۱ ـ چکیده:

در این جستار، سعی بر این است که با بهره گرفتن از رویکرد زیبایی شناسی و همچنین بهره گرفتن از آن به عنوان یک شیوه نقد- فی الواقع شیوه ای از شکل بررسی و رویکردی به معماری برای کشف راه ها و امکانات جدید تحلیل به عنوان روشی کاربردی، آگاهی جمعی را چه به عنوان دست اندرکاران مشغول در حوزه معماری و چه به عنوان مخاطب و مصرف کننده، افزایش دهیم.

برای این امر ابتدا به شناخت زیبایی شناسی پرداخته و سپس به دلیل گستردگی سبک های مختلف معماری و تعدد آثار هر دوره، نگاهی کوتاه به هر سبک خواهیم داشت و سپس به مطابقت زیبایی شناسی و آثار هر دوره خواهیم پرداخت.

واژگان کلیدی: معماری، سبک های معماری، زیبایی شناسی، زیبایی شناسی معماری، فلسفه و معماری

۲ ـ مقدمه:

نقد عمل گرایانه۱ از انواع شیوه های نقد می باشد. این شیوه، شیوه ای است که بر تاثیرات ایجاد شده بر مخاطب تاکید دارد که شامل میزان زیبایی شناسی، آموزندگی و برانگیختن احساسات مخاطب می شود. (انصاری، تسلیمی،۱۳۹۰، ص۲۱.) زیبایی شناسی۲، نظریه ای است که به عنوان تامل در داوری های زیبایی شناختی و چیستی زیبایی و نسبت آن با ادراک تعریف می شود. (هالینگ دیل،۱۳۹۳، ص ۷۹).  این امر قابلیتی است برای درک بهتر ادراکات و همچنین پدیده های سخت و یا پدیده های نرم که باعث تغییر در نگرش و روحیه فرد می شود.(رجایی،۱۳۷۸ ) برای درک بهتر این مفهوم، مخاطب با شناخت پیام روبروست. پیام مفهومی است که فرستنده از طریق رسانه آن را به گیرنده منتقل می کند که در معماری آنچه فرستنده، می فرستد عبارت است از: جنبه های غیرعقلانی و احساسی ساخت و ساز که نه قابل تعریف است، نه قابل اندازه گیری و حتی بعضاً خود معمار به آن اشراف ندارد و دریافت پیام توسط مخاطب از آنچه دارای فرم و عینیت است، دریافتی است شامل آن چه که انسان به عنوان مخاطب با تصورات ذهنی متفاوت ذهنی درمی یابد. یعنی مخاطب نشانه هایی را دریافت می کند که بنا به آگاهی اش (از لحاظ علمی، جامعه شناسی، روان شناسی، مردم شناسی، فلسفه و فرهنگ و …)و ارزش های جاری در یک جامعه و سطح تجربه و درکش، آنها را رمزگشایی می کند و به پیام دست می یابد. بنابر این سعی شده است فرآیند پیچیدگی ادراک معماری بخصوص در جنبه های دیداری از منظر زیبایی شناسی و فلسفه، روشن تر شده تا بتوان تسهیلی در بررسی های موردی به وجود آورد. هر چند که تجربه ی معماری و ادراک آن به ندرت کمیت پذیر است، اما با استفاده از این شیوه نقد عمل گرایانه، جنبه هایی از این ادراک روشن تر می شود.

معیارهای اساسی زیبایی شناسی معماری که نقد بر اساس آنها انجام می شود عبارتند از: فرم و صورت، رنگ، علائم و نماد، تزئینات.

۳ ـ طرح بحث:

ابتدا باید دانست زیبایی چیست و فلاسفه در باب زیبایی شناسی چه نظراتی ارایه کرده اند؟ افلاطون۳ از ابتدایی ترین فلاسفه ای است که در باب زیبایی سخن گفته است. وی معتقد است، اشیایی که تولید می شوند با درجات مختلفی می توانند زیبایی را منعکس کنند. وی واژه “تناسب” را به کار می برد و منظور از آن بیان کیفیتی زیباشناسانه است. همچنین معتقد است اشیا زیبا، با دقت، توجه و با نسبت مناسب و شایسته، جزء به جزء به واسطه ی اندازه گیری ریاضی پدید می آیند. زیبایی هنری که از یک اثر هنری بر می خیزد نسبتی مستقیم با صورت های مثالی دارد و این نسبت مستقیم تابع الهام و جذبه است نه عقل آدمی. برتری زیبایی هر اثر هنری نتیجه رعایت اندازه است. وی نیکی را صورتی از زیبایی می داند و هنر را تقلید. از نظر او زیبایی نسبی است. او به مفید بودن هنر و به کارکرد اجتماعی هنر اعتقاد داشت.

