نقش خانواده و سیستم آموزشی در موفقیت فرزندان
موضوع آموزش و تحصیلات از اولویت های خانواده های ایرانی ست. بسیاری از آنها با هدف فراهم آوردن امکانات تحصیلی بهتر برای فرزندانشان از خانه و سرزمینشان مهاجرت کرده اند، اما آیا در این راه موفق شده اند و آیا فرزندانشان توانسته اند توقعات آنان را برآورده کنند؟
امکانات و موانع بر سر راه رسیدن به هدف یعنی آموزش بهتر در کشور میزبان چیست؟ برای یافتن پاسخ، و به مناسبت بازگشایی مدارس و دانشگاه ها، هفتمین میزگرد شهروند را به موضوع آموزش و پرورش اختصاص دادیم. در این میزگرد، خانم ها نسرین جوانفر، نسترن ادیب راد و هما ارجمند شرکت داشتند که هر یک در زمینه ی آموزش و پرورش تخصص های متفاوتی دارند و اطلاعاتی در اختیارتان قرار می دهند.
معرفی شرکت کنندگان در میزگرد را به خودشان واگذار می کنیم:
نسرین جوانفر ـ مشاور آموزشی و تحصیلی مدارس منطقه ی یورک بودم و متأسفانه جون ۲۰۱۲ به خاطر تغییراتی که در سیاست های آموزش و پرورش به وجود آمده، کارم را از دست دادم.
نسترن ادیب راد ـ دکترای مشاوره و روان درمانی دارم و مهمترین بخش مشاوره، مشاوره ی تحصیلی برای دانش آموزان و دانشجویان است و سالهاست که با خانواده ها و بچه ها چه در ایران و چه در کانادا کار کرده و می کنم. بسیاری از مشکلات خانواده ناشی از مسائل تحصیلی بچه هاست، و مسائل تحصیلی بچه ها می تواند بسیاری از مشکلات را برای خانواده به وجود بیاورد. خوشحالم که این میزگرد را برگزار کردید چرا که آگاهی از مسائل می تواند کمک کند تا از مشکلات پیشگیری شود.
هما ارجمند ـ کار من حدود هجده سال است در رابطه با حقوق زنان تحت خشونت است و با کودکانی که مورد آزار روحی و روانی و جسمی قرار گرفته اند. جدا از آن من مسئول کمپین بین المللی علیه دادگاه های اسلامی در کانادا بودم که موفق شدیم آن را عقب برانیم. به اضافه مسئول کمپین بین المللی بستن سفارتخانه ها، و کمپین علیه چندهمسری، و کمپین علیه قتل های ناموسی و کمپین علیه خواستگاری. و علت این که این درگیر این کمپین ها هستم این است که مستقیما با زنان و کودکانی که مورد خشونت قرار گرفته اند، ارتباط دارد. کار آموزش عمومی هم انجام می دهم و به مدارس مختلف می روم و درباره ی قوانین اینجا و حقوق جهانشمول زن و کودک آن ها را آگاه می کنم.
شرایط و قوانین مدرسه در کانادا
نسرین جوانفر ـ در مورد شرایط و قوانین مدرسه در کانادا آنچه که می توانم بگویم این است که طبیعتا یکی از اهداف زن و شوهری که صاحب بچه می شوند، در طی بزرگ کردن او اطمینان حاصل کردن از تحصیل بچه است. بخصوص در قرن بیست و
یکم و بخصوص با توجه به فرهنگ ما که خوشبختانه تحصیلات و مشخصا تحصیلات عالیه نقش خاصی در شکل گیری شخصیت و ارزش های اجتماعی خانواده پیدا می کند. یعنی ما همه می دانیم اگر بخواهیم به خانواده ای خیلی احترام بگذاریم، می گوییم همه بچه هاش دکترند یا مهندسند، … در واقع داشتن مدرک تحصیلی به عنوان برچسبی برای نشان دادن ارزش های خانوادگی آن شخص در آن حدی قرار می گیرد که وقتی بچه های نوجوان میان پیش من و می پرسند به نظر شما چی در دانشگاه بخونم، اولین سئوالم این است که برای خواستگاری می خواهی یا برای زندگی، چون به نظر من واقعا دو چیز مختلف است. گاهی تحصیلات به عنوان بخشی از زندگی که به شما لذت می دهد، و برای ارضای نیازهای روحی، معنوی و اجتماعی شخص باید باشد، درنظر گرفته نمی شود. تحصیلات در بیشتر خانواده ها ـ نه تنها خانواده های ایرانی بلکه بیشتر خانواده های مهاجر ـ یا وسیله ای ست برای درآمد بالاتر، یا وسیله ای ست برای گرفتن عنوان های آنچنانی برای باز کردن درهای موفقیت.
