سالهاست که از شنیدن صدای لطیف و دلنوازش لذت می برم، از زمانی که  تنها ۲۰ سال داشت و نامش در آلبوم کنج صبوری به عنوان همخوان در کنار علی رستمیان و پرویز مشکاتیان نقش بست تا آخرین آلبومش که با همراهی ایمان وزیری رقم خورد. اما زمانی که تصنیف سرو آزاد را به یاد روانشاد مشکاتیان خواند نام او بیش از پیش بر زبانها جاری شد، بانوی سه تار نوازی که آواز را به زیبایی می خواند. با وجودی که تعداد خوانندگان زن درایران نسبت به سالهای گذشته رشد چشمگیری داشته است اما، نمونه مشابهی چون او همانند دری گرانبهاست، زیبا سرشت ِهنرور، طرفۀ نگارین روی، نماد یک بانوی ایرانی که مدارج تعالی و ترقی را طی نموده و موسیقی آوازی ایران را که کمتر در میان خوانندگان زن رواج دارد به بهترین شکل ممکن ارائه می دهد. گفت وگو با سپیده رئیس سادات گرچه طولانی امّا، همچون شنیدن آوازش لذت بخش بود، فروتنی و تواضع اش از نخستین جملاتی که بیان کرد، پیدا بود. او که درخانواده ای اصیل و فرهنگ دوست پرورش یافته است، هنر آواز را از کودکی نزد بانو پریسا فراگرفت و از محضر اساتیدی چون مسعود شعاری، محمدرضا لطفی و مرحوم مشکاتیان بهره برد. رئیس سادات، با وجود محدودیت هایی که همواره برای بانوان هنرمند و علی الخصوص زنان آوازه خوان وجود دارد، از پای ننشست و با تلاشی که در عرصه هنر موسیقی داشت به یکی از بانوان آوازه خوانان محبوب در موسیقی ایران بدل شد که علیرغم صدای خوش، تسلط کافی به  فنون آواز داشته و موسیقی ایرانی به بهترین نحو ممکن به مخاطب خویش عرضه می کند. کنسرتهای اخیر سپیده رئیس سادات سبب شد تا گفت وگویی با این بانوی هنرمند آواز داشته باشم.

 

بین هنرمندان و فعالان موسیقی جزو معدود افرادی هستید که با فضای مجازی ارتباط زیادی ندارد. فکر میکنم چندان اهل این فضاها نیستید. آیا اینگونه است و اگر چنین است آیا دلیلی دارد؟

ـ بله چندان اهل فضای مجازی نیستم، اما به دلیل محدودیتهایی که برای بانوان وجود دارد، جزو معدود خوانندگانی هستم که از طریق فضای مجازی معرفی شدم، به نوعی رسانه اصلی که مردم آثارم را شنیدند اینترنت و فضای مجازی بود.

شما همواره از جمله افرادی بوده اید که با بقیه همکاران خود فرق داشتید، از قدرت و شیوه آوازتان تا نوع پوششی که در اجراهای خود دارید. این تفاوت از کجا نشأت می گیرد؟

ـ این نظر لطف شماست، به هر حال محیط زندگی، معاشرت و همنشینی با همکاران و اساتیدی که در طول زندگی با آنها برخورد داشتم و سبک هنری که برای فعالیت خود انتخاب کرده‌ام قطعاً تاثیرگذار بوده است.

جلد شهروند ۱۶۹۱

در مورد فعالیتهای اخیرتان با جناب فرجپوری توضیح بیشتری بدهید.

ـ در ماه اکتبر با همراهی گروه رُهاب که اعضای آن را آقایان فرجپوری، حسین بهروزی نیا، حمید بهروزی نیا و بهنام سامانی تشکیل میدادند توری را در آمریکا برگزار کردیم، بخش عمده تصانیف این اجرا از ساخته های آقای رضا قاسمی بود، این بخش شامل دومین پروژه همکاری من با ایشان بود که در آلبومی به نام طبل بی هنگام در پاریس منتشر شد، اما موفق نشدیم آن را در قالب کنسرت اجرا کنیم. از همین رو بنده این پیشنهاد را دادم و دوستان هم پذیرفتند و اجرا کردیم. بخش دیگر نیز قطعه ای سازی از حسین بهروزی نیا، تصنیف زیبایی از جناب فرجپوری، چند تصنیف قدیمی و همچنینیکی از ساخته های ایمان وزیری بود که من سه تار و آواز آن را با همراهی تمبک بهنام سامانی اجرا کردم.

آیا تجربه همکاری قبلی شما با ایشان در سال ۹۲ و سپس ۹۵ در  از سرگیری این همکاری موثر بود؟ و ادامه این کنسرتها در کجا برگزار خواهد شد؟

ـ در گذشته به همراه جناب فرجپوری در ونکوور و کالیفرنیا چند اجرای بسیار موفق داشتیم که این بار به پیشنهاد ایشان، این برنامه را آغاز کردیم. تور بعدی این کنسرتها نیز از ۹ فوریه تا ۴ مارس در اروپا پیگیری خواهد شد.

در کنار همکاری با جناب فرجپوری آیا با اساتید و هنرمندان دیگری نیز همکاری خواهید داشت؟

ـ بله، کنسرت دیگری نیز در ۳۱ مارس با همراهی آقای مجید درخشانی و آقای ناصر مسعودی(خواننده گیلکی و مشهور به بلبل گیلان) در سالن بزرگRichmond Hill Centre forPerforming Art در تورنتو خواهیم داشت که این برنامه به احتمال بسیار قوی، در شهرهای مجاور نیز اجرا خواهد شد که اطلاعات دقیق را متعاقباً اعلام خواهیم کرد.

