مونیکا گراهام
بیش از دویست سال پیش، بازرگانی اهل هلیفکس کانادا، از این که کلیسای نزدیک خانه اش روزهای یکشنبه سر و صدای زیاد راه می انداخت به شهرداری شکایت کرد! استدلالش این بود که “خدا” دنیا را در ۶ روز آفرید و روز هفتم استراحت کرد. بنابراین او هم حق داشت که یکشنبه ها در خانه ی خودش نفس راحتی بکشد و قدری بیارامد ولی بانگ ناقوس، آهنگ ها و سرودهای مذهبی و غیره خواب راحت را از چشمانش می ربود.
نمی دانیم شهردار چه جواب داد؟ گفت بلند بلند آواز بخواند تا بلکه صداهای مزاحم تحت الشعاع قرار بگیرند؟ جواب داد کانادا کشوری آزاد است. بنابراین بهتر است خود آزاد زندگی کند و بگذارد دیگران هم آزاد زندگی کنند؟ جواب داد که شهرداری به “اماکن مقدس” شهر کاری ندارد، شاید یکشنبه بعد پاسبانی را به کلیسا فرستاد تا او سر و صدا را قدری کم کند. آیا این امکان نیز وجود دارد که شهردار از مرد بازرگان خواسته باشد که پنبه در گوشش بگذارد؟! دیگر چه؟ شاید هم هیچکدام از این کارها را نکرد و اصلاً جوابی به شکایت نداد!
قانون یکشنبه مصوب ۱۹۰۶ (Canada’s 1906 lord’s day Act) که کسبه و بازاریان را از باز کردن دکان ها و حجره هایشان در روزهای یکشنبه منع می کرد، هنوز جوهرش خشک نشده یعنی بلافاصله بعد از تصویب، تکه پاره شد. برای این که کشور در روزهای یکشنبه با ایست جانکاه و طاقت فرسا روبرو نشود، قانون ارائه دهندگان خدمات ضروری مانند بیمارستان ها، کلانتری ها و مانند این ها را مستثنا کرد و اجازه داد که این قبیل مراکز یکشنبه ها باز باشند. به مرور خدمات دیگری باز هم به فهرست بلند بالای “خدمات ضروری” افزوده شد.
در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ کلیسا شکایت کرد که تعداد روزافزونی از کودکان دیگر به مدارس یکشنبه ها که توسط کلیسا اداره می شد نمی روند و پدر و مادرها به جای کلیسا آنها را به تمرین ها و مسابقه های ورزشی می برند! در سال های پس از ۲۰۰۰ میلادی، دولت استانی ایالت نوااسکوشیای کانادا، مقرارت مربوط به ممنوعیت خرید در روزهای یکشنبه را لغو کرد و نتیجه ی این کار آن بود که تعداد بیشتری از کارکنان تعطیل بودند که باید به کلیسا بروند و یا این که تا لنگ ظهر بخوابند.
خلاصه و جان کلام این که تمام دعواها سر لحاف ملا یعنی فقط برای “پول” بود! موضوع تعطیل بودن یا نبودن یکشنبه ها حرف روز مردم شده و دهان به دهان می شد. تعداد بسیار کمی از کاسب کارها حاضر بودند با بستن دکان یک روز درآمدشان را از دست بدهند در حالی که رقبای آنها باز هستند. حقوق و دستمزد بگیران معدودی نیز حاضر بودند از کار کردن در روزهای یکشنبه خودداری کنند چرا که پای پست و مقام و حقوق و مزایای آنها در بین بود. کلیسا هم که ظاهراً کارش رهایی و نجات روح انسان ها و هم چنین تبلیغ پیام های مقدس در بین آنان است، نمی خواهد که آئین های نیایش خود را در روز دیگری از هفته به جز یکشنبه و در مکان دیگری مگر کلیسا برگزار نماید. نهاد کلیسا می خواهد مردم یکشنبه ها تعطیل باشند و هیچ کار دیگری بجز کلیسا رفتن و صدقه دادن پول به روحانیون نداشته باشند!
پروردگار که آفریننده ی شعور عادی یا Common sense هم هست یک روز هفته را تعطیل و به عنوان روزی مقدس تعیین کرده است؛ روزی برای استراحت، به شادمانی گذراندن و دیدار دوستان و بستگان، وقتی که این حداقل یک روز را هم نداشته باشیم، از لحاظ جسمی، روحی و احساسی رنج خواهیم برد و آسیب خواهیم دید.
اهمیت کمی دارد که کدام روز را به عنوان تعطیل برگزینیم ولی یادمان باشدکه در آن روز باید کاملاً بیاسائیم، کار نکنیم و پایمان را روی پای دیگر بیندازیم. دنیا آخر نمی شود اگر یک روز خانه داری نکنیم، حراج بزرگ بازارچه را از دست بدهیم یا این که یک روز در هفته رانندگی نکنیم و بنزین اتومبیلمان مصرف نشود. شاید در آن روز شایسته تر این باشد که چشم هایمان را ببندیم و به مطالب نگران کننده نیندیشیم. پیش از این که در فردای روز تعطیل، مشغله ها و فکر و خیال ها به سراغمان بیاید می توانیم به روشنایی ها، امیدها، نیکی ها و صلح بیندیشیم.
کریسمس و سال نو میلادی بر همگان خجسته و گردش روزگار بر وفق مرادتان باد!
*چکیده ای از کتاب In the Spirit به قلم Monica Graham