرال و چپ، میانه رو و رادیکال. این مجموعه تفاوت ها، ائتلافات، هم جهتی ها، اتحاد عمل ها و یا تقابل ها و درگیری های بینابین و درونی آنها ، کلیت حرکت و جهت تحولی جنبش را شکل می بخشد. طیف وسیع اپوزیسیون اکنون شامل سه مقوله عمده است. یک مقوله بخشی از نظام حاکم است که خواهان حفظ وضع موجود با اصلاحاتی بسیار محدود است. پس از آن طیف های متنوع اصلاح طلب خارج از نظام قرار دارند که به درجات مختلف خواستار اصلاحات جدی تر در چارچوب نظام سیاسی و قانونی موجودند ، و سرانجام جریاناتی هستند که خواهان تغییرات اساسی تر و فوری تر رژیم و برچیدن کل نظام و دولت مذهبی اند. زنان هم در هر سه مقوله حضور دارند. چالش مهمی که پیش روی فعالان جنبش زنان قرار دارد این است که چگونه می توان در ائتلاف افقی و مشارکت در شبکه های سیاسی جنبش حضور فعال داشت، اما در گفتمان اصلاح طلب اسلامی مستحیل نشد .
با توجه به عملکرد جنبش زنان در جریان انتخابات و اعتراضات میلیونی پس از انتخابات که زنان عملا رهبری جامعه مدنی را برای ابراز نارضایی جامعه و طرح خواسته ها به عهده داشتند، می توان امیدوار بود که بلوغ، پختگی و پایداری زنان فعال بر تلاش های سایر نیروهای اجتماعی و نوع و حدود همکاری ها تأثیر داشته باشد. اصولا هر ائتلاف سیاسی ماهیت فراطبقاتی دارد و عملکرد زنان و موفقیت آنان در دنبال کردن یکی از دو خواست که تجدید نظر در قانون اساسی بود عملی آگاهانه و انقلابی بود که موفق شد حمایت بسیاری از گروه های دیگر از جمله مثلا اتحادیه اتوبوس رانان را جلب کند. بیانیه هائی که در هفته گذشته در دعوت به راهپیمائی به مناسبت روز جهانی زن انتشار اینترنتی داشت به نظر من تلاشی بود برای زنده نگاه داشتن اعتقاد به تاثیر توان جمعی، امید به امکان تغییر و اعتماد به نفس اجتماعی که رژیم با استفاده از ابزار ایدئولوژیک و سرکوب می کوشد نابود کند. اینکه از جمله حمایت کنندگان راهپیمائی گروه های دانشجوئی بودند نشان می دهد تلاش برای بسیج هم نظران و گروه های دیگر موفقیت داشته و جوانه های ائتلافات آینده برای خواست های اساسی تر ایجاد شده. جمهوری اسلامی در سراشیبی افتاده. تجربه تمام انقلابات و جنبش های سیاسی از جمله شورش های مردمی اخیر در خاورمیانه و شمال افریقا نشان می دهد که شدت دادن به سرکوب و محدودتر کردن فضای سیاسی و تنوع بخشیدن به ابزار تجاوز به حقوق انسانی مردم تنها ممکن است فرجام یک رژیم سرکوبگر را کمی به تأخیر بیاندازد، اما آنرا متوقف نخواهد کرد.
در رابطه با دورنمای جنبش برابری خواهی زنان ایران و رابطه آن با سایر جنبش های جامعه مدنی تنها می توان گفت که بی تردید، تحولات فکری و سیاسی ای که در جنبش حقوق زنان در سی سال گذشته رخ داده از تحولات فکری و سیاسی عام کشور تأثر پذیرفته و نیز متقابلاً بر آن تأثیر گذاشته است و این پروسه تا فروپاشی نظام ولایت فقیه ادامه خواهد داشت.
***
شهرزاد مجاب ـ استاد دانشگاه
در میان انبوه چهره ی زنان در قاهره، تونس و تهران به دنبال خودم می گردم
پاسخ به سئوالات مطرح شده را در نکات زیر خلاصه می کنم:
من فمینیستی خوشبخت و خوش شانس هستم! شاهد صدمین سالگرد بین المللی زنان هستم. یک قرن مبارزه برای آزادی و برابری، یک قرن مبارزه برای رهایی زنان ـ یا درست تر بگویم ـ ، رهایی بشریت از نظام پاتریارکی. کاری بس دشوار، کاری بس ناتمام. خوشبخت هستم که از چندین دهه ی اخیر این مبارزه خاطره و آگاهی زنده و پویایی دارم.
فمینیستی خوش شانس هستم که خاطره ی اولین هشت مارچ پس از پیروزی انقلاب مردم ایران را به خوبی به یاد دارم. ۸ مارچ ۱۹۷۹ (اسفند ۱۳۵۷) زمانی که برای اولین بار زنان ایران به شکل نیرویی منسجم، نیرویی تازه نفس اجتماعی در مقابل نظام مردسالار- مذهبی تازه به قدرت رسیده ایستادند. خوش شانس هستم که امروز شاهد خیزش های توده ای زنان و مردان در دنیای عرب و شمال افریقا هستم.
