فقط بخشی از مردم باران را حس می کنند، باقی فقط خیس می شوند . (باب مارلی)
جایزه اسکار برای یک کارگردان و بازیگر بسیار ارزشمند است، جایزه ای که در ۱۰۰ کشور دنیا به صورت زنده پخش می شود. مسابقه ای که حدود ۹۰ سال سابقه دارد. اولین جایزه اسکار در سال ۱۹۲۹ در هالیوود برگزار شد و از سال ۱۹۳۰ به صورت زنده از رادیو پخش می شده است. از سال ۱۹۵۳ نیز به صورت همزمان از تلویزیون شروع به پخش کرده است. از سال ۱۹۵۷ هم جایزه بهترین فیلم خارجی زبان به جوایز اسکار اضافه شده است. در این ۸۸ سالی که از عمر اسکار می گذرد، فقط سه نفر جسارت و جرأت آن را داشتند که از گرفتن جایزه خودداری کنند. جرج سی اسکات در چهل و سومین مراسم اسکار در سال ۱۹۷۰ جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را به خاطر فیلم “پاتون” نپذیرفت و در تلگرافی اعلام کرد که حاضر نیست بخشی از این نوع رقابت باشد، و خود را در رقابت با سایر بازیگران نمی بیند. در سال ۲۰۱۰ در هشتاد و یکمین مراسم اسکار از “ژان لوک گدار” سردمدار موج نوی سینمای فرانسه دعوت به عمل آمد تا اسکار یک عمر فعالیت هنری را دریافت کند. او اعلام کرد که حاضر نیست در این مراسم شرکت کند. “ماری میویل” همسر گدار اعلام کرد: “آخر کی حاضر است به خاطر یک تکه آهن به این سفر دور برود؟”
سومین نفر، و یا جنجالی ترین کسی که حاضر به دریافت این جایزه نشد، در مراسم چهل و پنجمین سال اسکار، زمانی که “لیو اولمن” و “راجر مور” نام بهترین بازیگر مرد را اعلام کردند، مارلون براندو برای بازی در نقش “ویتو کورلئونه” در فیلم تحسین شده “پدر خوانده” به کارگردانی “فرانسیس فورد کاپولا”، با کمال تعجب برای همه تماشاچیان حاضر در سالن و ۸۵ میلیون تماشاچی تلویزیونی، دختری بومی با لباس بومیان آمریکا به روی صحنه می آید. “ساشین لی تل فیدر” بازیگری ناشناخته و رئیس بومیان امریکا جای مارلون براندو برای گرفتن جایزه می آید. پس از اهدای جایزه و خودداری ساشین از گرفتن در پشت بلندگو اعلام می کند: من به جای مارلون براندو آمده ام. او از من خواسته که به شما بگویم که با کمال تأسف نمی تواند این جایزه را قبول کند، و دلیل آن رفتار صنعت فیلم و سینما با بومیان امریکاست. حادثه “کشتار وونددنی”، جایی که ۲۰۰ زن و کودک بر اثر شلیک ارتشی ها کشته شدند. صنعت سینما بیشتر از هر نهاد دیگری در برابر تحقیر بومی ها، مسخره کردن آن ها و خطاب قرار گرفتنشان با الفاظی وحشی و شیطانی مسئولیت دارد. رشد کردن برای کودکان در این دنیا به اندازه کافی سخت است. کودکان بومی تغییر نسل خود را در فیلم ها می بینند و ذهنشان به گونه ای آسیب می بیند که ما حتی نمی توانیم تصور کنیم. شدید ترین حملات علیه مارلون براندو در سالن ایجاد شد، ولی او این فرصت را به بومیان داد تا حرف خود را در مقابل ۸۵ میلیون بیننده تلویزیونی بزنند. نگرفتن جایزه اسکار از سوی آقای براندو هرگز تکرار نشد. ولی بعداز ۳۵ سال هنوز هم به عنوان یکی از تاثیرگذارترین لحظه ها در تاریخ اسکار به شمار می رود.
و اما هشتادوهشتمین دوره اسکار!
از چند ماه قبل به میمنت انتخاب آقای ترامپ به عنوان رئیس جمهور امریکا، زمزمه هایی به گوش می رسید که جایزه های امسال اسکار بیشتر سیاسی است تا هنری و به هر حال جامعه هنری امریکا باید از حیثیت خود در مقابل خرابکاری های رئیس جمهور تازه اش در این دو ماه دفاع می کرد.
اسکار حتی اگر جایزه های سیاسی اهدا کند، اما در همین امریکای ترامپی، دمکراسی تا آن حد موجود است که قوه قضائیه در مقابل قوه مجریه می ایستد. دادستانی، حکم رئیس جمهور را باطل اعلام می کند و هنرمندانش با شدیدترین لحن از ترامپ سخن می گویند و در بزرگترین مراسم سینمایی دنیا در مقابل صدها کشور از طریق تلویزیون سیاست های ترامپ توسط هنرمندان امریکایی به سخره گرفته می شود ـ و این چقدر در تناقض است با حال و روز هنرمندان جهان سومی که برای آب خوردن و یا لباس پوشیدن هم نیازمند اجازه دولت و دولتمردان هستند ـ ، و آقای فرهادی هم، چون هنرمندان امریکایی به سیاست های آقای ترامپ اعتراض می کند! کار ایشان تعریفی منسوب به ملا نصرالدین را به یادم می آورد. در مجلس غذاخوری، پدر و پسری در کنار هم می نشینند. از پدر بادی خارج می شود، برای این که دیگران متوجه نشوند، بر سر پسر می کوبد. چند لحظه بعد از آن سر مجلس کسی بلند می شود و می آید بر سر پسر می کوبد. وقتی پدر اعتراض می کند، آن شخص می گوید، فکر کردم این بچه را آورده اید که هر کس بادی در داد، بیاید بر سر این کودک بزند. حالا حکایت ترامپ است. ما خود احمدی نژاد و روحانی و خامنه ای و امثالهم داریم، اما باید بر سر ترامپ بکوبیم. چرا که نمی خواهیم اعتراف کنیم وجود این هاست که باعث شده شخصی چون ترامپ به خودش اجازه دهد که “ما ایرانیان” را به امریکا راه ندهد!
