نگاهی به کارکرد هنری مهران مدیری و جایگاه او در پیشبرد گفتمان قدرت- بخش دوم و پایانی

قهوه ی تلخ یک سال پس از حوادث سال هشتاد و هشت به شبکه نمایش خانگی آمد. درست در بلبشوی تقسیم صندلی ها و دستگیری ها و تلمبار صدور احکام قضایی و ایجاد تغییرات در درون نظام. این روند برای او تا صندلی دورهمی اگرچه دوره ای نه چندان موفق به لحاظ کاری بود، اما در عوض مناسبات جدید قدرت در فضای جدید را آموخت. در نهایت او به همراه جمعی دیگر از سلبریتی ها مانند رامبد جوان سر از شبکه نسیم درآوردند، اما این بار با وظیفه و کارکردی متفاوت. شبکه ای که حامیان مالی و اعتباری اش بیشتر به نظامیان  سپاهی رده بالا و پرنفوذ نزدیک اند. این شبکه موفق شد با صرف هزینه ی کلان(هشتاد میلیون برای هر اجرای برنامه ی دورهمی) اعتبار از دست رفته ی مدیری پس از قهوه ی تلخ را به او بازگرداند. شبکه ای که پیرو وظیفه رسانه ای اش و با عنایت به مجری گری سلبریتی ها، ادب و تواضعِ مهمانان دعوت شده و تشویقی که از سمت حضار-بیننده(مردم) – می گرفت، تبدیل به پربیننده ترین شبکه سازمان شد. فضای جدید از قضا با روحیه مغرور و خودبرتربین مدیری همخوان بود، به طوری که در نهایت، آن قهرمانِ قصه هایش که همیشه در لباس یک فرد خردمند و منطقی و همه چیز دان و همه چیز تمام در میان جماعتی عقب افتاده و بی خرد ظاهر می شد (معمولا سیامک انصاری) سر از پشت میز طلایی دورهمی و در میان تماشاگران (توده مردم) برآورد. آن نگاه خیره ای که قهرمان داستانهای مدیری در موقعیت های مختلف به دوربین (ما) می کرد، هم چنان که مخاطب پشت ال سی دی را به واقعیت داستان دعوت می کرد، هم چنان نیز بیننده ی پشت ال سی دی را به مردم نادان درون داستان پیوند می زد و یگانگی خود(برتری سوژه ی اصلی نسبت به اطرافیانِ درون داستان) را تثبیت می کرد. این یگانگی این بار از طریق رسانه ای ملی و نه تولید خصوصی و همخوان با غرور مدیری ارائه شد.(نکته ای که در برنامه خندوانه و در جواب رامبد جوان بر آن تاکید داشت. او هم چنین وقتی که رامبد جوان از او خواست تا خاطره ای از کارهایش تعریف کند، خاطره ای شرم آور از رویارویی اش با فردی مغرور که کت و شلوار آبی  به تن داشت تعریف کرد. او تعریف می کند که چگونه وقتی بی دلیل از کسی خوشش نمی آید به خود اجازه می دهد تا او را در جمع همکارانش سکه ی یک  پول کند و حتی از آن به عنوان خاطره هم یاد کند.)

نگاه تحقیر آمیز رسانه ی ملی به مخاطب و یادآوری آن به مخاطب-بیننده درست همان وظیفه ای ست که رسانه های رسمی حاکمیت باید آن را تصویر کنند. بار دیگر آثار موفق او با محتواهای درخور تأملی هم چون قهوه ی تلخ یا مثلا مرد هزار چهره را در کنار اثری مانند دورهمی بگذاریم. طنز عمیق و درد آور آثار قبلی اش جای خود را به لودگی های دورهمی داد. در کنار این لودگی ها نوک پیکان انتقادات سطحی و پوپولیستی مدیری به سمت دولت روحانی رفت تا همچنان که خود را منتقد نشان می دهد، دینَش را هم به حامیانش ادا کند و تلویزیون را تبدیل کند به تریبون قشری خاص.

