نزدیک شدن سال ۱۳۹۴ شمسی که سال بز است، این سئوال را برای خیلی ها مطرح کرده است که یعنی امسال سال بزبیاری مردم است؟ و همین سئوال موجب بحث های گوناگونی بین دانشمندان، جامعه شناسان و روان پزشکان شده است.
دانشمندان با نشان دادن عکس بزهایی که از کوه و درخت بالا رفته اند، می گویند تنها ما آدم ها نیستیم که اگر فرصت به دستمان بیفتد سه هزار میلیارد و نه هزار میلیارد و۲۲ هزار میلیارد اختلاس و سوءاستفاده می کنیم. بزها از ما هم بدترند. و اگر فرصت پیدا کنند از در و دیوار خانه مردم نیز بالا خواهند رفت، صبرکنید سال بز شروع شود، خواهید دید که بزها چه به روز مردم دنیا خواهند آورد.
جامعه شناسان اما معتقدند که این شیوه زندگی فقط در مورد بزها صدق نمی کند. هر موجود فرصت طلبی، وقتی ببیند مملکتی هرکی هرکیست و هرکس بیشتر چاپید موفق تر است، شروع می کند به سوء استفاده و بالا رفتن از دیوار مردم و خزانه دولت و حتی آب تنی در خزینه دولت!
و به عنوان دلیل اضافه می کنند: حیوانات اهلی که بز هم یکی از آنهاست، هزاران سال است درکنار انسان ها زندگی کرده اند. این موجودات هرچقدر هم که خنگ وکودن باشند، بازهم طی اینهمه سال، یک چیزهایی از آدم های فرصت طلب و پاچه ورمالیده یاد گرفته اند و درک کرده اند که اگر موقعیت جور شد، به هر قیمتی که شده باید از دیوار خانه مردم بالا رفت.
بدیهی است امروزه که دیوار کاخ های کاخ نشینان (که یک روزی قرار بود کوخ نشین باشند!) تماماً از سنگ مرمر ایتالیایی ست، بزها به ناچار از درخت وکوه بالا می روند.
روانشناسان ولی نظر دیگری دارند. آنها می گویند ترا به خدا اینقدر برای این حیوانات مادرمرده حرف درنیاورید. اینها از ناچاری و ترس به کوه زده اند و از درخت بالا رفته اند.
در مملکتی که تمام فضای سبزش دارد تبدیل به آپارتمان می شود، بز بدبخت چه چیزی گیرش می آید که بخورد؟ و تازه اگر دیر بجنبد، آدم ها دست و پایش را می بندند و با کله و پاچه اش جوجه کباب درست می کنند وگرنه مگر بز مرض دارد که جان اش را به خطر بیندازد و با بدبختی از تخته سنگ و درخت بالا برود؟
اینگونه روانشناسان که هدف شان ایجاد صلح و صفا در دنیاست، ضمن این که به مردم توصیه می کنند صلوات بفرستند و همدیگر را ماچ کنند، توصیه می کنند به جای نشستن و توی سر و مغز هم زدن و صحبت از این کردن که امسال سال میمون است و زندگی بهتر می شود، یا سال مار است و مردم مثل مار پوست می اندازند، به فکر این باشید که کار جدیدی پیدا کنید چون خودتان می دانید که با دو سه جا کارکردن کسی حریف گرانی های فعلی و هزینه های زندگی نمی شود.
این روان شناسان از همه خوانندگان و بینندگان و شنوندگان این نوشته درخواست کرده اند دعا کنند سال بز، سال بزبیاری برای مردم ایران نباشد …!
دستگیری حاجی فیروز
گریه برای اینترنت!
در بسیاری از زبان های زنده دنیا، اجسام نیز مثل انسان ها مذکر و مونث دارند و برای شناخت آنها آرتیکل یا حرف تعریف معینی به کار می رود.
عرب ها، فرانسوی ها و آلمانی ها از این جمله اند و یادگیری زبان شان آنقدر سخت است که پدر صاحب بچه درمی آید تا بفهمد و یاد بگیرد که دسته بیل مذکر است یا مونث؟!
آلمانی ها کلاه را مذکر حساب می کنند(der Hut) اما کفش را مونث به حساب می آورند (die Schuhe) وکسی نمی داند چرا؟ یعنی بالا و پائین بودن در انتخاب آرتیکل نقشی داشته است؟ (اگر اینطور است، چرا پز هم می دهند که زن و مرد در کشور ما برابرند؟ فقط به خاطر اینکه زنان حق دارند دامن کوتاه بپوشند و کتک نخورند؟!)
در ایران که همه انسان ها بفهمی نفهمی با هم برابرند (غیر از بعضی ها که خدا وکیلی حق شان است برابرتر باشند! ) اجسام زن ومرد ندارند، اما ظاهرن دو تا موجود داریم که هر دو مونث به حساب می آیند چون بی رودربایستی و جلوی چشم همه با هردوی آنها بدرفتاری می شود.
یکی از آنها زن است و دیگری اینترنت است.
اینکه چرا ما زن و اینترنت را اینقدر اذیت می کنیم و آزار می دهیم حتمن به دلیل علاقه خاصی است که به این دو داریم. مگر آخوندها نمی گویند خداوند هرکس را که بیشتر دوست دارد، بیشتر عذاب می دهد تا صبر و تحمل او را امتحان کند؟!
گفته ای ست منتسب به چارلی چاپلین:«دیشب که نمی دانستم به خاطر کدامیک از بدبختی هایم گریه کنم، کلی خندیدم»، اما من دیشب به یاد فیلترینگ وکاهش سرعت و ایجاد خلل های تکنیکی در اینترنت ایران جگرم آتش گرفت و برای اینترنت گریه کردم.
