دیدگاه نخست
تاریخ میهن ما پدیدهای به نام روشنفکر و روشنفکری به خود ندیده است. آنچه به نام و عنوان روشنفکر و روشنفکری مطرح شده است صاحبان افکار و یا جریانهای التقاطیای هستند با افکاری به طور نسبی پیشرفته در زمانۀ خود و در آمیخته با باورهای دینی (و مذهبی) و ایدئولوژیهای مذهب گونه، که ربطی به مفهوم و کیفیت روشنفکری ندارد، و از جنس روشنفکری نبوده و نیستند.
دیدگاه دوم
پدیدۀ
روشنفکر و روشنفکری دارای عمری طولانی در میهن ماست، و به دوره قبل از تدارک جنبش
مشروطیت تسری مییابد.
قرنها قبل
از میلاد مسیح، دورۀ مادها آغاز تاریخ فلسفه و تفکر اجتماعی ایرانیان، و ظهور روشنفکر
و روشنفکری ست، یعنی چیزی بیش از سه هزارسال. مزده یسنه (دین اصلاح شدۀ زرتشت، بخش
هائی از گات ها)، مهرپرستی، مانی گری، مزدکی گرائی، کیش زروانی نمونههای اولیه،
ابتدائی و جنینی روشفکری ایران هستند.
حتی فکر و رفتار برخی از پادشاهان، به ویژه کوروش هخامنشی (کوروش دوم) و منشور یا فرمان معروف او، که برخی آن را “نخستین منشور جهانی حقوق بشر” میدانند، از یاخته های جنینی روشنفکری ایران اند. در کنار فکر و رفتار این دست پادشاهان، که تئوکرات بودند، نظرها و جریانهای غیرمذهبی به ویژه درعرصه سیاست و اخلاق، زندگی مادی و معنوی، عرصه های فرهنگی و هنری (داستانهای حماسی، غنائی، رقص، موسیقی و…)، عرصه فلسفه (فلسفههای علمی – اتیک، مثل فلسفه هندرچ- اندرز)، عرصههای پزشکی، منطق، نجوم و… ویژگیهای زندگی مدنی در دوره های مورد نظر، پاره ای از محدود سازی قدرت پادشاهان و افزایش نقش دیگران در نصب و عزل شاه، از مواردی هستند که به عنوان پشتوانه های نظری و عملی این دیدگاه عنوان میشوند.
پس از حمله اعراب به ایران روشنفکری در افکار و کردار سیاسی و فرهنگی ای متنوع و متعدد بازتاب یافته است، که برای نمونه به مقاومتها در برابر تهاجم فکر و کردار اعراب و اسلام اشاره شده است. قرنهای اول و دوم هجری روشنفکری ایران زیر سلطه فرهنگی و نظامیگری اعراب و وابستگانشان به سختی نفس کشید، از قرن سوم تا قرن هفتم روشنفکری جان تازهای گرفت. و از آن تاریخ تا مشروطیت روشنفکری فراز و نشیب بسیار داشت. عرفان، صوفیگری، اصحاب رای و اصحاب حدیث، قدریون و جبریون، معتزله، و اشاعره، قشریون و باطنیون، متوسلین به اندیشهی رای و تعقل، متوسلین به فلسفهی وحدت وجود، جنبش تعقل در برابر اسلوب تعبد اسلامی، فلسفه نور، جنبشهای متعدد اجتماعی و سیاسی، نمونه هائی از فکر و کردار روشنفکری پنداشته شدهاند. نام هائی همچون بزرگمهر بختگان، سلمان پارسی، فارابی، ابن سینا، ابن مقفع، ابوریحان بیرونی، رازی، خیام، غزالی، فخررازی، صدرالدین شیرازی، میرداماد، میرفندرسکی و… رودکی، ناصرخسرو، عطار، مولوی، فردوسی، خیام، حافظ، سعدی و… آلب ارسلان، بلعمی، جعفر برمکی، خواجه نصیر طوسی و… و متنها، داستانها و تاریخ نگاری هائی همچون تاریخ بیهقی، کارهای شمس قیس رازی، قابوس نامه و… مورد اشاره صاحبان دیدگاهی ست که روشنفکری به قبل از جنبش مشروطه تسری دادهاند.