اما در عین حال فمینیستی دل نگرانم. دل نگران از تکرار فاجعه ی تجربه ی زنان ایران پس از پیروزی انقلاب و یک صدا شدن، آگاهانه و ناآگاهانه، چپ و ارتجاع برای خارج کردن زنان از صحنه ی سیاست و بازسازی جامعه نوین ایران و ساکت کردن جنبش زنان. در مقابل این تهاجم دولتی ـ مذهبی ـ سیاسی زنان ساکت ننشستند. زنان ایران از سال صفر (Year Zero) علیه روابط مذهبی ـ پاتریارکی رژیم اسلامی طغیان کردند، اما شورشگری زنان در یک جنبش مبارز با دوام که سازش ناپذیری با رژیم اسلامی را پیشه خود کرده باشد و مهمتر از آن متکی بر یک برنامه روشن باشد، فشرده نشد. مبارزات توده ی زنان در سه دهه گذشته افت و خیز زیادی داشته است و عمدتا خودجوش بوده است. البته گروهی از زنان با افق های سیاسی تعریف شده و به طور کمابیش منسجم حرکت کرده اند. اینان ائتلافی از زنان خانواده های در قدرت، زنان جریان ملی ـ مذهبی، و عده ای از زنان سکولار صاحب نظر بیرون از حاکمیت هستند و برنامه شان تشویق نظام به ایجاد اصلاحاتی در قوانین ضد زن بوده است.
حضور زنان، مخصوصا زنان جوان، با چهره های جسورانه و زیبا در مبارزات خیابانی که در خیزش توده ای مردم در خرداد ۱۳۸۸ در ایران چشم گیر بود در چند ماه اخیر به شکل محدودتری در مصر و تونس دیده می شود. حس فمینیستی خوبی است که این تصاویر که در رسانه های غرب و شرق و اینترنت به طور گسترده ای پخش می شود مرا به یاد حضور نسل من در خیابان می اندازد. نسلی که برای تخطئه ی تجربه انقلابیش به نسلی “دگم”، “خیال پرداز” و “نسلی که با زمانه حرکت نمی کند” متهم شده است.
در میان انبوه چهره ی زنان در قاهره، تونس و تهران به دنبال خودم می گردم. به یاد شعار “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم” می افتم و به این فکر می کنم که آیا چند دهه دیگر، نسل آینده، به جوانان پرشور و جسور میدان تحریر قاهره اتهام “خیال پرداز” را می زنند؟ آیا “آرمان خواهی” بخشی از عدالت خواهی و هدفمند زندگی کردن نیست؟
خیزش های مردمی اخیر، چه در ایران و چه در دنیای عرب، افسانه های استعماری قدیم و جدید را برملا می کنند ـ این که مردم “خاورمیانه” و “خاور نزدیک” یا “دنیای اسلام” عقب مانده هستند، تجربه دمکراسی ندارند، معتقد به ارزش های آزادی و برابری نیستند، زن ستیزند، بیگانه ستیزند، در چنگال مذهب اسیرند، تروریستند…. اما این مبارزات به همه دنیا نشان داد که مدافعان سرسخت استبداد در خاورمیانه و در سراسر دنیا آمریکا و متحدین اروپایی و همدستانشان در منطقه هستند؛ آنهایی که از آزادی و دمکراسی در منطقه وحشت دارند، آمریکا، اسرائیل، بریتانیا، فرانسه، چین و روسیه هستند. این افسانه که مردم منطقه از مراکش تا افغانستان و پاکستان خواب تئوکراسی اسلامی را می بینند و در رویای ساختن حکومتی اسلامی هستند، بار دیگر افشا شد. در خیابان های تونس، مصر و الجزایر و یمن و ایران مردم عدالت و آزادی می خواهند. این افسانه که زنان منطقه مطیع و سرسپرده ی اسلام هستند در خیابان های قاهره، اسکندریه، تونس، تهران و شیراز برملا شد.
کنجکاوی فمینیستی مرا وادار به درک عمیق مبارزات خیابانی مردم ایران، مصر، تونس، لیبی، عراق، هائیتی، کلمبیا، فلسطین، ویسکانسین (آمریکا)، اردن… می کند. مردم دنیا شاهد مبارزات روی صفحه ی تلویزیون و اینترنت و رسانه های اجتماعی هستند. از هنرمندان آوازخوان و روشنفکران گرفته تا فعالان سیاسی به شیوه های گوناگون از جمله خلق آثار هنری به دفاع از مردم می پردازند و همبستگی و اتحاد بین المللی بین زنان، کارگران و دانشجویان و روشنفکران را ترویج می کنند. به یاد بیاوریم که در پشتیبانی از خیزش مردم ایران ندای “ما همه ایرانی هستیم!” بلند شد و “ایرانی شدن” به معنای “تسلیم نشدن” و “مقاومت کردن” به کار گرفته شد. فرهنگ نویسان در آینده این معانی جدید را ثبت خواهند کرد و نسل آینده ی زنان مدیون مقاومت میلیونی زن و مرد در مقابل استبداد و استثمار خواهد بود.
سیر تحولات اخیر منطقه را تا کنون چنین می بینم: علیرغم سرکوبی های وحشیانه، مبارزات مردم، از جمله مردم ایران، به طور روزافزونی رادیکال تر می شود. این را در شعارها به خوبی می توان تشخیص داد، اما باید هوشیار باشیم و اشتباهات زنان ایران پس از سرکوب جنبش در ۸ مارچ ۱۳۵۷ را تکرار نکنیم. از جوانب مثبت این تجربه یعنی قاطعیت در مبارزه علیه رژیم سلطنتی و جهانگشائی امپریالیسم آمریکا، درس بگیریم و از توهمات نسل من یعنی ضد امپریالیست بودن خمینی یا تغییر روبنائی و تعویض چهره دولتمردان زن ستیز بپرهیزیم.
آنچه برای من روشن است این است که مطالبات حداقل زنان ـ لغو بی قید و شرط کلیه قوانین شرعی و غیرشرعی زن ستیز و بخصوص حجاب اجباری ـ در چهارچوب رژیم اسلامی میسر نیست. خواست فمینیستی من رهایی زنان است که نه تنها سرنگونی رژیم را می طلبد بلکه حتی در چهارچوب یک رژیم دمکراتیک نوین نیز چیزی جز گام های اولیه نخواهد بود. جنبش زنان ایران، دنیای عرب و شمال آفریقا به طور عینی و فارغ از تمایلات ذهنی هر کس و هر نسل به مرحله ای گذر کرده که باید با شجاعت و اعتماد بنفس برنامه و روش مبارزه خود را در مقابل جامعه بگذارد تا محور گردهمایی نیروی عظیم زنان برای دست زدن به یک مبارزه اجتماعی آگاهانه باشد.
