ما زنده از آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

روز پنجم آگوست ۲۰۱۴ برای فعالان حقوق بشر روز تلخی بود. خبر درگذشت ناگهانی سردبیر جوان خبرگزاری هرانا ـ ارگان مجموعه فعالان حقوق بشر ـ در ترکیه بسیاری را اندوهگین کرد.

یکشنبه ۱۷ آگوست در یکی از سالن های مرکز امور شهری نورت یورک مراسم یادبود سیدجمال حسینی، فعال حقوق بشر و سردبیر ۳۲ ساله ی هرانا، برگزار شد.

در آغاز، حمید قهرمانی از سوی “شورای ملی ایران” شاخه ی کانادا به عنوان برگزار کننده ی مراسم و حامیان آن”سازمان دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران” از حاضران در سالن سپاسگزاری کرد. او گفت، جمال بیش از ده سال در ترکیه بود و با مشکلات پناهندگی دست و پنجه نرم کرد ولی هیچگاه اجازه نداد این مشکلات جلوی فعالیت های حقوق بشری اش را

بگیرد.

قهرمانی از طرف خود و برگزارکنندگان به خانواده جمال حسینی، جامعه ی روزنامه نگاران، جامعه ی مدنی، فعالان و زندانیان سیاسی که حسینی صدای رسای آنها بود، فقدان او را تسلیت گفت و میکروفن را به آرنوش، از فعالان سابق دانشجویی سپرد.

بالا از راست: رویا عراقی، ساره سکوت، امیر مهیم، آرنوش ازرحیمی، حمید قهرمانی  پایین: سلمان سیما، سیاوش بهمن، اردشیر زارع زاده، ستاره

بالا از راست: رویا عراقی، ساره سکوت، امیر مهیم، آرنوش ازرحیمی، حمید قهرمانی
 پایین: سلمان سیما، سیاوش بهمن، اردشیر زارع زاده، ستاره حسن پور

آرنوش ازرحیمی گردانندگی مراسم را برعهده گرفت و پس از پخش سرود ای ایران، بخشی از زندگینامه ی جمال حسینی را خواند و در بین سخنرانی ها، ادامه ی آن را پی گرفت.

آرنوش، جمال حسینی را صدای زندانیان سیاسی و قربانیان نقض حقوق بشر در ایران نامید و حاضران را با این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر آشنا کرد.

سیدجمال حسینی متولد فروردین ماه ۱۳۶۱ در شهر زنجان است. او در خانواده ای کارگری به دنیا آمد و از دوران نوجوانی بخصوص در پی از دست دادن پدر خود، در کنار درس به کار نیز روی آورد.زندگی کارگری جمال که فردی با روحیه انتقادی و حساس به اجتماع پیرامون خود بود و نیز رشد در خانواده ای سیاسی او را به یک منتقد شرایط موجود تبدیل کرد. جمال که دایی خود، مصطفی را نیز در پی قتل عام زندانیان سیاسی سال ۶۰ از دست داده بود، بعد از دوران دبیرستان و آشنایی با وب فارسی که کماکان پدیده ای نوپا در جامعه ایران بود به وبلاگ نویسی علاقه پیدا کرد و با نام های مستعار “فریاد آزادی” و نیز “نسیم آزادی” به نوشتن در وبلاگ هایی با همین نام با موضوع نقد حکومت ایران روی آورد. جمال یک بار در شهر کرج و در پی توزیع شبنامه و بار دیگر در ۱۸ تیرماه سال ۱۳۸۱در پی حضور در تظاهرات مردمی برای چند ماه بازداشت شد. او آخرین بار در پی عکاسی از تجمعی مقابل دفتر سازمان ملل متحد در تهران در سال ۸۲ که به مناسبت ورود لیگابو گزارشگر ویژه آن سازمان توسط خانواده های زندانیان سیاسی وقت برگزار شده بود، به صورت کوتاه مدت بازداشت شد ولی توانست با نامی مستعار و با غفلت ماموران آزاد شود. در سال ۸۳ نیروهای وزارت اطلاعات برای دستگیری اش به خانه ی او مراجعه کردند که در خانه نبود و پس از آن بود که با تجربه از دست دادن دایی و از بیم جان تصمیم به جلای وطن گرفت و بر این اساس در سال ۲۰۰۵ در حالی که تنها ۲۲ سال داشت خود را به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در شهر وان ترکیه معرفی کرد.

