چه نازید از تبار، ای اهلِ عالم!
ز یک دارید بار، ای اهلِ عالم!

و گر چون برگ بسیارید، باشید
هم از یک شاخسار، ای اهلِ عالم!

درختی را دو نیمه کی توان کرد
به دیوار و حصار، ای اهلِ عالم؟

گر از چینید و ماچین، ور که باشید
ز روم و زنگبار، ای اهلِ عالم!

به هر دین و هرآئین، ور که باشید
برون از هر مدار، ای اهلِ عالم!

دمید از خاک و هم بر خاک روزی
قبورید و غبار، ای اهلِ عالم!

سوار ار گردی انگیزد، نماند
بجز گرد از سوار، ای اهلِ عالم!

که هر بهرامِ گورافکن، به آخر
کند گورش شکار، ای اهلِ عالم!

زمستان دارد از پی هر تموزی
خزان گردد بهار، ای اهلِ عالم!

چو داسِ مرگ را چشمی نباشد
نداند گل ز خار، ای اهلِ عالم!

خوش آن کاو نامِ نیکوئی بمانَد
ازو در روزگار، ای اهلِ عالم!

وزو آثارِ نیکوئی بمانَد
درین عالم نثار، ای اهلِ عالم!

چو در عالم تو را این پنج روز است
نکوئی کن شعار، ای اهلِ عالم!

مکن با همگنانت جز نکوئی:
ز یک دارید بار، ای اهلِ عالم!

* اشاره به سخنی از بهاءالله است که گفته بود: “ای اهل عالم، همگی بارِ یک دارید (دار = درخت) و برگِ یک شاخسار”، سخنی که وحدت عالم انسانی را از نظرگاه دیانت بهائی می رساند. دلیل توجه من به این سخن، شنیدن مکرر آن از حشمت مؤید است، که استاد ادبیات فارسی دانشگاه شیکاگو در سالهای ۱۹۶۶ تا ۲۰۱۰ بود، یعنی بیش از چهل سال، و در سال ۲۰۱۸ درگذشت. در ایران نامگ (سال ۳، شماره ی ۲، تابستان ۲۰۱۸) یادداشتی کوتاه درباره اش نوشتم که همراه با شعری که قبلا به مناسبت ۸۰ سالگی اش سروده بودم چاپ شد. ولی این شعر (“بارِ یک دار”) را دیرتر نوشتم و در کنفرانسی دو روزه که دانشگاه شیکاگو برای بزرگداشت این استاد فقید برگزار کرد خواندم (۸ و ۹ مارس ۲۰۱۹).