شما در سال ۲۰۱۰ آلبومی را با نام انوار منتشر کردید که در آن تصانیف و ترانه های عبدالقادر مراغه ای را  اجرا کرده اید، اجرای آلبومی این چنینی که اشعار آن دارای لحن و بیان خاصی بوده است چه تفاوتهایی با سایر آثار داشت، از آنجا که برخی الحان نزدیک به لهجه ترکی (عثمانی) نیز بودند آیا با اجرای آنها مشکلی نداشتید؟

ـ این آلبوم”انوار، گام های مراغی از سمرقند تا قسطنطنیه”نام دارد که در حقیقت بخش عمده آن مربوط به قطعات عبدالقادر مراغه ای است که قطعاتی از محمد تنبوری و اسماعیل حمامی زاده معروف به “ده ده افندی” نیز اجرا شده است. بخش عمده این تصانیف فارسی هستند و در جستجوی ردپای اثر عبدالقادر در آهنگسازانی ست که پس از او در قرن ۱۷تا ۱۹ در دربار عثمانی ها آهنگسازی کرده اند. این قطعات با موسیقی هایی که امروزه اجرا می شود تفاوتهای بسیاری دارد هم از لحاظ سیر ملودیک و هم از نظر فواصل و همچنین از لحاظ تلفظ کلمات. در همان زمان بحث تلفّظ برای خود من هم سئوال بود که این اشعار رابا چه لهجه ایباید اجرا کرد، اما آنچه مسلم است آنکه با زبان فارسی لهجه کنونی تهرانی مرسوم‌ مان نبوده است، اما باید این مسئله را نیز در نظر داشت که ترکها بر خلاف ما ایرانیها که جدیداً به فکر بازسازی این قطعات افتاده ایم سالهاست این قطعات را به صورت شفاهی اجرا می کنند. ناگفته نماند که زبان عثمانی واژه های بسیاری را از زبان فارسی به عاریه گرفته است و با زبان مرسوم ترکیه کنونی که به صورت مدرن صحبت می کنند متفاوت است، اما در بعضی بخشها و در حین اجرا با حس زیبایی شناسی و به سلیقه خودم نیز رجوع کردم، کما اینکه هیچ ادعایی در اینکه این قطعات درست اجرا شده باشند ندارم.

 

اثر مشابه دیگری نیز با نام شوق نامه با صدای همایون شجریان و به سرپرستی محمدرضا درویشی چند ماه پس از انتشار آلبوم انوار، تولید و به بازار عرضه شد، نکته جالب آن آلبوم شباهت الحانی بود که توسط شما و خواننده آن اثر در این دو آلبوم متفاوت اجرا شده است، با اینحال آلبوم شما آنچنان که باید دیده نشد و گویی در میان همهمه تولید و انتشار اخبار شوق نامه، گُم شد.

ـ یکی از دلایلی که باعث شد تا این آلبوم نیز همانند سایر آلبومهایم دیده نشود، این است که من صحنه ای برای اجرا در ایران ندارم، جایی که مخاطب اصلی من در آنجا هست و من حضور ندارم . تنها صحنه من، صحنه ی مجازیست و متاسفانه به دلیل شرایط حاکم، نمیتوانم از آن فضای طبیعی برخوردار باشم، البته یک دلیل دیگر هم این است که خبرنگاران یا گزارشگرهای داخل در ایران نخواستند بازتاب کارهای من را نشان دهند، شاید البته نگرانند که انعکاس اخبار در مورد منمسبب بروز مشکلاتی برایشان بوده باشد، در واقع سالهاست که در ایران کسی از من نخواسته تا  گفت وگویی با آنها انجام دهم، شاید هم از دل برود هر آنکه از دیده برفت…

 

با این حال چه تفاوتی میان این دو اثرمیبینید؟

ـ یک تفاوت عمده بین این دو آلبوم به اعتقادم شیوه آواز و همان مسئله لحن و لهجه است. در شوق نامه، تولیدکنندگان اثر در تلاش اند تا لهجه فارسی امروزیرا پر رنگ تر نشان داده و به این لهجه نزدیک تر باشند. گرچه این مسئله میتواند به عنوان یک تفاوت قلمداد شود، اما به صورت دقیق نمیتوان در مورد صحت هریک از آنها اظهار نظر نمود. به اعتقادم تفاوت دیگر در ترکیب گروه است که در شوق نامه از سازهای بیشتری استفاده شده است، ما در آلبوم انوار از سازهای نی عثمانی، عود و تمبک استفاده کرده ایم و من هم در بخشهایی از آلبوم، سه تار نواخته ام،با اینحال آنچه مسلم است آنکه در ایران به همت آقای درویشی یک گروه از موزیسین ها و محققان زمان زیادی را صرف تحقیق در پیوند با این موضوع کرده اند و نتیجه آن همانی بود که در شوق نامه دیدیم، منتها من از چنین امکاناتی بی بهره بودم و با چند نوازنده ایتالیایی باوجودیکه در کار خودشان از بهترینها هستند، اما نوازنده های رسمی این ساز نیستند، این آلبوم را منتشر کردم. یکی از این نوازندگان به نام آقای Giovanni De Zorzi از شاگردان آقای قدسی- اِرگونر(KudsiErguner)نوازنده صاحب نام نی عثمانی هستند.

جالب اینکه سرپرست این گروه هم غیر ایرانی بوده.

ـ بله آقای Giovanni De Zorzi  مدرس دانشگاه ویچنزا هستند که سرپرست این گروه بودند و به بنده پیشنهاد اجرای کار را دادند و نکته جالب اینکه ایشان نمی دانستند که این سروده ها به زبان فارسی ست. این قطعات به دست ایشان رسیده بود و وقتی که قطعات را باهم بررسی می کردیم، مشاهده کردیم که این اشعار عمدتاً به زبان فارسی قدیم است و حتی اکثر آنها نیز به غلط نوشته شده، به این دلیل که ترکها سالهاست این قطعات را اجرا می کنند ولی به دلیل عدم آشنایی با زبان فارسی متوجه اشعار نمی شوند، اکثر اوقات این سروده ها را با اغلاط بسیار تلفظ می کنند. بخشی از این قطعات نیز ترکی عثمانی بود که من معانی آنها را با کمک مرحوم دکتر جواد هیئت، که پزشک و ادیب بودند، یاد گرفتم.

به هر حال این سروده ها و نغمات کشف من نیست و فرهنگی سنتی است که ترکها داشته اند و موزیسینهای ترک سالهاست آن را اجرا میکنند. و اینهم یک تجربه ای بوده که به عنوان یک ایرانی فارسی زبان آن را بخوانم و همانند سایر کارهای من بود و حتما خیلی از بخشهای آن نیز سعی و خطا بوده است.