در ادامه ی برنامه امیر مهیم، شاعر و نویسنده، چند شعر خواند. او همچنین به مرگ جمال حسینی اشاره کرد و آن را در ادامه ی کشتار آزادیخواهان در طول تاریخ خواند و به شاپور بختیار، فریدون فرخزاد، سعیدی سیرجانی، مختاری، پوینده و … و قتل عام سال ۶۷ اشاره کرد و شعری در رابطه با قتل های زنجیره ای که تقدیم داریوش و پروانه فروهر شده، خواند:

کاش از روز ازل در وطنم/ این همه قاتل پروانه نبود

کاشکی در وطنم چون امروز/ این همه قاتل و بیگانه نبود

کاشکی خانه ما چون دیروز/ بستر رویش زنبق ها بود

کاشکی در سر هر کوی و گذر/ معبر گردش عاشق ها بود

کاشکی آن پسر دانشجو/ جای زندان سر درسش یله بود

مادر پیر و زمینگیرش هم/ خنده بر لب، زن با حوصله بود

کاش یک بلدوزری بیلش را / ناگهان بر سر زندان می زد

باغبان هم ز سر شوق آنجا/ بوته ی لاله به گلدان می زد

آرنوش ادامه داد:

جمال با دستیابی به شرایط نوشتن و به دست آوردن کامپیوتر مجدد به دنیای وب با وبلاگ های دیگری بازگشت. مضمون نوشته های او عمدتا انتقادی بود و موضوع زندانیان سیاسی مهمترین دغدغه نوشتاری او محسوب می شد. او فعالیت هایی مستقل و خودجوش داشت. برای زندانیان سیاسی محکوم به اعدام از جمله حجت زمانی فعالیت های خستگی ناپذیری را انجام داد. حضور و زندگی جمال در ترکیه که محدود به اتاقی کوچک و کامپیوتری ارزان قیمت اما تلاشی مثال زدنی و شبانه روزی میشد عامل کلیدی حفظ گروه در شرایطی که اعضای آن در معرض بازداشت در داخل کشور قرار داشتند بود. پرونده پناهندگی او در سال ۲۰۰۷ از سوی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد مورد قبول واقع شد ولی برخلاف قواعد کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل هیچگاه به کشور امن و سوم منتقل نشد، به همین دلیل او در واقع در پناهندگی، جوانی خود را سپری کرد. او که به گواه تمامی همکاران و دوستانش همواره با مشکلات معیشتی و شرایط بد پناهندگی دست و پنجه نرم می کرد هیچگاه گلایه نکرد و درد تنهایی و غربت را در فعالیت های شبانه روزی خود پنهان نمود. منزل او در شهر وان ترکیه پذیرای پناهندگان سیاسی با گرایش های سیاسی متفاوت بود و خانه ی امیدی برای پناهندگان سیاسی محسوب می شد. جمال در تمام سال های فعالیت مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در بدترین شرایط و خطیرترین اوقات که دستگاه امنیتی حکومت ایران از تهدید جانی و علنی او دریغ نکرد دست از کار نکشید و به آرمان هایی که داشت صادقانه وفادار ماند. جمال در واقع راهبر و آغاز کننده بسیاری از فعالیت هایی بود که بعضا در تاریخ معاصر سازمان های مدافع حقوق بشر ایران بی سابقه بود. جمال چیزی به نام زندگی شخصی را فراموش کرده بود، او زندگی اش را در رابطه با کارش وقف کرده بود، او برای این موضوع به فراخور مشکلات جاری و نیازهای مجموعه و حتی بعضا بسیار دور از تخصص یا علایقش بر اساس نیاز وقت، گرافیک یاد می گرفت، برنامه نویسی کامپیوتر و طراحی وب سایت می آموخت، او دانش روزنامه نگاری را فرا گرفت، در زمینه کارهای آماری آموزش دید، ویراستاری نشریات را فرا گرفت، مسئول روابط عمومی شد، حقوق می خواند، مترجم شد، در زمینه سخت افزار کامپیوتر مطالب کاربردی آموخت و … جمال در واقع در سایه توانایی های شخصی خود تبدیل به فردی شد که در بسیاری از مشکلات در “مجموعه فعالان حقوق بشر” می توانست حلال مشکلات شود. هر چند خدمات او تنها منحصر به این تشکل نبود و گروه های دیگری از جامعه مدنی ایران را نیز در بر می گرفت.

