درست چهار سال پیش در همین هفته ها و روزها، هنوز فرصت برای حل مسالمت آمیز یا کم خسارت و تلفات مسئله سوریه وجود داشت.  هنوز داعش به وجود نیامده بود، جبهه النصره ای درکار نبود، سروکله احرار شام پیدا نشده بود و القاعده به فکر ساختن کلاهی از نمد سوریه برای خود نیافتاده بود. 

در یک سوی معادله مردم به جان آمده از چهار دهه ظلم وستم یک حکومت خودکامه، جنایتکار و دست نشانده بودند که دلگرم به پیروزی قیام های “بهار عرب” در تونس و مصر از ماه مارس ۲۰۱۱ یکپارچه به پا خاسته و در تظاهراتی مدنی و آرام با شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» (مردم خواهان سرنگونی نظام هستند)، خواستار برچیده شدن نظام استبدادی خاندان اسد و برقراری یک حکومت متکی به رأی خود بودند.

 

در سوی دیگر، حکومتی به غایت جنایتکار، فاسد و جیره خوار که سال ها با زور ارعاب و سرکوب حکومت کرده بود و به اتکای حمایت های بی دریغ و همه جانبه سیاسی، نظامی، مالی، تسلیحاتی، مستشاری و نیروی سرکوب حکومتی جنایتکارتر از خودش یعنی نظام پلید، غاصب و آشوبگر ولایت مطلقه فقیه، از جیب مردم به فقر کشیده شده ایران، خود را تافته جدابافته و متفاوت با دیگر کشورهای منطقه می پنداشت و به جای تمکین در برابر اراده عمومی – مانند زین العابدین بن علی در تونس و حسنی مبارک در مصر – به سرکوب خشونت بار و وحشیانه تظاهرات مسالمت آمیز و مدنی مردم سوریه پرداخت.

world-leaders

با این حال، درطول این نزدیک به شش ماه، شمار تلفات در اوایل ماه سپتامبر ۲۰۱۱ هنوز به هزارتن نرسیده بود. این شش ماه بهترین فرصت برای باراک اوباما در مقام رییس جمهوری امریکا- مدعی رهبری دنیا – و سران اتحادیه اروپا به عنوان دستیار و متحدان نزدیک آن بود تا با اتخاذ تدابیری نه چندان دشوار مانند حمایت معنوی از مردم به پا خاسته سوریه و احیانا تعیین منطقه پرواز ممنوع – برای نشان دادن اراده سیاسی خود و جلوگیری از حمله های هوایی به تظاهرکنندگان – بشار اسد را نیز به سرنوشت بن علی و مبارک دچار کنند.

 

دریغ که قرن بیستم، قرنی که در مواقع بحرانی سیاست مدارانی بزرگ چون چرچیل، روزولت، دوگل، گاندی، نهرو، آدنائر، ویلی برانت و… پا به میدان می گذاشتند و با دوراندیشی و آینده نگری سرنوشت ملت های خود و جهان را تغییر می دادند سپری شده و دنیا پا به قرن بیست و یکم گذاشته بود.  قرنی که به راستی و بدون قصد تحقیر دستکم تاکنون قرن کوتوله های سیاسی ای بوده است که مفهوم سیاست را تا حد دغلبازی، زدوبند و تبانی، سودجویی های کاسبکارانه و حرافی و شارلاتانی تنزل داده اند.  قرنی که محصولات آن تاکنون امثال جرج دبلیو بوش، تونی بلر، کوفی عنان، نیکولا سرکوزی، آنگلا مرکل، ولادیمیر پوتین و از همه تحفه تر باراک حسین اوباما بوده اند.

 

به نحوست وجود این کوتوله های سیاسی، فرصت بسیار گرانبهای شش ماهه از دست رفت و در حالی که باراک اوباما به نوشتن نامه های فدایت شوم و تراشیدن واسطه برای معامله با حکومت آخوندی و سیدعلی خامنه ای مشغول بود، گروه های ستیزه جوی اسلامی بنیادگرا با بهره گرفتن از خلاء قدرت، مثل قارچ در سوریه روییدند و تظاهرات مدنی، آرام و مسالمت آمیز مردم را به یک جنگ داخلی تمام عیار و پرتلفات تبدیل کردند. جنگ ویرانگری که با کمی احساس مسئولیت و دوراندیشی از جانب قدرت های بزرگ، کاملا قابل اجتناب بود. جنگی که به زودی تبدیل به یک بحران بزرگ و فاجعه انسانی در سطح منطقه شد و دبیرکل سازمان ملل متحد آن را “جنایت علیه بشریت” نامید.  فاجعه و بحرانی که تاکنون حدود ۲۵۰ هزار کشته، بیش از ۴ میلیون آواره و پناهنده در کشورهای همسایه و منطقه و حدود ۱۲ میلیون دربدر و بی خانمان درداخل سوریه تکه پاره شده به جا گذاشته است.

