تدبیر پادشاهی یعقوب لیث

بدان وقت که یعقوب لیث بزرگ گشت و نام و بانگ یافت، کرمان و سیستان و پارس و خراسان بگرفت و آهنگ عراق کرد. و در آن روزگار معتمد خلیفه بغداد بود. به یعقوب لیث نامه نبشت که تو مردی بودی رویگر، این تدبیر پادشاهی کردن از کجا آوردی؟ یعقوب جواب داد که آن خداوند که مرا دولت داد، تدبیر پادشاهی هم او داد.

“نصیحه الملوک ـ غزالی”

*

نماز از روی ترس

عربی بدوی به مسجد رسول درآمد و با شتاب نمازی خواند و خواست تا بیرون رود. علی (ع) حاضر بود، بانگ بر او زد و نعلین خویش حواله او کرد که بازگرد و نماز تازه کن. عرب از ترس بازگشت و نماز تازه کرد و به آهستگی به پایان برد. علی گفت ای عرب نماز نخستین نیکو بود یا این که به آهستگی خواندی؟ گفت: نه، ای امیر مومنان، نماز نخستین از ترس خدا بود و نماز دوم از ترس نعلین شما.

“لطائف الطوایف ـ علی صفی”

*

برای آنانی که پشت دیگران حرف می زنند

یکی از بزرگان پارسایی را گفت: چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی به طعنه سخن ها گفته اند؟ گفت: بر ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم.

هر که را جامه پارسا بینی

پارسا دان و نیک مرد انگار

ور ندانی که در نهانش چیست

محتسب را درونِ خانه چه کار؟

“گلستان سعدی”

*

از شاه عباس صفوی چه می دانید؟

شاه عباس در سال ۱۰۳۰ هجری پسر خود محمد میرزا را که به خدابنده میرزا معروف بود، کور کرد. یک سال بعد که می خواست به قندهار لشکر کشد، پسر کوچک تر خود، امامقلی میرزا را ولیعهد خویش خواند و برای این که او را در پادشاهی رقیبی نماند فرمان داد که سلیمان میرزا، پسر بزرگ صفی میرزا را هم کور کردند. به همین سبب مادر سام میرزا پسر دیگر صفی میرزا، از ترس آن که مبادا شاه به جان وی نیز آسیب برساند، آن شاهزاده را، که در آن تاریخ یازده ساله بود، پیوسته در حرمسرا از چشم جدش دور می داشت. اما شاه عباس، آخرین پسر خود امامقلی را هم در سال ۱۰۳۶ هجری کور کرد و چون دیگر فرزندی نداشت که جانشین وی بتواند شد، سام میرزا نوه خود را به ولیعهدی برگزید. نوشته اند که شاه، این جوان را بسیار دوست می داشت، اما برای این که هوش و ذکاوتش سرداران و بزرگان کشور را بدو متوجه و علاقمند نسازد، دستور داده بود که همه روزه یک نخود تریاک به او بدهند تا همیشه خمار و بی حس وتنبل باشد و بیهوش و کودن به بار آید، اما مادرش به جای تریاک، بیشتر به او داروهای ضد سم می داد تا اگر به دستور شاه پنهانی مسمومش کنند، سلامت بماند. با این همه نوشته اند که سام میرزا وقتی که با نام شاه صفی به جای شاه عباس بر تخت سلطنت ایران نشست، چندان خونسرد و خواب آلود و سست بود که پزشکان به شراب خواری تشویقش کردند تا مگر حس و حرارتی پیدا کند…

“زندگی شاه عباس ـ نصراله فلسفی”

*

چند شعر زیبا

حال برای این که از کور کردن و کشتن های شاه عباس صفوی آن که خود را کلب آستان علی می دانست ذهنمان دور شود به چند شعر زیبا توجه نمایید و اگر دوست داشتید آنها را حفظ کنید.

