باروک تلفیقی از ماده گرایی و معنویت شد. دقیقاً مشابه فلسفه ای که جان بارکلی در کنار جان لاک داشتند. باروک نتیجه تجربه گرایی بیکینی۳۱و هیومی۳۲ و بارکلیی۳۳، گوژیتوی۳۴ دکارتی۳۵، شکاکیت اسپینوزایی۳۶، خرد گرایی لایب نیتسی۳۷، ادراک حسی باومگارتنی و ماده گرایی توماس هابزی۳۸ و جان لاکی است. باروک در عین ایجاد فضاهای مفید و نوعی انسجام درونی و حتی عنصر تقارن در فرم بنا در فضاهای پیرامون دارای نامتوازنی، بی قرینگی و پویایی است. در آثار باروک، بیننده از حالت تماشاچی صرف خارج شده و خود به جزئی از فضا تبدیل می شود. هدف باروک ایجاد یکپارچگی کامل در فضاست. باروک در عین حفظ تعادل و وحدت آفرینی بین عناصر گوناگون هنر زیاده روی کرده است. باروک هنر احساسِ مقدم بر عقل است. اختلافات ادراکی به واسطه تفاوت فرهنگی، اختلاف در اندام های حسی، نوع اطلاعات موجود در پیام، ظرفیت دریافت و یاد اندوزی و…متفاوت خواهد بود و یکی از عواملی که باروک را دچار نقدهای متفاوتی کرده است، مجموع همین اوامر است.
پس از باروک با سبک روکوکو۳۹روبرو هستیم. سبکی که خردگرایی باروکی را کنار گذاشته و در برابر خطوط خشک و یکپارچه و قابهای معماری سبک پیشین ایستاده و به صورت منحنی های موجدار و نرم نمود پیدا می کند. سبکی بر اساس معاشرت های اجتماعی. آنچه که ظاهراً بر اساس بینش ادموند برک۴۰که سرچشمه لذت ناشی از زیبایی را در سوداهای اجتماعی می دید، اتفاق افتاد و بر زیبایی شناسی متقدم باومگارتنی تأکید بیشتری ورزید. برک معتقد است ادراک حسی مستقیم “زیبایی” در سایه تناسب و هماهنگی و یگانگی کامل فرم است، اما آن چه قواعد زیبایی را در هم می شکند “والایی” نام دارد. در این دوره زیبایی شناسی بیشتر در تزئینات به چشم می خورد. گرچه استفاده از خطوط منحنی، طرح های نامتقارن، رنگهای نور و طلا بر فرم بنا نیز تأثیر داشته است و تماماً بر پایه ادراکات حسی بنا گذارده شده است، اما این تأثیر در برابر تأثیرات تزئینی کمتر به چشم می آید.
سده هجدهم را قرن “خرد انتقادی”نامیده اند. به این دوره، دوره روشنگری نیز می گویند. در این دوره چهره هایی چون ولتر۴۱، دیدرو۴۲، کندرسه۴۳، هولباخ۴۴ و بکاریا۴۵را روشنفکر می نامیدند. نظریه “قرارداد اجتماعی” با تکیه بر رویکردهای هابز، روسو و لاک از اهمیت شایانی برخوردار شد. “شناخت شناسی” بر پایه رویکردهای بارکلی، هیوم و کانت۴۶ تدوین گردید. خردکیشی، خودکیشی و خردباوری، رویکرد به طبیعت با دو نهاد فراطبیعی و غیر طبیعی(مصنوعی)، ارتباط انسان با طبیعت به کمک ادراک حسی، استنتاج منطقی، ترقی و پیشرفت و فلسفه ای که در واقع چالشی بود در مقابل الهیات عقلی، همه و همه دست به دست هم دادند و فلسفه این دوران را بنا نهادند. مکتب نئوکلاسیسیم۴۷ با سه مفهوم آرمانگرایی، نیروی اخلاقی و کلیت در مقابل زیاده روی باروک به پا خاست. در این مکتب میان اخلاق و هنر دوباره پیوند ایجاد شد. این اخلاق خاستگاهش در خرد متعارف روشنگری بود. از جلوه های مهم این مکتب ترسیم واقعیات اجتماعی-سیاسی زمان خودش بود.