پانویس:
۱ـ”سال صفر” عنوان فیلم ۸ مارس است که به وسیله ی گروهی فرانسوی تهیه شد.
***
عفت ماهباز ـ نویسنده، کوشنده حقوق زنان
در هیچ کشوری بدون یاری زنان، دموکراسی و آزادی شکل نخواهد گرفت
ـ هدف اصلی جنبش اجتماعی زنان ایجاد دگرگونی عمیق حقوقی و اجتماعی در جهت بهبود وضعیت زنان است، این امر با مشارکت و همکاری زنان سراسر کشور، از دورترین روستاها تا بزرگ ترین شهرهای کشور، تحقق می یابد، زیرا جنبش زنان نخبه به تنهایی قادر به پاسخگویی به خواسته های متفاوت زنان نیست. در کشور ما، پیروزی تنها با تلاش زنان اسلامی، زنان سکولار و همراهی این دو با هم امکان پذیر می گردد. همراهی و همکاری با دیگر جنبش های دموکراتیک، رشد جنبش زنان را سرعت می بخشد.
ـ باگذشت بیش از صدسال از تاریخ مبارزات آزادی خواهانه ی زنان ایرانی و صدسالگی روز جهانی زن، زنان ایران درگیر در نبردی نابرابر، هم چنان خواستار همان حقوقی هستند که بیش از یک قرن برای کسب آن مبارزه می کرده اند. قبل از برآمدن جنبش سبز “رفع تبعیض از زنان در قوانین”، خواسته اصلی زنان کشورمان محسوب می شد که همچنان بخشی از خواسته زنان ایران است. امروز پس از ۲۲ ماه از جنبش سبز، در آخرین بیانیه جمعی از فعالان جنبش زنان به مناسبت ۸ مارس ۱۳۸۹آمده است:”آزادی و رفع هرگونه تبعیض، از قانون گرفته تا فرهنگ و سنت، خواسته های همیشگی ما بوده است.” در این بیانیه همچنین بر این تاکید شده که کسب آزادی بدون رسیدن به برابری ناممکن است.
ـ شاید بتوان زیربنای جنبش همگانی سبز ـ که بیانگر خواسته های صد سال اخیر مردم ایران است ـ را مدیون حرکت پرشور و آگاهانه زنان در پانزده سال اخیر دانست. در جنبشی که زن و مرد دوشادوش هم در خیابان ها بودند و در برخی مناطق زنان جلودار و فریادکنندگان آزادی، آیا زنان این هموارکنندگان، با حضور پررنگ و مستقل و موثر خود در جنبش همگانی و حقوق بشری سبز، نقش ویژه ای را ایفا ننموده اند؟ واقعیتی که به شهادت ده ها حلقه فیلم ضبط شده، نشان از این دارد که زنان حافظ اصلی و پیگیر عدم خشونت و راه صلح آمیز برای مبارزه بوده اند.
دو سه ماه بعد از سرکوب از سوی حکومت و برقراری شرایط خفقان زنان با نوشتن دو جزوه و پخش آن بین حامیان جنبش زنان در مقابل جو خشونت طلبی حکومتی ،”جامعه باید امن باشد، و خانه باید امن باشد” ضمن بیان موضع خود در مقابل خشونت، بیاری مردم شتافتند. بی شک جنبش سبز بخش وسیعی از آن شور و حرکتش را هم مدیون جنبش زنان است. زنان با شیوه های مسالمت آمیز، اما بسیار شجاعانه و پیگیر، و مستقل شان در حداقل پانزده سال گذشته روح عدم خشونت را در کالبد جامعه دمیدند و به مثابه یک جنبش مدنی عمل کردند. در رشد و روند در پیش جنبش سبز در عمل در میدان، با تلاش های آگاه گرانه، مردم را به آرامش دعوت نمودند.
شواهد چند ساله اخیر در ایران نشان می دهد که پیش از جنبش اعتراضی سبز، زنان حرکت چشمگیری در بیان خواسته هایشان در جامعه داشته اند. پیشینه و زمینه فعالیت اجتماعی و فرهنگی جنبش زنان، سبب ساز حرکت زنان در بسیج آزادی های دموکراتیک و به میدان آوردن زنان، در برجسته نمودن خواسته های شان گردید که همین امر، در خودآگاهی عمومی نیز نقش چشمگیر داشته است. زنان در جنبش عمومی نه فقط در چارچوب خواسته های خود حرکت کردند بلکه در جامعه هم نقش پیشبردی داشتند.
اگرچه آمار دقیقی وجود ندارد، اما بنا به شواهد فیلم ها و عکس های موجود، میزان شرکت زنان در تظاهرات جنبش سبز با مردان تقریبا برابر بوده است. زنان از همان اوایل همه جا حضور داشتند، اما جنبش زنان حضور و مطالباتش را اعلام نکرد و این موجب نگرانی بخشی از هواداران جنبش زنان براین مبنا شد که: با توجه به تجربیات جنبش زنان در دوران های مختلف تاریخی در ایران، همواره در هر لحظه و در هر شرایطی جنبش زنان باید مبرم ترین خواسته هایش را اعلام کند و اینکه چگونه بیشترین نقض حقوق بشر در این سی سال در حق زنان روا شده وگرنه فردا جامعه با توجه به تفکراتش ما را نادیده می گیرد بازهم سانسور می شویم.
