-خلاف آنچه شرکت کنندگان در انقلاب ۵۷ گفته و می گویند، در آن انقلاب مبارزات برای رسیدن به «حقوق و آزادیهای سیاسی» نبوده است
-تا میانه سال ۱۳۹۶ با وجود مخالفت اکثریت مردم، هنوز این مخالفت بر سرنگونی حکومت متمرکز نشده و درگیر اصلاح طلبان و امید به آنها بود
-در دوره ای پیش از انقلاب رشد اقتصادی ایران آهنگی شتابان تر از کره جنوبی داشت، اکنون رشد اقتصادی ایران منفی است
-«فرشگرد» بهترین شیوه مبارزه را براندازی حکومت اسلامی از راه مبارزات مدنی، اعتصابها و اعتراضات و تسخیر فضاهای عمومی می داند
-انتخاب شکل حکومت بعد از فروپاشی رژیم بر اساس نظر اکثریت مردم ایران در یک همه پرسی آزاد و انتخابات برای تشکیل مجلس موسسان خواهد بود
-گروهی با شنیدن نام پادشاهی مشروطه کهیر می زنند و آن را معادل دیکتاتوری می دانند
از میان هم میهنان، آنها که مسائل ایران را دنبال کرده و می کنند، چه در داخل و چه خارج، در جستجوی راهی برای فروپاشی و عبور از حکومت اسلامی هستند، حکومتی که حدود چهل سال است با اشغال ایران و استیلای نظامی- امنیتی و سرکوب مردم، به صورتی متزلزل تا به امروز ادامه یافته است. اعلام موجودیت «فرشگرد» در شهریور ماه گذشته رویداد مهم و بحث برانگیزی بوده است. «شهروند»، این شماره از سری گفت و گوهای خود را به مصاحبه با «دکتر شروان فشندی» یکی از چهل تن عضو «فرشگرد» اختصاص داده است.
یادآوری این که در مدت کوتاهی که از اعلام موجودیت «فرشگرد» گذشته نظرات متفاوت و بعضا ضد و نقیضی در رسانه های گوناگون مطرح شده است. «شهروند» امید دارد این گفت و گو پاسخگوی بعضی از پرسش های هم میهنان درباره « فرشگرد» باشد.
***
دکتر شروان فشندی در سال ۱۹۹۹ از دبیرستان علامه حلی تهران (وابسته به سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان- سمپاد) فارغ التحصیل شده و در همان سال به عنوان عضو تیم ملی المپیاد فیزیک ایران، مدال طلای جهانی را در مسابقات این رشته در ایتالیا کسب کرده است. سپس تا سال ۲۰۰۳ در رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف به تحصیل پرداخته و پس از آن برای ادامه تحصیل به کانادا مهاجرت کرده و مدارک کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشته مهندسی در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۱۲ از دانشگاههای مک مستر و واترلو کسب کرده است.
دکتر فشندی همچنین در سال ۲۰۰۶ اختراعی را در زمینه مخابرات بی سیم به ثبت رسانده است. در دو سال پایانی دوره ی دکترا دروسی را در زمینه ی اقتصاد و امور مالی گذرانده است. در سال ۲۰۱۱ به یکی از بانکهای بزرگ کانادا پیوسته و چهار سال به عنوان مدیر بخش «ریسک در امور مالی در بانکداری» به کار پرداخته و سپس از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷ به عنوان مشاور با بانک های گوناگون کانادایی و آمریکایی و دولت کانادا همکاری کرده است. او همچنین با حزب محافظه کار کانادا همکاری داشته و به عنوان مشاور در برخی انتخابات داخلی حزب فعال بوده است.
*****
بر مبنای درک و دانسته های شما چرا و چگونه پس از قیام مردم ایران برای بدست آوردن «حقوق و آزادیهای سیاسی» از دل بزرگترین انقلاب قرن بیستم، اسلام و حکومت اسلامی به قدرت رسید؟
برخلاف آنچه بسیاری از نیروهای دخیل در انقلاب سال ۱۳۵۷ در چهل سال گذشته وانمود کرده و می کنند، نیروی محرک و انگیزه اصلی بیشتر شرکت کنندگان در انقلاب ۵۷ “حقوق و آزادیهای اساسی” یا دیگر اندیشه های لیبرالی، همچون حقوق بشر و سکولاریسم و حقوق زنان و غیره نبود.