نسترن ادیب راد ـ در تائید صحبت خانم جوانفر، مشکلی که من با مراجعانم با آن روبرو هستم بویژه دانشجویان، این است که دانشجویان با مشکل استرس و وسواس و افسردگی می آیند برای مشاوره، وقتی من بررسی می کنم می بینم بزرگترین مشکل این است فشاری ست که خانواده ها روی بچه ها می آورند. بیشتر خانواده های ایرانی می گویند ما به خاطر تحصیل بچه هایمان مهاجرت کردیم و در ذهنشان هم جا افتاده که درکشورهایی مثل کانادا و آمریکا دانشگاه کنکور ندارد پس بچه ی من با هر سطح علاقه و استعدادی می تواند پزشک یا مهندس یا وکیل شود. بنابراین بچه ها را می آورند اینجا و بدون شناخت کافی از سیستم آموزشی دبیرستان و دانشگاه اینجا، به زور و به هر ترتیبی برایشان کردیت فراهم می کنند و اینها را می فرستند دانشگاه در همین رشته ها. بعد از مدتی ما می بینیم که این بچه ها سرخورده می شوند و مشکل پیدا می کنند، و با مسائل عاطفی و روانی و حتی فیزیکی روبرو می شوند مثل مشکلات پوستی، سردرد، میگرن و … مشکلات سایکوسوماتیک.
کاری که من می کنم این است که کمک کنم بچه ها به شناختی از خودشان دست پیدا کنند. چون براساس نظریه های روانشناسی شغلی، هر انسانی برای یک شغلی آفریده شده و ما نمی توانیم چارچوبی تعیین کنیم و همه را در آن قرار دهیم. ما شش حوزه ی شغلی داریم و در فرآیند مشاوره شغلی و تحصیلی بچه ها را کمک می کنیم تا علائق و شخصیت خودشان را بشناسند. شغل ها را معرفی می کنیم و بچه ها را هدایت می کنیم تا انتخاب کنند و حتی وضعیت بازار آن شغل را هم بررسی می کنیم.
نسرین جوانفر ـ من صحبت دکتر ادیب راد را همین جا قطع می کنم تا بگم که عین صحبت های ایشان، بچه ها اینجا در کلاس دهم درسی دارند به نام Civic and Career که در بخش کریر که شناخت حرفه هاست، به بچه ها پرسشنامه ها را می دهند و کمک می کنند از روی اینترنت شخصیت خودشان را پیدا کنند و کارهایی که وجود دارد را بشناسند و به دنبال مشاغلی که دوست دارند بروند. روی دیوارهای دبیرستان ها حتی نمودارهایی نصب است که این حوزه ها و تمام کارها را به خانواده ها و بچه ها معرفی می کند. مشکل اساسی این است که بچه های ما اصلا آشنا نیستند چگونه از این سیستم استفاده کنند. در واقع بچه انتظار دارد کتابی داشته باشد که مسائل و فرمول ها را حفظ کند و برود فقط برای گذراندن دوره، نمره قبولی بگیرد و کورکورانه خودش را نزدیک کند برای ورود به دانشگاه برای رشته ی پزشکی. پس بخش اصلی مشکل فرهنگی ما که باید به پدر و مادرها یادآوری کنیم این است که توجه بکنیم که سیستم آموزشی این جا چگونه کار می کند و چگونه بچه ها را آماده می کند که به صورت انفرادی خودشان این حوزه ها را پیدا کنند و بتوانند در آینده برای این حرفه ها در دانشگاه اقدام کنند.
مسئله ی دیگری که باید بگویم، این است که سیستم ایراد دارد برای این که بچه ی کلاس دهم شانزده ساله است، اصلا پختگی ندارد که بخواهد تصمیم گیری کند.
نسترن ادیب راد ـ البته خانم جوانفر مشکلی که ما اینجا داریم خیلی از خانواده هایی که می آیند اینجا بعد از این مقطع می آیند یعنی بچه ها دیپلم گرفته اند و بچه ها این فرآیند را طی نکرده اند. با این وجود برای من جالب است که خیلی از خانواده ها را می بینم با این که سالهاست اینجا هستند و بچه شان دو ساله بوده که وارد کانادا شده اند، علیرغم این مسئله به دلیل آن تعصباتی که در ذهن ما هست و مسائل فرهنگی کلیشه ای مثل زمانی من موفقم که بچه ام دکتر باشه، بچه را زور می کنند که این رشته را بخواند. این یک مشکل فرهنگی است.
هما ارجمند ـ شما از یک دید دیگری می بینید یعنی فکر می کنید که مسائل باید بین خانواده و بچه ها حل بشود، من طور دیگری می بینم. من می بینم سیاست احترام به فرهنگ ها به اسم مولتی کالچرالیسم باعث شده که یک دیوار کاذب نامرئی بین فرهنگ های مختلف کشیده شود، که قطرش از قطر دیوار چین وسیع تر است و نفوذ از این دیوار چین کار هر کسی نیست. وقتی شما صحبت از ایزوله کردن فرهنگ “دکتر” و “مهندس” می کنید، این من را بیشتر ترغیب می کند تا در کمپین هایم بیشتر کار کنم. برای نمونه می گویم: این سیستم مولتی کالچرالیسم خانواده های ایرانی را از خانواده های روسی، هندی، پاکستانی، کانادایی و … جدا کرده. با اینکه اینجا به نظر می آید که یک مارکهام، یک می سی ساگا هست، ولی خانواده هایی اینجا زندگی می کنند، که اصلا نمی شود باور کرد. من برای اینکه مثال دقیق بدهم، مورمون ها را مثال می زنم که به کسی برنخورد. اینها صد و اندی سال است که در کانادا زندگی می کنند ولی به خاطر سیستم مولتی کالچرالیسم یک سکت تشکیل داده اند، اینها مدارس، مغازه و دکتر و مهندس خودشان را دارند. برای من ده دقیقه رانندگی بود تا به اینها برسم. شش زن از این مورمون ها از مراجعان من هستند. این شش زن جزو ۵۳ زنی هستند که زنان رهبر مورمون ها هستند. یعنی یک مرد ۵۳ زن می گیرد. برای این که بیشتر متوجه وخامت مولتی کالچرالیسم شویم و مشکل را فقط روی دوش خانواده ها نگذاریم، با صحبت با خانواده ها مشکل تا حدی برطرف می شود، ولی یک طرف مشکل اساسی هم سیستم است، سیستم را باید مجبور کرد که ادغام به وجود بیاورد.