ساره سکوت، از دانشجویان دانشگاه یورک، شعری از سروده های خود را خواند:

همیشه درد بزرگتر از کلمه است

و پیرهن تسلیت می گویم

به قدر اشک هایی که ریخته ایم

سرخ نیست

همیشه درد بزرگتر از کلمه است

اندوه در بسته های کوچک متأسفم، دردت به دلم، می فهمم جا نمی شود

وارد دفترم می شوم

آوازهای کودکانم را به تو بفرستم

غصه رهایت کند

اما هر واژه ای انتخاب می کنم

به شانه ی لرزان هر جمله ای دست می گذارم

سوگوار ایستاده اند

حرف نمی زنند

به زانو نشسته اند که حرف نمی زنند

آوازهایشان را از یاد برده اند

و درد حرف های زیادی برای گفتن دارد

پارسا اولیایی فرد

پارسا اولیایی فرد

در ادامه ویدیوی مصاحبه جمال حسینی با فرامرز فروزنده در تلویزیون پارس پخش شد.

آرنوش به حضور ماهان محمدی، یکی از زندانیان سیاسی که هفت سال و نیم در زندان بوده و به تازگی به تورنتو آمده، در میان جمع اشاره کرد و به او خوشامد گفت و در ادامه شعری خواند و زندگینامه ی جمال را از سر گرفت:

… جمال که هیچگاه جویای منافع فردی و نام و شهرت نبود در حالیکه در شناساندن زندانیان گمنام و قربانیان نقض حقوق بشر ایفای نقش می کرد عمدتا ترجیح می داد با اسامی مستعار فعالیت نماید، “اسفندیار بهارمس” و “نادر بازرگان” نمونه هایی از این نام ها هستند. جمال بی حاشیه بود و گریزان از رسانه ها، از او به ندرت حتی تصویر یا گفتگویی می توان یافت. جمال با وجود این که بارها مورد تهدید قرار گرفت و پس از جنبش سبز مردم ایران بیش از پیش مورد کینه دستگاه امنیتی قرار گرفته بود هدف آماج تبلیغات منفی سازمان یافته از سوی دستگاه های تبلیغی حکومت ایران از جمله صدا و سیما و روزنامه های وابسته شد. با این حال همانگونه که ویژگی بارز او بود با لبخندی از پی این تخریب ها و قضاوت های ناصحیحی که درباره او شکل گرفته بود گذشت و باز چون همیشه در اتاق کوچکش شبانه روز به کارش ادامه می داد. سرانجام روز ۴ آگوست ارتباط جمال که تنها چند روزی بود با انتقال هم خانه خود تنها شده بود قطع و صبح روز ۵ آگوست ۲۰۱۴ با مراجعه همکاران نگران و پلیس شهر نوشهیر ترکیه، پیکر بی جان او در حالیکه پشت میز کارش قرار داشت پیدا شد. لکه هایی از خون بر صورت و نقاطی از خانه او یافت شد و دادستان شهر مذکور نیز مرگ را مشکوک دانست. تحقیقات پلیس در این باره همچنان در جریان است.

و این گونه بود که دفتر زندگی انسانی که در طی عمر کوتاه اما پربارش زندگی های زیادی را حفظ کرد و به درستی باید او را سمبلی از درد و رنج یک نسل و ملت دانست، انسان عارف مسلک و وارسته ای که پس از سالها فعالیت بی چشم داشت تنها سرمایه او در زمان حیات یک کامپیوتر و کمی قلم و کاغذ بود، بسته شد، هر چند راهی که او آغاز کننده بود همواره پررهرو خواهد ماند. خود او به درستی در آخرین مصاحبه خود عنوان داشته بود “ما در طی‌ چهار سال گذشته با دست خالی‌ و اما با باور عمیق به راهی‌ که سال‌ ها قبل شروع کردیم و همکاران زندانی ما سمبل جدیت آن هستند، پیش رفته و می رویم و تلاش ما این است که هر روز موثرتر نسبت به روز قبل در عرصه ی حقوق بشر ایران حرکت کنیم.”

سخنران بعدی دکتر رویا عراقی سخنگوی کمپین آیت الله بروجردی بود که به تازگی به تورنتو آمده است. او ضمن اظهار تأسف برای از دست رفتن جوان فعالی چون جمال حسینی، گفت: در این ۳۵ سال استبداد ستم دینی مردم ما در شرایط بسیار وحشتناکی قرار دارند و روز به روز دارد بدتر می شود و فشار روی مردم و بویژه فعالان حقوق بشر افزایش پیدا می کند و آمار زندانیان بالاتر می رود.

خانم عراقی از حاضران تقاضا کرد که با هر عقیده ای که هستند جمع شده و برای شرایط اسف بار زندانیان سیاسی در ایران کاری کنند و پشتیبانی خودشان را از فعالان جوان داخل کشور و همچنین پناهنده های بلاتکلیف در ترکیه نشان دهند.

