شماره ۱۲۱۳ ـ پنجشنبه ۲۲ ژانویه ۲۰۰۹
آقا اجازه!
اسکندر مقدونى تختجمشید را به آتش کشید
بعد آتش راه افتاد آمد لُردگان
آمد خانمیرزا، آمد سفیلان
آمد که ما از سرما نمیریم
اما… ما مُردیم آقا.
آقا اجازه!
سردار قادسیه ایوانِ مدائن را به آتش کشید
بعد آتش راه افتاد آمد سمتِ ایلِ ما
ما سردمان بود آقا
ترکههاى پُرشکوفهى بادام
بوى الفباى آتش مىداد
ما آتش گرفتیم آقا
بعد مادرانْمان آمدند
خاکسترِ ما را برداشتند بردند بالاىِ کوه
و رو به پروردگارِ عالم شیون کردند:
در سرزمینِ ما عین و الف یکىست
فقط بگو خودِ عدالت کجاست؟
آقا اجازه!
تیمور لنگ سرِ راهِ خود به بغداد
به سفیلانِ ما هم آمد
آمد همهى ما را به جُرمِ تَبانى با برف
آتش زد
دستهایش را گرم کرد وُ
در حاشیهى خاطراتاش نوشت:
نفت بشکهاى پنجاه دلار
کوکاکولا بشکهاى دویست…؟
این اصلا عادلانه نیست!
آقا اجازه!
تموچین تکلیف همه را
با شعلههاى شیونِ ما روشن کرد
بعد آمد بالاى سرمان گفت:
از روى کتاب یاساىِ من هزار بار جریمه بنویسید.
و حالا ما هزار سال تمام است که هى مىنویسیم وُ
این مشقِ مرگ را پایانى نیست!
آقا اجازه!
اى کاش هرگز نفت را به رایگان
درِ خانهى ما نمىآوردند
که این همه حالا شرمندهى آقایان نباشیم
واقعا بعضىها خودشان خجالت نمىکشند؟
به یاد ۱۳ کودک سفیلانى که در آتش سوزى مدرسه روستاى سفیلان جان پاکشان را فدا کردند
انجمن حمایت از حقوق کودکان
http://www.irsprc.org