ما که همه جا مشت مدنی و صلح آمیزمان بلند بود چرا در آن هشت ماه اول صدایمان بلند نشد؟ آیا به این دلیل بود که ضعیف بودیم و یا افرادی که در راس بودند به اندازه کافی قدرت و شهرت و رشد کافی نداشتند، یا اختلافات شخصی را دامن زدیم و اختلافات شخصی سیاسی شدند و یا از هراس اینکه به ما انگ بزنند “رهبری طلبی می کنیم”،”انحصارطلبی می کنیم” ” فرصت طلبی می کنیم” و … هزاران انگ دیگر…. و یا شاید شکل تشکل زنان به گونه ای است که این مسایل را پیش می آورد و نبودن ساختار هرمی و یا یک رهبری قوی در جنبش زنان ایران سبب ساز آن می شود؟
با تکیه بر تجربیات صد ساله با تاکید بر حفظ استقلال جنبش زنان، با توجه به اینکه جنبش سبز تمامی جنبش جامعه مدنی ایران نیست و تنها بخش بسیار بزرگی از آن است، در نتیجه اولویت های جنبش سبز لزوما همان اولویت های جنبش زنان نمی تواند باشد، اما از آنجایی که هر جنبشی یک فرایند است که در آن فرایند مطالبات و خواسته ها شکل میگیرد و خواستههای مردم جلو میرود، زنان باید بتوانند با بیان خواسته هایشان خودنمایی کنند. ما باید بتوانیم مطالبات مان را در جنبش عمومی به گونه ای طرح کنیم تا سبب تضعیف آن نگردد. ما باید بتوانیم عاقلانه و سنجیده مطالبات مان را بیان کنیم .بیان مطالبات، ما را قوی و کل جنبش را تقویت می کند. از این رو جنبش زنان با گامی به جلو، به مناسبت ۸ مارس۱۳۸۹، مطالبات خود را در این مقطع بسیار پیچیده نیز مطرح کردند و خواستار آزادی، برابری و تغییر بند بند قانون شدند.”بنابراین تغییر قانون، شروع حرکت ما به سمت دموکراسی و برابری جنسیتی و رعایت حقوق همه مردم کشورمان خواهد بود” ۱
ـ پرسش را با پرسشی دیگر شاید پاسخ دهم. آیا رهبران فعلی جنبش سبز فریادهای مصمم زنان را در این سال ها شنیده اند؟ اگر چه زنان در انتخابات در گروه “همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات”، مطالبات و خواسته های زنان را به گوششان رساندند، اما بعد از انتخابات و برآمد جنبش سبز در بیانیه ها و اعلامیه ها از خواسته های زنان حرفی به میان نیامد. در خارج از کشور هم زنان و حضور پر رنگشان در جامعه، در اتحادهایی که به طیف مذهبی مربوط می شد حضوری نداشتند، و اقلیت های زبانی، مذهبی، کارگران و… که به دلایل سرکوب از تشکل و انسجامی برخوردار نبودند هم در برنامه ها جایی نداشتند، اما در مورد اقلیت های زبانی، مذهبی، کارگران و… از همان آغاز آنان به صورت پراکنده در کنار بقیه مردم بودند و نبود اتحادیه ی خاص آنان هم ،اعلامی از جانب آنان نبود و نمی توان گفت که توقف جنبش سبز بعد از ۸ ماه به دلایل در بر نگرفتن چتر حمایتی از آنها بوده است، اما آنچه که سبب ساز توقف حرکت موقتی جنبش سبز شد نه نبودن این چتر که سرکوب وحشیانه مردم و نیروهای جوان خواهان تغییر، دستگیری ها و یا اجبار خروج فعالان بود و اینکه ادامه حرکت آنها نیاز به تفکر و سازماندهی دارد ودر این میان به درستی، این سکون سبب آن شد که اقشار مختلف مردم از خود بپرسند آیا فقط به دنبال “رای خود” باید باشند یا مسایل مهمتری را باید بطلبند؟ آیا رهبری اتفاقی این جنبش می تواند به خواسته های آنان پاسخ گوید؟
در نتیجه ی آن، رهبران جنبش سبز نیز تلاش نمودند با گفتار حمایتی از کارگران و اقلیت های قومی و دینی، با آنها نزدیکی ایجاد کنند، اما در مورد چتر بزرگتر مردم هنوز ناامید نشده اند و در تلاش برای تغییر آن هستند از جمله در این میان تلاش جنبش زنان را می توان در”همگرایی سبز جنبش زنان” برشمرد. بخشی از نیروهای جنبش زنان تلاش کردند با بخشی از نیروهای روشن مذهبی از جمله خانم زهرا رهنورد و فخرالسادات محتشمی پور از رهبران حزب مشارکت از در گفت و گو در آیند و با گذاشتن برنامه های مشترک با آنها به بررسی مشکلات زنان بپردازند و شاید این زمینه ای شد تا در ویراست منشور سبز تغییرات اندکی ایجاد شود و در ویراست دوم منشور جنبش سبز ۲۵ بهمن۸۹ تاکید شود:”بر همین اساس جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هرگونه تبعیض جنسیتی و احترام به حقوق اقوام و مذاهب مختلف ایرانی تأکید ویژه دارد”.
با توجه به حضور دوباره مردم در ۲۵ بهمن، اول، دهم و هفدهم اسفند و… ، آیا می توان نام انفعال بر حرکت مردم نهاد؟ مردم در شرایطی در خیابان ها حضور می یابند که دستشان خالی ست و تنها با شجاعت شان برای تغییر در جامعه می کوشند. آنها را با موتور و چماق و تجاوز و زندان راهی خانه ها کردند، اما حضور آنها چه معنایی دارد؟ آیا مردمی که بدون پشتوانه هیچ تشکلی تنها با عشق و آگاهی برای تغییر به میدان آمده اند می توانند امیدوار باشند در زیر چتر رهبری فعلی و یا… به خواسته های خود می رسند؟ این ها به تلاش و چالش نیروهایی که در میدان هستند برمی گردد و آینده پاسخ آن را خواهد داد.
