از اینجا، از آنجا، از هر جا /۷۸

اغلب پژوهشگران و محققان ادب پارسی، بر این عقیده اتفاق نظر دارند که بنیان گذاران شعر و ادب عرفانی در زبان پارسی سه نفر هستند: سنایی، عطار و مولوی. سنایی بنیان گذار اولیه است، عطار آن را کامل می کند و مولوی به اوج می رساند. این مثلث شور و عشق و دلدادگی همه در جهت شناخت انسان از واقعیت های خلقت و فلسفه زندگی و سیر راه و سلوک عرفانی برای رسیدن به مقصد نهایی، افکار و عقاید خود را به نظم کشیده اند. عطار در این میان شیفته عرفان و تصوف است. کلام او از سوز و گداز خاصی برخوردار می باشد. او در نزد اهل تصوف و عرفان از مقام بالا و شامخی برخوردار است، به طوری که مولوی درباره او سروده است:

هفت شهر عشق را عطار گشت

ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

این هفت شهر عشق که در آثار عطار آمده و مولوی نیز به آن اشاره کرده است همان مراحل هفت گانه عرفان ایران قدیم است که ریشه در آئین کهن میترائیسم باستان دارد و عطار آن را به صورت مراحل حرکت و مهاجرت روحانی برای سیر و گذر به سوی کمال انسانی و مقصد نهایی جذبه و شور و اتصال به حقیقت مطلق ذکر کرده است.

attar-neyshabouri

گفت ما را هفت وادی در ره است

چون گذشتی هفت وادی، درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس

نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد باز کس زین راه دور

چون دهندت آگهی ای ناصبور

چون شدند آن جایگه گم سر به سر

کی خبر بازت دهد از بی خبر

هست وادی طلب آغاز کار

وادی عشق است از آن پس، بی کنار

پس سیم وادیست آن معرفت

پس چهارم وادی استغنی صفت

هست پنجم وادی توحید پاک

پس ششم وادی حیرت صعب ناک

هفتمین وادی فقرست و فنا

بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی، روش گم گرددت

گر بود یک قطره قلزم گرددت

آثار عطار نیشابوری، حکایت دردمندی انسان است، اما این درد انواع مختلف دارد. درد فراق و درد اشتیاق. این درد فراق حقیقتی است که او را به حرکت وا می دارد تا به درون خود مهاجرت کند و به سوی مقصد رهسپار گردد. عطار سر حلقه عاشقان دردمند و قلندران بی نام و نشان است. اهل عشق و شور با عقل معامله نمی کند، مگر با عقل الهی که با عشق حقیقی همراه است. عطار رهرو راه حقیقت و سالک کوی طریقت از این کلمات و اصطلاحات تعاریف خاص دارد که آنها را بسیار زیبا و دل انگیز بیان کرده است.