کارکرد مخاطب در مواجه با رسانه های رسمی

 از طرفی شبکه نسیم با حمایت اسپانسرهای قدرتمند و با نفوذ، تبدیل به محل فسادهای مشروع و گسترده شد. از ماجرای وام بلاعوض گرفتن مهران مدیری(مسئله ای که در جواب رسانه ها بازهم با لحنی طنز از پاسخ گویی بدان طفره رفت) و احسان علیخانی از یک موسسه ی مالی گرفته تا مسئله ی دزدی ده تا پانزده هزار تومانی از اشخاصی که با ارسال پیامک درخواست حضور در برنامه ی دورهمی را داشتند همگی زیر لبخند های حضار(حضور مردم در برنامه) مشروع جلوه کرد. مسایلی که اگرچه رسانه ای شد اما در پشت بازی های رسانه ای و قدرت سیاسی حامیان مالی شبکه و البته سکوت مردم مسکوت ماند. محبوبیت و مشروعیت مدیری (و امثالهم) که برآمده از حمایت های مردمی بود حالا بدل شده بود به چماق حقارت و تمسخر بر سر مردم. درست در همین لحظه های خوش دورهمی و خندوانه است که باید کارکرد ایدئولوژیک این رسانه ها و برنامه ها را بیرون کشید. درست زمانی که بیننده (چه از طریق تلویزیون و چه از طریق حضور در برنامه ها) لبانش را با لبخندِ خرسندی و شادی، از حضور در برنامه “تر” می کند. ایدئولوژی ای که از طریق قاب تلویزیون بیننده را بی آن که متوجه شود دچار دفورماسیونی تلخ اما بی درد و خوشایند می کند. این شکل از دفورماسیون ایدئولوژیک از طریق تریبون ها در زیر عبای سلبریتی ها، تماشاگر را به حد نهایت منفعل می سازد. انفعالی که صدا وسیما در این چهار دهه بودجه های کلانی برای آن هزینه کرده است.

مدیری در برنامه ی دور همی به عنوان واسطه ای استثمار شده تجربه گرایی پیشین خود را با رضایتِ از تحتِ سلطه بودنش جابجا نمود. واسطه ای بین ایدئولوژیِ حاکمیتی و توده ی مردم. واسطه ای در قالب یک تولیدگر فرهنگی که به بازتولید “بیننده” ی مورد علاقه ی مدیرانش از هیچ وقاحتی چشم پوشی نمی کند. در دورهمی ما با تجمعی از بدن های منفعل، نظاره گر و رضایت مند مواجه هستیم. مواجه ی فرم بدن ها و کارکرد چنین تجمعاتی (در برنامه هایی مثل دورهمی یا خندوانه و…) نمونه تصویری بسیار گویایی از فرمِ حاکمیت بر توده هاست. مخاطب دفورماسیون شده در این نوع کارکرد رسانه ای شاهد بازنماییِ فرم تحقیر شده ی بدن و هویت خود بر روی سِن(محل نمایش)است.  تماشاگرانی که مدت ها در صف حضور در برنامه قرار می گیرند و با آگاهی از اخاذی شان، لبخند به لب، شادان و راضی به تماشای تصویر بازتولید شده ی زیستِ سیاسی خود می نشینند و از آن لذت می برند. اوج این مواجه بین حاکمیت و مردم را می توان در یکی از صحنه های حذف شده که در فضای مجازی دست به دست شد را نظاره کرد. در یکی از برنامه ها شخصی بدون هماهنگی حراست و مجریان برنامه ی دورهمی موبایل خود را به درون استودیو برد و در تلاش بود که مخفیانه فیلمبرداری کند که مورد شناسایی قرار گرفت. مدیری متوجه این موضوع شده و از آن فرد می خواهد که خود را معرفی کند. آن شخص علیرغم تهدید های مدیری هیچ عکس العملی نشان نداد، سپس مدیری از بغل دستی او می خواهد که او را لو دهد. شخص کنار دستی فیلمبردار متخلف که مردی میانسال بود دست خود را بالا می برد و پس از آن که مورد تشویق حضار قرار می گیرد فیلمبردارِ متخلف را معرفی می کند. به همین سادگی تولیدات فرهنگی این چنینی، یک شهروند را تبدیل به یک متخلف می کنند و تصویر آن را عمومی می سازد و فرد دیگری را هم تبدیل به یک خبرچین می کند. در واقع تخلف و اعمال قدرت و نمایش آن در عموم، کارکرد اصلی رسانه های عمومی است. مهران مدیری در برابر چشم حضار و با وقاحتی مثال زدنی شروع می کند به بازرسی بدنی فیلمبردار متخلف. پس از کشف موبایل، تشویق حضار جو را تلطیف می کند. شگفت انگیز این که مدیری تلاش می کند تا این نظارت پلیسی و تولید نظم را از طریق یک شهروند(یا شهروند نما) دیگر منتقل کند و مرد میانسال را وادار می کند تا به گناه آدم فروش بودن خود اعتراف کند. در نهایت، شگفتی ها آنجا تکمیل شد که همه ی این اتفاقات مورد تشویق حضار قرار گرفت. این نمایشِ استتیکی نمونه ای مورد توجه از نظم سیاسی و سلسله مراتب قدرت در حاکمیت نظام است.( نظمی که به گمانم می تواند تصویری از آینده سیاسی احتمالی ایران را نمایش دهد. آینده ای که به مراتب دهشتناک تر از وضع موجود خواهد بود. چرا که در میان گروه هایی که در انتظار قدرت بسر می برند، حامیان و سران گفتمان مذکور که این گونه خود را عرضه می کنند بیشترین شانس دستیابی به قدرت را پس از مرگ خامنه ای خواهند داشت). اجتماع پلیسی مورد تائید چنین گرایش های بنیادگرایانه ای که حتی لبخندها و تشویق ها را هم به شدت کنترل می کنند، تمام عناصر مورد نیاز خود از قبیل مجرم، پلیس و یا مجری قانون را از میان اجتماعِ بدن های منفعل برمی سازند. به همین دلیل این نوع از انفعال سازی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. تولید چنین برنامه هایی مواد و ظرفیت لازم برای این برساختن “مردم-مخاطب” را فراهم می کند.