دو نیروی محرک آن انقلاب کمونیستی و اسلامگرایی یا التقاط و ترکیبهایی از این دو (نظیر سازمان مجاهدین خلق ایران) بود. البته هر کدام از جنبه ی کمونیسم و اسلامگرایی نحله ها و شاخه های گوناگونی داشتند. اما عمده نیروها زیر همین دو چتر کمونیسم و اسلامگرایی جا می گرفتند. وجه مشترکشان هم غرب ستیزی و امپریالیسم یا به اصطلاح استکبارستیزی شدید بود. جو روشنفکری آن دوران نیز زیر سیطره همین دو جریان بود. نیروهای لیبرال اگر هم در انقلاب حضور داشتند، حضورشان حاشیه ای و کمرنگ بود. کسانی که می گویند “انقلاب ما را دزدیدند” عمدتا ترجمه دقیق سخنشان این است که: «دنبال یک ملای مرتجع افتادیم که از سالها پیش قصد خود را برای برپایی حکومت اسلامی و ولایت فقیه در کتابهایش آشکار کرده بود، بدین امید که پس از پیروزی، انقلاب را از او بدزدیم» چون گمان می کردیم او یک آخوند بی سواد است و آسان فریب می خورد. اما او از ما زرنگتر بود و نتوانستیم قدرت را از او بدزدیم!
خلاصه برپایی جمهوری اسلامی محتمل ترین و طبیعی ترین نتیجه انقلابی بود که رهبرش از سالها پیش برنامه خود را برای ولایت فقیه و حکومت اسلامی اعلام کرده بود. اگر جمهوری اسلامی برپا نمی شد، دومین گزینه محتمل جمهوری کمونیستی بود. از دل آن انقلاب با آن اندیشه ها و نیروهای تاثیرگذار، رسیدن به لیبرال دموکراسی تقریبا محال بود.
حکومت جمهوری اسلامی در حدود چهل سالی که بر ایران و ایرانیان حاکم شده،کشور ما را از نظر سیاسی، اجتماعی، جایگاهش در جهان و بویژه در زمینه اقتصادی به کجا رسانده است؟
هنگامی که به اقتصاد می رسد، خوب است که از روی آمار و داده ها سخن بگوییم. برای پرهیز از تخصصی شدن بیش از حد، نموداری (که در دنباله آمده) به اندازه کافی گویاست، هرچند که تنها ۳۱ سال پس از انقلاب را دربر می گیرد.
در این نمودار، منحنی سبز، درآمد سرانه ایران را نشان می دهد که با سه نمودار دیگر مقایسه شده است:کشور ترکیه (سرخ)، میانگین کشورهای درحال توسعه (سیاه)، و دوازده کشور اروپای غربی. دیده می شود که پس از دوران حکومت مصدق که با تحریم های بین المللی و سوء مدیریت و رکود تورمی و فلاکت اقتصادی ایران همراه بود، تا یک سال پیش از انقلاب درآمد سرانه مردم ایران با شیبی بالاتر از هر سه شاخص مقایسه رشد کرد و فاصله ایران با کشورهای پیشرفته اروپایی کم و کمتر شد. در این دوران رشد اقتصادی ایران آهنگی حتی شتابان تر از کره جنوبی داشت، یعنی هم درآمد سرانه ایران بالاتر از کره جنوبی بود، هم با شتابی بیشتر افزایش پیدا می کرد. از پس از انقلاب و جنگ (۸ ساله با عراق) که با افت وحشتناک درآمد سرانه همراه بود، اقتصاد ایران در بهترین حالت عملا درجا زده، چنانکه نزدیک به ۳۰ سال به درازا کشید که درآمد سرانه ایران به سطح پیش از انقلاب برسد (همه آمارها پس از محاسبه و حذف اثر تورم در نظر گرفته شده). خوب می دانیم که در ۸ سال گذشته (از سال ۲۰۱۰ تاکنون)، رشد اقتصادی حتی کندتر شده است و در بسیاری از ۸ سال گذشته، رشد اقتصادی منفی داشته ایم.
