شماره ۱۱۵۱ ـ ۸ نوامبر ۲۰۰۷
پنجاه و پنج ماه پیش بحرانی که امروز به بحران عراق موسوم است با حمله نیروهای آمریکایی و بریتانیایی به خاک عراق آغاز شد. این بحران با اسم رمز “آزادی عراق” شروع شد و تا امروز حاصل آن هیچ، واقعا هیچ است. نیروهای آمریکایی و متحدانش تاکنون چیزی مگر هیچ، آن هم به بهایی سنگین و سرسام آور به دست آورده اند؟ با اجرای عملیات “آزادی عراق”، امروز نه تنها عراق که کل منطقه خاورمیانه بیش از چهار و نیم سال پیش بی ثبات تر شده و امنیت و صلح از منطقه رخت بر بسته است. از طرف دیگر، آمریکا در باتلاقی گرفتار آمده است که خاطره جنگ بی حاصل پانزده ساله ویتنام در سی و دو سال پیش را به یاد می آورد.
این که کدام یک از عوامل؛ دموکراسی، نفت، امنیت، آزادی، قدرقدرتی، انتقام و یا ترکیبی از عوامل ذکر شده، انگیزه آتش افروزی و جنگ در عراق بوده است، از نظر مردم بلا دیده عراق بی تفاوت است. چرا که چه با نیت خوب و مثبت و چه با نیت بد و پلشت کبریت بر باروت جنگ زدن، حاصل آن امروز افسردگی و دلمردگی عمیق مردم عراق و حتی کل مردم خیرخواه جهان است.
با این نوشتار اصلا تصمیم ندارم، وانمود کنم که به اندازه لازم بر شرایط منطقه احاطه داشته ام و نمی دانم حتی که آیا دستیابی به چنین موقعیتی امکان پذیر هست یا نه؟
آنچه به یاد می آورم، هجوم نیروهای آمریکایی در آستانه بهار چهار و نیم سال پیش است که شدیدا مخالف آن بودم، اما با دیدن شادیهای مردم عراق در نقاط مختلف به خاطر سقوط رژیم صدام حسین و حزب بعث، با تردید به نظر خود می اندیشیدم. با دیدن تصاویر تلویزیونی که در گوشه گوشه خاک عراق که حضور نیروهای آمریکایی و متحدانش را خوش آمد می گفتند، تردید من هم بیشتر می شد.
بدیهی است که هرگز به وجه تبلیغی آنچه در برابر دیدگان خود می دیدم، شک نداشتم، اما شرکت همه جانبه ی نیروهای کُرد در شمال و شیعه در جنوب عراق در جشن های سقوط صدام، علیرغم خرابی ها و خسارات جانی و مالی که حاصل اشغال عراق بود، مدام بر جانم و اندیشه ام سوزن می زد که آیا جنگ، با هر نامی که باشد، می تواند جنبه سازنده و انسان گرا هم داشته باشد؟
در هر حال وضعیت آسانی نبود. با سقوط صدام، کل جامعه عراق هم فرو ریخت؛ بی قانونی فراگیر شد و نیروهای آمریکایی و متحدانش (آگاهانه و داوطلبانه) نخواستند و نتوانستند امنیت جان و مال و سلامت مردم را حفظ کنند.
علاوه بر این مردم عراق هم هرگز تصور نمی کردند که نیروهای موسوم به “آزادی بخش” در خاک کشورشان ماندگار شوند.
تهاجم به خاک عراق، نه تنها نتایج مصیبت باری برای مردم غیرنظامی و عادی عراق داشته است که خسارات جبران ناپذیر فرهنگی نیز بر جای گذاشته است. خساراتی که هم ردیف و همسان است با عملیات نیروهای طالبان در نابودی تندیس های هزاران ساله بودا در افغانستان. اشیاء قدیمی و با ارزش موزه های عراق که میراث فرهنگی عراق بود، ربوده شدند و قسمتی از با ارزشترین بازمانده های فرهنگی این کشور به تاراج رفت.