شما تجربه اجرا با ارکسترکودکان آنتونیانو ایتالیا را در سال۲۰۰۸  نیز در کارنامه خود دارید. اجرایی متفاوت که در آن ادوات آواز و تحریرهای ایرانی را به زبانهای دیگر نیز اجرا میکنید. چه شد که شما در این ارکستر حاضر شدید و ایده چنین اجرایی از کجا آمد؟

ـ بله، این برنامه به سه زبان اجرا شد: عربی، عبری و فارسی، این اشعار ترجمه متنی به نام Salmo 121  است که آهنگساز کلیسای آنتونیانو(Antoniano)به نام آقای سیرو مرلو(Siro Merlo) این پیشنهاد را به من دادند.  ناگفته نماند که ابتدا مایل به استفاده از یک خواننده عرب بودند ولی بعد از اینکه من برای اجرای این کار اظهار تمایل کردم همکاری ایشان با من آغاز شد و از طریق یکی از همکلاسی های اردنی‌ام تا اندازه ای، تلفظ های عربی را نیز فراگرفتم.در نخستین اجرای این برنامه از زبان فارسی استفاده نشده بود، اما بار دوم که قرار بود این اجرا مجدداً به صورت زنده از تلویزیون پخش شود، از دوست شاعرم “سحر سخایی”، درخواست کردم تا ترجمه این متن را  به شعر فارسی تبدیل کند، و در آن اجرا که اتفاقاً از شبکه Rai ایتالیا هم پخش شد ابیات فارسی هم به برنامه اضافه شد.

خانم رئیس سادات! معضلی که بسیاری از گروههای موسیقی درگیر آن هستند عدم تداوم همکاری آنان است، حتی گروه بزرگی همچون دستان نیز پس از گذشت سالها همکاری دیگر آن همنشینی های سابق را ندارند. چه اتفاقی میتواند منجر به عدم تداوم همکاری ها شود؟

ـ دلایل بسیاری میتواند وجود داشته باشد، اختلاف سلیقه‌ها، شرایط هنرمندان برای همنشینی، بُعد مسافت و دوری هنرمندان از یکدیگر. البته برای خلق یک اثر هنری لزوماً فکر نمیکنم این مسئله آنقدرهاتاثیرگذار باشد. به شخصه دوست دارم که همیشه یک گروه ثابت همداشته باشم. به عینه دیدم زمانی که با یک موزیسینی همدل هستید و سلیقه های مشابهی دارید، به نتایج بهتری هم در طول کار میرسید. به عنوان نمونه حدود ۱۸ سال است با آقای ایمان وزیری کار میکنم، اما خب به دلایلی منجمله عدم حضور من در ایران و یا  نبود امکان حضور ایشان در محل زندگی بنده ایجاد یک گروه ثابت به همراه ایشان آسان نبوده، برای هر کس دیگری هم بنا به دلایلی شخصی یا هنری چنین امری ممکن است محقق نشود.

شما تجریه حضور سالیان دراز در خارج از کشور را داشته اید و با گروههای غیر ایرانی بسیاری نیز کار کرده اید، آیا گروههای موسیقی فعال غیر ایرانی هم همانند گروههای ایرانی مقطعی دارند یا اینکه مدتی زمان طولانی باهم کار میکنند.

ـ اعضای گروه Nexus که هم اکنون با آنها همکاری دارم و آمریکایی‌الاصل نیز هستند از سال ۱۹۷۱ در کنار هم اند و باهم کار میکنند و به قول معروف با هم پیر شده‌اند.

اعضای این گروه از دوره جوانی در کنار هم بدون هیچ مشکلی کار میکنند وبه گمانم فروتنی و فرهنگ بالای احترام به حقوق یکدیگر در طی این سالها باعث این همکاری طولانی شده.

 

در مورد پروژه Nexus که به آن اشاره داشتید توضیحی ارائه میفرمائید.

ـ آلبوم آوازهای ایرانی مجموعه ای از آثار رضا قاسمی است که راسل هارتنبرگر یکی از اعضای گروه نکسوس آن را برای سازهای کوبه ای تنظیم کرده است. گروه Nexus  شامل ۴ نوازنده سازهای کوبه ای است که جدا از قدمتی که در این عرصه دارند از جایگاه ویژه ای در موسیقی ریتمیک برخوردارند. این آلبوم را در تابستان سال۹۳ (۲۰۱۴)در کیچنر کانادا، پاییز ۹۳ در دانشگاه تورنتو و نوروز۹۴درتلویزیون صدای امریکا و پاییز۹۴درفستیوال پسیکتگزاس اجرا کردیم.

شما یک آلبومی هم به نام رامشگری داشتید که ماحصل همکاری تان با ایمان وزیری و خانم سحر سخایی بود.

ـ بله، این کار هم با همکاری آقای ایمان وزیری بود، رامشگری تنها یک آلبوم نیست و یک پروژه است، ما در پروژه رامشگری می خواهیم سبک ترانه سرایی را که قبلا در گلها اجرا می شده است، احیا کنیم. امروزه آهنگساز اغلب کتاب حافظ یا مولانا را باز می کند و شعری را انتخاب می کند و براساس قالب وزنی آن شعر، یک ملودی می سازد، و بعد می گردد دنبال خواننده ای که به نظر خودش به آن سبک می خورد تا بخواند، اما در سبک گلها، اول آهنگ ساخته می شد و بعد به دست ترانه سرا داده می شد تا بر اساس حال و هوای آهنگ بر روی آن کلام بگذارد. این روند مستلزم همنشینی های متوالی بین آهنگساز، شاعر و خواننده است تا ترانه مورد نظر به بهترین شکل ارائه شود، اتفاقی که امروزه کمتر صورت می گیرد. برای پروژه ی رامشگری کارکردهای مختلفی را در نظر گرفته ایم، یکی از آنها وبسایت است و یکی هم مقاله ایست که من در مورد همین فرم آهنگسازی نوشته ام، که در فصلنامه دیار دانشگاه تورنتو چاپ شده است، آلبوم هم در راستای همین پروژه تولید شده است.

 

دوره حاضر، دورانیست که بانوان خواننده بسیاری وارد عرصه موسیقی ایران شده اند، اتفاقی که شاید پس از انقلاب بی سابقه بوده است، در این مورد آیا نظری دارید؟

ـ ببینید من نمی توانم به طور دقیق این برداشت شما که مشخصا برداشت جامعه ایرانی ست و نسبت به صدای زن هشیار شده است را تائید کنم، استنباط من این است که تعداد خوانندگان زن زیاد شده.در دروه ای هم که من در ایران حضور داشتم تعداد خوانندگان زن زیاد بود اما عرصه برای حضورشان چندان مهیا نبود.