کانت اولین فیلسوفی است که هنر و زیبایی را از دو حوزه اخلاق و علم جدا کرد. او زیبایی هنری را به لذت ادراک حسی وابسته می داند، رها از بهره و سود. داوری ذوقی او به ذهن یا عنصر سوبژکتیو مرتبط است. ایده اصلی در هنر بی معنا می شود. مراد از ایده زیبایی شناختی، شهودی است که در سایه آن تخیل خلاق تحقق می پذیرد. نمود این تخیل خلاق در عالم خارج منشی نمادین است و ایده زیبایی شناختی در سایه نبوغ هنرمند تحقق می یابد و بیان این ایده به یاری قوه ذهن انجام می گیرد. فیخته۴۸ (فیشته) کسی بود که تفسیری رمانتیک از اندیشه های کانت به دست داد. فیشته مفهوم اصلی فلسفه کانت یعنی آزادی را اقتباس کرد. منش های فیخته از ویژگی های دنیای هنر، یعنی تخیل، احساس و نبوغ نشأت می گرفت. سبک های رمانتیسیسم۴۹ انگلیسی و فرانسوی شامل نئوگوتیک۵۰ و باغ های چینی بر علیه قاعده مندی نئو کلاسیسم به پا خاستند، ولی در آمیزه های خود به باقی قواعد نئوکلاسیسم پایبند بودند. نئوکلاسیسمِ مبتنی بر خردورزی و روشنی و وضوح در کنار نئوگوتیکِ مبتنی بر رمزآمیزی تحت آموزه های برکی و کانتی رشد می کردند. رمانتیسیسم در آلمان در همین اثنا به شدت قوت یافت و با همان نمودهای نئوگوتیک حتی مورد توجه افرادی مانند گوته نیز واقع شد. رفته رفته ناتورالیست۵۱ موجود در رمانتیسیسم جای خود را به رئالیسم رمانتیک داد و رمانتیسیسم در پس آموزه های کانت و فیشته به دنبال یافتن آزادی حرکت کرد.
شلینگ۵۲ را اولین طراح سیستماتیک هنر جدید می دانند. او در نظام ایده آلیسم استعلایی، هنر را ابزار اصلی فلسفه شمرد.
شیلر۵۳ میان هنر، نظم بنیادی جامعه و احساسات آدمی پیوندی گسست ناپذیر قائل بود. او تأثیر آموزش زیبایی شناختی بر کنش و منش اخلاقی را انکار ناپذیر می دانست و رشد زیبایی شناختی را در نهایت به ایجاد و توسعه جامعه ای آزاد منجر می دانست. شیلر هنر را رهایی احساس و فکر در سایه یک فعالیت بریده از تعلقات می دانست. او یکی از منادیان اصلی پیروزی صورت بر محتواست.
در نظریه زیبایی شناسی لسینگ۵۴ هنرمند باید در پی آن باشد که طبیعت را تا جایی که امکان دارد واقع گرایانه بازنمایی کند، ولی از گفتن موضوعاتی که مایه بیزاری و تنفر است باید دوری کند. او مانند برک قدرت هنر را در برانگیختن امر والا می داند.
ایده آلیسم در فلسفه به مفهوم این است که ذهن، ارزش های معنوی و فکری را مبنای استدلال فلسفی قرار دهد. این امر در مقابل رئالیسم قرار می گیرد. ایده آلیسم با سه رویکرد عمده عقلایی، عاطفی و ارادی شکل می یابد. جنبش رمانتیسم و ایده آلیسم به نوعی در تعمیم مفهوم “سوژه” یا “ذهنیت خرد” نقشی حائز اهمیت دارد.
