شماره ۱۲۰۳ ـ پنجشنبه ۱۳ نوامبر ۲۰۰۸
جشنواره جهانی موسیقی اسلو، ملودی های گوناگون جهان را به نمایش می گذارد. از موسیقی کلاسیک، سنتی، فولکلور تا موسیقی روستاهای دورافتاده ی کره خاکی که هرگز کسی آنها را نشنیده است. به گفته ی مسئولان این جشنواره، هدف آنها نشان دادن غنای موسیقی های گوناگون فرهنگ های مختلف است. سالن های برگزاری موسیقی، محل نمایش قدرت هنری هنرمندان است. هنری که در لابه لای کلام و آهنگ موسیقی نهفته است. به نقل از مسئول برگزاری جشنواره ی امسال، هدف برگزارکنندگان هم، خلق و به وجود آوردن چنین مکان هایی است که آمیختگی موسیقی و کلام بتواند قدرت هنر را عرضه کند. هم او می افزاید: در این کار ما با جوامع مختلف مهاجر مقیم نروژ از یک طرف و از طرف دیگر با یک شبکه ی بزرگ جهانی همکاری می کنیم که طی سالیان گذشته پیش روی خود گسترده ایم. فستیوال جهانی موسیقی ـ اسلو، بر اساس اجرای موزیک موسیقی دانان چند فرهنگی شمال اروپا و هم چنین موسیقی مشابه آنها در گوشه گوشه جهان برنامه ریزی شده است. یکی دیگر از اهداف ما آغاز برنامه ای است که در آن موسیقی دانان نروژی و خارجی در همکاری با یکدیگر به اجرای برنامه های موسیقیایی بپردازند. نمونه این کار را امسال در همکاری گروه همخوانان کلیساهای اسلو و گروه موسیقی هندی شاهد خواهید بود. برای این که مرزهای معمول برگزاری کنسرت را هم بشکنیم، امسال هنرمندان در سالن های بزرگ کنسرت، در کافه ها و یا حتی در کلیساها برنامه خود را اجرا خواهند کرد. این سنت شکنی به خاطر عنوان امسال جشنواره است که “مرزها” نام دارد. اجرای بیست و پنج کنسرت در پنج روز، تنها با گذار از مرزهای معمول برگزاری کنسرت فقط در سالن های مجلل، امکان پذیر بود.



در ضمن در کنار برگزاری جشنواره موسیقی امسال، کلاس های ویژه موسیقی برای کودکان و سمینار موسیقی با حضور بزرگان موسیقی نروژ و جهان برگزار شده است.

در یک گفتگوی تلفنی از مسئول برگزاری جشنواره دلیل گذاشتن عنوان “مرزها” بر روی جشنواره ی امسال را می پرسم. خانم الکساندرا آرچتی استولن Alexandra Archetti Stølen در پاسخ می گوید:

«در جریان فستیوال جهانی موزیک سال جاری ما مرزها را پشت سر خواهیم گذاشت و در بین ملت های گوناگون، با مشخصات جغرافیایی و عقاید و سبک موزیک متفاوت سیر خواهیم کرد. فستیوال امسال را با پروژه موزیکی آغاز خواهیم کرد که مرز نمی شناسد و در عین حال در خطوط مرزی شهرهای کناری موسوم به شهرهای مرزی حرکت می کند. موزیکی که اکنون در جهان شناخته شده است با خواننده ای که معروف است و “خلاق”.

از طریق آمیختگی موزیک دو جهان متفاوت در دو سوی مرزهای جغرافیایی نوع دیگری از موسیقی آفریده می شود. مثلا گروه “نورتگ کلکتیو” که از گروه های معروف امروز جهان هستند، امسال به اسلو می آیند. همه ی آهنگ های آنها نام شهر، کوچه و کافه ای در گوشه ای دور افتاده از جهان بر پیشانی دارند. این گروه به شهر مرزی Tijuanaاعتبار دیگری بخشیده. شهری که در گوشه ای از مرز دو کشور، گمنام مانده بود اکنون اعتبار جهانی دارد.

