در نیمه قرن نوزدهم جراحی عملی دردناک و بسیار خطرناک بود و بیشتر به قصابی شباهت داشت تا یک کار پزشکی. تا این که دو جراح پیدا شدند و در آن تغییراتی اساسی دادند.

چند روز قبل از کریسمس سال ۱۸۴۶ عده زیادی برای مشاهده چگونگی تبدیل جراحی که واقعا قصابی بود به جراحی با خطر و درد کمتر، در اتاق عمل یونیورسیتی کالج لندن جمع شده بودند. روبرت لیستون یک نطامی جراح وارد سالن شد و در حالی که یک ظرف محتوی مایع شفاف اتر در دستش بود توضیح داد که قصد دارد  جهت سرعت عمل بیشتر در جراحی ها از اتر استفاده کند. اگر این کار موفقیت آمیز باشد این مایع ممکن است طبیعت جراحی را برای همیشه تغییر دهد. مردم متحیر بودند که چگونه این مایع می تواند جادوگری باشد که بتواند فایده ای حتی کم در پیچیدگی جراحی داشته باشد و لیستون قصد داشت پاسخگوی تعجب تماشاچیان باشد!  فقط ۱۵ دقیقه قبل از آن که لیستون وارد اتاق عمل شود، همکارش ویلیام اسکوئر به طرف جمعیت فشرده  چرخید و گفت برای امتحان این دارو به یک نفر از شما احتیاج داریم، چه کسی داوطلب چنین خدمت بزرگی است، با این درخواست یک زمزمه عصبی اتاق را پر کرد. اسکوئر دستگاهی شبیه به قلیان عربی در دستش داشت که جنس آن از شیشه بود و یک لوله لاستیکی داشت که یک ماسک زنگ مانند به آن وصل بود، این دستگاه به وسیله پیتر عموی اسکوئر که یک داروساز در لندن بود طراحی شده بود. جیمز رابینسون که یک جراح دندانپزشک بود برای کشیدن دندان یک بیمار از این دستگاه استفاده کرده بود و دو روز قبل این کار را کرده بود. این دستگاه به نظر حاضرین در سالن چیز عجیب و غریبی آمده بود و هیچکس حاضر نشد برای امتحان این دستگاه داوطلب شود. اسکوئر خشمگین شد و با عصبانیت گفت خودم انتخاب می کنم و به “شل دراک” دربان اتاق عمل گفت که برای امتحان دستگاه آماده شود. البته این انتخاب مناسبی نبود زیرا همانطور که هارولد الیس جراح بازنشسته نوشت “او چاق بود، پر خون هم بود (احتمالا منظور پلی سیتمی است) و کبد او مشروبات الکی قوی بسیاری را تحمل کرده بود و قطعا وضع خوبی نداشت”. اسکوئر به آرامی دستگاه را روی صورت فربه و گوشتالود او قرار داد. پس از چند نفس عمیق و استنشاق اتر به یک باره دربان بیچاره پرید و فرار کرد و در حالی که جراح را لعنت می کرد از اتاق خارج شد، لحظه ای بسیار نفسگیر و حساس بود، روی چه کسی باید کار را ادامه می دادند بالاخره در ساعت دو و بیست و پنج دقیقه بیماری را با برانکارد آوردند که نامش فردریک چرچیل بود، او یک خدمتکار ۳۶ ساله بود و از بیماری استئومیلیت که  یک عفونت میکربی استخوان است رنج می برد. زانوی راست او  متورم شده بود و زانویش به وضع وحشتناکی خم شده بود. اولین عمل جراحی  سه سال قبل روی او انجام شده بود و شرح عمل او در سال ۱۹۱۵ در نشریه American Journal  of  Surgery  نوشته شده بود و توضیح داده شده بود که ناحیه متورم را باز کرده بودند و تعدادی قطعات با اشکال غیر معمول به اندازه یک نخود یا یک لوبیای بزرگ برداشته بودند.