من مثالی می آورم. در سال ۱۸۶۷ یک قانون تصویب شده در اینجا و هنوز که هنوز است بر اساس این قانون، دولت مسئولیت کودکان را گذاشت به عهده خانواده و ایالت ها و دولت مرکزی. معنی این به راحتی یعنی این که پدر و مادر مذهبی حق دارد بچه اش را روز معینی از مدرسه بکشد بیرون چون هندوست، جشن شون هست، چون بهایی ست، چون مسلمانه و عید فطرش هست. بعضی از مراسم یک روز است و بعضی یک ماه. پا از این فراتر گذاشته شد و کاتولیک ها بودجه از دولت گرفتند به طور رسمی معادل بودجه آموزش و پرورش برای مدارس دیگر. مدارس کاتولیک از کلیسا بودجه نمی گیرند و از دولت می گیرند. نتیجه ی این شده ۲۸ بورد آموزش در انتاریو برای انگلیسی و ۸ بورد برای کاتولیک. ببینید چقدر دارد بودجه صرف این دم و دستگاه بوروکراسی می شود، نتیجه اش این می شود که کسی مثل خانم جوانفر اخراج می شود چون بودجه ندارند. تمام مدارس معلم های کمکی را اخراج کردند، کتابخانه ها را به اسم این که تکنولوژی رفته بالا، دارند می بندند، چون بودجه ندارند.
من مشکل را در سیستمی می بینم که دست از مسئولیت شسته و آن را عملا بر دوش پدر و مادر گذاشته، و از طرف دیگر مذهب و فرهنگ پدر و مادر تاثیر بسیار زیادی دارد روی کودکان. همه ی فرهنگ ها که بالا نیستند، بعضی از فرهنگ ها را باید ریخت دور. بعضی از این فرهنگ ها که بچه ی ۱۱ ساله را می فرستد به کشورش تا ازدواج کند، باید جمع کرد. وقتی سیستم مولتی کالچرالیسم اجازه داده که تو فرهنگ و مذهبت را حفظ کنی و گوش به رهبر مذهبی ات بدهی و بچه را در قرن بیست و یکم بخواهی براساس آن فرهنگ، بزرگ کنی و با جامعه ادغام نشوی، خانواده ها ایزوله خواهند شد. خانواده های ایرانی که می آیند اینجا به سختی می توانند با خانواده های کانادایی رفت و آمد کنند.
نسرین جوانفر ـ البته باید کمی محتاط باشیم، برای این که همه صحبت هایی که هما می کند به جای خودش می تواند درست باشد ولی زیر لوای مولتی کالچرالیسم نیست. مسائل مربوط به مدارس عمومی و کاتولیک سوابق تاریخی در مشکلات کاتولیک ها و پروتستان ها دارد که از سال های اولیه ی ورودشان به این سرزمین شروع شده بود و الزاما تحت عنوان مولتی کالچرالیسم که بعد از “ترودو” در این مملکت پیش رفته نمی تواند وجود داشته باشد. یک سری از مسائل سکولاریسم که هما دارد به درستی به آن اشاره می کند، الزاما بخشی از مولتی کالچرالیسم کانادا نیست…
هما ارجمند ـ فقط چهار ایالت در کانادا هستند که از قانون ۱۸۶۷ استفاده کردند و مدارس کاتولیک را راه انداختند: انتاریو، ساسکاچوان، آلبرتا و نورت وست تریتوری…
نسرین جوانفر ـ منظور من این است که بخشی از آن چیزهایی که شما می گویید حاصل مولتی کالچرالیسم نیست، بلکه حاصل دموکراسی ست که در این جوامع وجود دارد. دموکراسی که به شما می گوید شما بدون نگرانی می توانی اعتقادات مذهبی ات را دنبال کنی. مشکلی که شما داری اینجا مطرح می کنی ….
هما ارجمند ـ اشتباه نشود، من با بزرگسالان کاری ندارم، من با کودکان کار دارم.
نسرین جوانفر ـ فقط مسئله ی بچه ها نیست. من در بورد یورک ریجن، آن زمان که کار می کردم، یکی از مشکلات اساسی که داشتم با همان بخشی که در واقع باید برای درگیر کردن فرهنگ های مختلف در آموزش و پرورش باشد، بود. یک بار به من گفتند در مدرسه ای که تعداد مسلمانان در آن منطقه زیاد است، مدیر مدرسه تصمیم گرفته که بازدیدی که سالیانه دارند از ارکستر سمفونیک تورنتو که بچه ها بروند و اجرای ارکستر را ببینند که از نظر من بسیار برنامه ی مثبتی بود برای آشنایی با فرهنگ والای موسیقی کلاسیک، حذف شود چون در اسلام موسیقی حرام است. این تصمیم در منطقه ایجاد بحرانی کرده بود بویژه برای کسانی که سالیان سال در آن منطقه زندگی کرده بودند و منتظر بودند تا بچه شان به این سفر مدرسه ای برود، و می گفتند این چه برنامه ای ست که راه انداخته اید. و اعتراضشان هم کاملا درست بود. آنجاست که به نظر ظاهرا مولتی کالچرالیسم چیزی می شود علیه آنچه که ما می خواهیم.