آنچه شهرTijuana را از سن دیگو و آمریکا را از مکزیک جدا می کند مرزهای جغرافیایی و دیوارهای فیزیکی است. تفاوت های بی اندازه دارا و ندارها در جهان ما را وادار به انتخاب عنوان “مرزها” برای فستیوال امسال کرده است. خیلی از هنرمندانی که در فستیوال جهانی موسیقی اسلو شرکت دارند به دلایلی مجبور شده اند که مرزها را پشت سر بگذارند و محدودیت های موجود در جامعه ی خود را ندیده بگیرند تا آنسوی مرزها جایی برای ارائه موسیقی خود بیابند. خیلی از آنها از جایی در جهان امروز می آیند که آزادی بیان وجود ندارد. علیرغم نبود آزادی بیان آنها علیه رژیم سیاسی، جنگ، و بی عدالتی های اجتماعی و سیاسی آوازخوانی کرده اند. آری، نبود آزادی است که آنها را مجبور به ترک مام وطن کرده است.

آواز خوان مشهور آفریقایی، Tiken Jah Fakaly دیگر حتی حق ورود به خاک وطن اش ساحل عاج را ندارد، چرا که او علیه استبداد رژیم حاکم با موسیقی به مبارزه برخاسته است.

استاد مهوش، خواننده افغانستانی بعداز آنکه طالبان سکان حکومت را در دست گرفت و موسیقی را حرام اعلام کرد و پیگرد موسیقی دانان و هنرمندان موسیقی را آغاز کرد، مجبور به فرار از افغانستان شد.

آوای موسیقی این هنرمندان گاهی چنان غم انگیز است که درک معنایی و غنایی آن برای ما غربی ها دشوار است. آنچه این هنرمندان می سازند، ریشه در سیاست، جغرافیا و تاریخ آنها دارد. آوای آنها به خاطر محدودیت های گوناگون یا محاط است در دیوارهای مرزی داخلی یا فقط بعد از فرار از آن سوی مرزها می شود شنید. در مجموع همه ی هنرمندان شرکت کننده در فستیوال امسال در یک چیز با هم مشترک اند؛ همه ی آنها با موسیقی مرزها و محدودیت ها را پشت سر گذاشته اند و به سدهای موجود اعتنایی نکرده اند. آنها در چارچوب موسیقی سنتی کشورشان نمانده اند، اما آن را ندیده هم نگرفته اند. این هنرمندان موسیقی کلاسیک خاک وطن شان را به گونه ای چشمگیر، گوش نواز کرده اند. آنان موزیک کلاسیک سرزمین خود را با موسیقی سایر کشورها درآمیخته اند و این آمیختگی واقعا گوشنواز است.

عنوان امسال فستیوال اشاره دارد به زمانه ای که در آن زندگی می کنیم. ما به مرزها نیاز داریم و در عین حال به مرز شکنی هم. برای خیلی ها مرزها معنای بستگی و محدودیت دارد، اما محدودیت هم در درون و ذات خود، موقعیت های خاصی را پرورش می دهد. با شکستن مرزها و استفاده درست از موقعیت هایی که در ذات محدودیت ها نهفته است، انسان می تواند پدیده ای نو و تازه بیافریند. کاری که هنرمندان شرکت کننده در جشنواره امسال انجام داده اند، “مرز شکنی” است.»

***

روز دوم فستیوال در سالن پارک تئاتر شهر اسلو کنسرت یکی از گروه های اهل ترکیه، اجرا خواهد شد. ساعت ۹ شب برنامه آغاز می شود، اما از ساعت ۸ صف طولانی علاقه مندان نروژی و بویژه مهاجران ترک در مقابل در ورودی، بی اعتنایی مردم به هوای سرد چند درجه زیر صفر که همان قدرت هنر است را به نمایش می گذارد.


پنج زن و سه مرد اعضای گروه هستند و با یک ملودی شاد ترکی برنامه را شروع می کنند. پس از این ملودی یکی از زنها که انگلیسی هم می داند، اعلام می کند که ما در برنامه ی امشب علیرغم محدودیت های زیاد در کشورمان، برای همبستگی با فرهنگ سایر اقوام، آهنگ هایی اجرا می کنیم با زبانهای ترکی، کردی، آذری و ارمنی.

زمانی که ملودی آهنگ کردی به گوش می رسد، سالن به ناگاه غرق اشک شادی ترک ها و کردهای حاضر در سالن می شود. اشک شادی و همبستگی دو قوم ترک و کرد حالا نروژیهای حاضر را هم به رقص درآورده است. آخر گفته می شود که در ترکیه، کردها را ترکهای وحشی می نامند و امشب مرزهای بین ترک و کرد شکسته شده و این دو قوم دست در دست هم دایره در دایره به پایکوبی می پردازند و شکوه همبستگی را به نمایش می گذارند.