او با اشاره به اینکه خودش اخیرا پس از سه سال اقامت در ترکیه به کانادا آمده و شرایط آنجا را می داند، پیشنهاد داد تا تشکلی برای کمک و حمایت از پناهنده های ایرانی در ترکیه تشکیل شود.

نوبت به پخش کلیپ ویدیویی رسید. پارسا اولیایی فرد، فرزند ده ساله ی محمد اولیایی فرد وکیل مدافع حقوق بشر، این کلیپ را با عکس هایی از جمال حسینی و مراسم خاکسپاری اش درست کرده بود و ترانه ی بسیار غم انگیزی را با آن همراه کرده بود که اشک بسیاری را درآورد.

«خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه

خداحافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته…»

بعد از این که پارسا توسط حاضران تشویق شد، نوبت به ستاره حسن پور از دانشجویان دانشگاه مازندران رسید. او گفت، سخن گفتن از جمال کار آسانی نیست، مردی که در سکوت و تنهایی زیست اما یک تنه باری سنگین را به دوش کشید، کوله باری از یاری رسانی به زندانیان سیاسی و در راه ماندگان. غم نبودن جمال ضایعه بزرگی ست برای جامعه ی رسانه ای ایران

Jamal-memorial-1

و اندوهی بزرگ است برای دوستانش و غم انگیزتر از آن برای دلداده اش، سیمین عزیز. من اینجا از طرف دوستان سیمین (همسر جمال حسینی) اینجا هستم تا به شما خوشامد بگویم که آمدید و تسلای سیمین شدید.

ستاره شعر “وارطان سخن نگفت” از زنده یاد شاملو را به یاد جمال حسینی خواند.

در ادامه اردشیر زارع زاده، مدیر مرکز بین المللی حقوق بشر ایران، سخنانش را ایراد کرد.

زارع زاده از خاطرات سال ۲۰۰۴ خود و ورود به ترکیه به عنوان پناهنده گفت و اینکه اولین کسی که به استقبال او آمد، جمال حسینی بود.

او افزود: وقتی سیمین عزیز، همسر جمال از ترکیه با سلمان آمد اینجا، من به استقبالش رفتم و آرزو داشتم روزی هم جمال بیاید و به استقبال او برویم. خیلی تلاش شد که جمال از آن وضعیت خلاصی پیدا کند اما نشد، و تنها راه این بود که از طریق همسرش حمایت شود. دولت کانادا پرونده ی جمال را رد کرد زیرا گفته بودند که در پرونده ی جمال آمده او با گروهی همکاری داشته که کانادا مایل نیست هیچ عضوی از آن گروه به این کشور بیاید. این باعث شرمساری ست که یک سری دولت ها در طول این ده سال در برابر پرونده ی او مانع ایجاد کردند و سازمان ملل هم هیچ همکاری نکرد و دولت ترکیه هم در برابر همه ی تهدیدها به او گفت شهرت را عوض کن. ما هم الان نمی دانیم چه بلایی سر جمال آمده. وقتی کسی به یک فعال کلیدی تبدیل شده و با تمام زندان های کشور در ارتباط است و هر کس در زندان مشکلی دارد برای حمایت با جمال تماس می گیرد، طبیعی ست چنین آدمی تحت تعقیب قرار می گیرد. دستگاه های امنیتی ترکیه بارها به جمال گفته بودند که جمهوری اسلامی دنبال تو هست. چرا اینها هیچ کاری نکردند.

زارع زاده در پایان گله کرد که چرا بسیاری ایرانیان ثروتمند در اینجا قدمی برای نجات پناهندگان از ترکیه برنمی دارند در حالی که می توانند با اسپانسر کردن این افراد، آنها را نجات دهند.

یک کلیپ ویدیویی دیگر از تصاویر جمال حسینی پخش شد. این کلیپ را سیاوش بهمن تهیه کرده بود.

پس از آن سیاوش بهمن به عنوان دوست و همکار ده ساله ی جمال حسینی که دو سال هم همخانه اش بوده، تأثر و اندوهش را از درگذشت دوستش ابراز کرد و گفت: جمال رفت اما جمال های دیگری هستند که نیاز به کمک دارند. کاری نکنیم تا یکی دیگر مثل جمال در تنهایی و غربت بمیرد و ما اینجا دور هم جمع شویم.

