قبل از آنکه نمایندگان، رئیس جمهور را در مجلس سئوال پیچ کنند، محمود آقا دوباره سخنرانی کرد. رفته بود کرج هواخوری، چشمش افتاد به یک میکروفن و یک مشت آدم، به بادی گاردهاش گفت شماها همینجا وایسین و هوای من را داشته باشین، من برم پشت بلندگو، بیکاری را ریشه کن کنم و برگردم!

سخنرانی این بار آقای احمدی نژاد در استان البرز، نه تنها بی نمک نبود، که یک کمی  شور و به قول بعضی ها پرشور بود.

احمدی نژاد

ایشان به تصور اینکه نمایندگان مجلس قصد دارند هفته آینده از ایشان بپرسند در مملکتی که هرکس برای خودش یک سازی می زند چطور می شود سالی ۲.۵ میلیون شغل جدید ایجاد کرد فرمودند گرچه خیلی ها شک دارند، اما اگر بگذارند، می شود بیکاری را در یک مدت کوتاه ریشه کن کرد.

ایشان اضافه کردند: رئیس اداره کار و تعاون استان البرز گفته است این استان دارای مقام نخست بیکاری درکشور است به طوری که از۱۰۰ نفر در این استان ۴۴.۹ نفر بیکار هستند.

من به او گفتم یک دقیقه وقت صرف کن، جای عدد ۹ را با ۴۴ عوض کن تا از هر صد نفر، نه نفر و خرده ای بیکار باشند. خرده هایش را هم من موقع جمع و تفریق، یک کاریش می کنم. این کار هم ثواب دارد، هم بیکاران از اینکه شب عیدی صاحب کار شده اند! ما را دعا خواهند کرد، ولی طرف قبول نمی کند و می گوید زشت است، مردم می فهمند.

آخر تولید کارکجایش زشت است؟! اصلا مردم باید بفهمند که ما بیکاری را ریشه کن کرده ایم یا نه؟

آقای احمدی نژاد اضافه کرد همانطوری که گفته ام، می شود در هر سال ۲.۵ میلیون شغل جدید ایجاد کرد ولی خیلی ها می گویند نمی شود. آخر چرا نمی شود؟ حتی می شود ۵ میلیون شغل جدید ایجاد کرد، کی به کیه؟ توی این شلوغی شب عید و چهارشنبه سوری که کسی نمی تواند برود و بیکارها را بشمرد. اصلا مگر بیکارها سینه کش دیوار نشسته اند که یکنفر برود و تعداد آنها را کنترل کند؟

خبرنگار ما که دلش می خواست جلو جلو بداند روز چهارشنبه نمایندگان مجلس از رئیس جمهور چه سئوالی خواهند کرد، به تعدادی از آنها تلفن کرد.

یکی از آنها ضمن آنکه خود را آقای ناشناس معرفی کرد و با وجود این خبرنگار ما را قسم داد اسم او را ننویسد، گفت آقای احمدی نژاد تصور می کند ما می خواهیم در مورد بودجه و واریزنشدن پولها به صندوق دولت و تخلفات دیگر از او سئوال کنیم که از جواب دادن طفره می رود. در حالی که ما اصولا اجازه نداریم در چنین مواردی دخالت کنیم. ما می خواهیم خیلی ساده به ایشان بگوئیم جنابعالی مثلا رئیس جمهور این مملکت هستید. چرا اینقدر به دماغتان  ور میروید؟ همین!

 

مشت محکم خاتمی، دهان استکبار را خونین کرد!

 

همانطوری که می دانید، محمد خاتمی، پرزیدنت اسبق ایران، در حالی که با یک دست عبای شکلاتی اش را نگاه داشته بود که زیردست و پایش گیر نکند، شوخی شوخی و خنده خنده در انتخاباتی که خیلی ها تحریمش کرده بودند شرکت کرد و رای خود را به صندوق انداخت.

خاتمی در مورد شرکت در انتخابات، به منتقدانش گفت به عنوان یک اصلاح طلب نخواستم دریچه اصلاحات بسته شود و رفتم رای دادم.

وی بعد از این اظهارنظر جدی خبرنگار ما را به کناری کشید و گفت می دانی که من این حرف را به خاطر دل خوش کنک طرفدارانم زده ام. واقعیت این است که شرایط برای رای دادن بسیار مناسب بود و حیف بود آدم رای ندهد.

خطر رای گرفتگی

درآمریکا و اروپا موقع انتخابات، کوفت هم به مردم نمی دهند و با وجود این مردم می روند و رای می دهند، آنوقت در مملکت ما برای رای دادن اینهمه محبت می کنند باز هم نرویم رای بدهیم؟ 

مگر آدم ارث پدرش را از دولت طلبکار است؟ به خاطر یک رای ناقابل، ساندیس و کیک و شکلات و ساندویچ می دهند و هزارجور هم عزت و احترام به آدم می گذارند. بی انصافی و ناشکری نیست اگر آدم نرود و رای ندهد؟

خبرنگار ما دستی به محاسن اصلاح شده اش کشید و جواب داد ولی قربان شما قبل از انتخابات حرف دیگری زده بودید….؟

ایشان حرف خبرنگار ما را قطع فرمودند و گفتند من در مورد انتخابات صد جور حرف زده ام که هرکس هر جورش را می پسندد انتخاب کند. منظور تو کدام یکی از حرفهایم است؟

اگر منظورت چیزهایی است که در مورد تحریم انتخابات گفته بودم باید بگویم من نگفتم انتخابات را تحریم می کنم. گفتم شرکت نکردن در انتخابات حرام است و منظورم این بود که اگر کسی از اینهمه امکانات استفاده نکند و رای ندهد، مرتکب فعل حرام شده. حتی مثال زدم وگفتم  رای ندادن در این انتخابات درست مثل این است که آدم ببیند دلار۱۹۰۰ تومنی شده ۷ تومن و نخرد!