 

هنوز سالن در هیجان همبستگی ترکها و کردها است که اعلام می شود آهنگ بعدی به زبان ارمنی اجرا می شود. اکنون هیجان دیگری بر سالن مستولی می شود. بی اعتنایی این گروه موسیقی به سیاست های اشتباه حاکمیت ترکیه در سال های گذشته همه را به وجد می آورد. مگر نه اینکه در سالهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ صدها هزار تن از ارمنی ها در خاک ترکیه به فرمان امپراتورهای ترک جوان آواره و جان باختند؟ مسئله ای که متأسفانه تا کنون هیچ دولت ترکی حاضر به تأیید آن نشده و یکی از مسایل کلیدی در پذیرش ترکیه به عنوان عضو در اتحادیه اروپا شده است. آوای نرم و دلنشین خواننده ترک ارمنی که عضو گروه است، شعف خاصی را به سالن می آورد. اوج شادی و شعف زمانی است که دو آهنگ پیاپی یکی برای همبستگی با مردم فلسطین و دیگری برای بی حقوقی زنان ترک خوانده می شود. زنان و مردان حاضر در سالن در عین حالی که هم آوا با خواننده آهنگ را تکرار می کنند رقص صوفیانه ای را هم به نمایش می گذارند.

آهنگ پایانی برنامه اگرچه شاد و اجتماعی است، اما صلح طلبی هنرمندان و جدایی آنها از سیاست را به رخ می کشد. این آهنگ که آمیخته ای از زبان های ترکی، کردی، آذری و ارمنی بود نقطه اوج همبستگی فرهنگی قوم های گوناگونی بود که هم اکنون با حقوقی متفاوت در خاک ترکیه زندگی می کنند.


***


شب سوم برنامه به دیدار هندوهای “نجس” می روم که قرار است با خداپرستان مسیحی برنامه اجرا کنند که حاصل کار چنین شد:

فضای روحانی کلیسا با حضور هندوهایی که میهمان گروه همخوانان کلیساهای شهر اسلو بودند، نه تنها بر هم نریخت که با آوای سیتار، تنبور، ویلون و تبلا دو چندان شد. حضور یک نماینده از هر استان نروژ در گروه همخوانان، دقیقا مصداق عنوان امسال فستیوال جهانی موسیقی اسلو بود که برای اولین بار مرزهای اسلو شکسته و به اقصا نقاط نروژ سر کشیده و یک نماینده برای گروه همخوانان خود انتخاب کرده بود، اما مرز شکنی اصلی، همخوانی خداپرستان در کنار موسیقی هندوها بود که نه تنها مرزهای جغرافیایی را در نوردیده بود که اوج تحمل را به نمایش گذاشت. آنانی که هندوها را نجس و کافر می خوانند حالا دیدند که در خانه ی خدا حتی حضور آنها موجب به آخر رسیدن هستی نیست. گروه همخوانان کلیساهای اسلو نشان دادند که مرزشکنی فقط در عرصه ی جغرافیا و سیاست رخ نمی دهد که باید یخ های فرهنگی نیز شکسته و ذوب شوند تا از هم آمیختگی آنها تمدن انسانی رشد و توسعه یابد.




زیر سقف خانه ی خدا و زیر نور منور مسیح آوای غم انگیز سیتار که با تنبور همراهی می شد، دل هر سنگی را آب می کرد. زخمه هایی که بر سیم های عریان سیتار وارد می آمد، انگار فریاد میلیون ها کودک لخت و بی خانمان هندی بود که در سرما و گرما برای لقمه نانی ـ باور کنید فقط به یک لقمه نان راضی هستند ـ در خیابان های شلوغ و ناامن هند دست به هر کاری می زنند. این فضا وقتی اشک بر چهره ها نشاند که ضربات آرام و پیاپی تبلا یادآور بی توجهی هزاران رهگذری می شود که انگار اصلا این کودکان را که فریاد برآورده اند تا لقمه نانی برای زنده ماندنشان دست و پا کنند، نمی بینند.