بحث من با مسئولان هیئت مدارس این بود که باور کنید من به خاطر همین ها بار سفر بستم، اگر بناست اینجا هم همین ها را به من تحمیل کنند، ترجیح می دادم کنار مادرم بنشینم و تحمل کنم تا در غربت.
هما ارجمند ـ مدافعان حقوق کودک، مسئله را فراتر از این می آورند. مدافعان حقوق کودک می گویند دولت موظف است از حقوق کودک در تمام شئون از بهداشت و تغذیه گرفته تا مسئله آموزش فرهنگ پیشرو، موسیقی و جشن و … را تأمین کند. ما این وظیفه را می گذاریم گردن دولت. این وظیفه ی دولت است که بگوید مذهبی که خانواده می خواهد به بچه یاد دهد، وظیفه ی مادر و پدر است که در خانه به او یاد دهد ولی وقتی می آید مدرسه من باید ارکستر سمفونیک ببرمش، باید به کلاس رقص، کلوب اجتماعی و غیره معرفی اش کنم. وقتی مذهب می آید درگیر می شود، دولت باید آن را به عقب بزند. این وظیفه ی مدافعان حقوق کودک است که باید بیایند جلو و بگویند کار نداریم مذهب و فرهنگ و رنگ پوست مادر و پدر چیست و از کدام کشور آمده اند، بچه که وارد کانادا شد، باید با یک سیستم آموزشی واحد روبرو شود، نه این که این ها را ایزوله کنیم و باعث خودکشی و مرگ و میرشان شویم.
نسترن ادیب راد ـ یک نکته ی مهم در رابطه با خانواده های ایرانی این است که افرادی که می خواهند مهاجرت کنند اکثرا می خواهند از چیزی فرار کنند ولی اصلا به این فکر نمی کنند که کجا می خواهند بروند و با چه می خواهند روبرو شوند. دو هدف دارند یکی این که “از این شرایط فرار کنیم” و دیگری اینکه “می خواهیم به بهشت برین برویم و آنجا همه چیز آماده است و بچه هایمان از فیلتری رد می شوند و دکتر و مهندس بیرون می آیند و ما تاج افتخار را بر سرمان می گذاریم.” در حالی که واقعیت این است که اگر خانواده ای تصمیم گرفت مهاجرت کند، یکی از مهمترین کارهایی که باید بکند بایستی وضعیت فرهنگی جایی که می خواهد زندگی کند را بررسی کند و خودش را آماده کند برای این تغییر. یعنی اولین چیزی را که باید بپذیرد این است که منی که بناست در این جامعه زندگی کنم باید تغییر کنم و فرهنگ این جامعه را بپذیرم. در غیر این صورت خواهی نخواهی بچه ها تغییر خواهند کرد و آن وقت مشکلی که اتفاق می افتد برخوردی ست که در خانواده صورت می گیرد. شما بیایید بچه را کنسرت نبرید، تو سرش بزنید، روسری هم سرش بکنید، دوست پسر هم نگیرد، اینترنت را چه می کنید؟ خیابان را چه می کنید؟ این قتل های ناموسی که اتفاق می افتد و مشکلاتی را که ما در کامیونیتی های مختلف می بینیم نتیجه ی همین است. من خانواده هایی را می بینم، مثلا می گوید من با دخترم شرط کردم که لباس اینجوری نپوشه، دوست پسر نگیره… من می گویم پس چرا آمدی، برگرد. تو که می خواستی دخترت را این طور بزرگ کنی، برگرد. با این وضعیت تمام اهداف خانواده که به خاطرش آمدند برعکس می شود. چرا؟ بچه ها دائم تحت فشارند، در خانه درگیری هست، مادر تحت فشار است. پدری که می رود و می آید، یک چیز آنجا می بیند، یک چیز اینجا و بچه ای که روز به روز دارد تغییر می کند، منجر به این می شود که بچه از خانه فراری می شود، جذب گنگ ها می شود، بالاترین سطح افسردگی و استرس را من در بچه هایی که بخصوص در سن نوجوانی می آیند، می بینم. اینها می خواهند بچه را در شیشه ی استرلیزه نگه دارند تا به بچه سم نرسد، در حالی که او از همان جا دارد همه چیز را می بیند و زجر کش می شود.
هما ارجمند ـ تازه اینها کسانی هستند که روشن هستند و می آیند سراغ شما.