پس از افلاطون، ارسطو۴ در باب زیبایی سخنوری می کند:”زیبا آن چیزی است که چون خیر است، مطبوع و خوشایند است. (انصاری،تسلیمی،۱۳۹۰،ص۶۹) ولی در رساله متافیزیک صریحا زیبا و خیر را دو پدیده متفاوت می بیند. او هنر را تقلید یا بازنمایی از طبیعت می داند.

با توجه به بینش زیبایی شناسانه افلاطون و ارسطو، اگر به آثار معماری دوره کلاسیسم۵یونان باستان دقت کنیم با باسیلیکاهایی۶ روبرو هستیم که در طراحی دارای تناسبات هندسی و مدولار می باشند که بر پایه ریاضیات دقیق طراحی شده اند. در شکل مستطیل پلان خود، در ستونها، در سنتوری سردر و کتیبه ها و … دارای تقارن می باشند. مستطیل نما، دارای تناسب طلایی و اندازه قطر ستونها مبنای مدول طراحی کل بناست. باسیلیکاها معابدی هستند که کارکرد نیایشی که نوعی کارکرد اجتماعی است، را دارا می باشند. این معابد نمونه ای کامل از زیبایی شناسی و فلسفه دوران خویش می باشند. فلسفه دوران هلنیسم چندان اصیل و نوآور نبود و همان بینش های افلاطون و ارسطو الهام بخش روند فلسفی، هنری و زیبایی شناختی بودند.

هنر روم، با تاکید مورخان، در کلیه ابعاد خویش، از هنر یونان الهام گرفته است. هنر رومی و هنر آتروسک۷ را باید آمیزه ای از تأثیرات نشأت گرفته از عناصر برون فرهنگی و عوامل درونی دانست و بدین ترتیب تفاوتهایی هم با کل فرهنگ یونان دارد. رومیان در برخوردهای نظری خویش از افلاطون و ارسطو و سایر فلاسفه یونان الهام گرفتند و استدلالهای هنری خویش را بر پایه دستاوردهای بزرگان یونان قرار دادند. آنها “لذت”۸ را در پیوند با “فضیلت”۹ می دانستند. بخشی از فلسفه ای که یونان و روم با آن مواجه شدند، تفکر رواقیون شرقی بود. فلسفه رواقی عبارت بود از: جانبداری از قوانین طبیعت، اذعان به برابری و مساوات میان همه ابنای بشر و تأکید بر مفهوم” تناسب”۱۰ در ارزیابی اثر هنری و در کنار این موارد آنها شایستگی را یکی از مفاهیم اساسی و حائز اهمیت اثر هنری به شمار می آوردند. تناسب و هماهنگی را پدیده ای طبیعی و عقلانی و شایستگی را پدیده ای احساسی و ذوقی می دانستند. آنها برای اولین بار به نقش “تخیل”در آثار هنری تأکید کردند. آنها نیز هنر را هدفمند و سودمند می دانستند و به رنج بشریت اعتقاد داشتند. آنها شاگردانشان را زیر رواق جمع می کردند. راهروهایی طاقدار که همین طاقهای متناسب، بخش عمده ای از فلسفه شان بود. در معماری روم، طاقها نماد معماری به شمار می آیند و ما با انواع طاقها روبرو هستیم. طاق هایی که به طور طبیعی و عقلانی دارای تناسب هستند و در بلندی و ترکیب بندی دارای شایستگی احساسی. شکل بدیعی از تخیل به تصویر در آمده که هدف از خلق آنها کارکردهای متفاوت بوده است که در این مجال جای بررسی آن نیست.

اپیکوریان۱۱بعد از رواقیون، هنر را وسیله آموزشی برای نیل به خوشبختی می دانستند. آنها نهایت هنر را لذت معنوی می دانستند. آنها به نظریه اتمها و به اتحاد شکل و محتوا و در مجموع به اعتدال معتقد بودند. در پس این نگاه بناهای رومی پلانهای دایره ای شکل پیدا کردند که در درون خود دارای وحدت است و عنصر تعادل. بناهایی مانند معبد سیبل که در غایت خود مکان هایی برای لذات معنوی و یا مانند کولوسئوم که در غایت خود برای لذات مادی بودند، شکل گرفتند.