آوای تنبور و سیتار با همخوانی گروه همخوانان روحانیت فضا و معصومیت کودکان و میلیون ها گرسنه هندی را به اوج می رساند. حالا انگار این دختر و پسرهایی که با پس زمینه ی آرام ویلون و تنبور همراهی می شوند، فرشتگان را دعوت به حضور در جمع می کنند تا شاهد باشند که آمیختگی فرهنگی و تحمل دیگران سقف خانه ی خدا را فرو نریخته است.

همنوازی گروه هندی که با تکنوازی تبلا به پایان می رسد، صدای همخوانان کلیسا از هر سوی به گوش می رسد. حالا آواز و موسیقی با هم موقعیت خاصی را به وجود آورده اند. انگار دعا و فراخوانی فرشتگان برای حضور در مجلس انس برآورده شده است و فرشتگان، تماشاچیان را در محاط خود گرفته اند تا شاهد درهم آمیختگی فرهنگی باشند. اکنون فرشتگان که همان همخوانان باشند، همراه با زخمه هایی که بر تنبور و سیتار وارد می شود، فریاد بر می آورند که ما از جنگ، گرسنگی، فرار، بی خانمانی و سرگردانی بیزاریم. همه با هم در حالی که محاط شکل یافته دور تماشاچیان را ترک می کنند، فریاد می زنند: “زنده باد صلح و آرامش”.


***

گفت وگو با “استاد مهوش”


روز چهارم فستیوال روزی است شلوغ. هم قرار است با استاد مهوش خواننده ی نامدار افغانستان گفت وگو کنم و هم کنسرت ایشان را که قرار است در کلیسای فرهنگی یاکوب (یعقوب) برگزار شود، ببینم.


طبق قرار قبلی به هتل محل اقامت خانم مهوش میروم تا اول مسئول رسانه ای جشنواره را ملاقات کنم و سپس به دیدار استاد مهوش برویم برای گفتگو. خانم کارولینه با دو سه دقیقه تأخیر در لابی هتل به ما می پیوندد و بلافاصله ضمن پوزش از تأخیر توضیح می دهد که استاد مهوش همین امروز از آمریکا آمده و به خاطر اختلاف زمانی خواب بوده که قرار است تا بیست دقیقه دیگر به ما بپیوندد. کارولینه از من می پرسد که کجا با او گفتگو می کنی که در پاسخ می گویم جایی که آوای موسیقی ملایمی که از بلندگوهای لابی پخش می شود، مزاحم ضبط صدا نشود. به طبقه دوم می رویم و استاد مهوش هم با رویی گشوده و خندان و علیرغم خستگی ما را پذیرا می شود. چون دو ساعت بعد کنسرت ایشان شروع می شود، بلافاصله گفتگو را شروع می کنم. اما قبل از این که متن گفتگوی انجام شده را بخوانید اجازه دهید که زندگی نامه ی کوتاهی از استاد فریده مهوش را به اطلاع شما خوانندگان عزیز برسانم.

استاد مهوش به عنوان مشهورترین هنرمند خواننده زن افغان شهرت دارد. او تحت نظر استادان بزرگ موسیقی افغانستان؛ استاد نبی گُل خیال، سراهنگ و نینواز تعلیم دیده است.

او از طریق اجرای برنامه در رادیو کابل به شهرت رسید و در سال ۱۹۷۰ به عنوان خواننده سال افغانستان انتخاب شد. این اتفاق درست هفت سال پیش از آن روی داد که ایشان لقب استادی را از سوی بزرگان موسیقی افغانستان در سال ۱۹۷۷ دریافت کند. حدود بیست سال است که خاک وطن را ترک کرده و رحل اقامت در کالیفرنیای آمریکا گزیده است، اما در همین سال ها با سفر به اقصا نقاط جهان و با اجرای کنسرت، تلاش داشته که فهم بهتری از کشورش و فرهنگ غنی افغان را در ذهن دیگر مردم جهان به وجود آورد. بی بی سی جایزه آسیا پسیفیک را در سال ۲۰۰۳ به استاد مهوش داده است. استاد مهوش جوایز زیادی تاکنون دریافت داشته که محدودیت صفحات نشریه اجازه ذکر همه ی آنها را نمی دهد.

اما برگردیم به گفتگویی که با ایشان داشته ام:



 

استاد مهوش با سلام و سپاس از این که علیرغم خستگی پذیرفتید که در این گفتگو شرکت کنید.