کاملا روشن است که عراق صدامی، رژیمی تروریست بود و مردم از رنج دیکتاتوری او در عذاب بودند. معهذا، نسبتا یک جامعه به ظاهر متمدن و با بافتی یک دست را در عرصه جهانی به نمایش گذاشته بود؛ عراق، مدرسه داشت، بیمارستان داشت، ثبات قیمت در سراسر خاک عراق وجود داشت، بازار خرید و فروش داشت، برنامه های فرهنگی داشت و … داشت. هرچند در سایه دیکتاتوری صدام بخش بزرگی از مردم عراق احساس امنیت نمی کردند، اما در مجموع کلیت جامعه، ساختاری بسامان داشت و بخشی از جامعه هم در امنیت به سر می بردند. چیزی که اکنون در بیشتر خاک عراق اصلا وجود ندارد. (یادمان باشد که انچه می گویم دلیلی بر دفاع از عملکرد دولت بعث عراق نیست که پیشاپیش گفتم که او مردم را در سایه شمشیر نگهداشته بود و با زور ادارات خفیه خود حکومت می کرد).
آقای جرج بوش، رئیس جمهوری آمریکا در همان اوایل اعلام کرد که «مأموریت انجام شد». اما ادامه آن هم چنان حس می شود. جنگ به هیچ وجه پایان نیافته بود. نوع استقامت و مخالفت نیروهای متخاصم عراقی تغییر کرده بود. جهان شاهد آدم ربایی افراد غیرنظامی عراقی و غیرنظامیان خارجی که در عراق برای شرکتهای مختلف کار می کنند، است. هر روزه شاهد عملیات انتحاری و کشته و مجروح شدن ده ها نفر است. تیراندازی های نامشهود و کور طی سال های گذشته نه تنها جان هزاران نفر را گرفته که حضور نیروهای خارجی در عراق را برنتافته است. هم چنین افزایش عملیات شبیخون علیه نیروهای آمریکایی و متحدانش، موجب حملات متعدد نیروهای خارجی مستقر در عراق علیه مردم عادی و غیرنظامی شده است. همین اقدامات کور و کشتار مردم بیگناه عامل کاهش احترام اولیه و بالطبع عدم نیاز به حضور نیروهای خارجی موسوم به آزادی بخش، در عراق شده است.
از طریق اخبار سانسور شده، مردم جهان شاهد نامردمی سربازان آمریکایی و بریتانیایی در زندان ابوغریب، افشای کشتار و تجاوز و دستگیری و کشتار مردم عادی به جرم واهی عضویت در نیروهای مقاومت، بوده اند. بدیهی است که این لیست نامردمی های نیروهای آزادی بخش هم چنان ادامه دارد.
با توجه به شرایط و موقعیت نومیدانه ای که بلافاصله بعد از سقوط صدام و اعلام پایان جنگ از سوی بوش که خیلی سریع هم رخ داد، من اکنون برای شرکت در تظاهرات نیروهای صلح طلب که خواهان خروج سریع نیروهای خارجی از خاک عراق هستند، دچار تردید شده ام. پرسش پیش روی من این است که آیا در چنین شرایطی خروج نیروهای خارجی از عراق بهترین راه حل است؟ آیا موقعیت مردم عادی و غیرنظامی بهتر خواهد شد؟ آیا با خروج نیروهای خارجی، وضعیت آشفته تر از آنچه که هست نخواهد شد؟ و سرانجام این که آیا بهتر نیست تا زمانی که اوضاع نسبتا با ثبات تر نشده است، نیروهای خارجی در حجمی کمتر در خاک عراق باقی بمانند؟
با وجود بی ثباتی موجود در عراق، بعد از پنجاه و پنج ماه حضور نیروهای موسوم به نیروهای آزادی بخش، که انگار آزادی و استقلال دست نیافتنی هم به نظر می رسد، هنوز حضور یا ترک نیروهای خارجی مشغله فکری خیلی از مردم جهان است. نگارنده هم همراه با مردم جهان در کنکاش ذهنی خود است که فیلم مستندی که در ارتباط با شبکه تلویزیونی جهاد که به وسیله پائول ایدل روزنامه نگار و فیلم ساز انگلیسی برای شبکه چهار تلویزیون انگلیس ساخته شده است، پخش می شود.