یاقوت لب لعل تو یاقوت مرا قوت

یاقوت نهم نامِ لب لعل تو یاقوت

قربان وفاتم به وفاتم گذری کن

تا بوت مگر بشنوم از رخنۀ تابوت

***

آن زلف شکسته را ز رخ یکسو زن

بر هر دو طرف مزن تو بر یک سو زن

گر آتش عشق تو فتد یک سوزن

یک سو همه مرد سوزد یکسو زن

***

ای دلبر عیسی نفس ترسایی

خواهم به برم شبی تو بی ترس آیی

گه اشک ز دیدۀ ترم پاک کنی

گه بر لب خشک من لب تر سایی

*

Alireza-Reisdanaعلیرضا رئیس دانا؛ نیم قرن انتشار کتاب

علیرضا رئیس دانا، مدیر انتشارات نگاه یکی از چهره های خدمتگذار کتاب و نشر در ایران است. او پنجاه سال است که عاشقانه به کتاب، نشر، نویسنده، شاعر، مورخ و محقق فکر می کند. عاشق کارش است. تاکنون متجاوز از ۳هزار عنوان کتاب چاپ کرده است. برای او کیفیت چاپ و مناسب بودن قیمت آن از اولویت بالایی برخوردار است. وی ضمن آنکه به مطالعه زیاد علاقه مند است، خود نیز دستی بر قلم دارد و در جراید در رابطه با کتاب و مسائل اجتماعی و فرهنگی مقالاتی ارزشمند و سنجیده به چاپ می رساند. در این مدت طولانی خدمات نشر، رئیس دانا با نویسندگان، شاعران و اهل قلم بسیاری در تامل بوده و از آنان خاطرات فراوانی دارد. آثار بسیاری از بزرگان مانند احمد شاملو، سیمین بهبهانی، محمود دولت آبادی، رضا براهنی، غلامحسین ساعدی، مرتضی راوندی، بهرام بیضایی، باستانی پاریزی، نیما یوشیج، کریم کشاورز، حسن مرندی، منوچهر آتشی، رضا سیدحسینی… را به چاپ رسانده است. من هر بار که به تهران می روم سعادت این را دارم که چندین بار به دفتر کارش در خیابان شهدای ژاندارمری روبروی دانشگاه بروم و از نزدیک شاهد کارهایش باشم. او برایم تعریف می کرد از میان بزرگان اهل قلم به سه نفر نزدیکی و علاقه بسیاری داشته است. مرتضی راوندی، احمد شاملو و سیمین بهبهانی. بیماری و درگذشت سیمین بهبهانی روی او تاثیر فراوانی گذاشته بود. او آنقدر از این موضوع ناراحت بود که فکر می کردم مادرش را از دست داده است. از حسن اخلاق و رفتار رضا سیدحسینی بسیار تعریف می کرد که او را سخت تحت تاثیر قرار داده بود. احترام خاصی به شاملو دارد و از معرفت و لوطی منشی او بسیار صحبت می کرد و از سخت گیری هایش در حروف چینی و کیفیت کتاب. نگاهش به مرتضی راوندی از نوع دیگری بود، او را استاد خود می دانست که رفیق گرمابه و گلستانش بود.

رئیس دانا شیفته موسیقی اصیل ایرانیست. از پرویز یاحقی، بیژن ترقی و کتاب فروشی خیام صحبت ها دارد. کافی است که سرحال باشد و یک مقدار هم از کارهای جاری اش دغدغه نداشته باشد آنگاه برایمان از شاه آباد، کتاب فروشی های بازار بین الحرمین، خیابان لاله زار قدیم، روبروی دانشگاه، جشن تولد فرزند بیضایی در منزلش، منزل شاملو در دهکده و محبت های آیدا، کوه رفتن با راوندی و… خاطرات دست اول تعریف کند. با رئیس دانا مصاحبه ای زیبا و خواندنی انجام داده ام. امیدوارم هر چه زودتر بتوانم آن را چاپ کنم.

*

از کتاب فروشی های تهران تا کتاب فروشی های تورنتو

طبق اطلاعات اخذ شده از کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و خیابان کریم خان زند و کتاب فروشی های شهر تورنتو (پگاه ـ سرای بامداد) پرفروش ترین کتاب های موجود در بازار در هفته گذشته به شرح زیر بوده است:

در تهران

*سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش ـ هاروکی موراکامی ترجمه: امیرمهدی حقیقت ـ انتشارات چشمه ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

*اثر مرکب ـ دارن هاردی ـ ترجمه: لطیف احمدپور و میلاد حیدری ـ نشر شریف ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

*در ستایش بطالت ـ برتراند راسل ـ ترجمه: محمدرضا خانی ـ انتشارات نیلوفر ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

*شب های روشن ـ فئودور داستایوفسکی ـ ترجمه: سروش حبیبی ـ نشر ماهی ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

*جنون منطقی ـ افشین منطقی ـ انتشارات نگاه ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

book-of-the-weekدر تورنتو

*چاه به چاه ـ رضا براهنی ـ نشر نگاه ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

*عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک ـ حسین مرتضائیان آب کنار ـ چاپ پنجم ـ نشر نی ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

*کودتا ـ یروان ابراهامیان ـ ترجمه: ناصر زرافشان ـ نشر نگاه ـ تهران ـ چاپ چهارم ـ ۱۳۹۳.