در بیوگرافی یی که از شما خوانده ام، آمده است که مادر شما معلم قرآن بوده و شما به طور کلی در خانواده ای مذهبی بزرگ شده اید. اکنون اما مدتها است که در دنیای موسیقی سیر و سفر می کنید که با دین و بخصوص با اسلام قرابتی ندارد. پرسش من این است که گذار از خانواده ای مذهبی به هنرمندی که لقب استادی دریافت کرده، را چگونه طی کردید؟


ـ حقیقت کار این است که من از همان اوان کودکی هم که به مدرسه رفتم، منظورم از شش سالگی ست، اصلا به درس و مشق دل نمی دادم. تا مقطع دبیرستان هم با هزار دشواری پشت سر گذاشتم، اما در عوض بیشتر وقتم را صرف موسیقی می کردم. موسیقی گوش می کردم، با تنی چند از دوستان بحث موسیقی می کردیم و بالاخره سرگرمی اصلی من موسیقی بود نه درس و کتاب و هندسه. به همین خاطر هم با مادرم مدام مسئله داشتم. نه به این خاطر که موسیقی گوش می کردم بلکه به این جهت که توجهی به درس و مشق نداشتم. در مورد موسیقی هم البته هر نوع موزیکی را دوست نداشتم. به ترانه های استادان بزرگ موسیقی افغانستان مثل ژیلا جان گوش می کردم. در واقع علاقه مندی من به موسیقی یعنی دلبستگی به موسیقی کلاسیک و تغزلی. من هرگز موسیقی تفننی را دوست نداشته ام. به همین دلیل هم از همان ابتدا تلاش کردم که موسیقی را اساسی بیاموزم و اساسی بخوانم. به همین خاطر هم نزد بزرگ مرد موسیقی و افتخار افغانستان استاد “سراهنگ” رفتم تا موسیقی را به طور اساسی و از نوع کلاسیک اش یاد بگیرم. بعد از آن به طور رسمی شاگرد استاد بزرگوار “محمد هاشم صوفی” شدم و طی طریقت موسیقی صوفی را از او آموختم. پس طریقتی که من در آن آواز می خوانم، صوفی است که به زبان دری “چشتی” گویندش.



مدتها است که در غربت زندگی می کنید، آیا تاکنون به افغانستان برگشته اید؟


ـ دو بار به افغانستان عزیز سفر کرده ام. یک بار مهندس صاحب بیات از طرف تلویزیون آریانای افغانستان مرا دعوت کرد و بار دیگر والی بلخ “محمد نور” برای برگزاری مراسم سال نو مرا دعوت کرد که هر دو بار به خوبی و خوشی برنامه ها برگزار شد. مردم افغانستان با آغوش باز مرا پذیرا بودند. استقبال گرم مردم برای من بهترین خاطره است در زندگی مهاجرت ـ که مهاجرت تلخ است.



خانم مهوش، بختک جنگ و خونریزی هم چنان گریبان سرزمین افغانستان را گرفته. شما با چه انگیزه ای در گوشه گوشه جهان کنسرت برگزار می کنید؟


ـ اول بگویم که شما ایرانی ها هم که مستقیما در جنگ نیستید وضعیتی بهتر از ما افغان ها ندارید، اما می دانید که هنرمند پیام آور صلح است. هنر مرز نمی شناسد. می گویند اگر می خواهید سرزمینی را نابود کنید اول فرهنگ اش را از بین ببرید. به همین خاطر هم ما هنرمندان باید حافظ فرهنگ خود باشیم که مبادا سرزمین مان نابود شود. این که مملکت من الان گرفتار خون و خونریزی است، به این علت که من مسلمان هستم از بارگاه خدا می خواهم که هر چه زودتر شر این بختک از خاک افغانستان کنده شود. به نظرم تنها خدمتی که می توانم برای سرزمین ام بکنم همین است که در چهار گوشه جهان بگردم و فرهنگ افغانستان را بگوش جهانیان برسانم که مبادا این فرهنگ خاموش و یا فراموش شود.