واقعیت این است که رشد اقتصادی با فلسفه و رویکرد و شعارهایی که پایه انقلاب ۵۷ بود امکان پذیر نیست، شعارهایی همچون خودکفایی و انزوای اقتصادی، راه رشد غیرسرمایه داری، و همچنین تروریسم و جنگ افروزی و تنش دایمی در رابطه با جهان! وقتی ایران یا هر کشوری در رابطه با جهان در تنش باشد، سرمایه گذاری خارجی و داخلی (بویژه خارجی) هم صورت نمی گیرد و اقتصاد درجا می زند.
به نظر بسیاری از تحلیلگران، مردم از همان آغاز حکومت اسلامی با این حکومت مخالف بوده اند و به مرور تنها بر شمار آنها افزوده شد. شما سیر رویارویی مردم با حکومت اسلامی را و رسیدن شمار مردم به میزانی که در جنبش «دی ماه» ۱۳۹۶دیدیم، چگونه بررسی و ارزیابی می کنید؟
مطمئن نیستم که اکثریت مردم ایران از آغاز جمهوری اسلامی با این حکومت مخالف بودند. البته به دلیل ذات استبدادی این حکومت، آمار دقیقی نداریم. اما تا جایی که از دوران خردسالی به یادم می آورم، بویژه تا زمانی که خمینی زنده بود، علیرغم همه جنایاتش، کاریزمای او بخش بزرگی از مردم را هوادار جمهوری اسلامی کرده بود. البته جنگ ۸ ساله با عراق هم در تحریک و تشویق مردم به همراهی با نظام بی تاثیر نبود. پس از مرگ خمینی، رفته رفته ریزشهایی در هواداران نظام صورت گرفت. آشکار شدن فساد روزافزون نظام جمهوری اسلامی نیز به ریزش هواداران این حکومت کمک کرد. اما به گمان من حتی تا میانه سال ۱۳۹۶ و انتخابات دوره دوم آقای روحانی، باز هم اگرچه اکثریت مردم با نظام مخالف بودند، در همان حال در پی براندازی حکومت اسلامی هم نبودند؛ همچنان در چنبره “انتخاب بد و بدتر” و چارچوب و گفتمان اصلاح طلبان درجا می زدند. از سال ۱۳۹۶ بود که براندازی به گفتمان غالب تبدیل شد.
ابر بحران اقتصادی و بویژه اختلاس، رانت خواری، هزینه عمده خزانه و درآمدهای منابع طبیعی مانند نفت و گاز و هزینه کردن آن برای پیشبرد «هدف های حکومت» مثل دستیابی به سلاح اتمی، توسعه تشیع و گسترش آن در منطقه و یا دادن مخارج گروه های تروریستی و سازمان هایی چون «حزب الله لبنان» و در نتیجه آن فقیر و فقیرتر شدن عامه مردم در اندازه های دهها میلیونی، نزول اسفبار زندگی اجتماعی، اخلاق، ترویج گسترده روسپیگری و اعتیاد و … چه نقشی در گسترده شدن جنبش مردم علیه حکومت اسلامی داشته و دارد؟
دقیقا تک تک این عوامل که برشمردید هم در مشکلات اقتصادی کشور و هم در نارضایتی مردم علیه جمهوری اسلامی نقش داشته اند. وارد هیچیک از موارد این فهرست نمی شوم، چرا که مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. اما تا زمانی که مردم از اصلاح این رژیم ناامید نشدند، همه این عوامل در کنار هم نیز موجب خواست براندازی نشد. پیش از سال ۱۳۹۶، این عوامل بی گمان در توده مردم نارضایتی روزافزون ایجاد می کرد؛ اما تا کار به جایی نرسید که مردم از امید به اصلاح نظام دست شستند، جنبش مردم روی براندازی متمرکز نشد.
شما چه تعریفی برای ساختار سیاسی حکومت اسلامی دارید و چگونه این حکومت توانسته تا به اینجا دوامی متزلزل بیابد؟
این حکومت را می توان در اتحاد «آخوند- پاسدار» خلاصه کرد. پایگاه و خاستگاه اجتماعی طبقه ملایان در میان بازاریان و کلا طبقه متوسط سنتی است. خاستگاه سپاه پاسداران هم در قشر لمپن جامعه و مداحان است. هرچه از برپایی جمهوری اسلامی گذشته، از تکیه به قشر ملایان و حامیان بازاری و طبقه متوسط سنتی کاسته شده، و نظام بیشتر به قشر اوباش و مداحان و سپاهیان وابسته شده است.
