کوله باری از قصه که با رنج  به همدیگر کوک شده اند

نمایش “کوک، کوله و کول” نوشته، کارگردانی و بازی “شعله پاکروان” فقط یک نمایش نیست، سفری به دیار داغداران جمهوری اسلامی ست. سفری دردناک به دیار مادران داغ دیده  و درد کشیده.

شعله پاکروان

شعله پاکروان که خود از جنس همین مادران است، چه استادانه در روی صحنه بازی می کند. نه اشتباه کردم روی صحنه زندگی می کند؛ با  همان حس مادران داغدیده  از جنس خودش، با پوست و گوشت و استخوان که همه حس می شوند  و زندگی او جلوی چشمانمان شکل می گیرد و ما را به خود می آورد.

من و توئی که فکر می کردیم آن رنج ها را می شناسیم، بعد از اجرا از خود می پرسیم ما که تک و توکی از این قصه ها را می شناختیم، چرا حالا این قصه ها تبدیل به تراژدی عظیمی شده و آوار شده اند بر من و تو!؟

شعله تمام بغضی را که در طول این سالها به خاطر ریحانه در دلش تلنبار شده، هنرمندانه و در قالب نمایش فریاد می زند و همین اصل است که تأثیرش را بر روی بیننده و هنرپذیرش دو چندان می کند.

شعله پاکروان را معرفی نکردم، گفتم همه می شناسیمش. شعله بازیگر و مدرس تاتر در ایران بود و از همه مهمتر مادر دختر آزاده ای که از سن ۱۸ سالگی زندگی را از او گرفتند.

شعله، مادر “ریحانه جباری” در بیست و هفت سالگی ریحانه،  27 قصه، نه ۲۷ داستان واقعی از صدها حکایتی که برایش بازگو کردند، برروی صحنه بازآفرینی می کند، نه زندگی می کند.

شعله قصه ها را با قصه خودش یکی می کند. نه یکی هستند، یکی می شوند. قصه هائی که ما را خواب نمی کند، بلکه ما را از خواب غفلت می پراند. قصه هایی پر از غصه و رنج مادران اعدامی.  راحت بودن شعله در این نمایش سراسر  استرس، نشان از توانمندی او در بازیگری دارد.

صحنه جمع و جور است و هیچ وسیله اضافی در صحنه نیست، بجز شال گردن های ریحانه که وسیله ی قصه گویی شعله اند!  حرکت ها محدود  و موسیقی آرام بخش  ” کارما پاکروان” و “ایمان آقاجانلو” لحظه هائی که بغض تمام وجودت را می گیرد، به کمکت می آید، تا تو را دوباره آماده ادامه قصه های واقعی کند. واقعیت همین حالا را در ایران.

مدت ها بود که تحت تاثیر نمایشی این گونه قرار نگرفته بودم. پیشنهاد می کنم به کسانی که در شهر برلین هستند، حتما جمعه ۱۴ یونی از این نمایش دیدن کنند. در ضمن این نمایش در فستیوال تاتر هایدلبرگ، در همین سالی که سپری شد، منتخب تماشاگران فستیوال بود. با آرزوی اجراهای پر از انرژی برای شعله پاکروان و همکارانش. خسته نباشی/نباشید یاران!