خبرنگار ما جواب داد درست می فرمائی . حرام وتحریم هردو ازیک ریشه اند. حالا که اینطوراست بفرمائید انتخابات بنظرتان چطوربرگزارشد؟

ایشان پاسخ داند مختصرومفید بگویم : عالی ، خوب ، پرشور.

خبرنگار ما گفت ولی منتقدان می گویند پرشورکه نبوده هیچ، بسیاری از حوزه های رای گیری خلوت بوده و در برخی از حوزه ها حتی  یکنفر  هم رای نداده.

خاتمی پاسخ داد بله خلوت بوده اما حوزه ها را مخصوصاً خلوت نگاه داشته بودند که مردم بتوانند راحت  بنشینند و از بین سه هزار و ششصد تا کاندیدا چند تا از رسیده هایش را سوا کنند. اگر اجازه می دادند حوزه ها شلوغ شود، مردم چطور می توانستند توی اون شلوغی نماینده های بدرد بخور را پیدا کنند؟ در یک نانوائی سنگکی که صد نفر از سر وکول هم بالا می روند، چطور می شود از میان نان های خمیر و سوخته، نان برشته کنجدی سوا کنی؟

آقای خاتمی ضمن اینکه انگشت های ورم کرده اش را به خبرنگار ما نشان می داد گفت دستم درد نکند که با شرکت در انتخابات، دوباره مشت محکمی به دهان استکبار جهانی زدم و دهانش را خونین و مالین کردم. حقش بود!

 

آموزش شوهرداری وسیله طلبه ها

 خانم های ایرانی قبل از آنکه شهرزاد نیوزگزارش کند که: “بیش از ده هزار زن تهرانی از آموزش رایگان شوهرداری برخوردار شدند”، خیال می کردند شوهرداری کاریست ساده در حد آب خوردن. یک کاسه آبگوشت می گذاری سرسفره و میگی حاج آقا بفرمائید، تمام شد. در حالی که شوهرداری هزارجور رمز و راز دارد و چه کسی بهتر از طلاب زن که  سالها منتظر نشسته اند و به شوهر فکر کرده اند، می توانند به همجنسان خودشان شوهرداری را آموزش بدهند؟

به همین دلیل، و همانطوری که در اینجا می خوانید

برای این کار طرحی آغاز شده که اسمش “طرح ملی رحمت” است. شاید به این دلیل که بعدها آقایان بگویند خدا پدر و مادر باعث و بانی این طرح  را رحمت کند که چنین زنی را تربیت کرد و تحویل من داد!

تبلیغ برای کلاس های آموزش قبل از ازدواج

فرهنگ سرای خانواده نیز برای آنکه روز زن باشکوه تر برگزارشود، از مدتها قبل کلاس هائی برای آموزش قبل از ازدواج راه اندازی کرده که مهمترین قسمت آن توزیع سئوالات هنگام خواستگاری است.

 

می دانید که سئوالات هنگام خواستگاری، از سئوالات کنکور سخت تر است و بسیاری از جوانان هنگام خواستگاری دچار چنان استرسی می شوند که کارشان به بیمارستان می کشد.

جوان هایی که به خواستگاری می روند دائم این سئوال در ذهن شان زیر و رو می شود که خدایا مثل آقای احمدی نژاد راستش را بگم ؟! یا هرچی پرسیدند دروغکی یک چیزی سرهم کنم و جواب بدم؟ 

اگر بابای دختره پرسید درآمدت چقدره چی بگم؟ بگم ماهی دو میلیون خوبه؟ راضی میشه؟ با دو میلیون میشه توی تهران یک زندگی راحت داشت؟ اگر پرسیدند ماشین داری یانه چی؟ الکی بگم آره؟ بعد نمیگن پاشو بریم تا شمرون یک دوری بزنیم و توی راه صحبت کنیم؟

اگر پرسیدند خواهر و مادر داری یا نه و با آنها یکجا زندگی می کنی چی؟ چه جوابی بدهم که نه سیخ بسوزه نه کباب؟

پاسخ های این سئوال ها درکلاس های آموزش قبل از ازدوج به پسران جوان یاد داده می شود: هرچی پرسیدند بگو دارم، غیر از خواهرو مادر!

به دخترها نیز می گویند به خواستگارت بگو من هیچ توقعی ازت  ندارم. خطبه عقد که خوانده شد، پدر و مادرت را می فرستیم کربلا که همانجا مجاور بشن و دعامون کنن. خودمون هم سوار ماشینت می شیم و می ریم توی ویلای شمالت و مدتی را خوش می گذرانیم!

هروقت هم که دکوراسیون خانه جدیدت آماده شد، برمی گردیم سرخونه و زندگی مون. ماشین جدید خریدن را هم می گذاریم برای برگشتن و سر فرصت. توی این هیرو ویر و عجله ای که برای رسیدن به شمال داریم، صحیح نیست وقتمون را تلف کنیم . تازه وقتی برگردیم می تونیم ماشین مدل بالاتری را بخریم!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.