شعر و متون ادبی در دورههای مختلف بازتاب فکر و کردار روشنفکری ایرانی بودهاند، شاعران مُبلغ دیدگاههای کثرت گرایانه بودند و برخی ازآنان از آزاد اندیشی و آزادیخواهی و عقلانیت سخن گفتند. و فرهنگ دینی را مغایر آزاد اندیشی میدانستند. برخی ایرانیان و خرد ایرانی را گوهر اندیشیدن و فکر روشن معرفی کرده اند و اینکه ایران پیش از غرب مرکز معنویت در جهان بود. درمیان شخصیتهای علمی و فرهنگی رازی به عنوان شخصیتی خردگرا معرفی شده است، به ویژه با اشاره به اینکه در کتاب ” الطب الروحانی” گفته است: ” خداوند که پر شکوه و نام او که به ما خرد ارزانی داشته تا ازاین طریق بتوانم بیشترین فایده را از حال و آینده ببریم. انسانها با طبعی برابر زاده میشوند، و تنها درچگونه پرورش دادن این طبایع هست که متفاوت میشوند. رازی را خردگرائی ناب و باورمند به انسان و پیشرفت او، که به خدای دانا باور داشت اما غیرمذهبی و به هیچ دینی باور نداشت، دانستهاند.
دیدگاه سوم
آغاز گفتمانهای مدرن سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ای که منجر به پیدائی جنبش مشروطه شد تاریخ پیدایی لایه اجتماعی روشنفکران و جریان روشنفکری است.
برخی
مراوده با اروپائیان در دوران سلطنت صفویه را آغاز پیدائی و شکل گیری فکر روشن میپندارند
اما دیدگاهی که شکست ایران درجنگ با روسیه را تلنگری برذهنیت عباس میرزا، و آغاز روشنفکری
میداند، قوی تر و مقبول تر است. در آن هنگام توسعه طلبی روسیه و انگلیس، جنگ
ایران و روس، معاهدههای ترکمن چای و گلستان، و به طور کلی شرایط بین المللی
براستبداد سیاسی قاجار و ساخت اقتصادی و اجتماعی ایلی و قبیله ای به تدریج
تاثیرمی گذاشت. شکست نظامی و شکستن ذهنیتها و آنچه درغرب میگذشت سبب شد تا عباس
میرزا مشوق فرستادن افرادی برای کسب و آموختن “علم و تمدن” به غرب شود.
ازآن تاریخ کاروانهای سیر و سیاحت، تحصیل و معرفت به سوی غرب راه افتادند و کسانی
همچون میرزا ابوالحسن خان ایلچی با دیدن غرب، حیرت زده “حیرت نامه” ها
نوشتند. و بدینگونه افکار و کردار روشنفکران غرب به ایران راه یافت و به تدریخ
ساختار سیاسی و فرهنگی جامعه را دستخوش تغییر کرد. مدرنیته و مدرنیزاسیون با عنوان
های ترکی عثمانی و عربی متعدد از اروپا، و از طریق ترکیه، قفقازِ روسیه و دیگر
نقاط شمال و جنوب وارد ایران شد. تجدد گرایان پا به میدان میگذاشتند و زمینههای
تدارک جنبش مشروطه فراهم میشد.
مشروطه
خواهان و مشروطه خواهی که به تدریج قوت و قدرت میگرفت به دنبال اصلاح دین، تفکیک
و جدائی دین و حکومت، و بدعت گذاری دولت عرفی بودند. تجدد (مدرنیته، مدرنیسم)
نوشدن و نوشدگی در عرصه تفکر و جامعه، آزادی و فردیت و شهروندیت ملکه فکربسیاری از
مشروطه خواهان شد.