اگر می پرسید چرا برای زن های ایران گریه نکردم؟ خیلی واضح است، آنها خودشان می توانند گریه کنند یا وقتی می خواهند سوار ماشین گشت ارشادشان کنند دست و پائی بزنند و جیغ وویغی بکنند. اینترنت بدبخت غیر از قطع و سکوت و خاموشی چه می تواند بکند؟ یکی باید باشد که برایش گریه کند یا نه؟ باورکنید تا دیشب برای خیلی چیزها گریه کرده بودم جز اینترنت!
پول نقد همراهتان هست؟
به گزارش خبرگزاری آلمان، ۱۹ نفر از ۲۲۰ نفری که وسیله داعش به گروگان گرفته شده بودند با پرداخت نفری ۱۵۰۰ یورو به عنوان جزیه، آزاد شدند.
دریافت جزیه یکی از راه های درآمد این گروه است و به همین دلیل از مردم جهان خواسته اند قبل از اینکه به وسیله آنها اسیر و به دست جلاد سپرده شوند، جزیه را بدهند، رسید بگیرند و خیال خودشان را راحت کنند.
داعشی ها معتقدند ۱۵۰۰ یورو در مقابل جان یک آدمیزاد پول کمی است و گفته اند ما چون آدم های با وجدانی هستیم، قصد گرانفروشی نداریم و نرخی تعیین کرده ایم که همه بتوانند بپردازند و در حقیقت مشتری شوند.
داعش از مردم خواسته است همیشه ۱۵۰۰ یورو پول نقد همراه شان باشد چون معلوم نیست کی وکجا به عنوان گروگان ربوده می شوند !
از عشق نوشتن، ممنوع!
بعد از آنکه از عشق نوشتن برای نوجوانان ممنوع شد، تعدادی از نویسندگان و دست اندرکاران حوزه ادبیات نوجوانان، از جمله فرهاد حسن زاده که کتاب های متعددی در ادبیات نوجوانان نوشته است، از حذف عشق و عشق ورزیدن در آثاری که برای نوجوانان منتشر می شود انتقاد کرده اند.
فرهاد حسن زاده به ایسنا گفته است در جامعه ای که نتوان به راحتی از عشق نوشت، نوشته ها رنگ خشونت می گیرد و مهر و دوستی جای خود را به کینه و نفرت خواهد داد.
اینگونه نویسندگان توجه ندارند که نویسنده وقتی چیزی را می نویسد باید بتواند مثال بزند، نمونه بیاورد، آن را اثبات یا حداقل مجسم کند و شرح بدهد.
اگر درکتاب درسی مطلبی راجع به نفرت وجود داشته باشد و دانش آموز بپرسد: آقا اجازه، نفرت یعنی چی؟ معلم می تواند او را ببرد پای تخته، چهارتا بد و بیراه و لنترانی بارش کند، بعد محکم بخواباند توی گوشش و دو تا اردنگی هم چاشنی آن کند و بگوید نفرت یعنی این …
ولی اگر همان دانش آموز از معلم پرسید آقا اجازه، ما دیشب توی کتاب داستان یه چیزی راجع به عشق خواندیم. عشق یعنی چی؟ آیا معلم می تواند بیاید جلوی چشم ۵۰ تا بچه او را ببرد پای تخته، نوازشش کند، کلمات محبت آمیز به او بگوید توضیح بدهد که عشق یعنی محبت، یعنی دوست داشتن دیگران؟
پس فردا برای همان معلم حرف های ناجور درنمی آورند و آبرویش را نمی برند ..؟
تازه اینهمه که شاعران و نویسندگان ایرانی راجع به عشق حرف زده اند کجا را گرفته اند یا کدام مشکل را حل کرده اند؟ حافظ گفته است: عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد و به استناد حرف او اگرخانه ای آتش گرفت، می توان گفت دو نفر توی آن خانه عاشق هم بوده اند و موقع همدیگر را دوست داشتن، پایشان خورده است به لامپی که از سقف آویزان است و خانه را آتش زده اند….!
مگر فروغ فرخزاد بالاخره نفهمید و اعتراف نکرد که تمام گناهانش تقصیر عشق بوده؟
«این عشق آتشین پر از درد بی امید/ در وادی گناه و جنونم کشانده بود؟»
مگر یکی دیگه از شعرامون نگفته:
«به عالم هرکجا درد و غمی بود / به هم کردند و عشقش نام کردند»
و مگر عشق، قلم نئی مولوی را خراب نکرد؟
«چون قلم اندر نوشتن می شتافت/ چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت»
سعدی مادر مرده یک عمر آبروداری کرد و به رهبران جهان پند و اندرز داد که:
«نام نیکو گر بماند ز آدمی / به کزو ماند سرای زرنگار»
اما وقتی عاشق شد، نتوانست جلوی دهانش را بگیرد، آبرویش بین سر و همسر رفت و مجبور شد اعتراف کند:
«عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند/ داستانیست که بر هر سر بازاری هست …»
تازه در تمام شعرهای عاشقانه صحبت از دوری و غم و هجران و غصه وگرفتاریست. سریال های ترکی را نگاه کنید، یارو پنج تا معشوقه داره بازهم برای یک عشق راستی راستی له له میزنه و به هر دختری که می رسه شماره تلفن رد می کنه …ول کنید نوجوانان طفل معصوم را و بگذارید با همان کینه و نفرتی که در اجتماع یاد می گیرند و آموختنش هم با چهارتا پس گردنی و اردنگی میسر است، خوش باشند!
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.