آنچه در من مؤثر واقع شد، نمایش دهشتناک عملیات نیروهای اسلام گرای تندرو؛ مثل سر بریدن، بمب گذاری انتحاری، شبیخون به مردم عادی، عملیات نظامی معمول و استفاده از اینترنت در جنگ تبلیغاتی نبود. و حتی حضور جوانان و نوجوانان مسلمان عرب از کشورهای گوناگون، در تلویزیون جهاد و شرکت آنها در عملیات بمب گذاری و خرابکاری در متروی لندن که تهیه کننده فیلم سعی کرده بود این عملیات را جنگ اسلام و غرب وانمود کند، نتوانست در من اثر آنچنانی بگذارد. چرا که در قسمت های دیگر همین فیلم شاهد موارد دیگری هستیم از قبیل این که مخاطب این نوع فیلم های خشونت گرای اسلامی که تلویزیون جهاد می سازد و به صورت ویدئو منتشر می کند جوانان عرب مسلمان هستند. من اما با این ایده موافق نیستم که الزاما مخاطب این نوع فیلم ها که ترویج کننده خشونت در بین جوانان هست، باید مسلمانان و آن هم عرب باشد. چنانکه همین فیلم نشان می دهد، جوانان عرب مسلمان در لبنان، عراق، مصر، اردن، سوریه و یا حتی فلسطین واکنشی شبیه به واکنش ما در قبال این نوع فیلم های تبلیغی و تهییج کننده دارند.
آنچه در این فیلم مستند تأثیرگذار است، چیزی است که غرب می داند، اما تمایل به فراموشی آن دارد و آن این است که جوانان عرب مسلمان برای اینکه در مقابل غرب بینش منفی داشته باشند، نیازی به تماشای فیلم های شبکه تلویزیون جهاد ندارند.
بخشی از جوانان عرب کشورهای مسلمان، با انواع جنگ ها و درگیری ها رشد و نمو کرده اند و جنگ و قهر در پس زمینه ذهنی آنها خانه کرده است. جهان پس از یازده سپتامبر، جنگ عراق، جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل و جنگ اخیر لبنان و اسرائیل را جوانان و نوجوانان مسلمان عرب با گوشت و پوست خود تجربه کرده اند. آنها برای رادیکال شدن نیازی به دیدن فیلم های تهییجی شبکه جهاد یا اخبار تحریف شده شبکه های خبری جهان، ندارند. به طور مرتب و روزانه شبکه های تلویزیونی کشورهای عربی تصاویر آلام و رنج های مردم فلسطین، عراق، جنوب لبنان و حتی چچن را پخش می کنند. تصاویری که به نوعی عامل همه ی این بدبختی ها و فلاکت مردم جهان و بخصوص مسلمانان را غرب می داند.
البته این موضوع که غرب مقصر همه ی شوربختی های مردم مسلمان است و نوجوانان مسلمان علیه غرب تهییج شوند و تنفر از غرب را در درون آنها بکارند، مورد تازه ای نیست که قدمت دارد.
اکنون اما، با نمایش این فیلم مستند، موضوع قابل توجه این خواهد بود که جنگ عراق و حضور نیروهای خارجی در خاک این کشور، چگونه بر اذهان، بینش و درک مردم منطقه و بخصوص مسلمانان عرب تأثیر گذاشته و حتی در پیش داوری های آنها در مورد غرب نیز مؤثر بوده است.
یکی از جوانان در گفتگو با فیلمساز مستند می گوید که: «حضور نیروهای آمریکایی و متحدانش در عراق (بخوان نیروهای اشغالگر) نمی تواند مرهمی باشد بر زخم های بی پایان مردم عراق که اکنون از رنج آشفته بازار ایجاد شده، در عذابند». یا در جای دیگری یکی دیگر از مصاحبه شوندگان می گوید: «مردم عادی عراق در رنج اند و این رنج با حضور این نیروها یا عدم حضورشان در عراق، ادامه خواهد یافت».
فیلم با این جملات جوان لبنانی به پایان می رسد و من را بار دیگر به اندیشه وامی دارد. فکر می کنم که آمریکا نقش خود برای ایجاد دموکراسی در عراق را با پیمودن مسیری نادرست، پیموده است و اکنون وقت آن فرارسیده است که اشتباهات مرتکب شده را اصلاح و عراق را به مردم آن کشور واگذارد.
بدیهی است که موضوعات سیاسی بمانند مسایل ریاضی راه حل های مشخصی ندارند و بالطبع حل المسائلی هم برای مشکلات سیاسی هنوز نوشته نشده و نخواهد شد، اما باور نگارنده این است که ترک خاک عراق توسط نیروهای نظامی آمریکا و متحدانش، شاید بتواند منطقه خاورمیانه را آرام تر کند و صلح بار دیگر به این منطقه که خرمن آتش است و گرفتار در بلای جنگ و مصیبت، بازگردد.
البته واضح است که خروج نیروهای خارجی از خاک عراق، در کوتاه مدت نمی تواند موجب صلح و آرامش و دوستی در عراق باشد، اما در درازمدت چرا. باشد که چنین باشد.