البته در این میان با گذشت زمان نظام توانسته پشتیبانی ضمنی طبقه جدیدی را نیز به دست آورد. و این طبقه همانا بخشی از قشر متوسط به بالای جامعه و برخی تکنوکراتها هستند. بسیاری از افراد این گروه سوم من که آن را “طبقه مرفه رانتی” یا گاهی به طنز “مشروبخوران ولایی” می نامم، وابستگی ایدئولوژیکی به جمهوری اسلامی ندارند، سبک زندگیشان غربی است، مشروب می نوشند و … اما به دلیل بهره گیری از “سفره انقلاب!” و رانتهای مستقیم و غیرمستقیم، عملا از نظام دفاع می کنند. در مجالس خصوصی یا گاه عمومی با اشاره به سبک زندگی غربی خود، تاکید می کنند که از ملایان بیزارند. اما در عمل تا زمانی که دلار به اندازه ی کافی در اختیار داشته باشد که سالی یکی دو تعطیلات خارج از کشور برای فرار از قیدوبندهای نظام اسلامی برایشان مقدور شود، باز امید هویتشان را می سازد و هر بار تنور انتخابات را گرم می کنند.
این ها با جمهوری اسلامی به یک سازش ضمنی رسیده اند: ما را در گوشه های “سفره انقلاب” جای بده تا از آن ریزه خواری کنیم و از رانتها برخوردار شویم، همچنین به سبک زندگی غربی ما در زندگی خصوصی بیش از حد ایراد نگیر؛ در برابر، ما هم در جا اندازی و “نرمالیزاسیون” این نظام از جان و دل مایه می گذاریم!
تقسیم کار میان این سه دسته اصلی حامی رژیم بدین صورت است که قشرو گروه پاسدار سپاهی «سرکوب و خشونت» عریان را انجام می دهد، طبقه متوسط سنتی بازاری و ملایان وابسته اش وظیفه «مشروعیت زایی» برای نظام را بر دوش دارند که البته هر روز کم رنگتر می شود،. طبقه مرفه رانتی (یا همان مشروبخوران ولایی) تنور انتخابات و اصلاحات را گرم می کنند، با چند عکس از پیست اسکی دیزین و پل طبیعت و دیگر نقاط شیک تهران، رسوایی های رژیم را در جهان لاپوشانی می کنند و خلاصه با نرمالیزاسیون نظام برایش عمر و آبروی بین المللی می خرند.
شما از بنیانگذارن و از اعضای چهل نفر نخست «فرشگرد» هستید. بر اساس بیانیه شما یکی از شناسه های اصلی «فرشگرد» برانداز بودن است، از دیدگاه «فرشگرد» با چه شیوه ی مبارزاتی می توان «این غده سرطانی» را جراحی کرد و سلطه اش را بر ایران خاتمه داد و آن را ساقط کرد؟ ضمن این که در بیانیه اعلام موجودیت «فرشگرد» (۲۶ شهریور ۱۳۹۷) به نقش و نفوذ مخرب این نظام در منطقه و تنش زدایی در جهان هم اشاره کرده اید؟
فرشگرد بهترین شیوه مبارزه را براندازی فرقه تبهکار جمهوری اسلامی از راه مبارزات مدنی و اعتصابها و اعتراضات و تسخیر فضاهای عمومی می داند. نقطه اوج این روش کمپین “میدان میلیونی” است که فاز نخست آن هفته پیش به دست فرشگرد کلید زده شد. در این فاز به جای آن که امروز یا فردا یا هفته آینده به صورت خام و ناپخته فراخوانی برای تحصن در فلان میدان اعلام کنیم، خواستار آغاز گفتگویی ملی برای ایده “میدان میلیونی” شدیم.
در فرشگرد پس از مطالعه سامانمند (سیستماتیک) تاریخ مبارزات مردمی با نظامهای تمامیت خواه (توتالیتر) در کشورهای گوناگون، به این نتیجه رسیدیم که در اکثر کشورها آنچه سرانجام نظام توتالیتر را فلج کرده، تحصن و تسخیر فضاهای عمومی (مثلا میدانها) در شهرها در ابعاد چند صد هزار نفره یا میلیونی است. باید گفتگویی ملی در همه اقشار جامعه درباره این ایده آغاز شود؛ از خانواده، دوستان، همکاران، گفت و گو در تاکسی، صف نانوایی، چاپ و پخش اعلامیه گرفته، تا نوشتن مطالب دررسانه های عمومی مثل تلگرام و غیره آغاز کنیم.