عشق چیست از قطره دریا ساختن

عقل نعل کفش سودا ساختن

فکر چیست اسرار کلی حل شدن

کوه کندن در دل خردل شدن

ذوق چیست آگاه معنی آمدن

نه به تقوی نه به فتوی آمدن

محو چیست از خویش بی خویش آمدن

پس ز هر دو نیز درویش آمدن

وجد چیست از صبح صادق خوش شدن

بی حضور آفتاب آتش شدن

فقد چیست از صبح با شام آمدن

هم ز عشق خویش در دام آمدن

عیب چیست از عین پرده ساختن

خویشتن را زنده مرده ساختن

شکر چیست از خار گل پنداشتن

جزو را نادیده کل پنداشتن

شوق چیست از خویش بیرون آمدن

بر امید مشک در خون آمدن

قهر چیست از مور پیل انگاشتن

پشه ای را جبرئیل انگاشتن

بسط چیست از هر دو عالم سر زدن

خویش بر صد عالم دیگر زدن

قبض چیست از جان و دل تن ساختن

خانه در سوراخ سوزن ساختن

قرب چیست اندر بر آتش شدن

یا چو پروانه شدن تا خوش شدن

عمر چیست از مرگ بیرون زیستن

مرگ از پس کردن اکنون زیستن

حال چیست از نفس متواری شدن

پس به استقبال جباری شدن

راه چیست از جان پناهی یافتن

گنج را در دیده راهی یافتن

این پیر طریقت، بی نام و نشان، در گوشه عطاری خود که دردخانه ی او و داروخانه دردمندان بود، با فراغت از خلق گوشه ای داشت در عشق خویش و روح خود غرق شده. در آن کنج او دریایی مواج از شور و هیجان را در قالب کلمات ریخت و آثاری جاویدان بر جای گذاشت. چه در تذکرهاولیاء که شرح مشتاقی رهسپاران وادی سلوک است و چه در غزلیاتش که دریای مواج عشق و شور است. بیهوده نیست که مولوی گفته است او “مهاجر هفت شهر عشق” بود. این عاشق وادی فنا و سالک راه بی انتها، درد عشقی دارد که اسیر آن است و در درون او آتش بپا کرده و می سوزد و دم بر نمی آورد. او این درد عشق را درمانی برای جان آتش گرفته خود می داند.

آتش عشق تو در جان خوشتر است

دل ز عشقت آتش افشان خوشتر است

هر که خورد از جام عشقت قطره ای

تا قیامت سست و حیران خوشتر است

تا تو پیدا آمدی پنهان شدم

زانکه با معشوق پنهان خوشتر است

درد عشق تو که جان می سوزدم

گر همه زه راست از جان خوشتر است

درد بر من ریز و درمانم مکن

زانکه درد تو ز درمان خوشتر است

می نسازی تا نمی سوزی مرا

سوختن در عشق تو زان خوشتر است

چون وصالت هیچ کس را روی نیست

روی در دیوار هجران خوشتر است

خشکسال وصل تو بینم مدام

لاجرم در دیده طوفان خوشتر است

عطار، عارفی بزرگ است که کلام و قلمش چراغ راه رهروان طالب حق و حقیقت است و آثارش از شاهکارهای شعر و نثر پارسی می باشد. او که راه درست را طی کرده و به کمال وجود دست یافته، لحظه ای در زندگی از فکر کردن و آفریدن اندیشه های نو غفلت نکرده است. جهان بینی عطار آن چنان وسیع و پر دامنه است که عمق مفاهیم و سخنان خردمندانه و عارفانه او ناپیدا است. شاید بتوان گفت عطار یکی از اولین کسانی بوده که به “عرفان پویا” و درست دست یافته، زیرا در حالی که در متن جامعه و در میان مردم بود و به رفع مشکلات دردمندان می پرداخت، برای خود دنیای دیگری از عشق و عرفان ایجاد کرده بود، نه در عزلت، بلکه در حضور جمع. این چیزی است بسیار ارزشمند و کمیاب. همین صفات بارز و درست است که باید آن را عرفان ناب و عاشقانه نامید. او از هر گونه ریا، تظاهر، گوشه نشینی و سخن در پرده گفتن و زهد فروختن به دور بود و پای کوبان و پاک باخته، گردون را به زیر پا می گرفت.

عزم آن دارم که امشب نیمه مست

پای کوبان کوزه دُردی به دست

سر به بازار قلندر بر نهم

پس به یک ساعت ببازم هر چه هست

تا کی از تزویر باشم ره نمای

تا کی از پندار باشم خود پرست

پرده پندار می باید درید

توبه تزویر می باید شکست

وقت آن آمد که دستی بر زنم

چند خواهم بود آخر پای بست

ساقیا در ده شرابی دلگشای

هین که دل برخاست، غم بر سر نشست

تو بگردان دور، تا ما مرد وار

دور گردون زیر پا آریم پست

مشتری را خرقه از سر بر کشیم

زهره را تا حشر گردانیم مست

همچو “عطار” از جهت بیرون شویم

بی جهت در رقص آییم از الست

هنر زیبا و برتر عطار استفاده از قصه ها و حکایت ها در بیان مقاصد آمال خود است. قصه های او مملو از کشش ها و جذبه هایی است که در اکثر آنها زمینه های آموزشی و ارشادی وجود دارد. او معمولاً با نیش طنز وجدان انسانی و شعور اجتماعی را بیدار می کند تا به دنیای اطراف خود بهتر نگاه کنند و ناهنجارها را خوبتر ببینند. تسلط او بر کلام و بیان آن در قالب های شعری، خلق و ایجاد بسیاری معانی تازه و نو در حکایت های کوتاه و مجمل، مایه لذت و شور و حال خواننده شده که در عین حال مقصد و مقصود مدنظر عطار نیز به او انتقال می یابد.

