محمود شریکر ـ سعید شنبهزاده، آهنگساز و نوازنده نی انبان، نی جفتی و دمام از سازهای بومی ایرانی و رهبر گروه شنبهزاده است که در زمینه موسیقی فولکلور جنوب ایران فعالیت میکند.
شهروند ۱۲۴۹ پنجشنبه ۱ اکتبر ۲۰۰۹
گفت وگوی شهروند با سعید شنبه زاده هنرمند موسیقی دان
سعید شنبهزاده، آهنگساز و نوازنده نی انبان، نی جفتی و دمام از سازهای بومی ایرانی و رهبر گروه شنبهزاده است که در زمینه موسیقی فولکلور جنوب ایران فعالیت میکند. او ۲۴ آذر سال ۱۳۴۷ در خانوادهای اهل هنر در بوشهر به دنیا آمد. پدر بلوچش در زمینه ی موسیقی سنتی بوشهر فعال بود. و برادرش نوازنده حرفهای بود که با موسیقی غربی نیز آشنایی داشت و ترومپت می نواخت. سعید در ابتدا از طریق خانواده و سپس در کوچه بازار بوشهر با موسیقی سنتی شهرش آشنا شد.
سعید امروز فرسنگ ها از جنوب ایران دور است و در پاریس اقامت دارد، اما موسیقی و هنر بومی خودش را از یاد نبرده و همه جا معرف آن است. او که امروز موسیقی دان موفقی در اروپاست، در کنسرواتوار موسیقی کلاسیک پاریس درس خوانده و در کنسرواتوار ساکسیفون می نوازد.
سال گذشته در جشنواره تیرگان که از ۱۷ تا ۲۰ جولای ۲۰۰۸ در تورنتو برگزار شد، یکی از چهره های محبوب و موفق جشنواره، سعید شنبه زاده و گروهش بود که با نوع موسیقی اش که تلفیقی از موسیقی بوشهری و جاز است و به تم موسیقی آفریقایی نزدیک، همه را به وجد و رقص آورده بود.
شنبه زاده، دوباره میهمان تورنتوست. او از اینجا با خاطره ای خوش رفته و می خواهد آن خاطره را تکرار کند. در پیوند با کنسرت سوم اکتبر او در تورنتو، گفت وگویی با او ترتیب داده ایم که در زیر می خوانید.
آقای شنبه زاده چه چیزی باعث شد که به دنبال موسیقی بروید؟
ـ در جنوب ایران معمولا هر گوشه ی زندگی خود به خود با موسیقی همراه است، اما خانواده ما هم در موسیقی بسیار فعال بودند. از جمله خواهر من که رقصنده بود و یکی از برادرانم موسیقی کار می کرد و خودم هم علاقه خیلی زیادی داشتم به موسیقی و از سن ۱۲ـ۱۰ سالگی با سازهای ضربی و به صورت جدی به موسیقی پرداختم و سازی که با آن شروع کردم هم دمام بود.
چه شد که از ایران خارج شدید و فعالیتهای خودتان را خارج کشور ادامه دادید؟
ـ یک کمپانی فرانسوی مرا دعوت کرد و یک قرارداد ۵ ساله با من بست. از طرفی دانشگاه تورنتوی کانادا نیز مرا برای تدریس دعوت کرده بود و علت مهاجرت به خارج کشور ادامه ی موسیقی بود و نه چیز دیگری. من در سال ۱۹۹۶ برای اولین بار به مدت یک سال در خارج کشور بودم و بار دوم از ۲۰۰۱ تا امروز در فرانسه هستم. حدودا شش ماه در دانشگاه تورنتو سازهای جنوبی را تدریس کردم. دمام، سنج، نی انبونه، سازهای مورد تدریس بودند و در کنارش رقصها و آئینی که هر یک قطعات موسیقی خاص خود را داشتند، توضیح می دادم و دانشجویان را با این مراسم و نحوه ی اجرای آن آشنا می کردم.