هگل۵۵ بر خلاف کانت که در زیبایی شناسی تأکید بر تأمل در “صورت “دارد، در زیبایی شناسی تأکید بر معنا و محتوای آثار هنری دارد. هگل هنر را نوعی تقلید و محاکات از محاکات والاتری که هدف علم و فلسفه است می داند ولی کانت هنر را جدا از علم و فلسفه می داند. او زیبایی هنری را برتر از زیبایی طبیعی می داند. هگل زیبایی هنری را زاده روح سوبژکتیو می داند و به عقیده وی در سیر به سوی “مطلق” عنصر ذهنی بازتاب کامل تری از “ایده” است. زیبایی را جلوه حسی ایده می داند. معتقد است هنرمند تحت تأثیر نیروی الهام، اثری را می آفریند که فراتر از آگاهی او قرار دارد و بیانگر روح دوران است. هنر به نبوغ هنرمند وابسته است. از نظر هگل هنر معماری کامل ترین هنری است که می تواند تعادل شکل و درونمایه یا مورد متعالی را نشان دهد. او هنر مصر باستان را به عنوان نمونه عالی هنر نمادین می داند که در آن شکل های هندسی، توازن و تقارن به درون مایه بیان شده اشاره می کنند. او ابوالهول را نمادِ نمادگرایی می داند و پیکره سازی یونانی را کامل ترین شکل بیان تعادل میان شکل و محتوا می شمارد و در هنر رمانتیک محتوا را فراتر از صورت می داند و به همین دلیل این هنر را ناکامل می شمارد. هگل به مرگ هنر معتقد است و مصداق تفکر او ظهور مکتب های هنری چون کانستراکتیویسم۵۶، فوویسم۵۷، کانسپچوال آرت۵۸، هنر ناپایدار۵۹، فتوریسم۶۰، کوبیسم۶۱ و دادائیسم۶۲ است. سمبولیسم۶۳ و سور رئالیسم۶۴ و نبی ها۶۵ نیز بی بهره از این آموزه فلسفی نبودند. به گفته هگل ایده یا صورت معقول یعنی مفهوم عقل در برترین مرحله گسترش دیالکتیکی آن، در صورت محسوس مجسم می شود و این زیبایی است.
شوپنهاور۶۶ ریشه تمام رنجهای بشر را در “خواست” می دید و هنرمند را یگانه شناساننده ایده می دانست. در پی اندیشه های شوپنهاور، با نیچه۶۷ روبرو هستیم که هنر رمانتیک را به دلیل واقعیت گریزی مردود شمرد و با دیدگاه زیبایی شناسی کلاسیک و هم چنین اندیشه کانتی و نو کانتی مخالف بود. او نیز تحت تأثیر شوپنهاور جهان را چیزی جز رنج و بی حاصل نمی داند.
هربرت اسپنسر۶۸، جان استوارت میل۶۹، اگوست کنت۷۰، کارل مارکس۷۱، داروین۷۲ و کلود برنارد۷۳ همگی مردان تفکر و علم قرن واقع گرایانه رئالیسم۷۴ بودند. این قرن، قرن تحولات اقتصادی و صنعتی است. با پیشرفت های مهندسی بناها بزرگتر، محکمتر، مقاومتر، همگانی تر و کارکردی تر شدند. فضاهای سربسته بزرگ یا دهانه ها با کمک آهن ساخته شدند. استاندارد سازی و پیش ساخته شدن قطعات ساختمانی، هم گام با فلسفه دوران، شکل ساختمان ها را تغییر دادند. دیگر خبری از تشریح دنیای مجرد رمانتیسم با اشکال و رنگها درپشت پرده ای از فرم های منحنی زیبا نبود.در پس پیروزی حقیقت بر تخیل و هیجان، ساختمان هایی از آهن و شیشه ساخته شدند که لطافت موجود درآثار رمانتیسم در آنها به چشم نمی آمد. ساختمانها تنگ هم ساخته شدند و فی الواقع سبکی جدید در معماری ظهور پیدا کرد و این تفاوت آن چیزی بود که رمانتیسیسم به آن دست نیافت.
۴-نتیجه:
در این جستار سعی بر آن شد تا با عنوان کردن بخشی از نظریات فلاسفه در باب زیبایی شناسی و هنر تا ابتدای قرن بیستم و بررسی تأثیرات این نظریات بر معماری، بینشی برای تحلیل و شناخت بهتر چگونگی سبک و سیاق دوره های معماری ایجاد شود تا هم معماران با آگاهی بیشتر عمل کنند و هم مخاطبان آگاهی بیشتری نسبت به موارد انتخابی داشته باشند.
۵-منابع:
۱- احمدی، بابک/ حقیقت و زیبایی/ نشر مرکز/۱۳۸۲.
۲- احمدی، بابک / ساختار و تأویل متن/ نشر مرکز/ چاپ دوم، اسفند۱۳۷۲.
۳- الکساندر، کریستوفر/معماری و راز جاودانگی؛راه بی زمان ساختن/مهرداد قیومی بید هندی/انتشارات دانشگاه شهید بهشتی تهران/۱۳۸۱.