اما اکنون عرصه مهیا شده

ـ اگر بتوان نامش را مهیا گذاشت…

تقریباً، با وجود یکسری محدودیتها، اما من از بُعد آسیب شناسانه این موضوع را مطرح می کنم. همه می دانیم عرصه برای فعالیتهای خانمها در ایران در هر رشته ای مهیا نیست، علی الخصوص موسیقی و ممنوعیتی فراتر از محدودیت، در رشته ی آواز، منتها یک سری شرایطی لازم هست برای حضور حرفه‌ای هر فردی در صحنه. متاسفانه خیلی از خوانندگان برخلاف شهرتشان سوادشان از لحاظ هنری بسیار اندک است و  اگر  نرم افزارهای پالایش صدا نباشند عملاً چیزی برای عرضه ندارند.

ـ بله این درست است و دو دلیل می توان برای آن متصور شد، یکی از آنها، همانا ذات و طبیعت اینترنت و فضای مجازی ست که این امکان را می دهد تا فعالان این حوزه بدون این که اجازه محک زده شدن داشته باشند آثارشان را ارائه دهند، و عملاً حد و معیاری برایشان وجود نداشته باشد. اینترنت این امکان را داده است تا هر کسی هر آنچه که دوست داشت را بدون هیچ سنجشی ارائه دهد و در کنار آن به موازات این صحنه، صحنه واقعی نیز وجود ندارد، نتیجتاً کیفیت آثار ارائه شده می تواندآنچنان مطلوب نباشد.

اما مسئله دوم هم بی توجهی جامعه به مسئله زن و نگاه کلی است که به خواننده زن وجود دارد، به عبارتی توجه به صدای زن نه به دلیل آوازه خوان بودنش که به خاطر زن بودن اوست. گرچه این برداشت من می تواند اشتباه نیز باشد، اما زمانی که درصد زیادی از مردم با شنیدن صدای یک خانم، تحت تاثیر قرار می گیرند و آن را در محیط مجازی پخش می کنند به دلیل زن بودنشان است و این که بعد از ۳۹ سال ممنوعیت صدای زن به تازگی متوجه شده اند که این صدا، ممنوع است و از همین رو تحت تاثیر قرار  می گیرند. در واقع فکر می کنم این خیلی خطرناک است و وجهه مثبتی ندارد.

آنچه که در این مدت ذهن من را درگیر خود ساخته، این است که اکثر این خانمها عمدتاً به سراغ تصانیفی میروند که قبلاً اجرا شده و هیچ یک از آنها آوازی حتی کوتاه، را اجرا نمیکنند.

ـ این یک تصور کلی است که اتفاق افتاده. اخیراً متوجه شده ام موزیسینها به این نتیجه رسیده اند که مردم آواز را دوست ندارند، گرچه شنوندگان ایرانی هم به مقوله آواز کم لطفی کرده اند،این اتفاق برای من و کارهایم نیز افتاده است و بارها مشاهده کرده ام که مردم بخشهای آوازی برخی قطعات من را حذف میکنند و فقط تصانیف را پخش میکنند. در حالیکه من در شنونده های غیر ایرانی و آن دسته ای که به شنیدن موسیقی ملل عادت دارند، چنین چیزی را احساس نکردم، آنها همیشه از آواز ایرانی بسیار لذت میبرند. دلیل این را نمیفهمم که چرا تعدادی از مردم به آواز علاقه ای ندارند و موزیسینها هم برای بهبود کیفیت آوازشان هیچ تلاشی نکردهو بهسرعت آواز را از کارهایشان حذف میکنند و (به اشتباه) میپندارند که با حذف آواز، موسیقی‌شان شنیدنی تر خواهد شد.

البته این یک تفکری بوده از قدیم الایام در میان عامه مردم، اما خواص و علاقه مندان جدی موسیقی، هنوز آواز ایرانی را دوست دارند.

ـ مطمئن هستم که اگر آوازی با خلاقیت و به شکل مردمی خوانده شودو ملودی فقط صرفاًبه نوعی دوباره پرداختن ردیف باشدو همچنین کم ذوقی در ملودی پردازی نباشد، عامه مردم نیز آواز راخواهند پسندید. کما اینکه در یک دوره ای هماینگونه شد و خوانندگانیهمچون آقایان بنان، گلپایگانی یا ایرج سعی کردند در آواز خود ملودی پردازیهای خلاقانه ای را انجام دهند و موفق نیز شدند. همین امر باعث شد تا آواز نزد مردم بیشتر شنیده شودو مورد توجه قرار گیرد. قطعاً اگر آن شوریدگی، ذوق و خلاقیت لازم وجود نداشته باشد مردم تحت تاثیر قرار نخواهند گرفت، از این رو برای جلب نظر مردم، به جای آواز از قطعات ریتمیک بیشتری در کارمان استفاده میکنیم و تصور میکنیم که به دلیل ریتمیک بودن کار، مورد پسند مردم خواهد شد. به نظرم این شیوه،به گونه‌ای فرار کردن از پرداختن به عمق موسیقی است. به جای ریتم میتوان به سونوریته موسیقی توجه کرد به عبارتی دیگر شادی و غم لزوماً به ریتم و قطعه ضربی ارتباطی ندارد، شادی را میتوان با سونوریته و رنگ در موسیقی ایجاد کرد همانگونه که غم و تاریکی، با رَنگ در آواز، صدا و ساز نشان داده میشود، ولی خب این اتفاق مقداری سخت است و نتیجتاً راه حل ساده همانیست که عرض کردم، رجوع به ریتم!

البته ابداً مخالفتی با ریتم ندارم،اما معتقدم که این راه حل مانعیست برای بسیاری از ظرائف و رنگ آمیزی های مختلف که میتوان در موسیقی داشت.

اما این عدم اجرای آواز در میان زنان و مردان در اجراها می تواند دلیل بر عدم توانایی آنها در اجرای آواز باشد؟

ـ من البته چنین ادعایی ندارم و نباید برای سایرین تکلیفی تعیین کنم، اما بر یک سری اصول و قوانین پایبندم و نظر خود را بر اساس همان اصول ارائه می دهم و در جایگاهی نیستم که در مورد توانایی دیگران نظر بدهم. با این حال فکر می کنم هر کسی آن چه را که بدان اعتقاد دارد انجام می دهد و اعتقاد من نیز همانی ست که عرض کردم، گرچه ممکن است باور من غلط نیز بوده باشد. آوازه‌خوانانی همچون بنان بودند که مردم آوازهاشان را دوست داشتند، کسی که با پیش قضاوتی به سراغ این موسیقی نرود می تواند از شنیدن آوازهای امثال بنان لذت ببرد و استنباطم آن است که اگر ایده آلهای موسیقی‌مان را مطابق سلیقه کسانی ارائه و تطبیق دهیم که به طور دقیق به موسیقی گوش نمی دهند و بر اساس سلیقه آنها کیفیت موسیقی خود را پایین بیاوریم مرتکب یک اشتباه بزرگ شده ایم. ممکن است عده ای نتوانند با اشعار سعدی ارتباط برقرار کنند و با این تفکرِ غلط، زیبایی را فدای شعری ساده و قابل فهم برای گروهی می کنیم که آشنایی کمتری با ادبیات فاخر دارند.با این حال معتقدم می بایست مطابق با هر سلیقه ای یک موسیقی نیز وجود داشته باشد، و به بهترین نحو هم اجرا شود.

