معرفی
امسال فقط یکی ازبرنامههای لومیناتو را توانستم ببینم، اما به نظرم همین یکی احتمالا باید بهترین آنها بوده باشد. “گلهایی برای کازو اونو (و لئونارد کوهن)” Flowers for Kazuo Ohno and Leonard Cohen)) رقصی بود با طراحی آلوارو رسترپو و ماری فرانس دلوون از گروه کلمبیایی کوئرپو د ایندیاس. “گلها …” رقصی بود بر مبنای سبک کازو اونو، طراح رقص اسطوره ای ژاپنی، و ترانههای لئونارد کوهن و در بزرگداشت همین دو هنرمند تهیه شده بود.
*****
در نگاه اول شاید مشکل باشد بین آلوارو رسترپوی کلمبیایی، کازو اونوی ژاپنی، و لئونارد کوهن کانادایی نقطه مشترکی پیدا کرد. اما اگر یک نام ناچسب دیگر را هم به این سه اضافه کنیم آن ریسمانی که آنها را به هم پیوند میدهد آشکار میشود. این نام چهارم فدریکو گارسیا لورکا است که بر هر سه نفر تاثیر انکار ناپذیر داشته است.
از کلمبیا شروع کنم که نامش در چند دهه اخیر با قاچاق مواد مخدر و جنگ های بهظاهر بی پایان داخلی گره خورده است. اما این بدنامی بیشتر از این روست که در دنیای امروز اخبار بد به مراتب سریعتر از اخبار خوب منتشر میشوند. اگراین چنین نبود لابد ما کلمبیا را با سهم بزرگی که در هنر و ادبیات لاتین و جهان بازی میکند میشناختیم و مردم این کشور را به عنوان یکی از فرهنگدوستترین مردمان کره خاک. از گابریل گارسیا مارکز که بگذریم، سینما و تئاتر کلمبیا یکی از سنگین وزنهای کشورهای اسپانیایی زبان به شمار میآید و جشنواره فیلم کارتاخنا یکی از خوشنامترین اتفاقات سینمایی در قاره آمریکاست که این خود فرصت دیگری برای توضیح و تفصیل میطلبد. اما در این نوشته تنها میخواهم به هنر رقص بپردازم. همین چند هفته پیش بود که سونیا کرونر، مدیر آرت گالری انتاریو در یادداشتی در گلو باند میل نوشت که [نقل به مضمون] چشم انتظار دیدن رقص “گلهایی برای کازو اونو (و لئونارد کوهن)” هست و اگرچه هنوز آن را ندیده اما همینکه این برنامه از کلمبیا میآید تضمینی بر کیفیت بالای آن است.
گروه کوئرپو د ایندیاس (Compañía del Cuerpo de Indias) سی سالی میشود که در کارتاخنا، یکی از قدیمیترین شهرهای کلمبیا و قاره آمریکا شروع بهکار کرده است. در سالهایی که اوج جنگهای داخلی این کشور بود و بندر کارتاخنا به دلیل موقعیت تجاری اش یکی از مسیرهای اصلی حمل مواد مخدر بود آلوارو رستروپو مدرسه کوئرپو (بدن) را دائر کرد و هزاران نوجوانی که طعمه های مناسبی برای مافیای مواد مخدر بودند را از کوچه و خیابان جمع کرد و در این مدرسه به جای اسلحه به آن ها رقص یاد داد. برخی از شاگردان اولیه این مدرسه امروز زنان و مردان پا به سنی هستند که در همین مدرسه نسلهای بعدی را تربیت میکنند. گروه کوئرپو د ایندیاس دست چینی از با استعدادترین این رقصنده ها هستند. آلوارو موفق شد با نوآوری ها و طراحی هایش برای این گروه شهرتی جهانی دست و پا کند.
