شهروند ۱۲۳۰ پنجشنبه ۲۱ می ۲۰۰۹
توضیح: این چند خط حاصل سفری کوتاه و اجمالی به کوباست و در زمان نگارش آن بوش و دولت مردان او هنوز بر تخت خونین حاکمیت دنیا نشسته بودند، و مردم کوبا با پیروزی اوباما در انتخابات آمریکا امیدی به فردا داشتند. نکته ی دیگر، نگارنده به لحاظ آشنایی با زبان اسپانیایی شانس آن را داشته که با پیر و جوان، کارگر و کارمند دولتی گفت وگو داشته و به نوعی به درد دل آنان گوش دهد. اکثر آنان مخالف سیاستهای آمریکایی و نوع زندگی آمریکایی بودند ولی از وضعیت کنونی کوبا به تنگ آمده و هر یک به نوعی با کمترین امکانات، امروز را فردا می کردند و نسل جدید هیچ امیدی به فردا نداشت.

اما این چند خط:


برای کسانی که از کارهای هر روزه و آب و هوای کانادا خسته شده اند شاید بد نباشد یک هفته و یا یک چند روزی خود را به سواحل زیبای کوبا رسانده در هتل های everything include به گروگان اقیانوس و ساحل درآیند و بی دغدغه خاطر از آن چه بر دنیا و انقلاب پنجاه ساله ی کوبا گذشته است، حمام آفتاب گیرند. شاید روزی هم من در شانس دوباره این چنین کنم.

برای نسلی که سالهای جوانی را در جبهه چپ جنگیده و رویای او و یاران دبستانی اش “شدن” قهرمانانی همچون چه گوارا و فیدل کاسترو بود، تا ملتی را از ستم بیگانه نجات داده و مساوات و برابری بیاورد، دغدغه ی دیدن نتیجه این انقلاب با چشم خویش بر وسوسه آفتاب و ساحل می چربد. پس باید کوله را بست، کوچه به کوچه، خیابان به خیابان، شهر به شهر از هاوانا مرکز شهرها گرفته تا غرب و شرق رفت با دهقان و کارمند و راننده تاکسی گپ زد تا خود شاهد آن باشی که چگونه بعد از سال ها رویاهای جوانی ات همچنان باکره مانده و با دیدن این همه فقر با بغض گلو به جلد کتابهای جوانی ات برگردی که “چه باید کرد” و هنوز همین سئوال بزرگ باقی مانده است.