شما از خدمت برای وطن صحبت کردید. زندگی در غربت هم هماره حامل نوستالوژی است، آیا تاکنون برای این نوستالوژی که دامنگیر همه ی کسانی است که ناخواسته ترک وطن کرده اند، ترانه ای خوانده اید؟


ـ همیشه به یاد وطن هستم و هر ترانه ای که می خوانم برای وطن است. اشعار ترانه های من اگر از شعرای کلاسیک مثل مولانا نباشد حتما از شاعرهای خوش نام و بزرگ مدرن افغانستان است. هر کلامی که بر زبان می رانم حتما با یاد وطن است که خاک افغانستان را دوست می دارم. دور بودن از خاک وطن دشوار است و همیشه دعا می کنم که خدا بلاگردان خاک ما شود. حالا که اینجا هستم و با شما که ایرانی هستید و مملکت شما هم مثل ما بر باد رفته، صحبت می کنم، آرزو می کنم که خدا کشور شما و ما افغان ها را از بلایای روزگار دور بدارد و شرایطی ایجاد شود که ما به خاک وطن خویش بازگردیم. باور کنید آرزو دارم که مشکل بی وطنی ما حل شود. دعا می کنم که هیچ ملتی بی وطن نشود که بی وطنی و زیستن در غربت سخت است.


خانم مهوش، تفاوت ها یا هم خوانی های موسیقی کلاسیک افغانستان با موسیقی مدرن چیست؟


ـ اساس موسیقی افغان، موسیقی کلاسیک است که شامل فولکلور، سنتی و میهنی است. چنانچه می دانید شرایط کلی جهان چنین است که هر روز چیزهای کهنه جای خود را به آنچه نو و تازه می دهند، اما ضمن پذیرش این اصل که در مورد موسیقی کلاسیک افغانستان هم استثنا ندارد باید بگویم که زیربنای موسیقی نو افغانستان هم نوع کلاسیک آن است. البته موسیقی کلاسیک جای خود را دارد.


امروز در موسیقی مدرن، راک، رپ و پاپ جایگاه ویژه ای دارند. می خواهم بدانم که این نوع موسیقی چه تأثیری بر مردم افغانستان گذاشته، آنها را از موسیقی کلاسیک دور کرده یا به نوعی سازگاری مدرن و کلاسیک رسیده اند؟


ـ خوب من که سال ها است از خاک افغانستان دور هستم و دقیقا نمی دانم که چقدر از موسیقی کلاسیک افغان دور شده اند. زمانی ما در افغانستان دانشگاه موسیقی داشتیم که خرابات ما بود. امروز اما متأسفانه بزرگان موسیقی کلاسیک افغانستان در قید حیات نیستند و حدود نود درصد مردم به موسیقی مدرن گوش می دهند. آخر مگر کسی هم مانده که آموزش موسیقی کلاسیک بدهد یا این نوع از موزیک را در خاک بلازده ی افغانستان ترویج کند. اصلا چه کسی مانده که این نوع موسیقی را بخواند یا مگر شنونده ای هم برای این نوع موسیقی مانده؟ نگاه کنید به شرایط امروز افغانستان و مردمی که در آنجا زندگی می کنند. مردم در رنج و عذاب اند. مردم در غم و اندوه فرو رفته اند. از طرف دیگر، کلام موسیقی کلاسیک به خاطر غنای ادبی اش همه فهم نیست. پس مردمی که از صبح تا شام در غم تکه ای نان و مرگ عزیزان شان به سر می برند بیشتر به موزیک پاپ که شاد است روی می آورند تا به کلاسیک. موسیقی شاد بی محتوا که متأسفانه این روزها در همه ی جهان رواج دارد اندیشه که نمی خواهد هیچ فقط شادی لحظه ای ایجاد می کند که نوعی رهایی ساختگی و مصنوعی است.




پس به این ترتیب شما تئوری فیلم سازان هندی که محتوای فیلم هایشان با زندگی مردم کاملا متفاوت است را می پذیرید؛ اگر از فیلم سازان هندی بپرسید که در جامعه ای که طبق آمار هشتاد در صد آن زیر خط فقر زندگی می کند و میلیون ها انسان آبی آسمان سقف خانه شان است، چرا واقعیت را پنهان می کنید؟ می گویند: مردم به اندازه کافی غم فقر و نان و بدبختی های خود را دارند، پس بگذارید با این نوع فیلم ها لحظه ای شادی به خانه هاشان ببریم. به این ترتیب شما هم معتقدید که در افغانستان موسیقی شاد رهایی مصنوعی ایجاد می کند؟