در ۲۳ نوامبر ۱۸۴۸ چرچیل یک بار دیگر به بیمارستان برگشت و چند روز بعد لیستون او را عمل کرد. یک شکاف در محل التهاب ایجاد کرد و برای بررسی و معاینه  انگشتش را وارد شکل ایجاد شده در زانو کرد و  بعد دستور داد که محل باز شده را با آب شستشو دهند و زخم را ببندند و بعد گفت که بیمار می تواند استراحت کند. پس از چند روز شرایط چرچیل بسیار بد شد، درد شدیدی را تجربه کرد که از لگن به پنجه و انگشت پا می رفت، این مسئله سه هفته بعد باز اتفاق افتاد و این بار لیستون تصمیم گرفت پای او را قطع کند و امروز که قصد داشتند دستگاه را روی فردی امتحان کنند چرچیل را با برانکارد به اتاق عمل آوردند و او را روی میز چوبی قرار دادند و لیستون برای عمل قطع پا آماده بود. دو نفر کمک جراح هم ایستادند تا در صورتی که اتر عمل نکرد مراقب بیمار باشند، همه در رفت و آمد بودند و تلاش می کردند وقتی که لیستون پای بیمار را قطع می کند اطراف بیمار خلوت باشد، با علامت لیستون اسکوئر قدم پیش گذاشت و ماسک دستگاه را روی صورت چرچیل قرار داد، در خلال چند دقیقه بیمار آگاهیش را از دست داد و اسکوئر یک دستمال آغشته به اتر روی صورت بیمار قرار داد تا مطمئن شود بیمار ضمن عمل بیدار نمی شود. بعد سرش را به طرف لیستون تکان داد و گفت فکر می کنم او آماده است. لیستون محفظه ی بلندی را باز کرد و کارد قطع عضو را از داخل آن خارج کرد که این کارد اختراع خودش بود. لیستون با ناخن انگشت شست خودش تیز بودن کارد را امتحان کرد و اطمینان پیدا کرد که کارد می تواند کار را خوب انجام دهد. به کمک جراح خودش که “ویلیام کادگه” نام داشت دستور داد سرخرگ را بگیرد و بعد رو به جمعیت کرد و گفت”آقایان محترم، حالا وقت کار من است” ساعت جیبی را از جیب جلیقه اش در آورد  و وقت را گرفت. لیستون به طرف بیمار برگشت و دست چپش را دور ران بیمار ثابت کرد و با یک حرکت سریع شکاف عمیقی بالای زانوی راست ایجاد کرد. یکی از دستیارانش فورا یک بازوبند (تورنیکه= گارو) دور پا بست که جلوی فوران خون را بگیرد. وقتی که لیستون انگشتانش را به بالا فشار داد و به زیر پوست شل شده برد تا آن را به عقب بکشد، آنگاه یک سری مانور سریع با کاردش داد تا استخوان ران را در معرض دید قرار دهد. بعد مکث کرد. بسیاری جراحان وقتی که با استخوان بی حفاظ مواجه می شوند احساس می کنند که از اره کردن ناامید شده اند. قبل از این جراح دیگری به نام چارلز بل به شاگردانش تذکر داده بود که وقتی که استخوان را دیدند بر خود مسلط باشند و به آرامی و با عمد و قصد اره کنند.

در سال ۱۸۲۳ توماس الکوک گفته بود مردانی بدون مهارت و بدون وسیله دست به جراحی می زنند. و  تعریف کرده بود که اره را چنان محکم در ستون فقرات بیمار فرو برده بود که اره در استخوان گیر کرده بود و حرکت نمی کرد و ادامه جراحی بسیار مشکل شده بود. در واقع کار این افراد بیشتر به کابوس شباهت داشت تا عمل جراحی. لیستون کارد را به دست یکی از همکارانش داد و در برگشت اره را هم به او داد، همان همکار به وضع ماهیچه ها رسیدگی کرد و آنها را طوری آماده کرد که بعدا در شکل دادن محل قطع عضو از آنها استفاده شود. جراح بزرگ قبل از آن که عضو فرو افتد و به طور کامل جدا شود، شش ضربه به آن وارد کرد به طوری که عضو قطع شده در دستان همکار دوم بیفتد تا آن را در جعبه ای که پر از خاک اره و گرد حاصل از اره کردن بود قرار دهد که این جعبه نزدیک تخت عمل بود. دستیار اول سریعا در یک  لحظه تورنیکه را باز کرد تا سرخرگها و سیاهرگها آزاد شوند که ممکن بود به گره زدن و بستن نیاز داشته باشند در عمل قطع پا معمولا از لیگاتور استفاده می کنند. لیستون سرخرگ اصلی را با یک گره بست، بعد توجهش را به رگهای کوچکتر معطوف کرد و آنها را یک به یک با وسیله تیزی که شریانگیر نام داشت بست. دستیار او یکبار دیگر تورنیکه را شل تر کرد زمانی که لیستون عضلات باقیمانده را بهم می دوخت. در مجموع قطع پای چرچیل ۲۵ دقیقه وقت گرفت و در این مدت بیمار نه تکان خورد و نه فریاد زد. چند دقیقه بعد وقتی که چرچیل بیدار شد سئوال کرد عمل چه وقتی شروع می شود و جواب خودش را با صدای افتادن پای قطع شده اش شنید. تماشاگران از چیز جالبی که مشاهده کرده بودند به وجد آمده بودند و برایشان شگفت انگیز بود.  لیستون در حالی که از شدت هیجان چهره اش برافروخته شده گفت: این ضربه و تکان شدید بر ذهن خالی چرچیل وارد شد و او چیزی نفهمید حالا دیگر عمر درد و رنج او دارد به پایان می رسد.. دو روز بعد جراح جیمز میلر نامه ای از لیستون خواند که شتابزده نوشته شده بود. در این نامه  خطاب به شاگردانش در ادینبورگ نوشته بود: با اشتیاق به شما مژده می دهم که در جراحی نور جدیدی تابیده است” در خلال چند ماه اول سال ۱۸۴۷ هر دو جراح و مجامع مشهور و کنجکاو از اتاق عمل بازدید کردند تا شاهد معجزه اتر باشند. “سر چارلز نائر” فرماندار محلی که امروزه یک ایالت از پاکستان است و “پرنس ژرمه  بناپارت”جوان ترین برادر ناپلئون اول هم آمدند تا تأثیر اتر را با چشمان خودشان مشاهده کنند. کاربرد اتر در جراحی عمومیت پیدا کرد و در روزنامه های سراسر کشور منتشر شد و اخبار قدرت اتر به طور گسترده و وسیعی به همه رسانده می شد. Exeter Flying Post ادعا کرد که در تاریخ پزشکی تاکنون چیزی همطراز با اتر در پیوند با موفقیت آن در جراحی مشاهده نشده است. موفقیت لیستون در نشریه People’s Journal لندن چنین منعکس شد: “آه، یک لذت بزرگ برای هر قلب حساس… این کشف تازه قدرت حذف درد را دارد و دید و حافظه و خاطره را از وحشت یک جراحی نجات می دهد، بر درد پیروز شدیم….”

