روز ۸ مارچ، روز جهانی زن که هم اکنون میلیون ها انسان در تمامی کشورهای دنیا برخی علنی و آزاد، و برخی پنهان و زیرزمینی آن را به جشن می نشینند، دستاورد مبارزه ی بی وقفه ی زنان و سپس تر مردانی ست که در تمام این سالها که نطفه ی این روز در سال ۱۸۷۵ توسط زنان کارخانه نساجی نیویورک بسته شد، ناامید و خسته نشدند و هر سد و مانعی که جلوی پایشان سبز شد، تأکیدی شد بر، برحق بودن شان در این مبارزه ی نابرابر اما پیروزشونده.
با فراگیر شدن جنبش برابری خواهی در بین تمام زنان با هر گونه تفکر و ایده و نظر سیاسی اجتماعی فرهنگی و در تمام ارکان زندگی، اگر زمانی جنبش فمینیستی، جنبشی ایدئولوژیک فرض می شد و با این مُهر سعی بر محدود و محصور کردنش می شد، اما اکنون دیگر مجالی برای این تفکر نیست و جنبش برابری خواهی تبدیل شده است به یک اصل مسلم در جوامع مدرن و دمکراتیک که توسط تشکل های زنان و نهادهای مردمی مترقی پشتیبانی می شود.
جنبش برابری خواهی به تعداد تمام زنان روی کره زمین و خواسته ها و نیازهایشان که بسیار متنوع است و اولویت هایشان نیز متفاوت، متکثر است و تنها در یک نقطه اشتراک دارند و آن مبارزه با نابرابری ست؛ همان نابرابری ای که به مردان و فرهنگ مردمحور این امکان را می دهد علیه زنان خشونت ورزی کنند.
خشونتی که با شیوه های بسیار موذیانه و با شکل های متعددی در خشونت های خانگی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، جنسی و جنسیتی و… بروز می کند و زنان را در جایگاه “جنس دوم” و فروتر می نشاند.
هر چقدر که آگاهی زنان و نیز مردان نسبت به جنبش برابری خواهی بیشتر شود، عرصه ی اجتماعی بر فرهنگ مردسالار و زورگو تنگ تر می شود و دیگر حداقل در جوامع دمکراتیک این فرهنگ زشت و خشن کمتر به صورت علنی و یا قانونی می تواند خود را بروز دهد. و این درست در تقابل با جوامعی ست که نه تنها فرهنگ خشونت ورز مردمحور به طور سنتی حاکم بر جان و هستی زنان است که قوانین دولتی نیز از این فرهنگ زشتکردار خشن حمایت می کنند و با قوانین و تبصره ها و آئین نامه ها پشتیبان و مروج آن می شوند.
درست است که خشونت علیه زنان جهانی ست و زنان و مردان در سطح جهان با شیوه های متفاوت بنا بر اولویت هایشان با آن مبارزه می کنند، اما از سوی دیگر اگر این ایده که “گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنچه هست گیرند”، بهانه ای برای فرار از زیر ضرب رفتن و مسئولیت پذیری دولت های توتالیتر و خشنی چون نظام جمهوری اسلامی شود، و یا توجیهی باشد در خشونت مطلقی که از سوی اسلام سیاسی بر زنان کشورهایی که مسلمانان اکثریت هستند، قطعا ضربه ی بزرگی به جنبش برابری خواهی زنان خواهد بود. جنبشی که ماهیتی به ذات سکولار و دربرگیرنده دارد و دائم خود را با دنیای مدرن به روز و هماهنگ می کند.
فمینیست ها مثل هر انسان دیگری می توانند نظرات متفاوت سیاسی- اجتماعی داشته باشند، کمونیست باشند- سوسیالیست باشند- لیبرال باشند، هویت طلب باشند، جنسیت های متفاوت داشته باشند و… که طبیعتا هر کدام از این ها اولویت ها و راهکارهایی برای مبارزه دارند، اما این که جنبش فمینیستی یا برابری خواهی به ماهیت سیاسی اجتماعی فمینیست ها سنجاق و بعد نتیجه گیری شود که این جنبش ایدئولوژیک است، در واقع آگاهانه یا ناآگاهانه این جنبش مهم و تأثیرگذار را از ماهیت خودش تهی می کند و صحه می گذارد بر فرهنگ مردسالار و خشنی که زنان را نه انسانی برابر که نیمه ای ضعیف که نیاز به قیم و ولی و صاحب دارد، می داند.
و درست در همین جاست که نظام جمهوری اسلامی با توسل به قوانین شریعه حقوق دمکراتیک زنان ایران را در قرن بیست و یکم از آنها سلب می کند و سطح جنبش برابری خواهی زنان ایرانی را که در تاریخ مدرن بیش از صد سال پیشینه ی شناسنامه دار دارد، در حد مبارزه با انتخاب پوشش و یا شغل و یا حضانت فرزند تقلیل می دهد.
درست در همین جاست که بر اساس قوانین شریعه ی نظام جمهوری اسلامی در یک شب تا صبحی، تفکیک جنسیتی انتخاب رشته ی تحصیلی به صورت آئین نامه های دولتی مانعی در راه زنان برای انتخاب رشته ی مورد علاقه شان می شود.
درست در همین جاست که در قرن بیست و یکم جامعه را از شنیدن صدای زنان محروم می کنند و آنها را از خواندن بر صحنه باز می دارند.
درست در همین جاست که با تحمیل حجاب اجباری زنان را مجبور می کنند که به قوانین شریعه که بر مبنای نابرابری ست و انسان ها را بنا به زن و مرد بودن، مسلمان یا غیرمسلمان بودن، شیعه یا سنی بودن و… تقسیم می کند، گردن بگذارند، تا در قرن بیست و یکم هر ناروایی را بر او روا دارند!
طبیعی ست که زنان مسلمان مثل هر زن دیگری در دل جنبش برابری خواهی جای خواهند داشت، اما قانون اساسی و به طور کلی قوانین کشوری را بر مبنای اصول دین قرار دادن، در نهایت از دلش دیکتاتوری و فاشیسم بیرون می آید و این را ما مردمان ایران در این نزدیک به چهل سال با گوشت و پوست خود زندگی کرده ایم و تجربه اندوخته ایم و لازم است هر آن چه را که در دل و ذات خود خشونت و نابرابری علیه زنان را می پرورد برای جنبش برابری خواهی مضر بدانیم، چرا که جهان در پرتو مبارزات حق خواهانه ی زنان عزم خود را جزم کرده است که با خشونت علیه زنان و فرهنگ خشن مردسالار مبارزه ی اساسی بکند.
از دلایل اهمیت آزادی و برابری زنان و مبارزه با فرهنگ مردسالار خشونت ورز همین بس که نه تنها ۸مارچ که روز جهانی زن است هر سال پرشمارتر و پررنگ تر و با مطرح کردن خواسته های متعدد در خیابان های تمام کشورهای آزاد جهان و در پستوخانه های کشورهای ناآزاد جشن گرفته می شود، که از سال ۱۹۸۱ روز ۲۵ نوامبر روز جهانی رفع خشونت علیه زنان اعلام شد و شورای عمومی سازمان ملل متحد از سال ۱۹۹۹ این روز را به عنوان روزی جهانی تصویب کرد، که در پیوند با این مسئله کمپین نارنجی شکل گرفت. کمپین نارنجی هر ساله در سراسر ماه نوامبر به اشکال مختلف، توجه جهانیان را به خشونت علیه زنان و مبارزه با آن جلب می کند.
به امید رهایی و آزادی زنان، ۸ مارچ روز جهانی زن بر همگان خجسته باد.