نسرین جوانفر ـ من می گویم هر خانواده ی مهاجر مثل یک گردوی تو پر سالم است. وقتی وارد این سرزمین می شود دو حالت را می تواند انتخاب کند یا پوسته را بشکند و ریشه دهد و درخت شود و دوباره میوه دهد، یا آنقدر بسته بماند تا بپوسد و پوک شود. گردویی که حاضر نیست پوست خودش را بشکند، می پوسد و از بین می رود. هر مهاجری باید به خودش اجازه ی این شکسته شدن پوسته ی سخت خودش را بدهد…
هما ارجمند ـ منظورتان جذب جامعه ی کانادا شدن یعنی انتگراسیون است؟
نسرین جوانفر ـ ولی اجازه بدهید لحن شماتت کردن مردم را از خودمان بگیریم. ما می دانیم چه دارد می گذرد و به قول اینجایی ها کلافه هستیم، ولی واقعیتش این است که این گونه تفکرات لایه های بسیار عمیقی دارد و ریشه اش برمی گردد به مملکت خودمان و به نابسامانی های آنجا و انتخابی که مردم می کنند و شکل گیری شخصیت ها. اولین کاری که می توانیم بکنیم این است که لحن شماتت را بگیریم. یعنی اینکه قبول کنیم که همه ما گناهکاران بی تقصیریم.
هما ارجمند ـ شما بگویید باید چه کار کنیم؟ به نظر من، هم باید قانون را مدافع حقوق زن و کودک کرد و قانون بندهایی اضافه کند که انسان نیازمند کمک، دست به تلفن ببرد و مثلا بگوید کودک من تحت فشار است کاری کنید، و هم آن طرف قضیه بایستی رسانه ها، مثل شهروند، به جامعه هشدار و آگاهی های لازم را بدهد.
نسترن ادیب راد ـ من می خواهم حرف شما را تائید کنم چون در خط اول با این افراد در تماس هستم. خیلی از خانواده ها می گویند شوهر من تا وقتی در ایران بودیم بچه ها را می زد ولی اینجا جرأت نمی کند، ولی آزار زبانی می کند. جور دیگری تحت فشار می گذارد. برای همین، این دو حرکت [دولتی و فرهنگی] باید همزمان باشد، هم از درون خانواده، و هم در جامعه. ما باید به خانواده ها کمک کنیم وقتی می خواهند وارد این جامعه شوند واقعا باید روی فرهنگشان کار کنند. مثلا بسیاری از کلماتی که در خانه به کار می برند، در مدرسه می تواند برای بچه ها دردسرساز شود. در خانواده ی ایرانی خیلی راحت همه به هم می گویند می کشمت، یا خواهر و برادر باهم دعوا می کنند، من از نزدیک باهاش روبرو بودم که باعث تلاشی خانواده شده.
نسرین جوانفر ـ همه ی کسانی که در بخش اجتماعی هستند و در اینجا وظیفه ی خودشان می دانند که شرایط بهتری برای خانواده های مهاجر فراهم کنند، اولین کاری که باید بکنیم از قضاوت دوری کنیم. به مجردی که وارد قضاوت کردن می شویم و بی رحمانه همدیگر را مورد اتهام قرار می دهیم به نفهمی و ندانم کاری بلافاصله خودمان بخشی از فرهنگی می شویم که اشتباه است. من هیچ خانواده ای را مورد قضاوت قرار نمی دهم. هر خانواده ای که وارد اینجا می شود حاصل سالیان سال فرهنگی ست که تاروپود بافت شخصیتی اش را ساخته. قالی بافته ای ست که اگر بخواهید یک گل اش را بیرون بیاورید تاروپودش را از هم می پاشانید. پس بهتر است که همه ی ما که کاری می خواهیم برای کمک انجام دهیم، باید از قضاوت دوری کنیم. اگر از قضاوت دوری کنیم بعد می توانیم بنشینم در جایگاهی که اشتباهات سیستم را ببینم، نه فقط در محدوده ای که هما مدنظرش هست، بلکه ورای آنها، و اشتباهات خانواده را ببینم و از همه مهمتر نه اشتباه، بلکه جنایتی را که اداره ی مهاجرت اینجا در آوردن بهترین های ما می کند. اگر می خواهیم با این مسائل مبارزه کنیم باید نیروی خودمان را در چند جهت مختلف دسته بندی کنیم. یکی از کارهایی که باید بکنیم این است که اگر تحصیلکرده ترین ها و پولدارترین های ما را اینجا می آورید و مردم ما را از وجودشان محروم می کنید، چرا اینجا حرامشان می کنید. دکتر جراح قلب ما را می آورید و وجود او را اینجا حرام می کنید. به اعتقاد من اداره ی مهاجرت اینجا به مدرک تحصیلی ایشان احتیاجی ندارد، ولی من باور دارم که به آن ژنی که در وجود این آدم هست و می تواند منتقل شود به فرد بعدی احتیاج دارد و جالب است که بدانید قانون کانادا برای مهاجرت از قرن نوزدهم از زمانی که مردم با کشتی وارد اینجا می شدند، یک تست باسواد بودن بود که هرکس آن متن را می خواند اجازه ی ورود پیدا می کرد. منظور من این است که به صورت درازمدت یکی از مبارزاتی که باید بکنیم اطلاع رسانی کافی کنیم برای مهاجر، اگر می خواهید جوان بیست، بیست و پنج ساله را بیاورید اینجا و بهش امکانات تحصیلی بدهید، برایتان تولید مثل خواهد کرد و به عنوان نیروی کار اینجا مورد استفاده قرار می گیرد، ولی این کار ضد حقوق بشر است که شما بهترین های جاهای دیگر را که نیازمندند، می آورید اینجا و محروم شان می کنید و از هویتی که دارند خارجشان می کنید و وارد افسردگی شان می کنید. یک همچین کسی با تمام این شکل گیری ذهنی که دارد که بسیار مسائل فلسفی، سیاسی را خوب درک می کند، می آورید اینجا با کمترین اطلاعات که به او می دهیم، بچه اش از مدرسه به خانه می آید، می گوید مشق ات چیه، می گوید ندارم.