ـ تمامی جنبش های دموکراتیک یک جامعه اعم از قومی و دینی و زبانی می توانند متحد جنبش زنان باشند. جنبش زنان برای رشد و حضور همه جانبه در جامعه ضروری می داند که در فعالیت های دموکراتیک آنها، با حفظ استقلال و خواسته های مستقل خویش شرکت جوید.
ـ قرن ها است پدرسالاری آمیخته با قوانین دینی، بر منطقه حاکم است و قانون شریعه در عمل و در اجرا سرنوشت زنان را تعیین می کند و سبب ساز فرهنگ و سنت های نوشته و نانوشته هزارساله، می گردد که همچون زنجیری به دست و پای زنان بسته می شود؛ قوانینی که ریشه در دین و خرافات دارد و بدترین قوانین ناقض حقوق بشر در این کشورها اعمال می گردد. اجرای “حکم سنگسار” ـ خشونت آمیزترین شکل قتل انسان که عملا به زنان اختصاص دارد ـ در ایران و افغانستان و “ختنه زنان” در مصر و برخی از کشورهای دیگر منطقه هنوز از بین نرفته و این ها خود سبب ساز آن است که زنان از نظر آگاهی رشد لازم را نکرده باشند. در نتیجه گاه خود زنان، عامل اصلی دامن زدن به خرافات و دشواری برای خود و زنان دیگر می گردند و فعالان جنبش زنان در منطقه را به چالشی بزرگتر می کشانند و مانعی برای پیشرفت می گردند .در قرن بیست و یکم در منطقه خاورمیانه هنوز تساوی زن مرد در قوانین و در عمل به اجرا درنیامده است. تلاش برای رسیدن به برابری و از بین بردن قوانین پدرسالار به تلاش و زمان طولانی تری نیاز دارد. وضع به گونه ای برای زنان دشوار است که گاه برای رسیدن به ابتدائی ترین حقوق خود جان بر سر آن می نهند و کاربرد خشونت علیه زنان در خانه و خیابان در این کشورها حرف اول را می زند، اما همه باید بدانند: بدون آزادی زن، آزادی در بند است و جامعه در غل و زنجیر. این هر جنبش و حکومتی را به شکست می کشاند. در هیچ کشوری بدون یاری و همکاری زنان، دموکراسی و آزادی شکل نخواهد گرفت.
تورنتو (۸ مارس ۲۰۱۱)
زیر نویس:
بخشی از بیانیه جمعی از فعالان جنبش زنان به مناسبت ۸ مارس۱۳۸۹: آزادی و رفع هرگونه تبعیض، از قانون گرفته تا فرهنگ و سنت، خواسته های همیشگی ما بوده است. اکنون بسیاری از خواهران و برادرانمان به خاطر اندیشه شان در بندند. آزادی همه زندانیان اندیشه از مطالبات همیشگی ما بوده است و ما براین باوریم که هیچ قانونی نمی تواند برای ما عدالت و دموکراسی به ارمغان بیاورد مگر اینکه در بند بندش حقوق برابر زن و مرد دیده شود. بنابراین تغییر قانون، شروع حرکت ما به سمت دموکراسی و برابری جنسیتی و رعایت حقوق همه مردم کشورمان خواهد بود و بدون شک تا آن روز هر ۸ مارسی برای ما روز اعتراض خواهد بود.
در منشور جنبش سبز درباره جنبش زنان آمده است: برقراری آزادی و برابری از اهداف انکارناپذیر انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷ است. پوشیده نیست که جنبش سبز نیز بر ضرورت دستیابی به آن اهداف والا تأکید دارد. نفی هرگونه انحصارطلبی فکری، رسانه ای و سیاسی و نیز مبارزه با حذف فیزیکی هر اندیشه و دیدگاه در سرلوحه ی اهداف جنبش سبز قرار دارد. ضروری است در این جهت، برای رهایی مردم از هرگونه سلطه ی سیاسی (استبداد، یکه سالاری و انحصارطلبی)، سلطه ی اجتماعی (تبعیض و نابرابری های اجتماعی) و سلطه ی فرهنگی (وابستگی و تقید فکری) تلاش شود. بر همین اساس جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هرگونه تبعیض جنسیتی و احترام به حقوق اقوام و مذاهب مختلف ایرانی تأکید ویژه دارد.(ویراست دوم منشور جنبش سبز ۲۵ بهمن ۸۹)
***
لی لی پورزند ـ کوشنده حقوق زنان
زنان ارتباطی دو جانبه، فعال و عمیق با جنبش سبز داشته اند
ـ جنبش زنان ایران، مجموعه ای است از مطالبات زنان از اقشار مختلف. حرکت های فردی زنان و یا حرکت های آنان در قالب گروه های کوچک چند نفره برای تجزیه و تحلیل وضعیت موجود و یافتن راه کار برای تعدیل شرایط تقریبا همزمان با پایان جنگ ایران و عراق شروع شد. این حرکت ها بسیار محدود و پرمخاطره بود چرا که زنان به صورت فردی و یا در گروه های کوچکی که کاملا به آن معتمد بودند سعی می کردند قدم های کوچکی نه در جهت تغییر بلکه در جهت تعدیل وضع موجود حاکم بردارند. حال این کار یا با انتشار مقاله ای، کتابی و یا جزوه ای بود و یا حتی با برگزاری دوره های کوچک و خصوصی زنانه در خانه ها و دفاتر کار برای شکافتن و به بحث گذاشتن موضوع. در دوران اصلاحات دستکم فضا برای کار اجتماعی بازتر شد گرچه این بدان معنا نیست که گذار هشت ساله از این دوران دستاوردی شگرف برای زنان ایرانی به ارمغان آورده باشد. این دوران اگر یک دستاورد ماندگار و غیر قابل انکار برای زنان ایرانی داشت، همانا هم صدا شدن زنان از قشرهای مختلف در گروه های گوناگون برای اعتلای وضعیت