این باور نیز وجود داشته است که ” ناصرالدین شاه تلاش کرد تا با اصلاحاتی از جسارت روشنفکرانی که فهم خود را به کار گرفته بودند بکاهد”. با این احوال خواست نو کردن فکر و کردار، و نو کردن جامعه، هنجار شکنیهای انتقادی در حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نهصت سیاسی و انقلاب مشروطیت را به وجود آورد. نهضت و انقلابی که در حوزه سیاست خواستار برچیدن استبداد و جایگزینی حکومت قانون شد.
“دیدگاه
سوم” دوره تدارک و شکل گیری جنبش مشروطه را درخشان ترین دوره تاریخی روشنفکری
ایران دانسته است. روشنفکران مشروطه همچون میرزا فتحعلی آخوند زاده، ملکم خان،
طالبوف، میرزا آقاخان کرمانی، قانم مقام فراهانی، امیرکبیر، میرزا یوسف خان
مستشارالدوله، میرزا حسین خان مشیرالدوله (سپهسالار)، میرزا علی خان امین الدوله، رشدیه
و…که تحت تاثیر اندیشههای مدرن غربی بودند از شاخص ترین چهرههای روشنفکری آن
دوران به شمار میروند.
پس از مشروطه
نیز اندیشمندانی همچون تقی زاده، فروغی، کسروی و… در همان راستا گام هایی
برداشتند.
مشروطه خواهی
درخارج از کشورنیز پایگاههای متعدد داشت، در پاریس، لندن، کلکته، قاهره،
استانبول، برلین و… با چهره هائی همچون تقی زاده، کاظم زاده ایرانشهر، جمالزاده،
مشفق کاشانی، فخرالدین شادمان و… که شاید بتوان آنها را نسل دوم روشنفکری خواند.
رضا شاه و
محمد رضا شاه امید بسیاری از روشنفکرانی شدند که به دنبال “استبداد
منور” و مدرنیسم و مدرنیزاسیون بودند، اما بسیاری از روشنفکران چنین باوری
نداشتند. بخشی از روشنفکران در دوره رضا شاه و محمد رضا شاه، بیشتر با هدف
“مهندسی اجتماعی” به همکاری با رژیم روی آوردند، و برخی مُبلغ “شبه
مدرنیته و مدرنیزاسیون” نشدند. از روشنفکران این دوره از محمد علی فروغی
(ذکاء الملک)، تقی ارانی، عشقی، فرخی، عارف، دهخدا، ملک الشعرای بهار، محمد مصدق،
خلیل ملکی، احمد کسروی، صادق هدایت، خانلری، نیمایوشیج، غلامحسین صدیقی، فروغ
فرخزاد، سیمین بهبهانی، احمد شاملو و… صدها نام دیگر در عرصهی سیاست، فلسفه، و
فرهنگ میتوان نام برد. در این میانه شخصیت هائی نیز بودند که علیرغم التقاط افکار
نامشان با مدرنیته و مدرنیسم و جنبش آزادآندیشانه و آزادیخواهانه گره خورده است.
حکومت
اسلامی، به عنوان یک حکومت مستبد دینی و حکومتی روشنفکرستیز و روشنفکرکُش، مانعی
بزرگ درراه رشد و گسترش روشنفکری در میهنمان شده است. این حکومت بستر رشد پدیدۀ
“روشنفکری دینی” شد که از جنس روشنفکری نیست و سنخیتی با روشنفکری ندارد.
……….
ازآغاز شکل
گیری جنبش مشروطه تاکنون، تعریف و تیپهای روشنفکر و روشنفکری نیزبا تاثیراز
دگرگونیهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دستخوش تغییر و تحول شدهاند.
برگرفته
ازکتاب آماده انتشار “درستایش روشنفکری”