با این حساب شما آن تفکرات دگم متعصبانه در زمینه موسیقی ایرانی و پایبندی به چارچوبهای موسیقی ایرانی را ندارید.

ـ نمیتوانم داشته باشم. چرا که من جدای از آنکه یک اتنوموزیکولوگ هستم و سالهاست در خارج از ایران زندگی میکنم، موسیقی های مختلف ایرانی و غیر ایرانی را نیز گوش میکنم و آنها را دوست دارم.

بسیاری معتقدند که موسیقی ایرانی ما باید در چارچوبهای ردیف موسیقی ایرانی قرار بگیرد و شیوه تولید آن نیز به گونه ای باشد که توجه بیشتری به آواز شود.

ـ ما یک تصوری از گذشته داریم، گذشته که فقط به چند استاد موسیقی ما محدود نمیشود، گذشته مجموعه ای از مطربهای درباری و کافه‌ای و انواع موسیقی نواحی مختلف ایران را نیز در بر میگیرد، من و شما نمیتوانیم بایدی در این مورد برای بقیه تعریف کنیم.

برمی گردیم به مبحث آواز بانوان، متاسفانه شیوه ای مرسوم شده که هنرمندان نامدار موسیقی که تجربه همنشینی و آهنگسازی برای اساتید موسیقی مان را درکارنامه خود دارند، در ازای دریافت مبالغ نسبتاً بالا از خوانندگان نه چندان ماهر، قطعاتی بی‌کیفیت برایشان ساخته و یا تصانیف اجرا شده قدیمی را با تنظیمی نه چندان مطلوب برای بازخوانی آنها آماده میکنند. این کار میتواند درکنار آنکه باعث شهرت یک شبه خواننده شود، سود سرشاری را نیز نصیب آهنگساز کند، این شیوه چه آسیبهایی میتواند داشته باشد؟

ـ این مسئله برای خود من هم یک سئوال است، از یک طرف فکر می کنم که گذراست کما اینکه در دوران مختلف اینگونه بوده است، به عنوان مثال در قبل از انقلاب، و در اواخر سالهای ۱۹۷۰ تعداد خواننده های زن و مرد خیلی زیاد شد، اما تمام آنها ماندگار نشدند، در مورد ترانه ها  هم اینگونه بود، تمام ترانه های ساخته شده در حوزه موسیقی فوق العاده نبودند اما قطعاتی، در خاطره مردم ماندگار شده‌اند که جزو بهترینها بودند، از طرفی در تمام دنیا هنرها و هنرمندانی هستند که تاریخ مصرف دارند، در کنار آن اتفاقات و نمونه هایی را می توان یافت که موزیسین های بسیار خوب در دوره ای قرار می گیرند که با موج معرفی دیگر هنرمندان همزمان شده و شانس حضور در کنار آهنگسازان خوب را پیدا نمی کنند و ترانه هایشان نیز شنیده نمی شود. هنرمندانی چون خانم مرضیه و یا دلکش که آغاز فعالیت هنری شان همزمان شد با حضور آهنگسازان و ترانه سرایان بسیار خوب که برآیند این دو در کنار توانمندی های بسیار بالای خودشان باعث محبوبیت و همدلی مردم با آنها شد، اما این اتفاق برای خوانندگانی همچون خانم روح‌بخش به دلایلی همچون نبود آهنگسازان و ترانه سرایان تراز اول در دوره فعالیتشان و یا دلایلی دیگر نیفتاد و با وجود توانمندی های بسیار نتوانستند محبوبیتی به اندازه دلکش و مرضیه کسب کنند، اما در پاسخ به سئوال شما،اگر آهنگسازان قطعات بی‌کیفیتی ساخته و یا تنظیم کنند در سطح استانداردهای شنونده تاثیرات منفی خواهد گذاشت.

 

آیا اعمال محدودیت ها می تواند دلیلی بر این میزان آشفتگی قلمداد شود؟

ـ قطعاً، همانگونه که در ابتدا هم بیان شد تنها صحنه اجرایی برای بانوان در ایران، اینترنت و برخی کنسرتهای خصوصی ست، چرا که بازتاب اخبار و تصاویر چنین اجراهایی دیده و شنیده نمی شوند و طبیعی ست که در چنین شرایطی همه نوع کار در کنار یکدیگر قرارمیگیرند و گاهی اوقات کارهای خوب در لابلای سایر آثار گم می شود.

با ادامه روند کنونی آیا میتوان امیدوار به ظهور اساتیدی در حوزه آواز بانوان بود؟

ـ به نظر من امروزه، آواز بانوان و آقایان تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند، مهمترین تفاوت عرصه حضور در صحنه اجراست که متاسفانه اجازه نمی دهد تا فرصت حضور در یک کنسرت کامل برای تک خوانی خانمها مهیا باشد. در همخوانی، خانمها این فرصت راندارند که بتوانند آوازی را به تنهایی بخوانند و همین امر هم می تواند از دلایل تصنیف خوانی آنها قلمداد شود. در آموزش هم که شیوه آموزش به یک شکل بوده است، در همان دوره هم ما در کلاسهای آواز از وجود اساتید آقا و خانم بهره می بردیم و گاهی اوقات کلاسها به صورت مختلط برگزار می شد و جملگی یک مطلب را می‌آموختیم. من فکر می کنم سلیقه ها به یک سمت رفته و اگر همان امکانات به بانوان داده شود می توانند به خوبی آقایان خود را مطرح کنند.