* آغاز اسلام ـ فولکر پوپ ـ ترجمه: ب ـ بی نیاز (داریوش) ـ ناشر: فروغ (آلمان) ـ ۲۰۱۴.

*لائیسیته ـ محمدحسین صدیق یزدچی ـ انتشارات خاوران (آلمان) ـ ۲۰۱۱.

*

تفکر هفته

سعی کنید هر چیزی که در شما زمینه های منفی اندیشی ایجاد می کند را از خود دور کنید. زمستان همیشه در کانادا توام با سرما، برف و یخ فراوان بوده است. به جای آن که در خانه بنشینید یا بیرون بیایید و به زمین و زمان با دید منفی نگاه کنید و از سرما بد بگویید، به زیبایی های آن فکر کنید. به هوای خوب و پر از اکسیژن، به ورزش های زمستانی، به اسکی، به هاکی. سعی کنید در تعطیلات آخر هفته تا زمستان پایان نیافته به همراه خانواده سری به پیست های اسکی اطراف تورنتو بزنید و ببینید چقدر مردم در همین برف و سرما از ورزش های زمستانی در هوای آزاد لذت می برند. به یک تیوب سواری در آخر هفته با بچه ها فکر کنید. صبح شنبه یا یک شنبه با لباس و وسایل مناسب از خانه بیرون بزنید و از طبیعت زیبای زمستانی لذت ببرید.

*

ملا نصرالدین در تورنتو

در مسیر خیابان فینچ به سمت استیلز که اغلب پاتوق رفت و آمد ایرانیان در تورنتو است در حال حرکت بودم که ناگهان مشاهده کردم ملانصرالدین، پرزیدنت “بنیاد خنده درمانی” به اتفاق ملابانو در حالی که چانه خود را با پارچه ای سفید بسته بود از مطب دندانپزشکی خارج شدند. با نگرانی خود را به آنها رساندم و پس از سلام از ملابانو پرسیدم:

“خدا بد ندهد چه شده که حضرت ملا به این صورت درآمده است؟” ملا که با آن وضعیت توان صحبت نداشت با تکان دادن سر، سلام و علیکی کرد و ملابانو ادامه داد:

“اکنون دو شبانه روز است که ملا به دندان درد شدیدی گرفتار شده چون سخت بی تابی می کرد، او را به مطب دندانپزشکی آوردم، ولی حضور ما در مطب افاقه ای نکرد و نتیجه ای نداشت، لذا داریم به منزل برمی گردیم.”

من که سخت از این مسئله نگران شده بودم، جویای توضیحات بیشتر از ملابانو شدم، او نگاهی به من انداخت و گفت:

“همان طوری که می دانید، ما توان تهیه بیمه کامل را در اینجا نداریم. وقتی که دندانپزشک ملا را معاینه کرد گفت: دو عدد از دندانهایش را باید بکشد و سه عدد دیگر را باید پر کند و چون ملا دندان های کرسی عقب خود را از دست داده لازم است که هر دو طرف در بالا و پایین مبادرت به ساخت دندان مصنوعی یا کاشت دندان در لثه گردد. خلاصه برای انجام این کارها احتیاج به ده هزار دلار وجه بود.”

ملا که برای اولین بار بود به دندانپزشکی می رفت، پس از شنیدن این حرف ها، سریعاً از روی صندلی معاینه بلند شد و چانه خود را با پارچه ای که همراه داشت محکم بست و به دکتر گفت:

“ببخشید، جناب دکتر، آیا شما این کله مرا از گردن به بالا کلاً پانصد دلار می خرید که من برای چند تا دندان، ده هزار دلار پرداخت کنم!”

دکتر دندانپزشک که با شنیدن این حرف ملا به خنده افتاده بود تا رفت صحبت از بیمه و درمان کند، ملا با سرعت پله های مطب را به پائین آمد و من هم به دنبال او. آنگاه رو به من کرد و گفت:

“ملابانو جان، نگران نباش. نداری هم در غربت بد دردی است، به منزل می رویم و با ماده ای گرم، مقوی و مسکن مانند ایام قدیم در ایران، چانه خود را محکم می بندم، انشااله درد آن تسکین خواهد یافت.”