اسکار، فروشنده نماینده فرهادی و ….
فیلم فروشنده، ساخته اصغر فرهادی، برنده جایزه ی بهترین فیلم خارجی شد. مبارک است. البته از نظر من، فیلم معمولی خوبی بود، و در حالت معمولی این فیلم را در اندازه اسکار نمی بینم. برای من بهترین فیلم فرهادی هنوز هم “درباره الی” است که در مطلبی دیگر نقد فیلم را می نویسم. یکی از زرنگی های آقای فرهادی، همین شرکت نکردنشان در مراسم اسکار بود. همان زمان که آقای فرهادی انصراف شرکت در مراسم اسکار را اعلام کرد، زمزمه های حتمی شدن جایزه اسکار برای ایشان رسمیت پیدا کرد. حال برای خود من این سئوال پیش می آید که اگر غیر از آقای فرهادی، فیلم های دیگری از آن ۶ کشور دیگر که اجازه ورود به امریکا را نداشتند، در اسکار شرکت می کرد، چه اتفاقی می افتاد؟ یعنی اگر فیلمسازش شرکت نمی کرد، چه می شد؟ فیلمساز دیگری از کشور دیگری، جایزه اسکار را می برد؟ یا جایزه را به صورت مشترک اهدا می کردند؟
بعد با خودم می گویم، نه حتی فکرش هم درست نیست، تن بخشی از این مردم خارج نشین به لرزه می افتد.
به هرحال آقای فرهادی برنده شدند و نمایندگانشان هم برای گرفتن جایزه حضور پیدا کردند و پیام آقای فرهادی را خواندند: “غیبت من به دلیل بی احترامی به مردم کشورم و مردم شش کشور دیگری است که با قانون غیر انسانی ممنوعیت ورود مهاجران، از ورود به امریکا منع شده اند….”.
من همین جا از آقای فرهادی سئوال می کنم، آیا مشکل مردم کشور شما و ۶ کشور دیگر نرفتن به امریکاست؟
چند درصد از مردم ایران امکان سفر به امریکا و یا کشورهای دیگر را دارند؟
چند درصد مردم ایران امکان سفر از شهرشان به شهری دیگر در داخل ایران دارند؟
اجحاف و ظلم به اقلیت های مذهبی و قومی در ایران بی احترامی نیست؟
اجحاف و ظلم به افغانستانی های پناهنده به ایران بی احترامی نیست؟
اگر در امریکا اجازه ورود نمی دهند، در داخل ایران به افغانستانی های مهاجر بزرگترین ظلم ها روا می شود و تحت شدیدترین تحقیرها و تبعیض ها زندگی می کنند. فرزندانشان را در مدارس ثبت نام نمی کنند، زنانی که در ایران با مردان افغان ازدواج می کنند، اقامت ایرانی شان را از دست می دهند، در نتیجه برای بچه هایشان نمی توانند شناسنامه بگیرند، آیا این نقض حقوق بشر نیست؟
کودکان کار و خیابانی، کارتن خواب ها و له شدنشان در زیر ماشینهای دولتی نقض حقوق انسانی نیست؟
کشتن و تحقیر کردن و از تحصیل محروم کردن و پلمب کردن محل کسب و کار هموطنان بهایی ما در کشور خودشان ایران، نقض حقوق انسانی آنها نیست؟ آیا فقط نرفتن به امریکا بی احترامی به انسان است و نقض حقوق انسانی؟
از کشتار و اعدام و شکنجه مردم، دیگر سخن نمی گویم.
آقای فرهادی این که شما چه کسانی را به عنوان نماینده انتخاب کنید، حق شماست، ولی آیا همین نمایندگان شما اجازه ورود به کشور خودشان را دارند؟ و اگر آری، شما تضمین جانشان را می کنید؟
آقای پرفسور نادری، آیا می دانید که فیزیکدانی که در امریکای شما درس می خواند، برای دیدن خانواده اش به ایران رفت و چون حاضر نشد با پروژه ی هسته ای جمهوری اسلامی کار کند، در شرایط بسیار بد چندین سال زندانی شد و زندگی و جوانی اش نابود؟
آیا زمان مناسبی نبود در مقابل دوربین صدها کشور نامی از او می بردید؟
و اما آقای فرهادی آیا این دو نفری که شما انتخاب کردید که پیام شما را به صورت زنده قرائت کنند، از صافی حکومت جمهوری اسلامی رد شده بودند؟ اگر پاسخ شما منفی ست، پس شما می توانستید هر پیام دیگری هم بفرستید، چون کنترلی در کار نیست، هر چند من فکر می کنم در نظام جمهوری اسلامی که کنترل همه چیز را حق خود می داند حتما این دو نفر حداقل از نظر بخش هایی از نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی باید تائید شده باشند، و احتمالا بخشی از هزینه ی این “تأیید”، شالی باشد با نقشه “مشهد مقدس” بر روی دوش خانم انوشه انصاری برای پوشاندن دستهایش!
نمی دانم چگونه است که خانم انوشه انصاری هم مورد تائید جمهوری اسلامی است و نماینده سینمای ایران در اسکار می شود و هم رئیس افتخاری “تیرگان” در تورنتو؟ این جاست که باید گفت: پیدا کنید پرتقال فروش را!!