شما با همراهی آقای ایمان وزیری در آلبوم رامشگری قطعاتی را بازخوانی کرده اید به نظرتان آیا بازخوانی قطعات، باید تحت چارچوبهای خاصی صورت گیرد یا اینکه خیر، می تواند هر قطعه مورد توجهی مجددا بازخوانی شود؟

ـ من فکر نمیکنم بازخوانی آثار نیازمند چارچوب خاصی بوده باشد، ما با یک انگیزه آن کار را انجام دادیم، هدف اول آن بود که یادی کرده باشیم از هنرمندانی چون یاحقی، محجوبی، تجویدی، مرضیه و دلکش که مردم ما از موسیقی این افراد بهره برده اند، اما اصلی ترین هدفمان، بازسازی شیوه ای بود که نوازنده و ارکستر در کنار هم ساز می زدند و همزمان نیز ضبط می شد، اتفاقی که سالهاست در موسیقی شاهد آن نیستیم. امروزه مرسوم است که هنرمندان در استودیو حاضر شده و پارت مشخص شده برای خود را خط به خط می نوازند، نتیجه آن همان اتفاقی است که  این روزها می بینیم و دیگر خبری از آن همدلی و همزبانی ها نیست.

متاسفانه اصلا به این هدف ما توجه نشد. حتی سعی کردیم از میزان ریورب ها(Reverb) و تزئیناتی که به مدد سیستم های کامپیوتری صورت می گیرد بکاهیم و به شیوه اجرای ملودی‌های سالهای قبل نزدیک تر شویم. البته به تمام این موارد نیز در کاور آلبوم اشاره کردیم، اما متاسفانه در ایران مرسوم است که ۲۴ ساعت پس از انتشار یک آلبوم، آن آلبوم بدون جلد و ذکر توضیحات در اینترنت به رایگان پخش می شود. البته لازم است ذکر کنم که انجام این کار بسیار مشکل بود و بسیاری از دوستان با وجود اصرار ما برای انجام تمرینات حاضر نشدند.

در کارنامه هنری شما همکاری با هنرمندان بسیاری دیده میشود، اما تجربه همکاری تان با برخی از این هنرمندان، تفاوتهایی با سایرین داشته و به زبانی دیگر، خاص است. روانشاد مشکاتیان یکی از آنهاست که بسیاری از آن بی نصیب بودند. خاص بودن این همکاری دو دلیل میتواند داشته باشد. نخست شاگردی هنرمندی چون مشکاتیان که نمونه مشابه آن در موسیقی خلق نشد، و دوم انتشار آلبومی که با وجود محدودیتهای فراوان در داخل ایران با حضور شما صورت گرفت. چه شد که استاد مشکاتیان شما را برای حضور در این آلبوم انتخاب کردند؟

ـ حدود ۱۶ ساله بودم که توسط پدرم و به واسطه دوستانشان با ایشان آشنا شدم و در کلاس ایشان شرکت کردم. پس از گذشت چندین سال حضور در محضر ایشان، در یکی از روزها ایشان با منزل تماس گرفتند و از من خواستند تا در یکی از آلبومهای ایشان به نام کنج صبوری بخوانم. در خاطرم هست که تا آن زمان با فضای استودیو آشنایی چندانی نداشتم. ایشان من را به یک استودیو بردند و با فضای آن آشنا کردند و نتیجه کار آلبومیبود کهبه همراه جناب رستمیان اجرا شد. متاسفانه آنچه که همیشه من را ناراحت میکند آنست که هیچ ضبط مشترکی، حتی خصوصی، از اجرای آواز با ایشان ندارم، به این دلیل که فکر میکردم نباید من این پیشنهاد را به ایشان بدهم، چه بسا اگر چنین پیشنهادی را به ایشان میکردم خوشحال نیز میشدند.

میتوان اینگونه گفت که پرویز مشکاتیان با سایر هنرمندان تفاوتهای بسیاری داشت، هم به لحاظ دیدگاههای هنری و هم از نظر زندگی فردی. این تفاوت را میتوان در میزان محبوبیت وی در میان مردم و آثاری که خلق کرده است نیز مشاهده کرد. راز این محبوبیت چه بود و چرا نمونه مشابه مشکاتیان در موسیقی ما وجود ندارد؟

ـ به نظرم آنچه که ایشان را با بقیه متفاوت کرد علاقه وافری بود که به مطالعه داشتند. مرحوم مشکاتیان بی نهایت کتابخوان بودند و آگاهیشان محدود به موسیقی نمیشد، ایشان جدای از نبوغی که در حوزه موسیقی داشتند، نگاه ویژه ای به معماری، فیلم، مجسمه سازی، نقاشی و اکثر عرصه های هنری علی الخصوص ادبیات داشتند. من فکر میکنم این آگاهی و جهان بینی محصول همان تفکر و مطالعه بالای ایشان بوده.

اما فرد دیگر که بسیار مورد علاقه بنده نیز هستند و همکاری شما با ایشان نیز تفاوتهای فراوانی با سایرین داشت، رضا قاسمی است. نوازنده ای که نویسنده است، یا نویسنده ای که نوازنده است. به عبارتی هر دو را به بهترین شکل ممکن و استادانه انجام می دهد. محبوبیت ایشان نزد من صرفاً به دلیل تبحّر در نویسندگی یا نوازندگی نیست، جهان بینی و نگاه خاص ایشان به هنر و جامعه از ایشان نزد من فرد محبوبی ساخته است. کسی که حق اش در موسیقی ما باید بسیار بیشتر از آنچه هست می بود…

ـ بله، کاملا درست گفتید.

 

۱۴ قطعه برای بازپریدن ماحصل همکاری شما با این هنرمند بود. آلبومی که در نوع خود بسیار بدیع بود. لطفاً در مورد رضا قاسمی و همکاری تان با ایشان توضیحاتی بدهید.

ـ پس از فوت مرحوم مشکاتیان قطعه سرو آزاد ایشان را اجرا کردم که در فضاری مجازی نیز بازتاب خوبی داشت، ایشان هم این قطعه را شنیده بودند و پس از آن به من ایمیل زدند و نظر لطفشان را نیز اعلام کردند. این اتفاقات مصادف بود با ضبط آلبوم انوار، در همین ایام برخی از اجراهای خود در این آلبوم را به جناب قاسمی ارسال کردم، ایشان از شنیدن کارهای عبدالقادر آنچنان بر سر ذوق آمدند که در فاصله حدود دو هفته ۱۳ تصنیف ساختند، و به من ارسال کردند تا آنها را اجرا کنم، من نیز از ایشان درخواست کردم که این اجرا با همراهی گروه خودشان، «مشتاق» صورت پذیرد و با اینکه حدود ۱۲ سال، فعالیت صحنه ای موسیقی را انجام نداده بودند، راضی شدند تا با همراهیشان این تصانیف را در شب ادبیات ایران در پاریس اجرا کنیم.