فلوطینی ها یا نو افلاطونی ها، اعتقاد داشتند که زیبایی هر چیز، تناسب درونی اجزاء آن است؛ تناسب درست اجزاء نسبت به یکدیگر و نسبت به کل به اضافه رنگهای زیبا. در این صورت زیبایی فقط به امر مرکب معطوف می گردد. ولی فلوطین۱۲ در ادامه می گوید:” زیبایی در امر ساده نیز مثل رنگ آبی یا صدای زیبا، وجود دارد”. زیبایی از دید او دو گونه است: زیبایی محسوس و زیبایی معقول. زیبایی محسوس ناشی از بهره ای است که چیزهای محسوس از ایده زیبایی گرفته اند، و زیبایی معقول به ادراک حسی ما در نمی آید. او زیبایی و نیکی را عین یکدیگر می داند و زیبایی را در درجه نخست زیبایی هنری می داند. وی به سیر هنر از کثرت به جانب وحدت اعتقاد دارد و هنر را حد واسط میان عالم محسوس و عالم نامحسوس می داند. او هنر را دارای گوهر عرفانی ـ مذهبی می داند و در بینش زیبایی شناسی اش معتقد به حضور نور و روشنایی است. تحت تأثیر نظرات فلوطین ما با حضور نور در معماری یونان و روم باستان روبرو هستیم. آگواراها۱۳ و آتریم ها۱۴پیوند طبیعت و معماری را به نمایش گذاشته و مکان های فراهم کردن نور به شمار می رفتند. مکان های سرباز مانند کولوسئوم یا تئاترها نیز از نور طبیعی بهره می بردند.

با آغاز مسیحیت در تقابل با فلسفه یونان کهن که هستی و شدن صیرورت بود، نخستین بار تعبیری کلامی از مفهوم نیستی تعریف شد. آنچه فلسفه مسیحیت را از فلسفه یونانی متمایز می ساخت، این بود که فیلسوف مسیحی به وحی الهی که مبنای دیانت بود، ایمان داشت و پیش از آن که به تفکر سیاسی بپردازد، حقیقت غایی را می شناخت. زیبایی شناسی قرون وسطی مجموعه ای از نظریات فیثاغورث۱۵، افلاطون، ارسطو و رواقیون با تحلیل از بوئتیوس۱۶، آگوستین۱۷و توماس آکویناس۱۸ بود. اندیشمندان دوره میانه بر این باور تکیه داشتند که زیبایی صرفاً در جهان خارج ذهن متولد نمی شود، بلکه باید آن را از اوصاف گوهری خود پدیده به شمار آورد یعنی زیبایی امریست گوهری. زیبایی در این دوران دو جنبه داشت: ۱ـ زیبایی محسوس ۲ـ زیبایی معطوف به غایت. آنها زیبایی را ناسوتی می دانستند. بدین ترتیب تحت تأثیر این فلسفه ساخت و سازهای رومی شکلی الوهی یافتند و آنچه در معماری در مرکز توجه قرار گرفت کلیساها بودند و معابد و مقابر مقدسین دین مسیح. مقابری که در ابتدای مسیحیت به دلیل رسمی نبودن مسیحیت، لوکولوس هایی۱۹ در دل کاتاکومب ها۲۰ بودند، اما با رسمی شدن دین مسیحیت تبدیل به آرامگاه هایی چون آرامگاه سانتا کوستانزا۲۱ شدندکه با وجود این که تحت تأثیر معماری یونان و روم باستان بودند، اما بینش و فلسفه مسیحیت نیز در آنها مشهود بود.

نقاشی های مسیح، پلان های متحدالمرکز و… که هم زیبایی محسوس را در بنا به نمایش می گذاردند و هم به غایت معطوف بودند. پس از مقابر، کلیساها در این دوره به اوج رسیدند. کلیساهایی چون مزار مقدس  با پلان ترکیبی باسیلیکایی و مرکزی، یکی با بینش جاودان ساختن و دیگری به منظور تجمع، ساخته شدند. معماری رمانسک تحت تأثیر معماری روم باستان و دیدگاه های تماماً مسیحی با تمام تغییر شکل هایش و با فاصله گرفتن از معماری یونان و روم باستان تبدیل به کلیساهای کشیده گوتیک با نورگیرهای بزرگ شدند.