مجموعه هایی مانند دورهمی، خندوانه ، برنده باش و غیره دو کارکرد اساسی دارند: اول تحقیر مردم-بیننده و نمایش این تحقیر و سرکوب در اجتماع با لباس طنز و سرشار از خنده به جهت تلطیف کردن خشونت ایدئولوژی، و دوم نمایش و تاکید بر سلسله مراتب قدرت در نظام سیاسی (ولایت فقیه) از طریق رسانه ی ملی. سلسله مراتبی که در آن آبرو و هویت شهروند هیچ معنایی ندارد و “مردم” فقط سوژه های قضایی و دستوری به حساب می آیند. هر نظام سیاسی نیازمند “دستکاه تولید تصویر” (آپاراتوس) است. آنچه که دولت ها بر سر آن رقابت می کنند در واقع محتوا و فرمِ تولیداتِ این دستگاه است. در نظام های سیاسی توتالیتر دستگاه تولید تصویر در اجتماع باید به گونه ای عمل کند که در آن “فرمِ” مردمِ بازتولید شونده خوشایند و رضایت بخش جلوه کند. شأن مردم در این فرم بازتولید شده فاقد اهمیت است، بلکه مهم رعایت سلسله مراتب جایگاه های سیاسی است. تولیدات این دستگاه آنقدر گسترده است که تمام نقاطِ مواجه ی مستقیم مردم با نظام را پوشش می دهد. حتما برنامه ی اکسیر که توسط فرزاد حسنی اجرا می شد را به یاد دارید، و حتما آن فضاحت برخورد خشونت آمیز با یک شهروند را. از برنامه های آشپزی گرفته تا برنامه هایی که ذکر آن رفت، تا تریبون نماز جمعه و سخنرانی های اساتید انقلابیِ آتش به اختیار دانشگاه ها، و تا سخنان وزیر سابق بهداشت در مورد پوشش بیمه ای بیماران خاص و غیره و غیره، همه جا نمودهای محسوس این دستگاه قابل رویت است. دستگاه موظف است که دائما حاکمیتِ تام و تمام بر توده ی مردم را بازنمایی و گوش زد کند. همین کارکرد است که سلبریتی ها و سیاستمداران را به هیولاهایی وقیح بدل می کند.

در نقطه ی مقابلِ مردمِ تحقیر شده، باید یک “دیگری برتر”تحقیر کننده حضور داشته باشد تا مجموعه ی بازنمایی شونده توسط دستگاه کامل شود. دیگری برتری که حق دارد تا من (مردم) را کنترل، تماشا و تحقیر کند. در پس این رضایت و لبخند تهوع آور مخاطب، نوعی بیکارگی و مفعول بودگی “بیننده” نهفته است، به شکلی که مردم سرگرم تماشای تصویرِ برساخته ی خود می شوند. از این رو می توان گفت که دستگاه بر آن است تا کنش های فعال اجتماع یا “فعل” را به “انفعال”تبدیل کند و لبخند رضایت آمیز بیننده در اینجا تضمین استمرارِ کارکردِ دستگاه است. این تصویر/تصاویر آنقدر تولید می شوند که در نهایت کارکرد تصویری خود را از دست می دهند و تبدیل می شنود به واقعیت زیست هر روزه مان. واقعیتی که جایگاه، شغل، وظیفه و موقعیت توده ها را تعیین، تثبیت و اجبار می کند.

زمستان ٩٧

*”آپاراتوس”  اصطلاحی گسترده تر از صرفا تصاویری است که در رسانه های عمومی به نمایش در می آیند. کتاب آپاراتوس نوشته ی جورجیو آگامبن که به فارسی هم ترجمه شده است بهترین منبع در دسترس است.