گرسنگان غذای نذری درتورونتوی کانادا !
حاج آقا تورو خدا!
*
اگرسردرسازمان ملل بنویسند:
“شنونده باید عاقل باشه”
دیگرحرف هایی که روسای جمهورمی زنند، اهمیتی ندارد!
*
به گزارش خبرگزاری ها،نرخ سکه ودلارپس ازچند روزدوباره افزایش یافت.
اقتصاددانان درباره اینکه دوسه روزی قیمت ها بالا نرفته بودند گفته اند، نگران نباشید، هرآدمی هم که ازپله بالا می رود، گاهی می ایستد، نفسی تازه می کند ودوباره راه می افتد!
*
بعد ازپدرومادر،طلبکارتنها کسی است که صمیمانه برای سالم ماندن ما دعا می کند!
*
برای اینکه کسی سربی شام زمین نگذارد، تلویزیون ها دست به اقدام زدند وبرنامه بفرمایید شام را ترتیب دادند!
*
درمیان خبرهای ایران، همه جورخبری یافت می شود غیرازخبرخوش!
*
برای شستشوی مغزها، همیشه آب هست!
*
آدمیزاد نیمی از عمرش را درمورد مسائلی فکر می کند که درتمام طول عمرش پیش نخواهد آمد.
خود من سالهاست فکر می کنم اگرملکه انگلیس من را دعوت کرد به ناهار، قاشق را با دست راستم بگیرم ، یا دست چپم؟
نه که انگلیسی ها رانندگی شون از دست چپه…!
*
سعید مرتضوی اززندان خود را به تفت یزد رساند تا درمراسم سوگواری عاشورا شرکت کند:
خدایا خودت گناهان زندانیانی را که من قاضی شان بودم ببخش!
*
کم نیستند دخترهایی که عاشق یک جوان بی پول می شوند، اما با یک مرد جاافتاده پولدارازدواج می کنند!
*
قبل ازتهیه آهن وسیمان،برای ساخت وسازدرایران، ساخت وپاخت لازمه!
*
اگردفترچه خاطرات ندارید، همین الان شروع کنید به نوشتن، یک روزی کلی می خندید!
قدیمی ها درخاطرات شان می نوشتند: سال وبایی، یا اون سال که رفتم کربلا، یا سال گرونی که نون سنگک شد دونه ای یک تومن …! ووو…
حالا چون قیمت ها ساعت به ساعت تغییرمی کنه، شما لطفن تاریخ وروزوساعت را هم به خاطره تان اضافه کنید که نوه ونتیجه هایتان بدونن چیزی که نوشته اید مال چند قرن، چند سال، یا چند ساعت پیشه!
*
ما به این دلیل به خارجی ها میگیم خارجی، که کارهاشون ازعقل ومنطق آدمیزادی که ما باشیم خارجه!
ما همه کارهایمان را با زورانجام میدهیم، وآنها با فکر.
دکتریه قرص کوچولو به من داده بود وگفته بود صبح به صبح نصفش را بخور، خوب میشی.
صبح که می شد بعد ازآنکه مقداری به انگشت هام فشارمی آوردم وزورمی زدم، قرصه را می گذاشتم روی میز، وسعی می کردم با یک چاقوی تیزازوسط نصفش کنم.گاهی قرصه مثل گوسفندی که ازکشتارگاه فرارکنه درمی رفت،یک گوشه آشپزخانه خودش را گم وگورمی کرد ونجات پیدا می کرد، گاهی هم پودرمی شد وحرام می شد.
دفعه بعدی که رفتم دکتر، گفتم نمیشه یک قرص بزرگتراندازه یک نان تافتون برام بنویسی که من بتونم نصفش کنم؟! گفت ازداروخانه یه دونه “قرص نصف کن” بخروخودت را راحت کن.
خریدم وحالا قرصه را میذارم توش،یک فشارکوچیک میدم، یک صدای “آخ کمرم” بلند میشه وقرص به اون کوچولویی، تبدیل میشه به دوتا نی نی کوچولوی سفید ومامانی!
*
الان که به خاطرتحریم های آمریکا کمترشرکتی حاضربه همکاری با ایران است، چرا با پرداخت صدقه کشتی های خود را بیمه نکنیم؟!
*
ما می تونیم!
بی بی سی گزارشی داشت ازتلاش دانشمندان که می خواهند با هوش مصنوعی، ووصل کردن مغزبه کامپیوتر، مرگ را گول بزنند وبه بشرزندگی طولانی تری ببخشند.
اگراین دانشمندان ازما ایرانی ها استفاده کنند، حتمن موفق می شوند. ما متخصص گول زدن هستیم والان سالهاست که هشتاد میلیون آدم را با وعده گول زده ایم وسرانگشت خود چرخانده ایم!