۱۳ قطعه بود، اما نام آلبوم ۱۴ قطعه برای بازپریدن است…

ـ (با خنده) برای اینکه عدد نحسی نباشد، قطعه دیگری نیز ساختند و نام آن را به ۱۴ قطعه تغییر دادند. این کار را در ۳ کنسرت اجراکردیم و سپس به صورت آلبوم منتشر شد. این نخستین همکاری ما بود ولیمجدداًباهمکاریایشانآلبومدیگریبه نام “طبلبیهنگام” رامنتشرکردیمکهدر این اثر نیزتصانیفزیبایبسیاری را ساخته اند.

 

و خیلی جالب است که این آلبوم بسیار خلاقانه ساخته شده و طعم نوآوری را میتوان در آن احساس کرد، در عین حال یک پایبندی خاصی به چارچوبهای موسیقی اصیل در این آلبوم وجود دارد.

ـ به این دلیل که ایشان انسان بسیار متفکر ودر عین حال خوش ذوقی هستند و خلق یک اثر توسط ایشان ماحصل تجربیات و نگاه وی به جامعه و تجربه در نویسندگی و ادبیات و نمایش است.

از شما به عنوان آوازه خوانی که با وجود پایبندی به اصالت موسیقی ایرانی نوآوری هایی نیز در ارائه خود انجام می دهید یاد می کنند، نمونه آن شیوه آوازتان در تصنیف ای باغبان از ساخته های آقای رامین عظیمیان یا همراهی تان با جناب رضا قاسمی، با این حال با این جمله که موسیقی ایرانی باید لباس روز بپوشد… تا چه اندازه موافقید؟

ـ من فکر می کنم هر کسی می تواند بر اساس هر سلیقه ای که دارد اثری را تولید کند در عین حال که معتقدم اثری که تولید می شود باید با مخاطب خود ارتباط برقرار کند، ولی هر کسی حق دارد مطابق سلیقه اش اثری را ارائه داده  و تمام زیبایی کار در این است که ما به سلیقه های مختلف مشروعیت بخشیم.

ولی خوب موسیقی ایرانی یک موسیقی خاص است،  همانطور که طرفداران این موسیقی از خواص هستند تعداد فعالان آن نیز کم است، به همین دلیل کسی که وارد این حوزه میشود دارای یک رسالت خاصی ست. با این تعاریف اگر آهنگساز موسیقی ایرانی سازی مثل گیتار الکتریک را وارد ارکستراسیون خود کند، آیا میتوان آن اثر را موسیقی ایرانی نام نهاد؟

ـ طبیعتاً سلیقه من نبوده و نیست، اما ایرادی در این کار نمی‌بینم، ولی اگر با ادعای بازسازی سنت چنین نوآوری هایی را انجام دهند جای بحث بسیار دارد، به نظرم باید هر کسی برای کاری که انجام می دهد جدای از تلاشی که می کند، در مورد آن فکر کند، زمان بگذارد و با وسواس و سلیقه آن را اجرا کند.

 

پس عملا باید دانش هم در کنار تفکراتش وجود داشته باشد.

ـ حتماً، اما من با این مسئله که بر روی افراد به دلیل تفکراتشان برچسب بزنیم موافق نیستم و این نگاه که هر کداممان  صاحب رسالتی هستیم و تفکرات پیامبرگونه در ذهنمان داشته باشیم، به هیچ وجه حرفه ای نیست. موزیسین ها هم همانند سایر مشاغل برای نتیجه بخشی بهتر باید کارشان را با دقت تمام انجام دهند. اینکه چه چیزی درست یا غلط است مربوط به سلیقه های شخصی افراد میشود.

 

برای هنرمندی که در حوزه موسیقی ایرانی کار میکند و به نوعی از خواص نیز محسوب میشود، مردم داری و توجه نظر عوام در آثار هنری اش تا چه میزان باید در اولویت قرار بگیرد؟ به عبارتی پاپیولاریزه کردن هنر فاخر تا چه میزان خوب است؟

ـ من مخالف این مسئله نیستم، اما باید فکر کرد که به چه طریق می توان این کار را انجام داد، به شخصه معتقدم باید کیفیت موسیقی خود را به گونه‌ای تنظیم کنم که مخاطب را جذب خود کند نه اینکه از استانداردهای خودم در ارائه موسیقی فاصله بگیرم. من مشکلی با محبوب شدن یک موسیقی ندارم، فاکتور های بسیاری می تواند در محبوب شدن یک اجرا دخیل باشد،  می تواند تاثیر شعر یا موسیقی باشد و یا تاثیر اجراء. عوامل بسیاری می توانند در محبوبیت یک قطعه موثر باشند.

پس عملا پاپیولار بودن بد نیست؟

ـ دقیقا، به نظر من اصلا بد نیست، مهم این است که از چه راهی باید به این محبوبیت دست یافت. به عنوان مثال اگر من با شعار این که یک خواننده زن هستم و آواز من ممنوع است، به دنبال کسب محبوبیت باشم، در نهایت باعث ایجاد یک محبوبیت کاذب خواهد شد، ولی اگر من به فکر اجرای یک موسیقی با شعری زیبا باشم و یا یک ملودی انتخاب کنم که در آن شوریدگی است، خلاقیت است، لطافت است، مهر است، عشق است قطعاً نتیجه  مثبتی از عملکردم دریافت خواهم کرد.

با توجه به سابقه درخشان هنری تان در عرصه آواز، آیا شاگردانی را نیز در خارج از کشور تربیت میکنید؟ آیا برقراری ارتباط بین افرادی که سالهاست از ایران رفته اند و احتمالا برخی از آنها که از فرهنگ ایرانی سر رشته ای ندارند، مشکل نیست؟

ـ هم اکنون ساکن بن هستم، در اینجا آمار شاگردانم تعداد زیادی نیست به این دلیل که فرصت برای آموزش موسیقی به شاگردانم  نداشتم، اما در تورنتو و ایتالیا شاگردان بسیار خوب ایرانی و غیر ایرانی داشتم که هم اکنون مشغول آموزش آواز هستند.