ـ بله، اما باید بگویم که آخر هندوستان که درگیر مشکلات امروز ما نیست که نوعی آیروبیک را به عنوان موسیقی تحویل مردم می دهد. در افغانستان اما برای مردم بلازده ای که پول ندارند، خانه ندارند، عزیزانشان را از دست داده اند و اندوه سراسر زندگی شان را فراگرفته، دم غنیمت است. دمی که کسی چه از طریق کنسرت یا رادیو لحظه ای شاد برای او ایجاد کند. که در این صورت موسیقی حتی از نوع پاپ و راک هم غذای روح می شود.


پاسخ های شما نشان از پایبندی شدید شما به موسیقی کلاسیک است. اگر ممکن است بگویید که در آواز خوانی تحت تأثیر کدامیک از اساتید افغان یا ایرانی بوده اید؟


ـ من تحت تأثیر موسیقی دانان افغان بوده ام و از آنها تأثیر گرفته ام. البته موسیقی ایرانی را دوست دارم اما متأسفانه تحت تأثیر هیچ یک از موسیقی دانان دنیا نبوده ام. موسیقی تغزلی و کلاسیک افغانستان شاه ماهی تأثیرگیری من است. من بیش از هر کس از استاد محمد هاشم چشتی (صوفی) تأثیر گرفته ام و از مریدان خرابات (دانشگاه موسیقی) افغانستان هستم که مروج موسیقی کلاسیک بوده اند.


خانم مهوش، شما تنها زن خواننده افغان هستید که به مقام استادی دست یافته اید، این لقب چه شرایطی برای شما ایجاد کرده است؟


ـ این لقب را اساتید بزرگ موسیقی افغانستان مثل سراهنگ عزیز، استاد محمد هاشم چشتی و کسانی که در دانشگاه موسیقی به کار موسیقی مشغول بودند به من دادند. اساتید همیشه به من گفته اند که موسیقی دریایی است بی انتها و ما هر یک قطره ای از دریای متلاطم موسیقی بیش نیستیم که اصلا انگار وجود نداریم، اما در مورد لقب استادی، من به عنوان مادر و زنی مو سفید این عنوان را می پذیرم که در مقابل بزرگان موسیقی افغانستان من هیچم. در حقیقت بزرگترین لقب را مردم افغانستان با پذیرش من به عنوان خواننده به من داده اند. من در برابر آنها سر تعظیم فرو می آورم و می گویم که من استاد که هیچ بلکه صفرم در مقابل بزرگی آنها.


سفیر سابق فرانسه در افغانستان در مقاله ای گفته است که در کشورهایی مثل افغانستان، موسیقی هدیه ای است که مردم به وسیله ی آن می توانند برای ادامه ی حیات با یأس و ناامیدی مبارزه کنند. این نظر را می پذیرید؟


ـ کاملا درست است. چنانچه پیش از این هم گفتم، مردم افغانستان خانه و کاشانه و عزیزان خود را از دست داده اند و تنها دلخوشی آنها لحظه ای است که به یک ترانه گوش می دهند که شاید نفسی تازه کنند و آنی از این همه مرارت دور بمانند.


در جایی خوانده ام که کشتن هنرمند کاری است غیرانسانی و در کشورهای جنگ زده ای مثل ایران، افغانستان، عراق و یا هر کشور دیگری، بزرگترین اقدام علیه شرافت انسانی است. هنرمندان کشور شما هم با این بلا روبرو بوده اند؛ طالبان یا هر حکمران دیگری هنرمندان را به بهانه های واهی به هلاکت رسانده اند. این اقدام غیرانسانیِ کشتار هنرمندان که موجب ترک وطن شما شده است، چه تأثیری بر کارتان داشته است؟


ـ به نظر من کار هنری و سیاسی دو قطب مخالف یکدیگر هستند. هنر عاطفه است، خدمت به مردم است و سیاست دروغ. کار هنرمند فقط خدمت به مردم و بشریت است و اصلا با سیاست کاری ندارد. چنانچه می گویند پروردگار عالم رب العالمین است و نه رب المسلمین. بنابراین کشتار هنرمندی که در خدمت بشریت است کاری است ناعادلانه. هنر مرز نمی شناسد و هنرمند هم به حیطه جغرافیایی خاصی تعلق ندارد و به سیاست هم کاری ندارد. من خودم شخصا در مورد سیاست کور و کر هستم. من همه را دوست دارم؛ برای من اردو، مسلمان، گبر و ترسا همه بنده های برابر خدا هستند و اگر بتوانم برایشان می خوانم. من فقط یک خواننده هستم و سیاست را به سیاستمداران واگذارده ام. بدیهی است که این سنت همه ی هنرمندان در سراسر جهان است و افسوس که درعین حال این بینش انسانی هنوز هم هنرمندان به طور آشکار و پنهان کشته می شوند.