 

اگر کوتوله های سیاسی نشسته بر مسند قدرت در امریکا و اروپا از اندکی دورنگری و و مآل اندیشی برخوردار می بودند، می باید درک می کردند که بروز چنین فاجعه ای دیر یا زود دامنگیر خودشان نیز خواهد شد. افسوس که چنان نبودند و چنین نکردند و در نتیجه دود فاجعه بزرگی که با انفعال و بی عملی های خود آفریدند به چشم خودشان نیز رفت.

 

در ماه های اخیر پی درپی خبرهایی در مورد غرق قایق و کشتی های حامل پناهجویانی که از راه دریای مدیترانه قصد ورود به قلمرو اتحادیه اروپا را داشتند منتشر شده است. در هفته های گذشته اخباری نیز در مورد تجمع جمعی از پناهجویان در بندر کاله فرانسه برای عبور از کانال مانش و ورود به بریتانیا در رسانه ها به چشم و گوش می خورد و دولت های فرانسه و بریتانیا تلاش می کردند برای آن راه چاره ای بیابند.  هفته گذشته انتشار خبر مرگ دلخراش ۷۱ پناهجو در یک کامیون در اتریش – نزدیک مرز مجارستان – یکباره افکار عمومی مردم اروپا را برانگیخت و تظاهراتی به نفع پناهجویان برگزار شد. کوتوله های سیاسی نشسته بر مسند قدرت در کشورهای اروپایی نیز، که دغدغه ای جز رأی آوردن در انتخابات بعدی ندارند و حوزه دورنگری شان از نوک دماغ تجاوز نمی کند، به جای عبرت گرفتن از گذشته و توجه به عواقب انفعال و بی عملی های پیشین خود و پذیرش مسئولیت، به موج سواری بر افکار عمومی پرداختند. صدراعظم آلمان از آمادگی کشورش برای پذیرش ۸۰۰ هزار پناهنده سوری در سال جاری خبرداد.  مانوئل والس، نخست وزیر فرانسه – کشوری که پس از امریکا بیشترین سهم مسئولیت را در فاجعه انسانی سوریه داشته و دارد ـ ضمن نکوهش رفتار دولت مجارستان با پناهجویان گفت: «کل اروپا تحت تأثیر بحرانی است که شدتش بی سابقه است».  لوران فابیوس، وزیر امورخارجه فرانسه نیز اقدام دولت مجارستان درکشیدن سیم خاردار میان صربستان و مجارستان را “شرم آور” و “خلاف ارزش های مشترک اروپایی” خواند ولی توضیح نداد که این ارزش های مشترک در ۴ سال گذشته درچه وضعی بوده است. ماریانو راخوی، نخست وزیر اسپانیا نیز گفت: «بحران مهاجرت کنونی، طی سال های آینده بزرگ ترین چالش برای اروپا خواهد بود».  بان کی مون، دبیرکل همیشه “نگران” و “متاسف” سازمان ملل متحد هم بحران اخیر پناهجویان را “وحشتناک” خواند و گفت که جان باختن پناهجویان در روزهای اخیر او را به شدت “متأثر” کرده است.

 

در میان این همه گفته های رنگارنگ، حتی یک نمونه نیز نمی توان یافت  که یک مقام بلند پایه سیاسی در یک انتقاد از خود صریح بگوید که من یا ما با انفعال، بی عملی و پیروی چشم بسته از باراک اوباما در مورد مسئله سوریه، مسئول این فاجعه و عواقب کنونی آن به شکل بحران مهاجرت هستیم.

 

یکی از کاربران شبکه اجتماعی “فیسبوک” با لحنی تلخ و گزنده اوضاع کنونی را چنین توصیف می کند: «دنیا بوی تعفن بی تفاوتی می دهد، دریا مزه گند جنازه دارد، وجدان ها با لالایی سیاستمداران دروغگو، خودخواه و فرصت طلب به خواب رفته است!»

یازده شهریور ۱۳۹۴

 

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com