بعد از آن با Small World آشنا شدم و Alan Davis که کار ایده ی کنسرت Fusion را برای اولین بار من از ایشان گرفتم. آن دوران Alan به من پیشنهاد کرد که من و خودش و یک موزیسین ارمنی و یک موزیسین اهل غنا Joseph Ashang با هم کار کنیم و این اولین کنسرت Fusion من بود که در خود فستیوال Small World Music اجرا شد و من به این فکر افتادم که جدا از اینکه موسیقی سنتی بوشهر را کار کنم موسیقی دیگری هم کار کنم و خیلی هم جواب خوبی داد که نشریات معتبری چون Toronto Star و Now مطالب تشویق کننده ای در این مورد نوشتند و بعد از آن من به ایران برگشتم.
در تیرگان موسیقی بومی ات را با Jazz تلفیق کرده بودی و این بار با یک ارکستر سازهای زهی، چرا به موسیقی کلاسیک غرب روی آوردی؟
ـ موسیقی کلاسیک خصوصیاتی دارد که Jazz ندارد و بالعکس. در موسیقی Jazz ما روی یک Motif معمولا بداهه می نوازیم در موسیقی کلاسیک دیگر این Motif نوشته شده است و جایی برای بداهه ندارد و یک Composition انجام شده و این یک آزمایش خیلی موفقی شد چون نت به نت قطعه دیگر مشخص است و من هم تا حالا با ساز زهی کاری انجام نداده بودم و خیلی برای من جالب بود و با یک آهنگساز فرانسوی همکاری کردم و Motif های موسیقی را بهش دادم و یک قطعه بسیار خوبی را Compose کرد و حالا همین قطعه به یک ارکستر بزرگ دارد تبدیل می شود که سالهای بعد انجام خواهد شد. من حقیقتش حیفم آمد که این بار که به تورنتو می آیم این کار جدید را عرضه نکنم. اسم این آهنگساز فرانسوی Pierre Tillou است.
شعرها را چگونه و از کجا انتخاب می کنی؟
ـ یک سری اشعار محلی است از شعرایی مثل فائزی و مفتون، که در واقع دو بیتی سروده اند. یک سری اشعار از مولانا استفاده شده، یک سری ترانه ها مربوط به کار دریا است و معمولا شعرهایی انتخاب می کنم که ریشه داشته باشد و نتیجه ی تحقیق من است از جاشوها، ملوانها، از قدیمیان بوشهر و به این صورت آنها را پیدا کرده ام. یک سری اشعار هم اشعار انتقادی ـ اجتماعی است که در فرم "یزله خوانی" به کار سپرده می شود یا "خیام خوانی" که شعرهای انتقادی ـ اجتماعی دارند که هر وقت خوانده می شوند به روز است. من خودم شعرهای خیام، مولانا و شعرهای موسیقی کار دریا استفاده می کنم و بعضی مواقع هم یک دو بیت خودم اضافه می کنم که کمی تکمیل تر بشود یا فرم موسیقی کمی حال و هوا بگیرد. شعرهای انتقادی هم بیشتر حالت طنز دارد آن هم طنز اجتماعی.