تناقض در صحبت های شما هست. وقتی بهترین ها و تحصیلکرده های ما اینجا می آیند، چه طور با این مسائل روبرو می شوند؟
نسترن ادیب راد ـ مشکل این است که خانواده هایی که اینجا می آیند اکثرا سطح زبانشان خیلی پائین است. اطلاعاتشان از مسائل قانونی و حقوقی بسیار پایین است و از مسائل آموزشی …..
هما ارجمند ـ اجازه بدهید من پرانتزی باز کنم. همه ی این چیزهایی که می گویید، اگر سیستمی سر قاعده باشد، مهم نیست طرف سواد دارد یا از کوره ده فلان کشوری ست که نمی داند قانون مدنیت چیست، وقتی می آید دقیقا جذب جامعه می شود، و پیشروترین می شود و بچه هاش هم خوشحال اند.
کشورهایی مثل سوئد را ببینید که تساوی جنسی وجود دارد که حتی جنسیت جنین را نمی خواهند مشخص کنند برای این که فکر می کنند همانقدر باید احترام به کودک گذاشت که فرقی نمی کند زن است یا مرد است. یک ایرانی همانجا هم می رود و این مشکل را ندارد. من در انگلیس ده سال تحصیل و زندگی کردم و خانواده ی من با انگلیسی ها زندگی کردند و بچه های بزرگ دارند، نمونه های ما زیاد هستند که جذب جامعه شدند. ما این را در کانادا نمی بینیم بجز تک و توکی مثل من و شما که بچه هامان را به طور فردی جذب جامعه کردیم که می توانند از آزادی های این جامعه استفاده کنند… بحث سر تحصیلات نیست، من موکلی دارم خانم دکتر است که شوهرش او را زندان انداخته، و عکس آن را هم دارم که خانم دکتری شوهرش را به زندان انداخته است. اگر سیستم طوری باشد که روی قاعده باشد، اگر دولت موظف باشد از حقوق کودک دفاع کند، اگر آموزش و پرورش یکی باشد و آن هم براساس سیستم سکولار که همه بچه ها را با هم نزدیک کند، بچه ها یاد می گیرند باهم بازی کنند و با هم رشد کنند و همدیگر را درک کنند. این اینتگریشن است.
نسرین جوانفر ـ مقوله ی ادغام در فرهنگ میزبان یک مسئله است، همه را با یک فرمول راندن و اندازه گیری کردن مسئله ای دیگر است.
آموزش سکولار که صددرصد من جزو کسانی هستم که به دنبالش هستم و آن موقع که صحبت از تأسیس مدارس مذهبی بود خیلی محکم جلویش ایستادیم و گفتیم این مدارس نمی تواند موفق باشد. سیستم سکولار فرق می کند با این که الزاما دولت و یک سری قوانینی که هست بتواند به طور کامل و مشخص و بدون اشتباه حق و حقوق خانواده و فرزند را تأمین بکند. دلیلش این است که من در جلسه ای نشسته ام، مردی در جلسه شرکت داشته که از ابتدای جلسه مثل یک بچه گریه می کرد از اول تا پایان جلسه چون بچه ی ۱۴ ساله اش می خواسته برود نایت کلاب و شب هر موقع دلش می خواهد بیاید خانه، اینها تلفن کردند…
هما ارجمند ـ اصلا کلابی که بچه ی ۱۴ ساله را راه می دهد، کلاب خانوادگی ست و خانواده هم می تواند همراه او برود.
نسرین جوانفر ـ هما اشتباه نکن. دختر ۱۴ ساله ای که در اوج بلوغش است و دارد به دنبال هویت و استقلالش می گردد و این را شنیده که در کانادا آزادی با بچه هاست و برای این آزادی می تواند خودش را به خطر بیندازه و قوانین خانواده را زیر سئوال ببره. خانواده ها نمی دانند که در کانادا این حق را دارند که تا زمانی بچه زیر سقف آنها به سر می برد، می توانند برایش ساعت ورود به خانه بگذارند. اما با این استدلال و منطق دختر ۱۴ ساله تلفن می کند به پلیس، و می گوید “من پدر ایرانی دارم، و شما هم که می دانید پدرهای ایرانی چه جوری هستند، می خواهم بروم جایی و او نمی گذارد.” مدرسه تلفن می کند به Children Aid Society این سازمان یک دختر جوان تازه فارغ التحصیل شده را می فرستد به خانه ی این بچه، دختر می رود و در می زند، توضیحی نمی ده، احترامی نمی گذاره، میره در یخچال را باز می کند، میره اتاق بچه را می بینه، و به خودش اجازه میده به شیوه ی بازجویان ما، پدر را در یک اتاق بازجویی کنه و بچه را در اتاق دیگر.
