چنته۶

 اگر اهل سر زدن به سایت های کامپیوتری و جستجوی اطلاعات راجع به خبر یا موردی در دنیای اینترنت باشید توجه کرده اید که هر بار همراه موردی که دنبال می کرده اید تعدادی لینک و اطلاعات دیگر هم نصیب تان شده است. این اطلاعات لزوماً ربطی به مورد مربوطه ندارد، بلکه این سیستم کامپیوتری است که هر چه را در ارتباط با آن مورد تشخیص بدهد همراه می کند. مثلاً دوستی که اسمش حسین است و گیتار فلامینکو می نوازد می گفت اگر اسم و آدرسش را در اینترنت جستجو کنید، به همراه ویدیو کلیپ قطعه ای که اجرا کرده است، ویدیوهای تعدادی رقص های فلامینکو و سمفونی ای از امین الله حسین و تعلیم نواختن گیتار را همراه با صحنه ی اعدام صدام حسین دریافت خواهیدکرد!

جانم برایتان بگوید که این ایرادی است که همسر و دوستانم بر من نیز وارد می دانند که هر چه را شبیه یا نزدیک به مطلب و موردی که قصد اشاره به آن دارم تشخیص می دهم، اینترنت وار همه را وارد بحث می کنم آنچنان که گاهی نه تنها شنونده یا خواننده بلکه خودم هم فراموش می کنم سررشتۀ مطلب کجا بوده است.

تصاویری از تقویم زنان برهنه

دوستی دارم که از او بسیار آموخته ام و گاه که برای طرح مطلبی دست به قلم می برم نظرهای او برایم بسیار مورد استفاده و مغتنم است. وقتی موردی که در این شماره چنته قصد اشاره به آن را داشتم با او در میان گذاشتم، نه شیوه ی طرح و پردازش موضوع، که کلاً طرح موضوع را نپسندید. نخست پذیرفتم، اما دیدم بازگویی مطالب حاشیه ای و حکایت هایی که در ارتباط با آن مورد کنار هم چیده بودم، حتی اگر طاقت بیاورم و اشاره ی گذرایی هم شده به آن مورد نکنم، خودش مقوله ای است و برای گنجاندن در چنته ی این شماره کافی است. گیرم برای کمک به خواننده در درک ضبط و ربط مقوله ها و حکایت ها به یکدیگر، بشود اضافه کرد که صحبت از درجه ی اشباع، گذشتن از حد اشباع و خلاصه چیزی در این حال و هوای معنایی است. وقتی این معنا و به اصطلاح “تاپیک” را در ذهنی که کارکرد اینترنتی دارد وارد کنید تعجب نکنید اگر از دوستی خاله خرسه تا ارائه منحط در هنر و ادبیات تا تخمه ی افتابگردان تحویلتان بدهد!

به عبارت دیگر، خاله خرسه ی معروف لزوماً سوءنظری به صاحب اش نداشته جز این که طفلک درجه تحمل درد و آسیب پذیری او را که برای خودش خوابیده بوده و شاید خواب های خوشی هم می دیده، نمی دانسته… یا ما ایرانی ها که مهمان بیچاره را با تعارفات چپ و راست و دقیقه به دقیقه ی خود کلافه که سهل است، از سرزدن به خودمان پشیمان می کنیم هم، نظر سوئی نداریم هیچ، نظر لطف هم به مهمان مان داریم. یا مثلاً کسی را در نظر بگیرید که با دوستش برای دیدن فیلمی، جلوی سینما قرار گذاشته. دوست اما به دلایلی زودتر به محل رسیده و در صف ایستاده و زحمت تهیۀ بلیت را کشیده است. طرف که به محل می رسد و می بیند کار از کار گذشته و دوست زحمت پرداخت وجه و تهیه بلیت را کشیده است غیب اش می زند… دقایقی بعد آن دو در حالی که دوست، پاکتی حاوی هشت کیلو تخمه آفتابگردان در دست دارد وارد سینما می شوند (بلیت سینما دانه ای هشت تومان و تخمه کیلویی ۲ تومان؛ قیمت ها مربوط به آن وقت هاست…) دنباله ی این رشته را می توان یک جاهایی در هنر و ادبیات هم سراغ گرفت. مثلاً نجف دریابندری در تعریف اش از هنر یا ادبیات “منحط”، فرآیندی شبیه به درجه اشباع یا گذشتن از حد و درجه ی اشباع را به شفافیت بیان می کند*؛ “… ما قدیم یک نوع نقاشی داشتیم که به آن می گفتند نقاشی زیرلاک… [یا]… نقاشی روی قلمدان که حالا دیگر ورافتاده. این نقاشی را آدم قرار است از فاصله یک وجبی یا دو وجبی مثلاً ببیند… ولی در زمان قاجاریه رسم شد که صندوق رخت و تختخواب و حتی دیوارها و سقف اتاق را با همین نقاشی زیر لاک و گل و بته بپوشانند! در موزه ی هنرهای برلن شرقی یک چنین اتاق قاجاری هست؛ یک اتاق کامل که در و دیوار و سقف اش پوشیده از گل و بته ی ریز است. خوب، طبعاً وقتی آدم به سقف این اتاق نگاه می کند چیزی نمی بیند بجز ترکیب کثیفی از رنگ های قهوه ای و سبز و قرمز. حالا چه پدری از نقاش درآمده تا این ها را کشیده، خدا می داند. من بیش از چند دقیقه نتوانستم توی آن اتاق بمانم و خودم را بیرون انداختم. چون شدیداً به هوای تازه احتیاج داشتم. این اتاق قاجاری، یک نمونه از هنر منحط است، یک نمونه از ارزش منحط…”

باز جانم برایتان بگوید که پس از اعتراض نمادین عالیه المهدی دختر بیست ساله ی وبلاگ نویس مصری در اعتراض به کوته بینی های سنتی و مذهبی در کشورش، هنرمند و هنرپیشه ی هموطنمان گلشیفته فراهانی نیز در اعتراض نمادین خود با انتشار عکس برهنه ی خویش زن ستیزی و قوانین ضد زن در کشورمان را به چالش کشید و اذهان عمومی را، به عنوان یک هنرمند و هنرپیشه ی مطرح در عالم سینما، به آن چه در کشورش می گذرد معطوف ساخت. پس از این دو اعتراض نمادین، اما اعتراض نمادین از این دست، پشت اعتراض نمادین است که در سایت ها و رسانه های جمعی شاهدیم. از انتشار عکس های برهنه بانوان و آقایان هموطن تا راهپیمایی های برهنه در خیابان همراه با عکس های سران جمهوری اسلامی در جلو و عقب! راهپیمایان… تا این آخری (شاید باز هم هست و بنده بی خبرم) انتشار تقویمی متشکل از عکس برهنه ی خانمی هموطن از رده های بالای یک حزب سیاسی اپوزیسیون خارج کشور همراه با عکس های برهنه ی یازده بانوی فعال سیاسی یا هوادار فعالان سیاسی و اجتماعی ایرانی و خارجی در سایت شخصی این خانم.

فکر می کنید آن دوست، موفق به شکستن چند کیلو تخمه آفتابگردان در عرض دو ساعت نمایش فیلم شده باشد؟!

زیرنویس:

* از مصاحبه با نجف دریابندری در مجله ی آدینه در ارتباط با ادبیات معاصر ایران.