مدرسه فمینیستی: روز ۸ خردادماه ۱۳۸۹ نسرین ستوده با توجه به درخواست مراجع قضایی مبنی بر تعلیق پروانه وکالت اش، از زندان اوین به محل دادگاه انتظامی کانون وکلا اعزام شد، اما بنا به گزارش های رسیده به مدرسه فمینیستی، دادگاه وی تجدید و به وقت دیگری موکول شد. نسرین ستوده در آستانه برگزاری این دادگاه دل نوشته ای برای همسر خود، رضا خندان به نگارش درآورده است که در زیر متن کامل آن را می خوانید:
رضای عزیزم!
میگویند زندان است و دلتنگیهایش، میخواهم برایت بگویم زندان است و غافلگیریهایش. نمیتوانی تصور کنی نسل جدید چه فضای جدیدی را در زندان ایجاد کرده است؟ همان فضای غافلگیر کنندهای که در بیرون است، در رگهای زندان جریان دارد و این، حیات جدیدی را به جامعه و زندان میبخشد! این زندگی گاه شاد است و سرحال، گاه آرام و سر به زیر گاه نظارهگر و تحلیلگر، اما در همه حال متحمل و اهل مدارا، و تحمل همان است که آنها را به هدف میرساند، زیرا تو خودت بهتر میدانی که آنچه میتواند سنگ را شکاف دهد و سختیها را از جلوی راه بردارد انعطاف و تحمل آب است.
عزیزم !
هرکس در زندان به آزادی اش فکر میکند. من هم آزادی ام برایم مهم است. اما مهمتر از آن عدالتی است که نادیده گرفته میشود. معلوم است که رویایم مثل هر زندانی یک مسافرت رفتن با خانواده است یا قدم زدن آزادانه در زیر باران بهاری، نگاهی به درخت کوچه یا با بچهها یک عصر را در پارک گذراندن. راستی یادت هست چگونه وقتی عصرها به خانه می آمدی هر سه با شادمانی به استقبالت میآمدیم؟ ما خانواده خوشبختی بودیم، ولی برخلاف تهدید بازجویم که در اولین جلسه ی بازجویی گفت تو و شوهرت را از حیز انتفاع ساقط میکنم، هنوز هم خوشبختیم، زیرا نمی دانم چرا آقای بازجو نمی دانست خوشبختی در دل آدمی وجود دارد. همه ی اینها را دوست دارم. معلوم است که همه ی اینها برایم مهم است. اما مهمتر از آن صدها سال حبسی است که برای موکلانم و دیگر آزادیخواهان به جرم ناکرده صادر شده است. تعدادی از آنها و فقط بعضی از آنها موکلم بوده اند و چه پروانه ی وکالت داشته باشم یا نداشته باشم به احکام ناعادلانه ی آنها معترضم.
می خواهند دادگاهی برپا کنند تا پروانه ی وکالتم را ابطال کنند، البته پروانه ی وکالتی دارم که سعی کرده بودم ضمیمه ی شرافتم باشد. اگر روزی پروانه ی وکالت را حکومتی از من بگیرد، شرافتم را که با هیچ حکمی نمیتواند بگیرد. همان مرا بس.
تا زمانی که این احکام غیر عادلانه به حیات خود ادامه می دهد و تا زمانی که دادگاه انقلاب به صدور احکام اعجاب انگیز خویش ادامه میدهد، عزیزم، من بی پروانه ی وکالت یا با پروانه، به این احکام معترضم. اعتراض به احکام ناعادلانه نیاز به پروانه ی وکالت ندارد. به آنها بگو پروانه ام را از من بگیرید، عدالت را نه؟
اوین
بند زنان زندانی سیاسی
خرداد۹۰