عطار در بیان انتقادات اجتماعی با استفاده از زبان و بیان حکمت آموز، به سوی قصه رو می آورد و آن چه را که از مشاهدات و عینیات خود و از روزگاری که در آن می زیسته می خواهد به زبان آورد، در قالب یک قصه روایت می کند که فهم و باور آن در خواننده بهتر و گویاتر امکان پذیر می گردد. او برای بیان مقصود خود از قول دیگران و حتی دیوانگان سخن می گوید و اعتراضات تند اجتماعی و اخلاقی را در آن می گنجاند و آئینه ای در مقابل رفتار و کردار مردم روزگار خود قرار داده و همه چیز را بی محابا نشان می دهد.

بود مجنونی بدست آئینه ای

چون بکردی جمعه هر آدینه ای

بر گشادی پرده از آئینه باز

تا چو بیرون آمدی خلق از نماز

آینه در روی مردم داشتی

چون شدی مردم بسی بگذاشتی

خلق چون بسیار در چشم آمدیش

آینه بفکندی و خشم آمدیش

مردمان پیشش شدندی دلنواز

پس بدادندیش آن آئینه باز

باز چون آن خلق بسیار آمدی

بار دیگر خشم در کار آمدی

آینه در رهگذار انداختی

خلق از سر باز با او ساختی

گاه بگرفتی و گه بگذاشتی

گاه بفکندی و گه برداشتی

چون نبودی خلق را پروای او

عاقبت غالب شدی سودای او

گفتی آن باید مرا کاین مردمان

روی خود بینند حاضر یک زمان

لیک یک تن را همی نه کم نه بیش

وا نمی گردد ز روی و ریش خویش

هر کرا پروای خود نبود دمی

هرگزش پروای حق باشد همی

این چنین مشغول و سرگردان شده

در غم شغل جهانت جان شده

تا کی آخر جمع خواهی کرد تو

جمع چندان کن که خواهی خورد تو

ای که روزی می کنی چندین طلب

جان شیرین جوی و نور دین طلب

ای ترا هر لحظه تلبیسی دگر

در بن هر مویت ابلیسی دگر

در حقیقت رو ز عادت دور باش

نی ز ابلیسی به خود مغرور باش

عطار در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور به دنیا آمد و در سال ۶۱۸ هجری برابر با ۱۲۲۴ میلادی در شادیاخ نیشابور در حمله مغول به قتل رسید. آرامگاه او در ۶ کیلومتری نیشابور همواره میعادگاه مشتاقان، علاقمندان و آزادگان جهان است.

نقد ادبی از نگاه دکتر زرین کوب

شادروان استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب که پژوهشگری استاد و نویسنده ای بزرگ و نقادی بی طرف بود، در پنجاه سال پیش اصول نقد و شرایط منتقد را در چندین جلد کتاب به نگارش درآورد. او درباره ارزش نقد ادبی می گوید:

«انتقاد، دنیای ادب را از خطر استیلای گزافه گویی و دکانداری نجات داده است و اگر جز این هیچ خدمت دیگری به عالم انسانیت نکرده باشد برای ارزش و بهای آن کافی است، زیرا اگر انتقاد در میان نبود ادبیات وسیله دکانداری می گردید و منحط و بازاری می شد و گزافه گویان و مدعیان آن را عرصه ی انحطاط و ابتذال می کردند و هنر واقعی که طبعاً با فروتنی و شرمرویی مقرون است و از خودنمایی و خودستایی بیزار و گریزان است، از خودنمایی ها و خودفروشی های گزافه گویان و دکانداران در حجاب می ماند. از اینجاست که قدر و ارزش واقعی انتقاد در ادبیات، بر ابداع کنندگان با انصاف مستور و مکتوم نیست. و اگر در دوره ای که نقد ضعیف و بیمار گونه است این آفات پیداست بیماری یک عارضه است سرانجام مغلوب طبیعت سالم خواهد شد.»

