شهروند ۱۱۸۳
پیش درآمد:
می گوید: عادت کرده ایم جانم، عادت کرده ایم، میگویم: آخراین چه عادت کردنی است که دارد بنیان همه ارزشهای انسانی و فرهنگی مان را به باد میدهد. می گوید: عادت است دیگر، آدمیزاد به هرآنچه که تکرار شود در زندگیش، چه خوب و چه بد، خو میگیرد و تا میاید به خودش بجنبد، می بیند که افتاده است در چرخه عادت به آن. می گویم: آخر، این چه عذری است که می آورید. بالاخره آدمی گفتند، اندیشه و تفکری گفتند، و از همه مهمتر، حمیت و غیرتی گفتند. می گوید: عادت به خوره میماند، اول که از راه می رسد، مثل رفیقی قدیمی در گوشه ای از وجودت آرام می گیرد و وقتی خوب جاگیر شد، آنوقت با سرعتی غریب در همه جان و جهانت، پخش می شود و تا می آیی ببینی که چه خبر است، نفس به نفست داده است و خلاص. می گویم: حرفها می زنید شما، آخر مگر می شود آدمی دل ببندد به عادتی که هر روز وادارش کند چشم ببندد به نکبتی که تا نوک دماغش بالا آمده است. مگر می شود آدم عادت کند به دق مرگ شدن همسایه اش، مگر می شود ….. حرفم را قطع می کند و می گوید: چرا نمی شود، اتفاقاً خیلی هم شدنی است، فقط کافی است که به ندیدن، به نشنیدن، عادت کنی. اصلاً از این هم ساده تر است، همینقدر که عادت کنی، تنها به حفظ منافع خودت و فقط خودت، کارت به همانجایی می رسد که، امروز کار بسیاری از ما به آنجا کشیده است. با دلخوری می پرسم: به کجا کشیده است؟ می گوید: به آنجا که، عادت کرده ایم شهروند جمهوری اسلامی، یعنی همان سلاخ خانه ای که در آن ضحاک مار به دوش هم، می تواند عبای مظلومیت بردوش اندازد و مقرب درگاه شود، باشیم و دم نزنیم، در نتیجه با همه آنکه می دانیم، انسانیم و صاحب کرامت و منزلت، اما بنا بر عادتی که در زیر سایه ی این حکومت عدل پرور بدان خو کرده ایم، چشم می بندیم به مرگ دختر دانشجویی که همین دیروز به حراست دانشگاه آزاد لاهیجان احضارش میکنند و ساعتی بعد که خلاص می شود، خود را از طبقه پنجم همان ساختمان به زیر می افکند، تا خلاص شود از بار سنگین تحقیر و توهینی که در آن دهلیز تاریک و نمور، بر او رفته است. و اینکه صدای التماسهایش را، حتی خدای رحمان و رحیم نیز نشنیده است، و شگفتا که برای بسیاری مان، خواندن و شنیدن این خبرو صدها خبر چون این، تنها عادت سرتکان دادن و لب به دندان گزیدن را، به یادمان می آورد و دیگر هیچ. می گویم: قرار بود، عادت تلخ شدن، مختص من باشد. می گوید: عادت است دیگر، آدمیزاد زود عادت میکند.
خبر اول:
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی، در دیدار با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، از شکست طرح ربودن خود، توسط آمریکاییها در جریان سفر سه ماه پیش خود به کشور عراق، خبر داد. (نقل از خبرگزاری مهر)
نتیجه گیری تبلیغاتی: گوبلز وزیر کابینه هیتلر می گفت: دروغ هرچه بزرگتر باشد، باورکردنش آسانتر است. احمدی نژاد اما می گوید: باور کردن دروغ، اساساً ربطی به بزرگ و کوچک بودنش ندارد، هرچه راوی دروغگو، پرروتر باشد، مردم زودتر حرفش را باور می کنند، بخصوص زمانی که، راوی خبر، تحت مدیریت امام زمان، در حال دروغ گفتن باشد.
