قرار بود که ما جوجه های آخر پاییز باشیم
در رنگ های متنوع
مملو از فریادهای روزانه منظم در مقواهای نامرغوب
ما این گونه در اضطراب بودیم
آماده برای تعویض با دمپایی های خیس خورده در حمام
قرار بود سر وقت به قرار روزانه مان برسیم همیشه
تو قهوه درست کنی من همچنان غرق در فال های مشتری های محترم کافه باشم
دقیقا آنهایی، که کمی ساده لوح تر بودند
چند نفری از شما دکترهای چیره دست آینده اید
و اما تو حتما مهندسی بزرگ در صنعت دوچر خه های غیر حرفه ای خواهی شد
ای صاحب فال: و مابقی خواهران و یا برادران مبارز تو
در صنعت ساخت و ساز رنگ، برای جوجه های گرم تابستان، تحولی چشم گیر خواهند داشت
من به سهم خودم به تک تک شما افتخار خواهم کرد
این را تو تلگراف زده بودی
رنگ پریده بودی، تنها بودی، ناگهان کسی در تو انقلاب کرده بود
بچه آخر شما حتما دختری نازنین است
با موهای بافته و چشمانی خرمایی
از قرار معلوم قرار بود
وقتی بزرگ تر شدیم بیشتر اوقات نامه نگاری کنیم
تابلویی آویزان کنیم سر در خانه مان
مراقب تو باشم مبادا تب داشته باشی،
مبادا زن های مشکوک منطقه تو را برای جوان رعنایشان نشان کرده باشند
پا به ماه بودی
خسته شده بودی
من سر خورده از در به دری های تو بودم
از طرفی متحد بودم با تو
و از طرفی با متفقینت بودم
بیکار بودم، تو رهایم کرده بودی
شرط بسته بودم تو را در پانزده سالگی تشخیص دهم میان انبوده دخترها در جشن پایان سال
در عکسی که بر عکس سوار بر دوچرخه بودی هنوز نوجوانی و بشاش
ترسیده بودم، رنگم پریده بود
هرگاه قطره اشکی از گونه هایم سرازیر می شد
گمان می کردند از روی دل تنگیست
من عجیب ترسیده بودم
تلمبار شده برهم، در رنگ های متنوع و مشتری پسند
جدا شده از هم با مقواهای نامرغوب در برش های منظم
نگران از نان شب بودی
دنیا تمام شده بود
قرار ما این بود که همیشه من پشت در نباشم اما تو همچنان منتظر باشی و
من خودم را به گوشی تلفن برسانم آن طرف اتاق
چایی! نه در تابستان اصلا گوارا نیست
نوشیدنی بهتری پیشنهاد داده بودی
قرار بود چترم را جا بگذارم در چشمی که همیشه بارانی بود
همیشه تو آنجا اقامت داشتی
قرار بود که روزی بازیافت و رهایمان کنند از زخم های پلاسیده و رها شده در اجتماع
آموزگار ازل اجتماع را آن روز مشق داده بود
تو پا به ماه بودی
خسته شده بودی
اجتماع برخلاف انتظار ما بود
جایی که دوستت دارم زن ولگردی بود
که در من بی هوا پرسه می زد