اوسیپ امیلیویچ مندلستام در ۱۵ ژانویه ۱۸۹۱متولد شد و در ۲۷ دسامبر ۱۹۳۸ در اردوگاههای استالین در سیبری جان باخت. مندلستام شاعر و مقاله نویسی بود که در زمان انقلاب و بعد از انقلاب و پیدایش کشور شوراها در روسیه زندگی می کرد. او یکی از برجسته ترین اعضای مدرسه شاعری اکمیست بود. در سالهای خفقان ۱۹۳۰ دولت جوزف استالین دستگیر شد و همراه همسرش نادژدا به تبعید در داخل کشور محکوم شد. آنان به ورونژ در جنوب روسیه نقل مکان کردند. در سال ۱۹۳۸ مندلستام دوباره دستگیر شد و به کمپ های سیبری فرستاده شد. او در همان سال انتقال به کمپ درگذشت.
تنها، خیره شده ام به چهره سفید یخ بندان
تنها، خیره شده ام به چهره سفید یخ بندان
اینجا به جایی ختم نمی شود و من ـ از هیچ کجا
همه چیز با اتو صاف شده بی هیچ چینی
معجزه که هنوز نفسی هست
خورشید دزدانه می نگرد بر این فقر رسمی
همین نگاه دزدانه آرامش بخش است
جنگل ده- تا شده همان است
و برف قرچ قرچ صدا میکند، بی گناه، مثل نان تازه.
یک اندوه لال
یک اندوه لال
دو چشم بزرگ را باز کرد
یک گلدان گل بیدار شد
پاشش شگفتی کریستال.
تمام اتاق پر شد
با خستگی – با زهر شیرین
این پادشاهی حقیر
که میبلعد خواب اقیانوس را
قرمزی ناچیز شراب
نور ناچیز آفتاب ماه می
انگشتان، لاغر و سفید
میشکند تکههای نان فطیر را.
نیازی به کلام نیست
نیازی به کلام نیست:
چیزی نباید شنیده شود
چه اندوهناک، و خوب
ذهن تاریک یک حیوان.
چیزی نباید شنیده شود
کاربردی نیست برای کلام،
یک دلفین جوان، غوطه میخورد، سرازیر،
در امتداد خاکستری عمیق جهان