هما ارجمند ـ شما انجمن کمک به کودکان را مورد نقد قرار می دید، این سازمانی ست که من می خواهم در ایران وجود داشته باشد.
نسرین جوانفر ـ صددرصد، ولی….
نسترن ادیب راد ـ اشکالی که وجود دارد اینجا اول می کشند بعد می پرسند چه خبر است.
هما ارجمند ـ یکی از مشکلات من با انجمن کمک به کودک این بود که در ماجرای قتل ناموسی شفیعا، من خودم این انجمن را درگیر کردم. آنها موکل من بودند، من به این سازمان خبر دادم ولی آنها تا رفتند در خانه و دیدند که خانواده از افغانستان آمده، چشمشان را بستند و اجازه دادند جنایت صورت بگیرد. مشکلی که من با سیستم مولتی کالچرالیسم و احترام به فرهنگ ها دارم همین است که پلیس را آموزش می دهند که احترام بگذارد به فرهنگ طرف، می گویند، اگر دیدی لباس هندی تنش هست، یا اگر بچه گفت بابام گفته می کشتمت، اون از ایران آمده و این حرفها عادی ست. بعضی وقتها می کشمت، به معنی کشتن واقعی ست. مگر تو همین تورن هیل شوهر ایرانی زنش را نکشت، این سازمان ضرورت داره برای حمایت از حقوق کودک.
نسرین جوانفر ـ من خودم با انجمن حمایت از حقوق کودکان در ایران همکاری دارم، و آرزوم این است که توان آنها بیشتر شود و بتوانند از حقوق بچه های آزاردیده حمایت کنند. مشکل این است که شما [هما] بدترین کیس هایی که به آن مرحله رسیده، زیر دستت است، من بدترین کیس هایی که دیدم یعنی این گونه دخالت ها باعث از هم پاشیده شدن شالوده ی خانواده ای شده که نه پدر قصدش قتل ناموسی بوده، نه مادر…
هما ارجمند ـ چه به هم پاشیدگی، وقتی خانواده را می فرستند پیش خانم دکتر برای مشاوره، چرا باید این خانواده به هم بریزد. این سازمان که بودجه ندارد بچه ها را نگه دارد، بیشترین کاری که می کند خانواده را پیش مشاور می فرستد.
نسترن ادیب راد ـ شاید ایراد کار در این است که همه ی کیس ها را یک جور می بینند، وقتی یک کیس اتفاق می افتد بدترین حالت را می بینند و بدترین برخورد را می کنند چون من موردش را دارم. به محض اینکه یک بگومگو بین زن و شوهر پیش میاد پلیس فرض را بر این می گذارد که بنا بوده قتل صورت بگیرد. من مثالی بزنم. من کیسی داشتم که پدر خانواده، یک آدم محترم با شغلی خوب، [جزئیاتش را نمی گویم چون محرمانه است] می آید اینجا و مجبور می شود در فروشگاه ها حتی کار باربری انجام دهد که دچار معلولیت هم می شود. دو فرزند دختر و پسر ۱۶ و ۱۷ ساله داشته. دختر و پسر در خانه دعواشون میشه و کشتی می گیرند و دست دختر قرمز میشه، وقتی میره مدرسه مدیر میگه چرا دستت قرمزه، میگه با برادرم دعوا کردم، جمع میشن و یکی یکی او را سئوال پیچ می کنن که دیگه چیکار کرد، تهدیدت هم کرد، میگه آره گفت می کشمت، زنگ می زنند پلیس، و پلیس پسر را با دستبند از توی مدرسه به زندان می بره به عنوان رفتار مجرمانه، یک ماه زندان، و یک سال Restraining order و بچه در به در این خانه به آن خانه، از مدرسه محروم، و پدر دختر را با مادرش به ایران می فرستد.
هما ارجمند ـ من میگم روی کیس های بخصوص نمی شود انگشت گذاشت و عمومیت داد. همانطور که لازم است یک چماق باشه که مرد بترسه زنش را نزنه…
نسترن ادیب راد ـ لازم است که آن فرزند و آن زن آموزش ببیند. زن و مرد باید با هم آموزش ببینند، یعنی فرآیند خشونت یک فرآیند دو جانبه است، زن ممکن است محرک این خشونت باشد بدون این که بداند.
هما ارجمند ـ اگر که تلاش نکنیم و همه اعضای جامعه علیه مدارس مذهبی کاری نکنیم باور کنید باعث ایزوله شدن، تقویت نژادپرستی، تقویت تبعیض جنسی و غیره خواهیم شد.
نسرین جوانفر ـ اگر واقعا به مناسبت سپتامبر این جلسه را گذاشته ایم که به خانواده ها کمک کنیم، بهشون اطمینان دهیم که اگر به دنبال کمک باشند، مورد قضاوت قرار نمی گیرند. بهترین توصیه که می شود کرد این است که خودشان و بچه هاشان را در مقابل مشکلات اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، تحصیلی که ممکن است برایشان به وجود بیاد، از طریق گرفتن اطلاعات واکسینه کنند.