فلاسفه مدرسی۲۲ که تحت تعلیمات آکویناس قدیس۲۳ بودند، معتقد بودند زیبایی مستلزم تناسب، تقارن، بداهت، روشنی، تمامیت و کمال می باشد. این بینش نهایت تأثیر خود را بر آثار گوتیک متأخر گذاشته و علاوه بر بداهتی که درکشیدگی و تغییر شکل کلیساها برای نزدیکتر شدن به خدا اتفاق افتاد، بناها به نورگیرهایی برای ورود روشنی مزین شدند. تزئیناتی که با تصاویری که دارای تناسب بودند، خود را نمایان کردند و به وضوح تقارن در پلان های صلیبی کلیساها به نمایش درآمد و در کنار پلان تزیینات بناها، طاقها، تویزه ها و حتی پشتبندهای بنا همه و همه تحت تأثیر این زیبایی شناسی قرار گرفتند.

با شکل گرفتن رنسانس همه چیز از آسمان به زمین آمد و تعریف جدیدی از عالم و رویکرد سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و هنری به دست آمد. در حیطه هنر نیز اهمیت و پایگاه جسم طبیعی به رسمیت شناخته شد و از این دوران به بعد زیبایی طبیعی بر زیبایی مینوی پیشی جست. رنسانس به بینش کلاسیسیسم یونانی و رومی بازگشت، پس معماری هم به معماری یونان و روم بازگشت. طاق های رومی، ستون بندی یونانی و گنبدسازی مورد توجه واقع شدند و در نهایت میکل آنژ۲۴، داوینچی۲۵ و رافائل۲۶ سبک جدید را به مرحله کمال رساندند. جای قصرهای برج و بارودار قرون وسطی را قصرهایی برای زندگی تجملی همراه با آسایش گرفتند، جای کلیساهای پر از نقش مسیح را کلیساهایی با نقوش خدایانی که وجوه انسانی داشتند گرفتند و در قلمرو هنر و زیبایی، تأمل در معرفت شناسی سبب شد تا حوزه تازه ای در علوم انسانی به وجود آید و به تعبیر باومگارتن۲۷ “زیبایی شناسی” نام گرفت. از دید باومگارتن دو نوع آگاهی وجود دارد: یکی آگاهی فرادست یا متأخر که از راه عقل به دست می آید و دیگری آگاهی فرودست یا متقدم که آگاهی از زیبایی ست و ناشی از ادراک حسی و برای نخستین بار صورت های منظم پدیده های حسی را واجد معیار خرد کرد. جان لاک۲۸معتقد است تمام افکار و تصورات ما ریشه در حسیات ما دارند و این افکار همزمان است با ظهور سبک باروک۲۹. سبکی که ایجاد آن ابتدا در مقابل نظریات ماتریالیست هایی۳۰ چون لاک و جنبش دین پیرایی اتفاق افتاد. در جنبش دین پیرایی رهبران کاتولیکها از هنرمندان خواستند که با افزودن جذابیت های هنری، کلیساها را مجلل و باشکوه بسازند تا از آن برای تبلیغ دین استفاده کنند. در کنار این امر شاهانِ اروپایی در پی ثباتِ قدرت، به این سبک روی آوردند و تعدادی از هنرمندان که نسبت به نظم و ثبات رنسانسی معترض بودند و خواهان آزادی بودند این سبک را پرورش دادند.

بخش دوم و پایانی هفته آینده

۱- Practical

۲- Esthetique

۳- Aristocles

۴- Aristotle

۵- Classicism

۶- Cilicate

۷- Etruscan

۸- Hedonism

۹- Virtue

۱۰- Symmetron

۱۱- Epicureanism

۱۲- Plotinus

۱۳- Agoura

۱۴- Ethereum

۱۵- Pythagoras

۱۶- Boethius

۱۷- Augustinus

۱۸-Thomas aquinas

۱۹ -lucullus

۲۰- catacomb

۲۱- santa costanza

۲۲- school lastic

۲۳- Aquinas,st.Thomas

۲۴- Michelangelo

۲۵- leonardo da vinci25

۲۶- Rafael

۲۷- Alexander Gottleib Baumgarten

۲۸- John Locke

۲۹- Baroque

۳۰- materialists