اسماعیل بخشی

آشنایان با شطرنج خوب می دانند که اگر مهره ای از دشمن در وضعیت آچمز قرار گیرد، آن مهره دیگر نمی تواند تکان بخورد مگر این که جبهه خودش را در خطر جدی و شاهش را در معرض مات شدن قرار دهد. 

نامه سرگشاده اسماعیل بخشی به وزیر اطلاعات، حکومت اسلامی را در چنین وضعیتی قرار داده است. مهره های وزارت اطلاعات نمی دانند چطور حرکت کنند که “شاه” شان مات نشود. در بن بست هستند. جایی و سمتی برای حرکت ندارند. و دقیقا به همین دلیل به هذیان گویی افتاده اند. اظهارات اخیر رئیس کمیسیون امنیت مجلس اسلامی درباره اسماعیل بخشی را باید در این چهاچوب قرار داد.

مقاطعی در حیات سیاسی حکومت ها هست که گفتار و رفتار خود حکومتی ها بیش از هزار تحلیل نشان می دهد که حکومت مورد بحث در باتلاق سیاسی گیر کرده است و با هر تکانی، واقعا هر تکانی بیشتر در این باتلاق خود ساخته فرو می رود.

جمهوری اسلامی چنین مقطعی از حیات سیاسی اش را از سر می گذارند و به سرعت به سمتی می رود که با سر در همین باتلاق خفه شود. البته جالب است که رفتار و کردار خودش بیشتر این حکومت را به این سمت می برد.

بعد از نامه سرگشاده اسماعیل بخشی خطاب به وزیر اطلاعات و به چالش کشیدن او، نمایش مضحکی در مجلس اسلامی راه انداختند تا مثلا ادعای شکنجه اسماعیل را بررسی کنند و “عدالت اسلامی” رعایت شود! و البته همه می دانند که این “عدالت اسلامی” هیچ چیز نیست جز تلاش وقیحانه و از سر استیصال برای کاهش خشم و نفرت و انزجار وسیع از حکومتی که به جان و زندگی و تلاش یک رهبر کارگری در دفاع از منافع کارگران و شهروندان جامعه تعرض کرده است.

اظهارات مضحک فلاحت پیشه رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، یکی دیگر از “شاهکارهای” حکومت اسلامی علیه کارگران، علیه جنبش برای عدالت و برابری و آزادی است. نمونه ای دیگر از وضعیت بشدت وخیمی است که حکومت اسلامی در آن فرو رفته است.

جناب رئیس کمیسیون امنیت ملی از جلسه بررسی مجلس اسلامی بیرون آمد و اظهار کرد: 

۱-“اسماعیل بخشی در مسیر بازداشت و انتقال، هنگام دستگیری با ماموران درگیر شده است و چیزی به نام شکنجه صورت نگرفته است”!

چه حکومت نازنینی که حتی هنگام انتقال یک رهبر کارگری، این رهبر کارگری است که با ماموران امنیتی بسیار مودب و انساندوست و رئوف حکومت اسلامی درگیری فیزیکی راه می اندازد. طوفان خنده ها!

اما آیا همین که یک مقام امنیتی یک حکومت شکنجه گر به هر دلیلی ناگزیر می شود شکنجه کردن یک رهبر کارگری در حکومت اسلامی را انکار کند، دلیلی واضح بر ضعف و استیصال حکومت شکنجه گران نیست؟

دلیلی واضح بر قدرت و پیشروی جنبش کارگری علیه حکومت ضد کارگر نیست؟

آیا این نشان نمی دهد که ما داریم به مقطعی نزدیک می شویم که شکنجه گران به جای انکار شکنجه باید راه فراری پیدا کنند؟

۲- “آقای بخشی اعتراف کرده است که عضو یک حزب کمونیست، فکر می کنم حزب کمونیست کارگری بوده است. حزبی که سیاستش گسترش اعتراضات است”! این دیگر نه فقط اوج استیصال بلکه اوج سفاهت است. چرا؟

اسیتصال:

حزب کمونیست کارگری البته به طور طبیعی، ظرف فعالیت رهبران و فعالان نه فقط کارگری، بلکه همه فعالانی است که برای آزادی، برای برابری، برای رفاه و سعادت و حرمت نه فقط کارگران، بلکه همه ی شهروندان در ایران تلاش می کنند. به این معنا همه رهبران و فعالان کارگری و همه شهروندانی که می خواهند مثل انسان زندگی کنند و برایش تلاش می کنند به طور طبیعی در صف این حزب هستند. اینها کسانی هستند که آرمان ها و آرزوها و تلاش هایشان برای رسیدن به این آرمانها و آرزوها  با تلاشهای حزب کمونیست کارگری چفت است. مطمئن باشید که با کوچکترین شل شدن شمشیر امنیتی حکومت اسلامی هزاران فعال سیاسی و اجتماعی و هزاران فعال و رهبر کارگری جایشان را در حزب کمونیست کارگری خواهند یافت. در این تردیدی نیست.

ادعاهای اخیر رئیس کمیسیون امنیت مجلس اسلامی هم دقیقا دارد ترسشان از چنین آینده ای را منعکس می کند. این اظهارات انعکاسی از استیصال این حکومت در مقابل جنبشی به عظمت میلیونها کارگر و میلیونها شهروند برای رهایی از این حکومت است.

سفاهت:

استیصال سیاسی همیشه سفاهت سیاسی به بار می آورد. اظهارات اخیر رئیس کمیسیون امنیت ملی یکی از نمونه های بسیار جالب توجه از این نوع سفاهتها است.

معلوم است که بعد از اعتصابات و اعتراضت قدرتمند کشت و صنعت هفت تپه و به موازات آن اعتراضات کارگران فولاد و اعتراض وسیع کارگری دیگر، مقامات حکومت اسلامی در اتاق فکرهای وزارت اطلاعات و امنیت کلی غور و تفحض کرده اند تا با حمله به یک رهبر کارگری محبوب کل این وضعیت را مثلا وارونه کنند. 

به این نتیجه رسیده اند که با تداعی کردن این رهبر کارگری محبوب با حزب کمونیست کارگری محبوب شاید بتوانند برایش “پاپوش” درست کنند!

خوب سئوال این است و این سئوال بسیار جالبی است که آیا حکومت اسلامی برای تعرض به کارگران و پاپوش درست کردن برای رهبران کارگری واقعا نیازی دارد که کارگران و رهبرانشان را به حزب کمونیست کارگری وصل کند؟

مگر اینها  همانهایی نیستند که کارگران آق دره را با شکایت کارفرمایی که خون این کارگران را مکیده است به شلاق محکوم کردند؟

مگر برای کشتار کارگران خاتون آباد، برای لشکر کشی به کارگران آذرآب و هپکو و فولاد اهواز و هفت تپه و صدها اعتراض کارگری دیگر نیازی به این توجیهات داشتند؟

به این ترتیب، سئوال این است که چرا محافل امنیتی میلیاردرهای حاکم در جمهوری اسلامی به این صرافت افتاده اند که این بار پای حزب کمونیست کارگری را به میان بکشند؟

روشن است که این کار را می کنند چون ابلهانه تصور می کنند که با چسباندن رهبران کارگری به حزب کمونیست کارگری می توانند رذالت و جنایت و شکنجه و سرکوبگریشان را توجیه کنند.

اما این تصور ابلهانه است. می دانید چرا؟ چون نمی فهمند که با این کار فقط  می توانند دار و دسته های خودشان را توجیه و راضی کنند. نمی فهمند که تداعی کردن فعالیتهای یک رهبر کارگری فعال در راه حرمت و کرامت و سعادت  و رفاه کارگران با حزب کمونیست کارگری که برای برابری و آزادی و رفاه کارگران و شهروندان مبارزه می کند، فقط برای محافل حاکم میلیاردر جرم محسوب می شود و نه برای میلیونها کارگر و میلیون ها شهروند خواهان آزادی و برابری و رفاه. نمی فهمند که تداعی کردن یک رهبر محبوب کارگری با یک حزب محبوب، هم آن رهبر کارگری را محبوبتر می کند و هم آن حزب را.

از این درجه بلاهت مقامات حکومت اسلامی باید خوشحال بود. *

۱۸ دی ۱۳۹۷ ۸ ژانویه ۲۰۱۹

ebrahimi1917@gmail.com