به عنوان یک آوازخوان چه ارتباطی بین شعر و موسیقی می بینید؟


ـ شعر زبان موسیقی است. من با خواندن، درد درونی خودم را که با میلیون ها انسان در سراسر جهان مشترک است، بیان می کنم.

استاد داوود خان که نوازنده رباب است و مدیر برنامه ی استاد مهوش، در این مورد می افزاید: شاعر در شرایط خاصی که ایجاد شده موقعیتی را در قالب شعر بیان کرده. این موقعیت می تواند توصیف شب، روشنایی، جنگ، تراژدی یا شادی ها باشد. حالا آهنگ ساز و خواننده با همکاری هم کلام شاعر را در شکل یک ترانه که ترکیب شعر و موسیقی است به شنوندگان خود ارائه می کنند. توجه شما را به موضوعی جلب می کنم که شاید دامنگیر کشور شما هم شده باشد. روزی متن شعرها مشکل بود و قابل فهم برای همه نبود. بعضی ها تلاش کردند که اشعاری ساده تر و عامه پسند بنویسند که متأسفانه همین سادگی موجب کاهش ارزش ها در موسیقی شده است. اکنون دیگر شعر با معنی و مفهوم کمتر سراییده می شود که بیشتر اشعاری از نوع “دوستت دارم، بیا ببوسمت” و از این دست رواج دارد.

در مورد گروه ما اگر دقت کنید، بخش بزرگی از کار را ساز پُر می کند. ساز یعنی بساز، هماهنگ کن. به همین دلیل ما در گروه مان هندی داریم که تبلا می نوازد، فرانسوی داریم که نی می نوازد و دو افغان که نوازندگان رباب و زیربغلی می نوازند. زیر بغلی همان تنبک شما است. به این ترتیب ما مرزهای جغرافیایی را شکسته و در هماهنگی با فرهنگ جهان هارمونی خاصی را به وجود آورده ایم. ما با اجرای برنامه هامان ضمن معرفی فرهنگ و موسیقی افغانستان نوعی هارمونی ایجاد می کنیم. هر جا که می رویم مخاطبان علیرغم این که زبان استاد مهوش را متوجه نمی شوند، اما از طریق آوای خوش ایشان و موسیقی که نیاز به زبانی خاص ندارد با ما همراه می شوند. این همان مرز شکنی است که موضوع فستیوال امسال اسلو است.


استاد مهوش به عنوان آخرین پرسش می خواهم خواهش کنم که در مورد ترانه “اوو بچه” صحبت کنید.


ـ آهنگ این ترانه از استاد بزرگوار “شاه ولی ولی” است که متأسفانه شش ماه پیش فوت کرد. این آهنگ از شاهکارهای ایشان است که وحدت ملی را نشان می دهد. در این آهنگ از بیشتر دستگاه های موسیقی افغانستان استفاده شده است. مقام های کستوری، بیروی و درباری چنان با هم هماهنگ شده اند که شنونده قادر به تمایز این دستگاه ها در ترانه نیست. من ترانه ی “اوو بچه” را به این علت که میهنی است خیلی دوست دارم.

بار دیگر استاد داود خان بر گفته های خانم مهوش می افزاید که در این ترانه ملودی های اقوام مختلف افغان درهم آمیخته شده و آهنگ دلنشینی را به وجود آورده است. در این ترانه ملودی اقوام پشتوناز، هرات، هزاره و … در هم آمیخته و یک ترانه میهنی ساخته شده است.


نگاه مسئولان برگزاری فستیوال زنگ پایان گفت وگو را به صدا در می آورد و من با سپاس از استاد مهوش و استاد داوود خان، برایشان آرزوی موفقیت در کنسرت می کنم.