خود و به تبع یادگیری کارگروهی، تمرین اعتراض مدنی در اشکال مختلف، مذاکره، ائتلاف و حتی دستگیر شدن و زندان رفتن و دوباره کار کردن بود. این زنان فعال در اقشار مختلف بسته به سلیقه ها، پشتوانه ها و باورهای فرهنگی، مذهبی و سیاسی خود هرکدام با تعریفی متفاوت از دیگری مشغول به رایزنی برای کسب حقوق پایمال شده شان شدند. گاه این گروه ها با هم هیچگونه همخوانی سلیقه ای نداشتند و گاه بر سر موضوعی خاص توافق می کردند و بر سر آن ائتلافی غیر رسمی داشتند. اگر بخواهم مثالی بیاورم، باید بگویم که برخی از گروه های زنان مذهبی و وابستگان مستقیم و غیرمستقیم حکومتی، عمیقاً به اصول دینی پایبند بودند و اعتقادی به تغییر قوانین به صورت ریشه ای نداشتند، بلکه معتقد بودند قرائت های موجود از دین بنیادگرایانه است و باید تلاش شود تا در برخی موارد این قرائت ها متعادل تر شوند. این گروه از زنان از امنیت شخصی و حرفه ای و تشکیلاتی بیشتری برخوردار بودند چرا که خودی بودند. گروه های دیگر زنان که به اصطلاح “غیر خودی”بودند و وابستگی های تشکیلاتی و عقیدتی نداشتند از مصونیت کمتری برخوردار بوده و رمز ادامه حیات شان سازش با گروه اول بود تا دستکم بتوانند از تریبون آنان برای بیان خواسته های کوچک شده و حداقلی خود استفاده کنند. زنان گروه اول نیز در توافقی نانوشته می دانستند که به جایگاه علمی و اجتماعی و توان نوشتاری و بعضا موقعیت های بین المللی زنان گروه دوم احتیاج دارند. بنابراین در توافقی نانوشته و یا حتی ناگفته هر دو گروه با حفظ مرزهای عقیدتی و سیاسی به همکاری و نه ائتلاف با هم مشغول بودند و هزینه هم می پرداختند. بعد از پایان اصلاحات و دلسردی و یأس حاکم بر جامعه، شاید تنها قشری از جامعه که نه تنها از حرکت بازنیاستاد بلکه فعالیت های خود را وسعت بخشید، زنان ایرانی بودند. حال که رسانه ها محدودتر شده بودند زنان به تشکیل گروه ها و هسته های کاری در قالب سازمان های غیرانتفاعی و یا انجمن ها پرداختند که شاید در نگاه اول کار این نهادها چندان در چارچوب تعریف های متعارف از فعالیت اجتماعی نگنجد، بلکه بیشتر شباهت به کار نهادهای خیریه داشته باشد. ولی آنگاه که کار این نهادها با نگاهی به پشتوانه قبلی آن و با در نظر گرفتن شرایط سیاسی وقت مطالعه شود، شاید بتوان کار آنان را تعبیری جدید از فعالیت زنان برای احیای حقوق خود دانست. همچنین زنان ایرانی در این دوران به تشکیل و تشکل و تقویت کمپین های اجتماعی (که بعضا چند سالی از عمرشان می گذشت) با هدف برابری جنسیتی پرداختند که از مهمترین آنها می توان به “کمپین یک میلیون امضا و یا تغییر برای برابری” و یا “کمپین نه به قانون سنگسار” و همچنین “نه به لایحه حمایت خانواده” اشاره کرد. کار این کمپین ها ایجاد آگاهی در سطوح مختلف جامعه در مورد وضعیت حقوقی و اجتماعی زنان و تلاش برای یک صدا کردن زنان، مردان و خانواده ها در مورد برابری جنسیتی بود. در این دوران نیز شاهد فعالیت زنان از طیف های مختلف اجتماعی و فرهنگی هستیم ولی شاید آنچه این دوران را از گذشته متمایز می کند، حضور پررنگ تر نسل جوان است و اینکه شاید بتوان گفت با برگزیدن شعار تغییر برای برابری به عنوان نام مهمترین و مطرح ترین کمپین حقوق زنان، گفتمان غالب از تعدیل قوانین به تغییر قوانین حرکت کرد. این تلاش ها چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ به اوج خود رسید آنگاه که برای نخستین بار بعد از گذشت بیش از بیست سال از فعالیت های زنان در طیف های مختلف و تلاش برای سیاسی نکردن حرکت هایشان، آنان در یک حرکت بسیار هدفمند، مستقیماً پا به عرصه سیاست گذاشتند و ائتلاف همگرایی زنان را اعلام کردند. زنان از طیف های بسیار متنوع با هم رسما ائتلاف کردند و به جای حمایت از یک کاندیدای مشخص، نامزدهای انتخاباتی را مورد سئوال قرار دادند که این در تاریخ مبارزات زنان ایران نقطه عطفی بود. در این ائتلاف، زنان فعال ایران با دیدگاه های بسیار متفاوت بر سر چند محور اصلی توافق کردند و از نامزدهای ریاست جمهوری خواستار ارائه نظر و برنامه شدند. مهمترین محور مطالباتی این ائتلاف حول مساله ضرورت پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض از حقوق زنان دور می زد. زنان ایرانی بیش از دو دهه بود که به طرق گوناگون و با استفاده از ابزارهای متفاوت در تلاش برای رسیدن به این هدف بودند که با وجود همه فعالیت ها، این آرزوی دیرین با کارشکنی های بنیادگرایانی که مطابق قانون اساسی قدرت و ابزار حکومتی استبدادی را در دست دارند، همچنان عقیم ماند. من باور دارم طرح همگرایی زنان، جنبش زنان را وارد مرحله جدیدی از حیات و بالندگی کرد.