همزمان با ایامی که پیروزی لیستون با استفاده از اتر در جراحی در همه جا پیچیده بود، یک مرد جوان به نام جوزف لیستر خودش را به پشت اتاق عمل رساند و از آن چه شاهد آن بود هیجان زده شده بود. این دانشجوی مشتاق رشته پزشکی می دانست که در آینده طبیعت حرفه او تغییر خواهد کرد.  در همان زمان یک جراح کره چشم بیماری را بدون بیهوشی برداشته بود و این باعث ناراحتی لیستر و همکلاسانش شده بود و چنین جراحی هایی را قصابی می نامیدند نه جراحی. لیستر در حالی که از بین جمعیت مردانی که به هم دست می دادند و برای انتخاب حرفه پزشکی به خودشان تبریک می گفتند و سرمست پیروزی استفاده از اتر بودند رد می شد، به این فکر می کرد که متأسفانه مشکل جراحی فقط درد نیست و موانع دیگری هم برای پیروزی وجود دارد.

او می دانست که برای هزاران سال عفونت بزرگترین مشکل جراحی بوده است و باز کردن شکم و عفونت بزرگترین عامل مرگ و میر بوده است. همچنین جراحی روی قفسه سینه بسیار خطرناک و ناموفق بود بنابراین جراحان سال ها از انجام چنین جراحی هایی خودداری می کردند و پزشکان بیشتر بیماری هایی مثل شکستگی استخوان ها، سوختگی ها و پارگی ها را درمان می کردند. اتر و بدون درد بودن جراحی موجب شد تا اتکاء به نفس جراحان بیشتر شود و بیشتر دست به  کار شوند و در نتیجه آمار شوک و عفونت بعد از عمل بالا رفت. به عنوان مثال در بیمارستان عمومی ماساچوست درصد مرگ و میر قطع عضو بالاتر رفت و از ۱۹درصد به ۲۳ درصد رسید.

اتاق های عمل کثیف تر و آلوده تر از قبل شدند  و هر چه تعداد عمل ها بیشتر می شد این وضع بدتر می شد، جراحان هنوز علت عفونت را نمی دانستند و هنوز از وسائل جراحی شسته نشده استفاده می کردند. هر چه اتاق عمل شلوغ تر می شد توجه اولیه به بهداشتش کمتر می شد. از کسانی که زیر تیغ جراحی می رفتند تعداد بیشتری می مردند و اگر هم زنده می ماندند هرگز بهبودی کاملی پیدا نمی کردند و بقیه زندگی شان ناتوان و فلج  بودند و در هر صورت معلول بودند و این مشکل جهانی بود. بیماران از کلمه ی بیمارستان وحشت داشتند و از آن می ترسیدند. اما با اتر روبرت لیستون و پیروزی او بسیاری از جراحان توانائی شان غیرقابل اطمینان تر شده بود، در این وضعیت لیستر فقط تماشاچی حذف یکی از دو مانع موفقیت در جراحی یعنی درد بود. با الهام از آنچه که در بعداز ظهر ۲۱ دسامبر دیده بود به مانع دوم زیاد فکر می کرد به طوری که بقیه عمرش را به بررسی عفونت و خطر آن پرداخت و آنقدر در این راه بررسی و مطالعه کرد تا موفق شد راه رفع آلودگی و جلوگیری از عفونت را کشف کند و با پیاده کردن ضد عفونی و استریل کردن وسایل عمل، مانع دوم را رفع کند. امروزه هم راه لیستر ادامه دارد و سخت در تلاشند که اتاق های عمل و محیط های بیمارستانی و درمانگاهی را کاملا استریل و بدون عامل عفونت کنند که هنوز هم متاسفانه نتیجه کامل عاید نشده است و هنوز هم عفونت های بیمارستانی و عوارض عفونت بعد از جراحی ها مسئله ساز هستند.

در خاتمه متذکر می شود خانم لیندسی فیتس هاریس کارشناس تاریخ پزشکی هستند و در مجله لانست و مجله “نیوسوشالیست” می نویسند و مطالب این مقاله هم منبع اصلیش ترجمه نوشته های ایشان بوده است که از مجله Scientific American ترجمه شده است.

دکتر خسرو نیستانی متخصص علوم آزمایشگاهی