“نقد ادبی ـ دکتر زرین کوب”

اخبار کتاب و تازه های نشر

*دکتر حمید احمدی، استاد دانشگاه تهران در نشست “علوم سیاسی و ایران باستان” که در خانه اندیشمندان علوم انسانی در شهریور ماه ۱۳۵۹ برگزار شد در رابطه با دوران باستان گفت: این دوران مورد هجمه است و بسیاری می گویند اگر این دوره، عصر پرباری از اندیشه و فلسفه بوده، فیلسوف و اندیشمندانش کجا هستند؟ باید در پاسخ این مدعیان گفت: شما مطالعه نکردید و اگر پژوهش می کردید متوجه می شدید که این اندیشمندان چه کسانی بودند. اگر چه امروز گویی کسی جرئت نمی کند در برابر این هجمه ها از بزرگمهر و نقش بنیادی که در اندیشه ایران باستان داشته و دیگران سخن بگوید.

در همین رابطه دکتر فتح اله مجتبایی با کمک یکی از دانشجویانش کتابی نوشته و در آن تقریباً دو هزار منبع معرفی کرده که تمام این منابع به زبان انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و زبان های دیگر درباره تاثیر ایران باستان بر یونان، روم، یهودیان و چین است. این در حالی است که تا قبل از آن کسی از این منابع که به فارسی نیز ترجمه نشده اند، خبر نداشت.

*رمان “حکومت نظامی” نوشته خوسه دونوسو با ترجمه عبداله کوثری در ۴۷۲ صفحه با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه و بهای ۳۰ هزار تومان از سوی نشر نی به بازار آمد. این رمان تصویری است از زندگی درونی و بیرونی آدم هایی از اقشار مختلف جامعه شیلی در دوران خفقان آور دیکتاتوری پینوشه. رمان به گونه ای پر معنی با مرگ ماتیلده اوروتیا، همسر شاعر بزرگ شیلی، پابلو نرودا و مراسم تشییع و تدفین او آغاز می شود. مانونگو ورا، خواننده محبوب مردم در دوران انقلاب آلنده، بعد از سال ها دوری از وطن در این روز به شیلی باز می گردد، در پی یافتن خود و کشف دوباره میهن، جهان متفاوتی که این خواننده محبوب پیش چشم می بیند و آشنایان دیروزش که امروز هر یک با کوله باری از تجربه های دردناک دوران دیکتاتوری می کوشند تا پیوندهای گذشته را بار دیگر زنده کنند و ماجرای تلاش این مرد برای برقراری ارتباط با خانه، این رمان را که در عین برخورداری از رنگ و بوی سیاسی مثل همه رمان های دونوسو کندوکاوی ژرف در هستی آدم های شیلیایی نیز هست، به چشم اندازی جذاب از سرنوشت آدمیان و تلاش بی امان آنها برای بودن و معنی بخشیدن به هستی خود بدل کرده است.

تفکر هفته

ما همان چشمانی هستیم که جهان به یاری آنها به تماشای خود می پردازد. ما همان ذهن هایی هستیم که جهان با یاری آن به ژرفای خود می اندیشد. ما موجودات کیهانی هستیم و با ذهن و اراده خود با تمامی کائنات در تماسیم. ما به سفری شگفت انگیز به روی کره زمین آمده ایم تا با حرکت خود آن را شتاب بخشیم تا شکوفایی بسیاری پیدا کند.

انسان، آه، ای انسان، خود را ناچیز فرض مکن. تو می توانی با قدرت اراده و نرم افزار ذهنت بسیاری چیزها را تغییر دهی. تغییر مداوم کائنات به تغییر مداوم درون تو وابسته است.