امروز صبح آشنایی به من تلفن زد تا از دردی بگوید. مادر با فرزندی چهار، پنج ساله، انسانی زحمتکش که در کنار کار نیمه وقتی که دارد به کار تمام وقت مشاورۀ املاک نیز مشغول است تا مبادا زندگی اقتصادی خانواده اش دستخوش ناملایمات بازار کار گردد.
او می گفت که به مدت سه ماه با خانواده ای هموطن برای خرید خانه ی دلخواهشان همکاری می کرده؛ در این مدت، در هر هفته دو روز و در هر روز چندین خانه را به آنها نشان داده است که جمعاً بیش از هفتاد خانه می شود. و در دو نوبت روی خانه هایی که پسندیده اند پیشنهاد خرید گذاشته اند و حتا در یک مورد خریده اند و فردایش پس داده اند. می گفت که مشتری هایش روزهای اول منطقه و شهر را نمی شناختند و مارکهام و شهر وان و ریچموندهیل را با کمک او شناخته اند. و این که از خانه های هشتصد هزار دلاری شروع کردند تا به پانصدهزار دلاری رسیدند. می گفت آخرین بار همین سه شنبه با هم چند خانه را دیده اند و امروز که جمعه است ایمیلی از آنها (مادر و پسری تحصیل کرده هستند) دریافت کرده است که: “ما دیشب خانه مان را خریدیم، ممنون از زحمات شما”.
با درد از من می پرسید که در پاسخ چه بگویم. بعد از کمی اندیشه گفتم چیزی نگو، که هیچ کلامی نمی تواند پاسخی مناسب به این بی انصافی عظیم باشد. به راستی، به انسانی که در استفاده از زحمت انسانی دیگر تزویر می کند چه می شود گفت؟
اگر این مشتری محترم معتقد است که این حق اوست که با هر کس دلش می خواهد کار کند، من قبول می کنم، اما فوراً می پرسم آیا این نیز حق کسی که به شما خدمات می رساند نیست که از همان ابتدا بداند که شما هیچ وفاداری ای به او ندارید؟ فکر نمی کنید که وقت، عمر و انرژی آن شخص، اگر نه برای شما، برای خودش و اطرافیانش بسیار با ارزش باشد؟ و در این مورد خاص، زمان هایی را که مشاور املاک شما از حق فرزند خردسال و مادر بیمارش دریغ کرده تا به شما سرویس بدهد، چگونه ارزش گذاری می کنید؟
چرا به او نگفتید که از کارش راضی نیستید و می خواهید با شخص دیگری کار کنید؟ و اگر راضی بودید، چرا مزد زحمتش را این گونه دادید؟ چرا به محض این که با شخص دیگری شروع به کار کردید به این مادر زحمتکش نگفتید تا تکلیف بقیه اوقات خودش را بداند؟ چرا تا آخرین روز و لحظه او را استثمار کردید؟
آیا به این فکر کرده اید که اگر در هر سال دو یا سه مشتری مثل شما نصیب این انسان زحمتکش بشود، هزینه زندگیش را چگونه باید تأمین کند؟
مطمئن باشید که حتا اگر خانه ای را که خریده اید او به شما نشان نداده باشد، بخش بزرگی از تصمیم و انتخاب شما از دانش و تجربه ای حاصل شده که نتیجۀ زحمت سه ماهۀ این انسانی ست که ناعادلانه از هر دستمزدی بی نصیب مانده است. تأسف وقتی بیشتر می شود که می شنوید عاملان این تزویر از قشر تحصیل کرده و قاعدتاً آداب دان هستند! در ایمیل خود نوشته اند: “ما دیشب خانه مان را خریدیم، ممنون از زحمات شما”
آیا شما هیچ نشانی از شرم و تأسف در این جمله می بینید؟
می گویند “شرم” شریانی ست که “قلب اخلاق” را تپنده نگاه می دارد؛ پس “مرگ اخلاق” می تواند وقتی باشد که انسان ها از کار ناپسند خود احساس شرم نکنند.
متأسفانه این پدیده ی سوءاستفاده از کار و تخصص و تجربه ی دیگران برای پیشبرد منافع شخصی مدت هاست که دامنگیر جامعه ی ایرانی ما در تورنتو شده است و متأسفانه در اکثر مواقع بیشترین صدمه ی این بی انصافی ها متوجه قشر زحمتکش، کمرو، صادق و معمولاً کم درآمدتر این صنف ها می شود.
و شاید جا می داشت که از مدتها قبل به این پدیده ی سوءاستفاده پرداخته می شد؛ نه تنها در حد یک مطلب در یک نشریه، بلکه به صورت دخالت فراگیر جامعه شناسان، روانشناسان و سایر اندیشمندان صاحبنظر و دلسوز. اگر به سلامت اخلاق جامعه ی خود علاقمندیم، باید زشتی این پدیده را فریاد بزنیم و از همه بخواهیم که با آن به مقابله برخیزند.
سیامک . د