۴- انصاری، مهدی. تسلیمی، نصرالله/ نقد ادبی و هنری/ انتشارات آیندگان/۱۳۹۰
برزگر، بهنام/آشنایی با معماری جهان/ بانک هنر
۵- دی.کی.چینگ، فرانسیس. ام.یارستومبک، مارک. پراکاش ویکرآمادیتیا/ تاریخ معماری جهان/ انتشارات یزدا/ محمدرضا افضلی/۱۳۸۹.
۶- ضیمران، محمد/ جستاری پدیدارشناسانه پیرامون هنر و زیبایی/ انتشارات کانون/ ۱۳۷۷.
۷- فون مایس، پییر/نگاهی به مبانی معماری از فرم تا مکان/ سیمون آیوازیان/ انتشارات دانشگاه تهران/۱۳۸۳.
۸- کاپلستون، فردریک/ تاریخ فلسفه(ج۴: از دکارت تا لایب نیتس)/ غلامرضا اعوانی/ تهران/ انتشارات سروش/۱۳۸۰.
۹- کاپلستون، فردریک/ تاریخ فلسفه(ج۵: فیلسوفان انگلیسی: از هابز تا هوم)/ امیر جلال الدین اعلم/ تهران/ انتشارات سوره/۱۳۶۲.
۱۰- کاپلستون، فردریک/ تاریخ فلسفه(ج۶: از وولف تا کانت)/ اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر/ تهران/ انتشارات سوره مهر/۱۳۸۰.
۱۱-کاپلستون، فردریک/ تاریخ فلسفه(ج۷: از فیشته تا نیچه)/ داریوش آشوری/ تهران/ انتشارات علمی،فرهنگی و انتشارات سروش/۱۳۶۷.
۱۲-گاردنر، هلن.دلاکروا، هورست.ج.تنسی، ریچارد/ هنر در گذر زمان/انتشارات نگاه/ محمد تقی فرامرزی/چاپ ششم، ۱۳۸۴.
۱۳-گروتر، یورک کورت/ زیبایی شناسی در معماری/جهانشاه پاکزاد و مهندس عبدالرضا همایون/نشر آبان/ چاپ پنجم، ۱۳۸۸.
۱۴- لنگ، جان/ آفرینش نظریه معماری/ علیرضا عینی فر/ انتشارات دانشگاه تهران/ ۱۳۸۳.
۱۵- مقدادی، بهرام/ فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی از افلاطون تا عصر حاضر/ تهران/ انتشارات سروش/ ۱۳۷۱.
۱۶- هاسپرس، جان. اسکراتن، راجر/ فلسفه هنر و زیبایی شناسی /یعقوب آژند/ انتشارات دانشگاه تهران/۱۳۸۰.
۱۷- هاسپرس، جان. بیردزلی، مونرو/ تاریخ و مسائل زیبایی شناسی/ محمد حسین حنایی کاشانی/ نشر هرمس/ چاپ پنجم،۱۳۸۳.
۱۸- هالینگ، دیل رجینالد/ تاریخ فلسفه غرب/ انتشارات ققنوس/ عبدالحسین آذرنگ/ ۱۳۹۳.
http://www.ensani.ir/fa/content/17013/default.aspx-۱۹
۳۱.Francis Bacon
۳۲.David Hume
۳۳.George Barkeley
۳۴.Cogito
۳۵.Descartes
۳۶.Spinoza
۳۷.Leibnitz
۳۸.Thomas Hobbes
۳۹.Rococo
۴۰.Edmund Burk
۴۱.Voltaire
۴۲.Diderot
۴۳.Condroset
۴۴.Holbach
۴۵.Beccaria
- Immanuel kant
۴۷.Neo classicim
۴۸.Fichte
۴۹.romanticism
۵۰.neo Gothic
۵۱.naturalist
۵۲.Schelling
۵۳.Schiller
۵۴.Lessing
۵۵.Hegle
۵۶.costructivism
۵۷.fauvism
۵۸.conseptual art
۵۹.temporary art
۶۰.futurismo
۶۱.cubism
۶۲.dadaism
۶۳.symbolism
۶۴.surrealism
۶۵.les nabis
۶۶.Schopenhauer
۶۷.Nietzche
۶۸.Spencer
۶۹.John Stuart Mil
- Auguste Comte
۷۱.Karl Marx
۷۲.Darwin
۷۳.Claude Bernard
۷۴.Realism