این قلم سر آن ندارد که تحلیل سیاسی و اقتصادی از انقلاب کوبا بدهد و یا بخواهد انقلاب کوبا و فداکاری های کاسترو و ملتش را یک جانبه فراموش یا محکوم کند. چرا که بررسی وضعیت کنونی کوبا بدون بررسی پنجاه سال تحریم اقتصادی آمریکا و شریکان همپایه او و فروپاشی مراکز سوسیالیستی به سرکردگی شوروی از یک طرف و همخوابگی کشور چین در بستر بورژوازی از طرف دیگر همه و همه دست به هم داده تا ملتی را که ثروت زیرزمینی چندان مهمی ندارد از پای درآورند. همین تحریم آبکی و کوتاه مدت آمریکا علیه ایران، ایرانی که به روی بزرگترین ذخایر زیرزمینی نشسته است را دچار مشکل کرده است، چه رسد به یک جزیره کوچک دور از همه دنیا و تولید بسیار ناچیز کشاورزی. اما هیچ یک از دلایل ذکر شده مانع از آن نمی شد که بدون تعصب عملکرد سران حزب کمونیست کوبا را زیر سئوال نبرد. چند جوان کوبایی همین سئوال را داشتند که چرا کاسترو و برادرش رائول و سایر رهبران حزب که یکی از دیگری پیرتر و ناتوان تر شده اند جای خویش را به جوانان نمی دهند تا شاید برای نسل بسیار جوان کوبا برنامه ای داشته باشند. تا به قول رائول (برادر کاسترو) تولید بیشتر کنند. به روی بسیاری از تابلوهای درون شهری و بیرون شهری در کنار شعارهای رنگ و رو باخته، به تازگی تصویرهایی بزرگ از رائول در کنار تصویر فیدل کاسترو با این شعار جدید خودنمایی می کند “اگر تامین و آسایش بیشتر می خواهید تولید بیشتر کنید.” اما ظاهرا دولت هیچ برنامه مشخصی برای تولید بیشتر ندارد. در یک آمارگیری نمونه ای در بسیاری از شهرها با دیدن هزاران هزار جوان در تمام ساعات روز در حال پرسه زدن در خیابانها و حتی در کوچه و پس کوچه ها مشخص است که آن تولید اقتصادی فعلا در شعار “رائول” جا خوش کرده است. در “سن قیگو” یا “سن دیه گو” یکی از بزرگترین استانهای کشاورزی در فرسنگها کشتزار فقط چند تن از نسل گذشته می بینی که هنوز با کهنه ترین ابزار زراعت می کنند. و جوانان به گفته و قول خود آنها از کشاورزی فرار کرده و به شهرهای بزرگ توریستی روی آورده، تا از طریق بازار توریستی و کار سیاه چند پزوتایی به دست آورند. و واقعا فقط در شهرهای توریستی می توان تشخیص داد که کمی وضع مردم بهتر است و شهر و خیابانها تمیزتر. وگرنه حتی در شهر هاوانا ساختمان ها و خانه ها آنچنان فرسوده و زوار دررفته است که اگر از پنجره ها و بالکنی ها لباسی آویزان نباشد، محال است فکر کنید در این خانه کسی هم می تواند زندگی کند. ولی آویز لباسهای رنگ و وارنگ از همه در و پنجره ها حاکی از آن است که ده ها نفر در هر خانه سکنا دارند. حتی ساختمان های دولتی چندان از این قاعده مستثنا نیستند. اگر به زودی درهایی رو به کوبا باز نشود و یا همفکران فیدل کاسترو همچون چاوز در ونزوئلا کمکی به کوبا نکنند از این ساختمانهای درهم شکسته و مزرعه های خالی چیزی به جای نخواهد ماند. وسیله ایاب و ذهاب صفر و حتی می شود گفت زیر صفر است. در تمام خیابان ها و جاده ها صدها نفر دست تکان می دهند تا شاید کسی آنان را سوار کند. صف های طولانی برای اتوبوس آن هم اتوبوس هایی که فکر می کنی هر آن از رفتن باز خواهد ایستاد. خوشبختانه این فرهنگ در میان آنان هست که هر کس ماشینی قدیمی دارد و یا جای خالی در مسیر خویش بدون چشم داشت پول عده ای را سوار می کند. و آن ها که ساعتی ایستاده اند گاه یک اسکناس را در هوا تکان می دهند تا شاید شانس سوار شدن بیشتری داشته باشند. کاش صفحات شهروند جا و توان آن را داشت که ده ها عکس از هزار و اندی عکس که نتیجه این سفر بود به چاپ برساند تا خوانندگان عزیز از طریق تصویر آنچه را که قلمی شده است ببینند. و شاید در آینده بشود نمایشگاه مخصوص کوبا برپا کرد. در این جا لازم است اشاره کنم برای دو هفته از شانزدهم می تا بیستم و هشتم می در آرتا گالری در یک نمایشگاه همراه، چند تایی از این عکس ها تحت عنوان Portrait of Cuba به نمایش گذاشته خواهد شد.

(www.artagallery.ca)

در پایان لازم می دانم اشاره کنم با تمام فقر و کمبودهایی که در کوبا وجود دارد ملت آن بسیار نجیب و مهربان هستند. بخصوص با خودی ها، گویی در نداری به مساوات رسیده اند و در این نداری هر کجا که باشد به یکدیگر کمک می رسانند. نکته بسیار مهم آن که کوبا یکی از امن ترین کشورهای آمریکای جنوبی است. شما تقریبا می توانید در تمام ساعات روز و در بیشتر نقاط شهر قدم بزنید و احساس امنیت کنید. در حالی که این امنیت در هیچ کشور آمریکای جنوبی در بین مراکز توریستی وجود ندارد. حتی نگاهی به آمار کشته شدگان در آمریکای شمالی بخصوص در همین کانادا و بخصوص در استان بریتیش کلمبیا به شما خواهد گفت میزان امنیت و تفاوت آن با یک کشور زیر خط فقر چقدر است.

 

به هرحال باید امید داشت در آینده با به وجود آمدن احزابی نوین تر به دور از زیاده خواهی سرمایه داری و به دور از تعصبات حزبی، با تکیه بر مردم آزادیخواه بنیاد این تجاوزهای جهانی برچیده شود تا کشوری که می خواهد روی پای خویش بایستد امیدی به تحمل و صبر خویش داشته باشد. ملتی با پای برهنه که پنجاه سال است بر چهره دولتمردان خودخواه آمریکا لنگه کفش پرت کرده اند.


yadimazi@gmail.com