راستش من مدتی است از سیاست سرخورده تر شده ام، همان یک سر سوزن امیدی هم که داشتم پودر شد رفت هوا. برای همین ماه هاست به هیچ دعوتی برای گفت وگوهای سیاسی پاسخ مثبت نداده ام، آخر آدم چگونه می تواند ادای مصلحین را دربیاورد وقتی که همه ی وجودش گواهی می دهد که امیدی به اصلاح آدمی نیست.
تصویر آن دخترک جان برکف گرفته و به سیم خاردارِ دنیایی که حرف های خوب می زند و عمل های زشت می کند، با دست های کوچک زخمی اش چنگ انداخته و ترسی که در تمام جانش ریشه دوانده و در این سوی سیم خاردار همچنان همراهش است، و لابد خبر آن بچه های دیگر مانند خویش را هم شنیده است که در راه رسیدن به جهانِ به اصطلاح آزاد جان شیرینشان را در کامیون های سردخانه ای تسلیم رویای رهایی از ترسی کرده اند که در دادوستدهای هر دو سوی دنیا برایشان یک جور سرنوشت را سزاوار می داند، گوشه ای از نقش انسانِ امروز در دنیایی به شدت دو قطبی است.
نه تنها اروپایی ها و امریکایی ها که برخی هموطنان در ساحل امن ساکن ما نیز، در تفسیرهایشان از شیوه های شر جهت می گیرند. مفسری در شرح مخاطره ی پناهجویان به رسانه ای، از خطر میلیونی پناهجویان نقش ترس و تنفر می بافد، بی آنکه خاطرش مانده باشد که چه بسا خود او هم زمانی نه چندان دور در همین قایق زندگیِ وعده ده و مرگ به ارمغان آور بوده است، و حال که در ساحل امن است حرف های انسان بر باد ده می زند.
این روزها که ساحل های دریاهای غرب پر آدم شرقی است، پر بچه است، پر زن است، پر جوان است، پر پیر است، که دراز به دراز بر شن ها یله داده اند و بهای این رسیدن به ساحل امنِ همین حضرات که هزار وعده ی شیرین تر از شهد می دادند جان آدمی است، دیگر کجا می توان روزنه ی امیدی داشت به رستگاری آدمی!
انسانِ بی تفاوت و تنها و خود منفعت محور تا آتش در خانه اش نیفتاده است، از آتشی که در دنیا انداخته و سهم ما مردمان میانه ی خاور از دیگران بیشتر شده است، حرف و حدیثی که درمان دردی بشود نخواهد کرد. دنیای به اصطلاح آزاد حواسش نیست که انسان تحقیر شده ی محروم مانده از مواهب زندگی یا در دام ملی گرایی افراطی همه ی دنیا را دشمن خویش دیدن می افتد، و یا در هوس رفتن به بهشتی که دیگران در همین دنیا گونه ای از او را تجربه می کنند به سیاه چال بنیادگرایی از گونه ی داعشی در می غلتد. اگر به کردار و رفتار دنیایی که از همه ی مواهب زندگی آسوده بهره مند است توجه شود این خشم و نفرت و خوف زندگی بر باددهی که مردم مفلوک خاورمیانه گرفتارش شده اند معنا پیدا خواهد کرد. رفتار غرب در افغانستان که به ظهور طالبان انجامید و برای غربیان تا مصیبتش دامن خودشان را نگرفته بود ایجاد دلواپسی نکرد، و یا حمله نظامی به عراق که قرار بود دمکراسی صادراتی برای مردمش به ارمغان ببرد، اما جنگ و جنایت و کشتار و قبیله گرایی به قیمت جان را همراه داشت، و در هیچ مورد هم کسی ککش نگزید که راستی کجا فهم شما از این مردم و منطقه که قرار بود از جهنمش بهشت بیافرینید خطا بود که به روی خویش آوردید تا شاید التیامی بشود بر درد بی درمانی که خود بر جان و جهان ما انداخته اید!
این ها را می خواستم به آن مفسر بی انصافی بگویم که نگران انبوه پناهندگان است و حتی می خواهد به نخست وزیر آلمان هشدار بدهد که در پذیرش پناهندگان دست و دل بازی به خرج ندهد که انداختن کشور به خطر خوف انگیز میلیون ها پناهنده است. این را دیگر آدم کجای دل سوخته ی خویش بگذارد که به قول مثل ایرانی، شاه می بخشد و شاغلام نمی بخشد.
روزی نیست که در گوشه ای از بهشتی که بشر برای برخی خودی بر پا کرده چند ده و یا چند صد ناخودی گریخته از مصیبتی که دست کم یک سرش به همین بهشتی ها بند است، جان، به نارواترین شکلی، قربانی رویای رهایی از جنگ و قتل و کشتار نکنند، و هیچکس هم شاخ که در نیاورد هیچ، هیچ احد ناسی هم دم نزند، تازه در پی این هم باشند که تمهیدات بیشتری برای جلوگیری از رسیدن این مردم، این کودکان، این زنان، این جوانان و این پیران بی فرجام نیک، به ساحل های به اصطلاح امن خویش ببینند، این رفتار راه به روزگار خوبی برای هیچکس نخواهد برد.
اگر بیشتر مردمان جهان روزگارشان به همین شیوه ی ناانسانی سپری شود در جهان کینه ای کاشته خواهد شد که شعله هایش دامن خوب و بد و جهان اول و آخر را همه با هم خواهد گرفت. نظمی که تنها سود یک
بخش کوچکی از جهان بشری را در برگیرد، گام در راهی به زیان خویش خواهد نهاد.
چرا جهان آزاد به آدم هایی که از دست آدمکشان بنیادگرا در گریزند امان نمی دهد؟ این ها اگر از داشتن بخت رسیدن به ساحل های امن ناامید شوند، نتیجه ی طبیعی اش این خواهد بود که جهان برای ناامن تر شدن لشکر بزرگتری پیدا خواهد کرد. در حالی که اگر پناهندگان به پناهگاهی برسند، هر هنگام که سرزمین مادریشان امن و آزاد بشود بسیاریشان با رغبت تمام به کشورهای خویش باز خواهند گشت.
من از تصویری که جهان آزاد از خویش در دیدگان این جماعت جان بر کف گرفته و به کوه و بیابان و دریا و دشت زده، ترسیم کرده شرم می کنم. اگر قرار باشد انسانیت این همه بی حرمت شود، آیا هر روز از میزان ساحل های امن جهان بیشتر کاسته نخواهد شد؟
آدم هایی که برای رسیدن به سرزمین های امن از جانشان مایه می گذارند اگر از این رویا منع شوند به کدام لشکر شر دیگر روی خواهند کرد! این نگاه خودشیفته جهان را به سوی جنگی جهنمی رهنمون می شود که هیچکس از عواقب او در امان نخواهد ماند!