*
بزرگترین شانسی که مایکل جکسون آورد، این بود که زود مرد وگرنه با اینهمه مایکل جکسونی که دنیا تولید کرده، هرجا می رفت کنسرت برگزارکنه، می گفتن برو بابا، فلانی خیلی بهترازتو مایکل جکسون میشه، به یک پنجم دستمزد، یا رقصمزد توهم راضیه!
*
یک کسانی هم هستند که آدم هرگزآنها را ندیده ولی هرروزیادشان می کند.مثل این دانشمندی که تازه ازپیش خدا برگشته!
من هرروزصبح که با یک کلیک، زبان کامپیوترم را ازآلمانی به فارسی برمی گردانم، یاد ایشان می افتم که می فرمایند
ما به محض رسیدن به آن دنیا، زبانمان ازفارسی به عربی برمی گردد. شما ذوق نکنید، زبان ما آدم هایی را میگه که میریم توی بهشت!
*
رییس جمهورخجالتی ندیده بودیم!
“آندرس آمانوئل لوپزاوبرادور” رییس جمهورمنتخب مکزیک،خجالت می کشد سوارهواپیمای ریاست جمهوری شود ومی خواهد هواپیمای ریاست جمهوری را بفروشد.
هواپیمای بوئینگ ۷۸۷ دریملاینرریاست جمهوری را فیلیپه کالدرون، رییس جمهور سابق مکزیک، به قیمت حدود ۲۱۸ میلیون دلار خریده بود، اما رئیس جمهورمنتخب می گوید، درکشوری تا این حد فقیر، من شرم می کنم که ازهواپیمای اختصاصی استفاده کنم.
اوکه روی صندلی عادی یک هواپیمای مسافری عادی نشسته بود،برای پروازازآچاکای جنوبی به مکزیکوسیتی سه ساعت تاخیرپروازرا تحمل کرد وازجت ریاست جمهوری استفاده نکرد!
*
فال کاپوچینو!
من چای را بیشتر از قهوه دوست دارم واگرمی شد با چای هم فال گرفت، اصلا لب به قهوه نمی زدم، ولی چه کنم که نمی شود.
بارها استکان چایم را پشت ورو گذاشته ام بلکه رد پایی ازخود به جای بگذارد وگذشته وآینده ام را بازگوکند، ولی بی فایده بوده است. بعضی ها آدم بشونیستند، مثل همین چای که ازقوم وقبیله قهوه است، اما حیف که یک سرسوزن ازآن خاصیت، جنم، عرضه و جربزه ای که در وجود قهوه است، در وجود چای نیست. استکانش را که پشت ورو کنی، فقط جای خودش را خیس می کند!
دوهفته یک بارکه در یک تبعید خودخواسته وسه ساعته به کافه تریای نزدیک منزلمان می روم ومی نشینم به کتاب خواندن، یکی دوتا قهوه هم سفارش می دهم، فنجانش را پشت ورومی کنم ولابلای کتاب خواندن، فال خودم را می گیرم.
من سالهاست به خاطراقتصاد مقاومتی، پیش فالگیرنمی روم وخودم فال خودم را می گیرم و جالب این است که همیشه فال هایم خوب ازآب درمی آید. همان داستان خواستن وتوانستن، یعنی اینکه اگربخواهی وبا دید مثبت به فنجان قهوه ات نگاه کنی، فالت هم خوب ازآب درمی آید!
مثل اینکه یادم رفت داستان تبعید خود خواسته ام را بنویسم؟ دوهفته یک بارخانمی می آید تا دستی به سروگوش خانه ما بکشد ومن ازخانه بیرون می روم که جلوی دست وپای او را نگیرم. تبعیدی ساده وخودخواسته. مثل آمدنم به آلمان!
فال قهوه دیروزم آنقدرخوب بود که بعدش یک کاپوچینوهم سفارش دادم وتازه فهمیدم که یک فال کاپوچینو،می ارزد به صد تا فال قهوه! آقا نمی دونین چه چیزهایی درمورد گذشته وآینده را گفت که به قول معروف شاخ در آوردم!
نشان داد که ازچه پستی وبلندی هایی درزندگی گذشته ام تا به این مقام! رسیده ام. نشان داد که زندگی هرگزیک جورنبوده ونیست وحتی نشان داد که چندین باربه مسابقات اسب دوانی رفته ام … اون اسبه رو اون بالا می بینید؟ همان را میگم!
یک سالی که درانگلیس زندگی می کردم، دوستی داشتم که عاشق مسابقات اسب دوانی وسگ دوانی بود وتمام ثروتش را به خاطرشرط بندی روی اسب باخت، شاید داستانش را هم برایتان نوشتم.
فال قهوه دیروزم یادآوری می کرد که یکوقت هوس شرط بندی روی سگ واسب نکنی وبه آنها دل نبندی که بلاهایی که آدم ها سرت آورده اند وداروندارت را ازچنگت درآورده اند برای هفت پشت ات کافیست!