ـ از دیدگاه من مهمترین مطالبه جنبش زنان در ایران از بیش از دو دهه پیش تا کنون بحث برابری قانونی است. البته من باید متذکر شوم که این به هیچ وجه بدان معنا نیست که زنان ایرانی در عرصه های دیگر زندگی با تبعیض مواجه نیستند. همچنین باید اضافه کنم که تاکید زنان ایران برای برابری قانونی بدان معنا نمی باشد که با تحصیل این برابری قانونی، تمام مشکلات زنان در ایران حل خواهد شد. بلکه باید بگویم تاکید زنان ایرانی بر تغییر قانون برای کسب برابری جنسیتی حقوقی به دلیل وخامت موقعیت قانونی زنان طبق قوانین حاکم بر ایران است. قوانین ناظر بر خانواده و احوال شخصیه از جمله ارث، قانون مجازات اسلامی، قانون کار و فراتر از همه قانون اساسی ایران، تبعیض های بی حد و حصری بر زندگی زنان از خصوصی ترین جنبه ها مانند کنترل امیال جنسی در زندگی زناشویی تا عمومی ترین جنبه ها مانند امکان مشارکت سیاسی در عرصه انتخابات ریاست جمهوری به عنوان کاندیدا بر نیمی از جمعیت جامعه که همانا زنان هستند، تحمیل می کند. به همین دلیل، زنان ایرانی محور اصلی فعالیت های خود را بر مبنای دستیابی به برابری قانونی بنا نهاده اند. ضرورت پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض از حقوق زنان نیز در جهت همین هدف اهمیت ویژه ای می یابد.
ـ من تصور می کنم شاید مقایسه جنبش سبز با جنبش زنان به طور مستقیم مطالعه ای جامع و فراگیر نباشد چراکه این دو حرکت دارای پشتوانه ها و تاریخچه متفاوتی هستند گرچه در بسیاری زمینه ها نقاط اشتراک دارند و همچنین ماهیت وجودی آنها نیز از نظر مطالعات جامعه شناسی و سیاسی متفاوت است گرچه بازهم شباهت هایی باهم دارند. ولی من بر این باور هستم که حرکت های زنان در طول سالیان گذشته، جامعه را با بحث مطالبات مدنی و مبارزات مدنی آشنا کرد. آنگاه که زنان ایرانی برای طرح مطالبات خود در سطح اجتماع پا به خیابان های تهران گذاشتند و در تجمع های کوچک صدای خود را رساتر به سطوح مختلف جامعه رساندند، آنگاه که سرود برای جنبش زنان ساختند، آنگاه که روز جهانی زن را در خیابان ها جشن گرفتند، آنگاه که در خیابان ها از نیروهای امنیتی کتک خوردند و دستگیر شدند و آنگاه که به زندان رفتند و در زندان های زنان به خاطره نویسی و خبرنگاری پرداختند و آنگاه که آزاد شدند و مصمم تر در راه اهداف خود گام برداشتند، مفاهیمی جدید از جنبش مدنی را به جامعه نمایاندند که شاید جنبش سبز به نوعی از این تعریف ها و تمرین های نوظهور در جامعه ایران، الهام گرفت.
ـ من بر این باور هستم که جنبش سبز در طول یک سال و اندی که از حیاتش می گذرد همچنان در جذب لایه های وسیع جامعه از جمله کارگران و از جمله اقوام گوناگون به خصوص در مورد جذب حمایت استان های مرزنشین که همواره تحت ظلم مضاعف بوده اند و همچنین در جذب مردم ساکن شهرستان ها و شهرهای کوچک به طور عام، کارنامه درخشانی برای مرور ندارد. تصور می کنم پرداختن به این بحث و ریشه یابی و گمانه زنی در این خصوص از بحث امروز ما خارج است و به همین دلیل آن را به زمانی دیگر موکول می کنم. ولی چنانچه بخواهم به طور خاص به رابطه زنان با جنبش سبز و یا برعکس رابطه جنبش سبز با زنان بپردازم باید اذعان کنم که این پیوند بسیار عمیق و دوجانبه بوده است. از دید من، زنان برخلاف گروه هایی که در بالا به عنوان مثال از آنها نام برده شد، از ابتدا ارتباطی دو جانبه، فعال و عمیق با جنبش سبز داشته و همچنان هم دارند. همان طور که در پاسخ قبلی متذکر شدم، زنان نه منفعلانه بلکه فعالانه پا در عرصه زدو وردهای انتخاباتی گذاشتند و کاندیداها را به چالش کشیدند. آنان با این کار به کاندیداهای ریاست جمهوری اعلام کردند که چنانچه خواسته های آنان بی پاسخ بماند و یا بر آنها وقعی گذارده نشود، از حمایت نیمی از جمعیت کشور محروم خواهند بود. آنان اعلام کردند که دیگر کورکورانه پیرو نخواهند بود، بلکه آگاهانه تصمیم خواهند گرفت. این نوع برخورد، آنان را عمیقا با بدنه حرکت های جامعه پیش از انتخابات پیوند داد. پس از انتخابات نیز که شاهد حضور میلیونی مردم در اعتراضات خیابانی بودیم، زنان از قشرهای گوناگون در صف مقدم بودند. قربانی دادند و بازهم آمدند. مادران عزادار هسته اعتراضی خود را نه منفعلانه، بلکه با نقش پذیری فعالانه شکل دادند. زنان فعال روانه زندان شدند و همچنان در زندان هستند ولی خموش و ساکت نیستند. در تجمعات اخیر در یک ماه گذشته آشکارا حضور زنان به ویژه زنان میان سال بسیار چشمگیرتر از گذشته است. مادران دیگر فرزندان خود را برای حضور در خیابان ها و مواجهه با خطر منع نمی کنند، بلکه شال و کلاه می کنند و پا به پای آنها به خیابان ها می روند. شاید زنان خوب می دانند که آرزوی داشتن فردایی بهتر برای فرزندان شان میسر نمی شود مگر اینکه سیستم کنونی تغییرات ساختاری و اساسی کند. زنان فعال ایران در تجمعات اعتراضی تصمیم گرفتند در دسته و گروه خاصی تحت نام جنبش زنان، با هم حرکت نکنند تا مصونیت بیشتری داشته باشند ولی شواهد گواه بر این است که آنان به صورت منسجم و نه متمرکز در همه فازهای جنبش حضور داشته اند. امروز هم شاید زنان چه در زندان، چه در کنار همسران زندانی خود، چه در مقام مادران زندانیان سیاسی و یا کشته شدگان، چه در مقام همسران مخالفان و حتی آنان که مجبور به جلای وطن در این دو سال اخیر شده اند و یا آنانی که مثل بسیاری از ما سال هاست خارج نشین شده اند، همراهان همیشگی جنبش هستند و تا به امروز سکوت اختیار نکرده اند و منفعل نبوده اند.