سوی دیگر این نمایش، کازو اونو است که یکی از اساطیر هنر رقص به شمار میآید. او که همین چند سال پیش در سن صد و چند سالگی از دنیا رفت بیش از هفتاد سال بر صحنه رقص درخشید و تا آخرین دم جایگاه ویژه خودش را در این هنر حفظ کرد. اونو از نسل هنرمندانی است که فرهنگ ژاپن را بعد از جنگ جهانی دوم شکل دادند. شکست ژاپن در این جنگ دو تاثیر متضاد بر مردم این کشور برجا گذاشت. از سویی، غرور و اعتماد به نفس این مردم در هم شکست و همانگونه که خیابانهای شهرهای این کشور جولانگاه سربازان آمریکایی شد فرهنگ و هویت ژاپن نیز در خود فرو ریخت. از سوی دیگر، شکست ژاپن، شکست یک ذهنیت توتالیتر و یک نظام حکومتی (و اجتماعی) کهنه و واپسگرا بود که ناکارآمدی آن از سالها پیش آشکار شده بود. فروپاشی این نظام فرصتی بود برای نسل جوانی که ایده های تازه و بلندپروازانه ای داشت که تا آن نظام بر سر کار بود فرصتی برای ابراز وجود پیدا نمیتوانست کرد.
درست از بعد از شکست ژاپن و پایان گرفتن جنگ جهانی دوم، هنرمندان و روشنفکران این کشور دست به کار ساختن بنای جدیدی شدند که فرهنگ مدرن ژاپن را شکل میداد. سینماگرانی مانند آکیرا کوروساوا، کنجی میزوگوچی، و یاساجیرو اُزو در کنار بسیاری هنرمندان و روشنفکران دیگر هر یک گوشه ای از کار را بر عهده گرفتند. کوروساوا به نقد فرهنگ کهن ژاپن پرداخت. میزوگوچی موقعیت نابرابر زنان در جامعه سنتی را هدف قرار داد، و اُزو نقطه برخورد فرهنگ کهنه و نو را تصویر کرد. همین نوع نگاه نقادانه را در زمینه هنر رقص نیز میتوان یافت. کازو اونو و تاتسومی هیجیکاتا اولین پرچمداران این تغییر بودند. این دو، رقص ژاپن را هم در فرم و هم در محتوا کاملا دگرگون کردند. فرمهای کهنه رقص کلاسیک ژاپن توانایی بازتاب ذهنیت بلندپرواز و خلاق نسل جدید ژاپن را نداشت. از سوی دیگر، رقص غربی زبان لازم برای بیان المان های فرهنگی ژاپن را نمیدانست. اینجا بود که کازو اونو و تاتسومی هیجیکاتا توانستند با تجزیه رقص ژاپنی به عوامل اول و دوباره سازی آنها در فرم جدید سبکی پدید آورند که بعدتر “بوتو” نام گرفت. در “بوتو” اگر چه حرکتهای آرام و نامحسوس رقص ژاپنی را میتوان تشخیص داد اما ترکیب جدید این عناصر دست هنرمند را برای بیان موضوعات آبستره (و مدرن) مانند تنهایی، شادمانی، هویت، از خود بیگانگی، و موفقیت باز میکرد.
در کنار تحول در فرم، اونو و هیجیکاتا به محتوای رقص نیز معنایی تازه بخشیدند. شکستن تابوهای کهنه فرهنگی نخستین هدف آنها بود. از همان کارهای نخستین، این دو موضوعهای به شدت اختلاف برانگیز مانند همجنسگرایی، برهنگی، سکس، و جنسیت را وارد رقصهایشان کردند. اولین اجراهای بوتو درنیمه های دهه پنجاه میلادی صورت گرفت یعنی زمانی که حتا در اروپا هم هنوز کمتر هنرمندی جسارت چنین گستاخیهایی را داشت. در ژاپن هم این تابوشکنی با واکنش سخت تماشاگران و برگزارکنندگان روبرو شد اما تنها چند سال بعد، در سالهای آغازین دهه شصت به عنوان یکی از راه های برون رفت از کهنگی فرهنگی پذیرفته شد و محبوبیت پیدا کرد. کازو اونو در بسیاری از اجراهایش با لباس زنانه به صحنه میرفت و صورتش را آنچنان سفید میکرد که شناخت جنسیت او را برای یک بیننده تازه وارد بسیار دشوار میکرد.
یکی از افرادی که بیش ازدیگران بر کازو اونو تاثیر گذاشت فدریکوگارسیا لورکا بود. اونو در سالهای پیش از جنگ اجرایی از یک رقصنده فلامنکو دید که گویا محبوب یا معشوق گارسیا لورکا بوده. سالها بعد، اونو رقص “تحسین آرژانتین” (Admirando la Argentina) را با تاثیرپذیری از آن اجرا طراحی کرد. لورکا، در عین حال، یکی از تاثیرگذارترین شاعرها بر آثار لئونارد کوهن بود. متافورهایی که لورکا در شعرهایش استفاده میکرد دستمایه کارهای کوهن هم شدند. شعر و ترانه مشهور “این والس را برقص” (Take This Waltz) از لئونارد کوهن ترجمه شعری به همین نام (Toma este vals) از گارسیا لورکا است. وقتی به این دو هنرمند شیفته لورکا، آلوارو رسترپو را هم اضافه کنیم رقص “گلهایی برای کازو اونو (و لئونارد کوهن)” حاصل میشود.
