خدایا یک هواپیما ندیدی؟
دو ایرانی در آن بالا ندیدی؟
دو تا مرد جوان آزرده خاطر
گرفتار غم ویزا ندیدی؟
تو را قرآن هواپیما ندیدی؟
خداوندا دو تا انسان خسته
زبان بسته، غریبه، دلشکسته
معلق در فضای بی نصیبی
ندیدی در هواپیما نشسته؟
محمد را تو با پویا ندیدی؟
فراری از رژیم نوجوان کش
به وحشت از جنایت، از توحش
به سوی سرپناه بی پناهی
دو تا فرزند بوسینا و کورش
دو تا عاصی ولی آقا ندیدی
دو فرزند عزیز خانواده
دیار خویش پشت سر نهاده
که آنجا سنگ ها را بسته بودند
ولیکن در عوض سگ را گشاده
دو تا غمگین دو تا تنها ندیدی
شبی کردند ترک میهن خویش
که جان خود رهانند و تن خویش
زده بر سیم آخر شام تاریک
مگر بینند روز روشن خویش
خدایا ظلمت اعلا ندیدی؟
یکی آینده را در راه بوده
روانه سوی دانشگاه بوده
گرفتندش به عنوان محارب
که گویا دشمن الله بوده
خدایا دشمن خود را ندیدی؟
یکی محکوم شد در راه خانه
به جرم جرعه ای نوش شبانه
توانِ تکیه بر پشتی ندارد
که بد زخمیست زخم تازیانه
جراحت را به پشت و پا ندیدی؟
یکی را پای تا سر آرزو بود
یکی را عکس مادر پیش رو بود
اگر هر یک از آنها غصه میخورد
رفیق او تسلی بخش او بود
خدایا همدلی ما ندیدی؟
ز بس در میهن خود زجر دیدند
دو تا پاسپورت قلابی خریدند
پرستوهای سرگردان عالم
ازین کشور به آن کشور پریدند
پری جا مانده از آنها ندیدی؟
جوانی را ندیدی آرزومند؟
لبش نوبر نکرده طعم لبخند
رفیقش را ندیدی غرق ماتم؟
در آن بالا چه دیدی پس، خداوند؟
حقیقت را بگو، آیا ندیدی؟
ندیدی آن دو را روی زمین هم؟
ندیدی شان به زندان اوین هم؟
اگر نادیده بگرفتی در ایران
ندیدی شان چرا در راه چین هم؟
مگر کوری خداوندا، ندیدی؟
بله البته نابینا شمائی
که اینسان بی خبر از ما شمائی
اگر بیغیرتی باشد ملاکش
رئیس جمهور آمریکا شمائی
که درد و رنج انسانها ندیدی
خدایا چون اوبامائی شما هم
رفیق شیخ و ملائی شما هم
بشر را بی حقوقش آفریدی
کنون در فکر سودائی شما هم
وزین پر سودتر سودا ندیدی
خبر آیا ز اشک و آه داری
خبر از نالۀ جانکاه داری
به زندان اوین آیا گزارش
ز بند سیصد و پنجاه داری
تو آن زجر توانفرسا ندیدی؟
نه بالائی خدا، نه در زمینی
نه در بند جنایات اوینی
به مسجد، به کلیسا، به کنیسه
فقط در دخمه تاریک دینی
مهم هم نیست دیدی یا ندیدی!
بگو هادی خدای کور و کر را
ز لطف خود رها فرما بشر را
بیا با بی نصیبان همسفر شو
که دریابی مزایای سفر را
وگرنه چیزی از دنیا ندیدی