برای آنکه ذهن این قسم از هنرجویان خود را به یک آگاهی در زمینه آواز ایرانی برسانید، چه شیوه و تدبیری را اتخاذ میکنید؟

ـ برخی هنرجویان من نسبت به فرهنگهای سایر ملل کنجکاو هستند و من با برخورد کردن به این افراد انرژی مضاعفی برای آموزش می گیرم. اصولا سعی می کنم هنرجویان ایرانی و غیر ایرانی را منفک کنم تا بتوان با شیوه های متفاوتی به این افراد آموزش دهم. به عنوان نمونه برای هنرجویان ایرانی زمان کمتری برای تلفظ و معنی کردن اشعار صرف می کنم و در عوض به فواصل موسیقایی و شیوه برخورد با صدا می پردازم.

خانم رئیس سادات، شما از هنرمندانی هستید که به دلیل شرایط و محدودیت های موجود در داخل کشور، حضور در خارج از ایران را برای ادامه فعالیتهای هنری خویش برگزیدید. همین مسئله باعث شده است تا با هنرمندان بسیاری از جوامع مختلف جهان ارتباط داشته باشید. با توجه به موارد یاد شده آیا به نظر شما، موسیقی ایرانی قابلیت جهانی شدن دارد؟  اصولا این قابلیت در موسیقی شرقی وجود دارد که با در نظر گرفتن برخی مسائل همچون تغییر نوع صدادهی سازها و متفاوت بودن زبان، این موسیقی را جهانی کرد؟

ـ در موسیقی شرق که این قابلیت وجود داشته است و این آشنایی و همکاری تنگاتنگ با موسیقی شرق و غرب از اواخر ۱۹۶۰در میان مردم کشورهای غربی بوجود آمده است. سالهای نخستین حضور من در خارج از کشور در ایتالیا سپری شد، در آن زمان بیش از ۹۰ درصد مخاطبان من ایرانی نبودند و بعدها، شناخت بیشتری از من در ایران به وجود آمد. از همین رو تصور میکنم چنین قابلیتی وجود دارد.

موسیقی ایران در حدود سالهای شصت و به عبارتی پس از انقلاب، تا اواسط دهه هشتاد روزگار خوب و درخشانی را گذراند، آثار تولید شده مجموعه های فاخر و ماندگاری شدند که هنوز هم پس از گذشت سالها طراوت و تازگی خویش را دارند. به نظر شما عدم ماندگاری آثار در سالهای اخیر چیست؟

ـ من فکر نمی کنم همان دوره ای که شما از آن به عنوان دوره درخشان نام می برید با این دوران آنچنان تفاوت فاحشی داشته باشد، اگر هم بوده باشد تا این اندازه که شما می فرمائید سیاه و یا سپید نیست. به نظر من در همان دوران که آثار بسیار زیبایی نیز خلق شد، یک گروهی از هنرمندان ما خانه نشین شده و از صحنه موسیقی حذف شدند؛ افرادی همانند تجویدی، یاحقی و یا شریف. به عبارتی موسیقی کاملا یک بعدی شد و نتیجتاً خانه نشینی سالیان گذشته اساتید در برخی ضعفهای امروزین بی تاثیر نبوده است. پس نمی توان آن دوران را کاملا سپید دید و این زمان را مطلقاً سیاه، در شرایط معمول هر موزیسینی با هر سبکی اجازه حضور و فعالیت دارد.

همصحبتی با شما بسیار لذت بخش بود. سپاس از شما.

 

 

سپیده رئیس سادات و ناصر مسعودی در کنسرت “حالا چرا” با تنظیم مجید درخشانی، شاهو عندلیبی و به همراه گروه موسیقی عندلیب متشکل از مهدی یوسفیان، رضا منبع چی، شاهو عندلیبی، ساناز نخجوانی، کوروش بابایی، ارژنگ رفیعی، پدرام خاورزمینی، زهره شهبازی با موسیقی سنتی و محلی ایران در مرکز هنرهای نمایشی ریچموندهیل در تورنتو

۳۱ مارچ ۲۰۱۸ ساعت ۷ تا ۱۰ شب

Richmond Hill Centre for Performing Arts

 

*محمد جواد صحافی نویسنده و پژوهشگر، از سال۱۹۹۵ مشغول فعالیت درحوزه موسیقی است و مقالات و مصاحبه های متعددی از او در روزنامه های شرق، فرهیختگان، آرمان، اعتماد، نوآوران، سینما و نشریاتی چون تجربه، هنر موسیقی، کتاب هفته، گزارش موسیقی و ترانه چاپ شده است. ازمهمترین مقالات وی می توان به”نگاهی به تاریخچه موسیقی آذربایجان و بررسی دلایل عقب ماندگی موسیقی ایرانی از آذربایجان”،”بررسی دلایل پسرفت موسیقی مذهبی از صفویه تاکنون در ایران”،”بررسی تأثیرات موسیقی در کودک و آسیب‌شناسی آموزش غلط موسیقی به کودکان”، “نگاهی به شیوه بیان صحیح اشعار توسط خواننده و انتقال آن به شنونده در موسیقی ایرانی”، “شارلاتانیزم در موسیقی ایران”، “موسیقی رپ  و بررسی علل گرایش جوانان به این نوع موسیقی”، ” بررسی دلایل عدم ماندگاری آثار موسیقی در سالهای اخیر” و دهها مقاله دیگر اشاره کرد. همچنین در کارنامه محمد جواد صحافی مصاحبه با هنرمندان بسیاری چون حسین بهروزی نیا و سالار عقیلی  نیز به چشم می خورد.

مقالات محمد جواد صحافی همچنین تاکنون برنده جوایزمتعددی نیز شده است. پژوهش وی در زمینه آسیب شناسی آموزش موسیقی به کودکان توسط موسسهDNWاتریش، مرکزبین المللی توسعه پایدارعلوم جهان اسلام (ISCD) و همایش علمی پژوهشی علوم تربیتی و روانشناسی، آسیبهای اجتماعی و فرهنگی ایران به عنوان مقاله ی پذیرفته انتخاب شد.

همچنین مقالاتش در دو دوره متوالی فستیوال بین المللی موسیقی معاصر تهران برگزیده شده و در سه دوره از جشنواره نویسندگان موسیقی کشور موفق به کسب مقامهای برتر شد. او درحال حاضر مشغول تحقیق و پژوهش بر روی آثار برتر موسیقی پس ازانقلاب است و مقالاتی را نیز در تحلیل برخی از این آثار به ‌چاپ رسانده است.