اطلاعات جاهای مختلفی هست. متأسفانه یکی از مشکلات ما این است که مردم رجوع نمی کنند تا زمانی که دچار مشکل می شوند. من الان خودم به عنوان مشاور آموزش و پرورش منطقه ی یورک با توجه به تجاربی که دارم یک سلسله سمینارهایی را در پریا گذاشته ام که خانواده ها در مورد وضعیت مدرسه و آموزش و پرورش اطلاعات لازم را بگیرند. بچه ها عمده ترین وقتشان را در مدرسه می گذرانند و مشکلاتشان مشکلات کمی نیست. با دو فرهنگ مختلف طرف هستند. تا زمانی که اطلاعات نداشته باشند، بر این باور نیستند که آن مدرسه با پول مالیات آنها می چرخد، پس مدرسه مال آن هاست. آشنا شدن با سیستم احساس غریبگی را از بچه ها می گیره و در کنار معلم مدرسه قرارشان میده. مشکلات بدترین شکلی که میتونه پیدا کنه اینه که پدر و مادر و معلم در مقابل هم بایستند و باعث له شدن بچه شوند. بهترین شکل این است که پدر و مادر در کنار معلم قرار گیرند.
هما ارجمند ـ من معتقدم که رسانه های ایرانی برای جامعه ی ایرانی نقش موثری دارند، برای همین گذاشتن چنین میزگردهایی خیلی ضرورت دارد. آن طرف قضیه هم آموزش و پرورش اینجا موظف است پدر و مادری که انگلیسی بلد نیستند، مترجم در اختیارشان بگذارد برای دیدار با معلم. به نظر من بایستی به مردم بخصوص آنها که از ایران آمدند، حقوقشان را یاد دهیم و به خود سیستم اینجا رجوع شان بدهیم.
نسترن ادیب راد ـ نکته ی جالبی را اشاره کردید این که خانواده ها درگیر مدرسه باشند. خانواده ها باید به تحصیل بچه هایشان، که یکی از بزرگترین اهدافشان است، به صورت یک پروژه نگاه کنند که در آن یک تیم درگیر هستند. و در واقع این تیم از خودشان، مدرسه، معلم، سیستم آموزشی و بچه تشکیل می شود که در این پروژه نقش دارند. فقط این که من و بچه ام یک طرف هستیم و بقیه یک طرف و ما آمدیم تا بجنگیم و حقمان را بگیریم، نباشد. این دیدگاه مخرب است و باید از بین برود.
نگاه تیمی به این جریان باعث می شود که خانواده ها با یک دید مثبت به قضیه نگاه کنند و مشکل بچه را یک مشکل جامعه ببینند و با مدرسه در ارتباط باشند و ننشینند تا مدرسه بگوید بیا مشکل داریم.
پدر و مادرها نباید متوقف شوند. آنهایی که بلند شدند و آمدند اینجا و یک چنین تغییری ایجاد کرده اند، باید در خودشان هم تغییر ایجاد کنند. باید زبان یاد بگیرند. چاره ای برای این فشار مضاعف نیست. باید اطلاعات تکنولوژی شان را بالا ببرند و اطلاعاتشان را از سیستم آموزشی بالا ببرند. سیستم هم باید از دیگر سو حمایت کند. ما وظیفه مان این است که به خانواده ها بگوییم که برو اطلاعات بگیر و از چیزی که فکر می کنی حق ات هست، استفاده کن.
کلام آخر:
نسرین جوانفر ـ من فکر می کنم مهمترین مسئله این است که اطلاعات قدرت است. داشتن اطلاعات کافی حتی در مورد چگونگی گرفتن حق، قدرت است. تا آنجایی که ممکن است خانواده ها برای کمک به پیشرفت تحصیلی فرزندانشان باید از راه کانال های درست اطلاعاتی را که نیاز دارند از مراجع مختلف بگیرند.
همین جا هم اعلام می کنم که ما هشت سری سمینار داریم برای خانواده ها، هفته ای یک بار، فقط هم مسئله تحصیل و نمره نیست، مسئله ی ایمنی بچه ها، قربانی نشدن، مسائل اینترنت، که همه ی اینها را اعلام خواهیم کرد و امیدوارم خانواده ها شرکت کنند.
نسترن ادیب راد ـ در تائید حرف دوستان، می دانم روی خانواده ها فشار زیاد است، مسائل مالی و خانوادگی، ولی علیرغم همه ی فشارهایی که برای خانواده ها وجود دارد، سعی کنند که مسائل تحصیلی و عاطفی بچه ها را از این قضیه جدا کنند. سعی کنند بچه ها را درگیر مشکلات نکنند. فشارهای عصبی را به بچه ها منتقل نکنند و با ارتباط صمیمانه و دوستانه با مدرسه بهترین برنامه را برای پیشرفت تحصیلی بچه هایشان داشته باشند.
هما ارجمند ـ برای رفع تبعیض بین دانش آموزان و جلوگیری از پاشیده شدن خانواده ها ، برای اینکه برابری زن و مرد حفظ شود و کودکان جذب جامعه شوند و با دیگر کودکان بازی کنند و آموزش ببینند، باید آموزش و پرورش را کاملا سکولار کرد و مذاهب را از مدارس دور کرد و در عین حال تقویت انتگراسیون کرد. معنی اش این است که جامعه ی فارسی زبان و سایر انسان هایی که در کانادا زندگی می کنند جذب جامعه ی کانادا شوند، و هویت جدیدشان را بپذیرند.