شهروند ۱۱۵۳ ـ ۲۲ نوامبر ۲۰۰۷
به محض اینکه شنیدم در جشنواره مطبوعات، جناب دکتر احمدی نژاد به منتقدان قسم خورده اش، جایزه داده است، درنگ را جایز ندانسته و بعد از تنظیم وصیتنامه ام، خودم را به تهران رساندم. درضمن چون میدانستم که برادران وظیفه شناس حراست فرودگاه موقع کنترل گذرنامه، قطعا یقه ام را خواهند گرفت، در همان هواپیما یک پلاکارد کوچک تهیه کردم و با خط درشت رویش نوشتم، منتقد منتقد سرسخت مطبوعاتی شخص رئیس جمهور، سپس آن را از گردنم آویزان کرده و وارد سالن ترانزیت شدم. تا چشم برادران امنیتی فرودگاه به من و پلاکارد مربوطه افتاد، بلافاصله مرا از فرودگاه مستقیما به دفتر نهاد ریاست جمهوری بردند. در آنجا مسئول دفتر ایشان به من اطلاع داد: علیرغم اینکه آقای دکتر احمدی نژاد، تازه از اجلاس اوپک به تهران رسیده اند و خیلی هم خسته هستند، ولی شما روزنامه نگار منتقد سرسخت را حتما به حضور خواهند پذیرفت. راستش از این توجه غیرمنتظره یک کمی ترسیدم، ولی بنا به خصلت خبرنگاری، از رو نرفته و تصمیم گرفتم که ضمن دریافت جایزه ام از دست رئیس جمهور منتقدنواز، یک مصاحبه اساسی هم با ایشان انجام بدهم. در همین فکر و خیالها بودم که در باز شد و جناب دکتر وارد شدند. هنوز از جایم بلند نشده بودم که خودم را در آغوش ایشان دیدم. رئیس جمهوری در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود، مرا مورد خطاب قرار داده و فرمودند: جانم به فدای روزنامه نگار منتقد، آنهم از نوع سرسختش، باور کنید کم مانده بود که منهم به گریه بیفتم، ولی همان روحیه، منتقد سرسخت بودن به دادم رسید. سپس به اتفاق ایشان به اتاقشان رفتیم. در آنجا جناب دکتر از من پرسیدند که چه نوع جایزه ای را دوست دارم. منهم از فرصت استفاده کرده و گفتم که اگر ایشان موافقت کنند، اول یک مصاحبه داشته باشیم و بعد در مورد جایزه صحبت کنیم. جناب دکتر فورا پشت میزشان نشستند و گفتگوی ما آغاز شد. در همان اول کار رئیس جمهور عزیز با لبخند پرسیدند: راستی شما از کدام روزنامه تشریف آورده اید. تا خواستم جواب بدهم، خودشان ادامه دادند: البته ما منتقدان مطبوعاتی سرسخت خود را به خوبی میشناسیم بنابراین بگذارید خودم حدس بزنم. شما یا از روزنامه رسالت آمده اید، یا از روزنامه قدس، شاید هم از دفترجمهوری اسلامی، و چون سکوت مرا دیدند با خنده اضافه کردند: فهمیدم از طرف دشمن خونی ما یعنی روزنامه کیهان تشریف آورده اید. من که کم کم داشت دوزاریم میافتاد، با من و من گفتم: چه فرقی میکند قربان، شما ماشاالله آنقدر منتقد سرسخت دارید که حساب ندارد. دکتر که معلوم بود از داشتن اینهمه منتقد کلی ذوق میکند، با خوشحالی جواب داد: راست میگویید، پس برویم سر اصل مطلب. منهم بلافاصله اولین سئوالم را مطرح کردم: لطفا نظرتان را درباره محتوای گزارش آقای البرادعی درباره پرونده اتمی جمهوری اسلامی، بیان فرمایید؟ ایشان پاسخ دادند: گزارش بسیار خوبی بود، حقانیت ما به دنیا ثابت شد، آمریکا شکست خورد، دنیا باید به ما خسارت بدهد، پرونده اتمی ما مختومه شد، ملت ایران امروز در قله ایستاده است. پرسیدم: ولی در همین گزارش، همچنان از ایران خواسته شده است که غنی سازی را متوقف کند، ساخت راکتور آب سنگین اراک را تعطیل نماید، و بسیاری از سئوالات دیگر را پاسخگو باشد، و ازهمه مهمتر اینکه هنوز آژانس نمیتواند تایید کند که مقاصد رژیم ایران، صلحجویانه بوده و کاربرد نظامی ندارد، خلاصه اینکه استخوان لای زخم باقی ماند و حالا حالاها ملت باید هزینه های سنگین غنی سازی را بپردازد. رئیس جمهور وسط حرفم پرید و با اعتراض گفت: من نمیدانم شما از کدام گزارش صحبت میکنید، این ادعاهای شما در هیچ کجای متنی، که برای من ترجمه کردند، وجود ندارد. واقعا که از دست شما روزنامه نگاران منتقد سرسخت، برای اینکه به ما ضربه بزنید، هزارجور حرف نادرست از خودتان اختراع میکنید. و بعد خیلی جدی پرسیدند: راستی گفتید از کدام روزنامه آمده اید؟ دستپاچه پاسخ دادم: چه فرقی میکند قربان، مهم جایزه است که شما به همه منتقدانتان پرداخت میکنید. جناب دکتر که انگار کد مربوطه را گرفته بود، با لبخند گفت: سئوال بعدی. پرسیدم: خبرگزاریها گزارش دادندکه شما، با حمایت ونزوئلا در اجلاس پایانی اوپک، حذف دلار را از معاملات نفتی، مطرح نموده اید، ولی این امر با مخالفت شدید عربستان و اکثر اعضا روبرو شده است. رئیس جمهور با دلخوری پاسخ دادند: اولا که این خواست منطقی و برحق ما، هیچ مخالفی نداشت و قرار شد که شورای وزیران اعضای اوپک، این موضوع را بررسی و آن را فوراً اجرا کند، ثانیاً همان طور که در آنجا هم اعلام کردم، دلار دیگر پول نیست، بلکه یک تکه کاغذ بی ارزش است. پرسیدم: ولی آن طورکه از گزارشات رسانه های جهانی برمیاید، این پیشنهاد با شکست روبرو شده و مورد قبول اعضاء قرار نگرفته است، که خوب اینهم طبیعی است، چرا که عمده کشورهای صادرکننده نفت، دارای ذخایر عظیمی از دلار هستند و هرگز حاضر نمیشوند با تضعیف شدید ارزش دلار، ثروت ملی کشورشان را به نابودی بکشانند. در مورد بررسی این موضوع در شورای وزیران، ظاهرا فقط توافق شده است که این نهاد، راههای تقویت همکاریهای مالی بین اعضا را بررسی نماید. در اینجا رئیس جمهور با عصبانیت حرف مرا قطع کرده و گفتند: به نظرم میاید که شما دارید خط باریک، بین روزنامه نگار منتقد و روزنامه نگار معاند را زیر پا میگذارید. میدانید که ما به روزنامه نگار منتقد جایزه میدهیم، ولی روزنامه نگار معاند را دار میزنیم. در حالی که به زور آب گلویم را قورت میدادم گفتم: خیلی عذر میخواهم قربان، من فقط نظرات دیگران را مطرح کردم. ایشان با همان اوقات تلخ فرمودند: سئوال بعدی. با ترس پرسیدم: ممکن است، نظرتان را در مورد زندانی شدن تعدادی از زنان روزنامه نگار که از فعالان حقوق انسانی و اجتماعی زنان ایرانی نیز به شمار میایند، اعلام فرمایید؟ رئیس جمهور این بار برخلاف دفعات قبل با خونسردی پاسخ دادند: اولا که حال خانم فاطمه رجبی، همسر عزیز جناب دکتر الهام، که از روزنامه نگاران منتقد سرسخت ما به حساب میایند، بسیار خوب است و همین الان هم دارند در آشپزخانه هیئت دولت، ناهار ظهر را میپزند. ثانیاً ما آنقدر گرفتار مبارزه با آمریکا و پذیرایی از برادر انقلابی، چاوز هستیم که فرصت نداریم، اینگونه اخبار را که ماشاالله تعدادشان هم هر روز رو به تزاید است، گوش نماییم، شما هم بهتر است به فکر جایزه گرفتن خودتان باشید تا زندانی شدن تعدادی از زنان روزنامه نگار معاند. بعد رئیس جمهور منتقدنواز، با چهره ای عبوس پرسیدند: گفتید، از طرف کدام روزنامه آمده اید؟