ترانه هایی که “گلهایی …” بر اساس آنها طراحی شده همه به جز یکی از شعرهای لئونارد کوهن هستند. آن یک استثنا، ترانه “بدرود غریبه” (Goodbye Stranger) از شارون رابینسون، همکار قدیمی لئونارد کوهن است که در رثای او پس از مرگش سروده شده. اما خواننده همه ترانه ها لئونارد کوهن نیست. اجراهایی از نینا سیمون، وب سیسترز، آنجانی، فلیپ گلاس، و سیلویا پرز کروز نیز در رقص گنجانده شده. از میان همه اینها مهمترینش اجرای سیلویا پرز کروز، خواننده اسپانیایی، از شعر “این والس را برقص” از گارسیا لورکا بر روی موسیقی لئونارد کوهن است.
اولین پرده با تصویر بزرگی از کازو اونو در پس زمینه آغاز میشود. چهره رقصندهها به شیوه کازو اونو نادیدنی است، با این تفاوت که اینها چهره شان را با ماسکی که به جوراب زنانه میماند پوشانده اند. این شیوه در اغلب پرده ها تکرار میشود. باز مانند اونو، مردان با لباس زنانه میرقصند. این تاکید بر سیال نگاه داشتن جنسیت آنچنان است که تشخیص زن یا مرد بودن رقصندهها بسیار دشواراست. تنها در یکی دو پرده است که رقصنده ها ماسک از صورات برمیدارند و میتوان یکی دوتاشان را تشخیص داد. حرکتهای آرام و آبستره رقصنده ها با دقت از کازو اونو گرفته شده اند. اما حضور المان های کوچک اما مشهودی از رقص کلاسیک غرب را در چند جا میتوان پیدا کرد، مانند رقص روی نوک انگشتان (که اونو از آن پرهیز داشت). همینطور یکی دو جا وامگیری از گروه کورپو (Grupo Corpo) برزیلی (که تصادفا همنام این گروه کلمبیایی هست) و پینا باوش، طراح رقص آلمانی، را میتوان تشخیص داد. این گریز زدن ها از شیوه کار اونو نه تنها از ارزش کار نمیکاهد بلکه بهشکل نوآوری هایی جلوه میکند که بر هویت مستقل این اجرا تاکید میکند.
آلوارو این جسارت را هم دارد که در سه پرده رقص بدون موسیقی ارائه دهد. در هر یک از این پردهها یک رقصنده – یک بار زن و دو بار مرد – با بادبزن بزرگ ژاپنی که به زحمت برهنگی اش را میپوشاند وارد صحنه میشود، بدون موسیقی رقصش را ارائه میدهد و صحنه را برای پرده بعدی خالی میکند. در پرده ای دیگر، رقصنده ها از زن و مرد با دامن های چیندار ویژه زنان آمریکای لاتین رقصی میکنند که به وضوح از رقص درویشان درشرق تاثیر پذیرفته.
طراحی یک اثر نمایشی بر اساس ساخته یک هنرمند پرآوازه این اشکال را دارد که ممکن است این اثر زیر سنگینی آن نام مدفون شود. این را پیش از این در رابطه با لئونارد کوهن دیده ام. یک بار چند سال پیش او و فیلیپ گلاس در همین جشنواره لومیناتو همکاری کرده بودند که اثری ناسازگار از آب درآمده بود. بار دیگر چندی پیش در بزرگداشت او پس از مرگش رقصی را بر مبنای موسیقی او دیدم که نتوانسته بود خود را همسطح کوهن بالا بکشاند و زیر بار موسیقی او چیزی از رقص باقی نمانده بود. رقصهای “گلهایی برای کازو اونو (و لئونارد کوهن)” اما با هشیاری و زبردستی خود را پا به پای اونو و کوهن بالا نگاه داشته بود و به همین دلیل توانست موفق بشود.