سیاوش بهمن در ادامه پیام خانواده ی حسینی را برای حاضران خواند:

خانواده زنده یاد سید جمال حسینی بدینوسیله از همه شما حاضرین محترم در مراسم بزرگداشت ایشان و نیز تمام هموطنان عزیزی که در طی روزهای اخیر با ارسال پیام یا مشارکت در برگزاری مراسم یا به هر نحوی با ابراز همدردی خود برای تسلی خاطر بازماندگان ایشان تلاش نمودند نهایت تشکر و قدردانی خود را اعلام می کند.

موج ابراز احساسات هموطنان از اقصا نقاط دنیا برای خانواده مرحوم حسینی نشانه ای گویا از شخصیت والا و اهداف انساندوستانه جمال دارد. خانواده حسینی، جمال را نه متعلق به خود بلکه همانگونه که خود انتخاب کرده بود و در این راه متحمل مشکلات و سختی ها شده بود متعلق به تمام مردم ایران می داند و از این رو این ضایعه را به هموطنان محترم تسلیت می گوید. مسلما کشور ایران و آینده کودکان آن در سایه تلاش ها، ایثارگری و از خودگذشتگی های امثال جمال حسینی که خالصانه و با تمام تار و پود به آرمان حقوق بشر معتقد هستند و جان شیرین را در گرو این هدف والا گذاشته و می گذارند آینده ای رنگین و بهتر خواهند داشت. به امید دنیایی بدون پناهندگی.

با نهایت مهر و احترام

خانواده زنده یاد سید جمال حسینی

سخنران پایانی این مراسم، سلمان سیما عضو گروه دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران بود. او که از سال ۸۷ تا ۸۹ بارها دستگیر و زندانی شده است، گرامیداشت جمال را گرامیداشت انسانیت و حقوق بشر خواند. او افزود، من متولد ماه مرداد هستم اما این ماه حوادثی را هم داشته است. ۸ مرداد ۱۳۸۵ اکبر محمدی در اعتصاب غذا در زندان اوین جانش را از دست می دهد. ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ فریدون فرخزاد جانش را از دست می دهد. ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ دکتر شاپور بختیار جانش را از دست می دهد و ۴ مرداد ۱۳۹۳ جمال حسینی عزیز. او بویژه به سیاوش بهمن و سیمین تسلیت گفت و با اشاره به عکس هایی که در سالن بود گفت این عکس ها همکاران سیاوش و جمال در مجموعه فعالان حقوق بشر هستند.

سلمان در ادامه پیام مهدی خدایی از داخل زندان اوین را خواند.

مهدی خدایی از مجموعه فعالان حقوق بشر و از دانشجویان محروم از تحصیل است که به هفت سال زندان محکوم شده و دوران محکومیتش را در اوین می گذراند.

برای جمال، آنکه در گمنامی جاودانه شد

طی سال های زندان بارها شاهد از دست دادن عزیزان و دوستان خود بوده ام، فراغی که بسیار دردناک می نمود، اما درد از دست دادن جمال از جنس دیگری است. رفیق دوران سختی از میان ما پرکشید و همگان را در بهت و ناباوری فروبرد. پس از سالها، بغض در گلو خفته ام زبان گشود و اشک بر چشمانم جاری گشت. بغضی که حتی در دوران انفرادی و شکنجه و سالها حبس، سرباز نکرده بود.

اما فقدان جمال…

عزیزی که از روزهای نخستین شکل گیری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در کنارمان حضور داشت و تعهد و از خودگذشتگی اش مثال زدنی می نمود. طی این سالها بدون هیچ ادعا و چشم داشتی در جهت اهداف حقوق بشر گام برداشت و در این مسیر از طعنه و اتهام های دیگران هیچ دلگیر و افسرده نبود.

جمال، رو به سوی نور داشت. باور و گفتار و کردارش هم ساز بود و همین امر سبب ساز جاودانگی اش شد. جمال با مهر خود درختی کاشت و با عشق پروراند، درختی که سایه ی آن فارغ از هر تبعیض پناهگاه تمامی انسان های دردمند و آزرده خاطر بود و مطمئنیم نور امید و دعای خیر آنها تا سالیان سال ریشه های آن درخت را پرتوان نگه خواهد داشت و هر روز شاهد پیشرفت و بهبود آن خواهیم بود.

در فراق جمال، آزردگی نه از برای او، که به سبب دلتنگی ماست! چرا که جمال آن گونه زیست که باور داشت. او اکنون آزادآزاد است و در میان خیل کثیر دیگر آزادیخواهان نظاره گر ماست.

جمال مصلحی بود که آسوده زیست و آسوده رفت.

مهدی خدایی

۱۶ مرداد ۱۳۹۳ زندان اوین بند ۳۵۰

پایان بخش مراسم، پذیرایی از حاضران بود.