ریشه موسیقی بوشهر از کجاست، بعضی ها معتقدند که از آفریقا به ایران آمده، آیا این درست است؟
ـ ببینید ما همچین چیزی را نمی توانیم بگوییم. موسیقی بوشهر ریشه های مختلفی دارد مثل تمام موسیقی های دیگر دنیا. موسیقی مثل یک انسان می ماند که ما نمی توانیم به صورت قطعی تعیین کنیم که ریشه ی ما از کجاست. اصلاً این یک سئوال فلسفی است که ما از کجاییم، از چی هستیم و چه جوری به وجود آمده ایم؟ موسیقی بوشهر ریشه آفریقایی دارد، ریشه هندی دارد، ریشه عربی دارد، ریشه فارسی دارد، و ویژگی هایش هم در آن منطقه موجود است چون مال آن منطقه است. نمی شود توقع داشته باشیم که موسیقی بوشهر چون در ایران است پس باید موسیقی آن هم شبیه تهران باشد. یا بگوییم چون تهران پایتخت ایران است، موسیقی که در تهران اجرا می شود موسیقی ایرانی و هیچ موسیقی دیگری موسیقی ایرانی نیست. چون ما موسیقی کردی هم داریم، موسیقی ترکی هم داریم، موسیقی بوشهری موسیقی جنوب ایران است و ریشه های مختلفی هم دارد و طبیعی است به خاطر مهاجرت. خود موسیقی سنتی ایران هم ریشه های ترکی، عربی و ریشه های دیگر دارد، ولی هیچ وقت از آن صحبت نمی شود. موسیقی بوشهر ریشه آفریقایی دارد، اما نه به این معنا که دیگر موسیقی ایرانی نیست. بعضی وقتها خیلی ها به خاطر اینکه کار ما را ضعیف کنند یا ما را از ایران جدا کنند، این مسئله را جلو می کشند که این که اصلا موسیقی ایران نیست و این موسیقی آفریقایی است، یا این موسیقی عربی ست، ولی باید بگویم موسیقی بوشهر موسیقی ایرانی است.
شما در فستیوالیهای معتبر جهان همیشه حضور داشتید و همیشه هم موضوع حقوق بشر را پیش می کشید، به نظر می رسد این دغدغه بزرگی برای شماست، همینطوره؟
ـ به عنوان هنرمندی ایرانی، اصلاً به عنوان یک انسان، ما یک سری دغدغه داریم. سئوال اول که به عنوان یک هنرمند باید از خودم بکنم، من چرا دارم کار موسیقی میکنم؟ می خواهم پول در بیاورم، می خواهم تجارت کنم، فلسفه ی موسیقی و هنر به نظر من انسان دوستی است و عشق. وقتی که ما می بینیم هر جای دنیا انسانی دارد کشته می شود و در حقش ظلم می شود و حق اش گرفته می شود، اگر حرکت نکنیم و خودسانسوری کنیم، اگر به خاطر اینکه من بروم ایران و دولت یک پول هنگفتی به من بدهد که دهانم را ببندم، امروز در خارج کشور، ساکت بمانم، این ظلم است. اگر حقایق را به خاطر پول، و خودشیرینی کتمان کنیم، ظلم می کنیم. یک مثال ساده می زنم در فرانسه ما الان یک کار کردیم و این سی دی کار شده، شرکتی که این سی دی را می خواهد بدهد بیرون، گفته که ما اگر بنویسیم "موسیقی خلیج فارس" این ممکن است ایجاد اشکال کند و عربها و سفارتها اعتراض کنند. من گفتم که نه، این از نظر من یک حقیقت تاریخی است چون اسمش خلیج فارس است، حالا هر کسی هم می خواهد اعتراض کند. حالا اگر ما خلیج فارس ننویسیم و به جایش بنویسیم خلیج عربی شاید هم بتوانیم پولی بگیریم مثلا از سفارت بحرین، از سفارت قطر، از امارات، ولی این را به عنوان هنرمند آیا من باید قبول بکنم؟ ممکن است اسم موسیقی خلیج عرب باعث بشود که بیشتر هم پول دربیاوریم ولی اینجا وجدان واقعاً می گذارد آدم چنین کاری انجام بدهد و واقعیتی را عوض بکند؟ من طبیعتاً قبول نکردم. حتی مسئله ای که الان در ایران دارد اتفاق می افتد، مسئله ای است که واقعاً انسان نمی تواند ساکت بنشیند. حتی در چند روز گذشته به من حمله شد و خطر جانی برای من ایجاد کرد که فیلم آن در یوتیوب هست. ما رفته بودیم در مسجد پاریس که به من حمله شد، اما ما نمی توانیم ساکت باشیم، برای آزادی و حقوق بشر و این وظیفه ی من است، هیچ منتی هم به کسی ندارم.
سپاسگزارم، زنده باشید.
دیدارما روز شنبه سوم اکتبر ساعت ۸ شب در مرکز هنرهای ریچموندهیل (۱۰۲۶۸ خیابان یانگ) .