هدفمان باید بویژه این باشد که پیام را به بخش بزرگی از جامعه که به اینترنت یا ماهواره دسترسی دارند برسانیم. البته تا زمان اجرایی شدن میدان میلیونی و براندازی نظام، اعتصابات صنفی و محلی و دیگر اعترضات پراکنده باید به صورت موازی انجام شود و مکمل و مشوق گفتگوی ملی برای «میدان میلیونی» باشد.
پس از فروپاشی حکومت جمهوری اسلامی با توجه به خصوصیات ایران، سابقه تاریخی آن، شناسه های اجتماعی کنونی و گذشته مردمش و دیگر فاکتورها «چه جایگزینی» بهترین «جایگزین» این حکومت برای ایرانیان است؟
نخست باید بگویم که ما در فرشگرد بر این باوریم که چیزی که سرنوشت مملکت را تعیین میکند و روی زندگی مردم تاثیر اساسی دارد محتوای حکومت آینده است که به باور ما این حکومت باید دموکراتیک، سکولار، و بر پایه حقوق بشر باشد، نه شکل حکومت (جمهوری یا پادشاهی مشروطه). دموکراسی، سکولاریم، حقوق بشر، و رشد و رونق اقتصادی و خلاصه هر آنچه ما از یک حکومت لیبرال دموکرات مدرن انتظار داریم، در سراسر جهان هم در نظامهای پادشاهی مشروطه این اهداف اجرایی شده و هم در شکل جمهوری ریاستی یا پارلمانی (که البته شکل جمهوری پارلمانی شباهت بیشتری با پادشاهی مشروطه دارد تا شکل ریاستی آن).
اما طرفه آن که بسیاری از کسانی که با شنیدن نام پادشاهی مشروطه کهیر می زنند و آن را معادل دیکتاتوری می دانند، خودشان از جمهوری اسلامی رفته و در کشورهای پادشاهی مشروطه (مثلا کانادا و استرالیا) سکنی گزیده اند؛ بعد از آنجا عملا دارند به مردم می گویند حق ندارید که مشروطه بخواهید! یا بر عکس، گروهی سلطنت طلب افراطی که چیزی از معنای مشروطه نفهمیده اند، خودشان در جمهوری آمریکا سکنی گزیده اند و از آنجا برای مردم تعیین تکلیف می کنند که حق ندارید جمهوری بخواهید!
ما در فرشگرد از این جنگ حیدر- نعمتی بیهوده میان مشروطه- جمهوری پرهیز کرده ایم. در فرشگرد هم مشروطه خواه داریم، هم جمهوریخواه، چون تعیین شکل حکومت آینده (جمهوری یا مشروطه) نه هدف فرشگرد است، نه مساله امروز مردم ایران. فرشگرد درباره محتوای حکومت آینده پیشنهاد داده و نظرش را اعلام کرده که باید سکولار (جدایی نهاد دین از حکومت و نه دین ستیزی) و دموکراتیک و سازگار با حقوق بشر باشد. انتخاب شکل حکومت بر اساس نظر اکثریت مردم ایران در یک همه پرسی آزاد و انتخابات برای تشکیل مجلس موسسان خواهد بود.
در مورد مصاحبه تان با آقای شروان فشندی عضو فرشگرد با تعجب روبرو شدم که هم پیمانی با دونالد ترامپ را برای سرنگونی جمهوری اسلامی در کارنامه خود دارد ( بیانیه این گروه مراجعه شود). در ضمن از آقای رضا پهلوی بعنوان رهبر برای هدایت دوران گذار از جمهوری اسلامی پشتیبانی کرده است که در کارنامه اش بر اساس گزارش چند روزنامه نگار آمریکایی از سازمان سیا پول گرفته است. مصاحبه فوق تنها بخشی از واقعیات دوران پادشاهی محمد رضا شاه را نمایان ساخته است و از سرکوب آزادی ها و نقض گسترده حقوق بشر در آن خبری نیست. برای آنکه استقلال خویش را نشان دهید بهتراس با دیگر نیروهای سکولار دمکرات خارج کشور که مخالف جمهوری اسلامی هستند نیز مصاحبه ای انجام دهمد. با تشکر.