۶ـ ورود و کنکاش در این بحث مقایسه ای، مطالعه ای است تاریخی، سیاسی و جامعه شناسی و شاید آسان نباشد با در نظر گرفتن یک یا دو محور، نظری کلی در این مورد بیان کرد. ولی چنانچه بخواهم بدون ورود به مباحث علمی و دانشگاهی، جنبش زنان ایران را با دیگر کشورهای منطقه و به ویژه کشورهای با اکثریت جمعیت مسلمان مقایسه کنم باید بگویم شاید این جنبش در سال های ابتدایی حیات خود شبیه تر به جنبش های مشابه در کشورهای همسایه بود. بدین معنا که کشورهای مسلمان منطقه که الگوهای موفق محلی برای جنبش زنان ارائه می دهند در اکثر موارد فعالیت های خود را در راه پروراندن ایده و هدف طرح قرائت های نوین از اسلام در جهت بهبود وضعیت زنان، در طی سالیان سال متمرکز کرده اند. این جنبش ها با طرح بحث نسبی گرایی فرهنگی سعی در حفظ سنت های دینی و فرهنگی خود و در عین حال برقراری ارتباط با دنیای بیرون و پذیرفتن استانداردهای جهانی نموده اند. زنان ایرانی نیز در آغاز راه با توسل به این شیوه سعی کردند از طرق مسالمت آمیز به سوی اهداف خود پیش روند و در آن فضای خطرناک به حیات خود ولو با روند رشد کندتر ادامه دهند. این روش برای شکستن یخ های موجود و آماده سازی فضا بسیار مناسب بود و گفتمان حقوق زن را در ابعاد وسیع حتی در لایه های مذهبی و حکومتی گسترش داد و شاید رمز موفقیت فراگیر شدن این جنبش نیز در همین سیاست داخلی که ارزان هم به دست نیامده بود نهفته بود. ولی آنچه جنبش زنان ایران و یا برآیند آن را از دیگر جنبش های منطقه متمایز می کند نوع و ساختار حکومت و بدنه سیاسی حاکم بر ایران است که با دیگر کشورهای منطقه تفاوت های ماهوی دارد. ایران در زیر سیطره حکومت دیکتاتور دینی است که از هیچ ابزاری برای سرکوب مخالفان و به قول خودش “دگراندیشان” کوتاهی نکرده و نمی کند. حکومت ایران با آویزان شدن به ریسمان حکومت الهی هر سرکوب و جنایتی را توجیه می کند و هر حرکت اصلاح طلبانه، تغییر طلبانه و اصولا هر مطالبه ای را عناد با دین و حکومت می نامد و از ابزاری که خود برای خود در قانون خلق کرده و از هرم قدرتی که خود برای خود تعریف کرده استفاده می کند تا نفسی به حق برنیاید. اینجاست که جنبش زنان ایران نیز دستخوش تغییر ساختاری می شود و از استراتژی اصلاح به سوی استراتژی تغییر حرکت می کند. جنبش زنان ایران پس از طی ده سال و اندی از حیات خود خواهان تغییر قوانین تبعیض آمیز می شود و این را مهمترین هدف خود قرار می دهد. این شاید نقطه ای است که جنبش زنان ایران از جنبش زنان دیگر کشورهای منطقه جدا می شود. تصور نمی کنم ارائه بحثی دقیق در این خصوص در محدوده این نوشته و بدون انجام تحقیقات ضروری، عملی باشد. آنچه بیان کردم تنها برداشت و تجربه شخصی ام از راهی بود که سالها پیش در ایران در آن پا نهادم و با تحول آن متحول شدم ، با تغییر مسیر آن تغییر مسیر دادم، با انعطاف آن منعطف شدم، با سرسختی آن سرسخت تر شدم و با راسخ ماندن آن راسخ ماندم گرچه دور از وطن.
صدمین سالگرد روز جهانی زن بر همه زنان جهان چه آنان که سرسختانه در این راه می جنگند و چه آنانی که بی صدا و صبور نابرابری ها را تحمل می کنند و به همه مردان برابری خواه مبارک باشد. آرزو دارم که در صد سال دوم حیات این جنبش جهانی شاهد همراهی مردان حق طلب بیشتری باشیم که این راهی است به سوی سلامت تر زیستن نوع بشر و در جهت تضمین آینده ای بهتر برای نسل های آینده.