نتیجه گیری نجومی: یکی از دانشمندان نجوم گفته است: آفریدگار عالم، همزمان با برنامه ریزی برای وقوع انفجار بزرگ در عالم هستی، مسیر تکامل انسان را در یک بسته بزرگ طراحی نموده و آن را به کهکشان سپرده است، ما البته کاری به درست و غلط بودن این فرضیه نداریم، اما یکی از نجوم شناسان از داخل ایران، در همین رابطه اظهار داشته است: این بسته در سرراه خود به زمین، با یکی از اجرام بسیار بزرگ آسمانی تصادم نمود، و این امر، باعث صدمه ی شدید، در یکی از گوشه های این بسته گردید، و از شانس بد ملت همیشه در صحنه ایران، این قسمت معیوب از بسته تکاملی انسان، سی سال پیش در مملکت امام زمان گشوده شد. در نتیجه از آن روز تا به حال هرچه که از این نظام مقدس تراوش نموده، به نوعی ناقص و معیوب بوده است، و صد البته که هر سیستمی ولو از پایه خراب، بالاخره یک ابرتولید معیوب ویژه خواهد داشت، که شوربختانه طرح ربودن جناب دکتر احمدی نژاد، ناکام ماند، تا برطبق همان ضرب المثل معروف، این مال بد، بیخ ریش صاحبش، یعنی ام القرای اسلام، باقی بماند.
خبر دوم:
علی ذبیحی، مشاور محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی، در سخنانی اعلام کرد: دشمنان اسلام، یعنی قدرتهای بزرگ، می خواستند، رئیس جمهور محبوب کشورمان را در زمان برگزاری اجلاس فائو در کشور ایتالیا، ترور نمایند.(نقل از خبرگزاری فارس)
نتیجه گیری انسانی: آقا جان، شما را به خدا اینقدر با عواطف و احساسات انسانی ملت ایران بازی نکنید، آخر مگر خدای نخواسته مرض دارید، که دم به ساعت، مژده ی ربودن و ترور رئیس جمهور منتخب حزب پادگانی را، به اطلاع ملت شهیدپرور می رسانید، و بعد از مشاهده ی آثار شعف و شادمانی در ماتمکده های مردم، به فوریت عدم موفقیت طرحهای مذکور را در بوق می کنید. آخر این که اعلام آمار گرانی سرسام آور و تورم شدید، نیست که ملت همیشه در صحنه با هر بدبختی که شده، آن را قورت بدهند و صدای شان درنیاید. شاید هم فکر کرده اید، این خبر از آن دسته خبرهای پیش پا افتاده است، که امثال آقای عباس پالیزدار، زحمت افشای آن را می کشند و یک قلم از بالا و پایین همه عناصر حکومت عدل اسلام را، با سند و مدرک، دزد و فاسد و کلاهبردار اعلام میکنند، و این ملت نجیب، همچنان نان و ماستشان را می خورند. نکنید آقاجان! اینجور با اعصاب مردم بازی نکنید! حداقل اگر هم می خواهید خبری را در باب ربودن و یا ترور نورچشم مقام عظمای ولایت در جامعه منتشر کنید، اول آخرش را اعلام کنید، تا مردم بی خودی قند توی دلشان آب نشود.
نتیجه گیری سیاسی: از قدیم گفته اند که سیاست پدر و مادر ندارد، اما هرگز نگفته اند که سیاستمداران خدای ناکرده، بی پدر و مادرند، لیکن برطبق آخرین اخبار، سیاست بازان نظام اسلامی با گفتن هزاران دروغ و پشت هم اندازی، کار را به جایی رسانده اند که علمای علم سیاست در جهان، به ناچار به تمامی سیاستمداران پیر و جوان در کشورهای مختلف توصیه اکید نمایند تا در موقع هرگونه سخنرانی، گواهی ولادت خود را به همراه اسم و فامیل دقیق والدین شان، در اختیار داشته باشند، تا مبادا خدای ناکرده مردم، آنان را با سیاست بازان نظام مقدس جمهوری اسلامی، اشتباه بگیرند.
ختم کلام: می گویند، یک مارمولک که زیر آفتاب لم داده بود، وقتی دید رهگذری به او خیره شده است، با اوقات تلخی فریاد زد، چیه عمو، مگه تا به حال سوسمار ندیدی؟