جوان تین ایجر را در حالی که سخت ناراحت بود و ناله می کرد به ایستگاه پرستاری بیمارستان آوردند. مادرش به شدت نگران او بود و چند قدم عقب تر از او حرکت می کرد و مبهوت به هر طرف نگاه می کرد. جوان را به اتاقش بردند و روی تخت خواباندند. بسیار ناآرام و خشمگین بود. بر سر مادرش فریاد زد و خواست که چراغ اتاق را خاموش کند. یکی از پرستاران برای این که وانمود کند مشکل جوان چیز مهمی نیست و به هدف این که با شوخی وضع ملتهب و پر تنش را عوض کند، با کنایه و شوخی گفت:”پسر جوان کوچولو و بچه است و رشد نکرده، حتما مثل کودک شیرخواره غذاش را هم مادرش به او می ده!”

اسم این بیمار جوان کولین بود و چند روز قبل به بخش اورژانس این مرکز پزشکی آورده شده بود، در حالی که از یک گلو درد، سر درد، دل درد و تهوع شکایت می کرد. کولین برای تشخیص و درمان بیماریش تحت نظر جولیا میکی بروکنر، پزشک متخصص بیماری های اطفال بیمارستان کودکان کلرادو قرار گرفت، دکتر بروکنر به آنژین استر پتوکوکی مشکوک شد و از آزمایشگاه خواست برای او کشت ترشح حلق برای تجسس این باکتری بدهد که نتیجه این تست منفی بود و از ترشح حلق این باکتری جدا نشد. با این جواب بیماری او یک عفونی ویروسی تشخیص داده شد که تصور می شد با چند روز استراحت و تغذیه با سوپ مرغ، سیستم ایمنی او در جنگ با ویروس مهاجم پیروز شود و او خود به خود درمان شود که متأسفانه این نظر درست نیامد و بیماری رفع نشد و اینک مجبور شده بودند باز این جوان نوزده ساله را به اورژانس بیاورند.

دکتر بروکنر می گوید وقتی که خودم را به او معرفی کردم پتوی خودش را که از جنس پشم گوسفند بود روی شانه ها و سرش کشید. مادرش که از فرط خستگی روی مبل وارفته بود از بابت این رفتار بد پسرش از دکتر عذرخواهی کرد. بیمار در تمام روز چیزی نخورده بود و جز شیر چیزی نیاشامیده بود. مادرش گفت “همه چیز را پس می زند من نمی دانم با او چه باید بکنم!”

کولین از بیماریش سخت در عذاب بود و از درد گلو، شکم، سر و درد تمام بدنش می نالید و می خواست که تمام شبانه روز را بدون خوردن بخوابد. دکتر بروکنر می گوید: “من مکررا بیماران خیلی جوان و تین ایجری داشته ام که ظاهرا بیماری ساده ای مثل سرماخوردگی، گلودرد یا دل درد داشته اند ولی در حقیقت بیماری آنها چیز مهم تری بوده و وضعشان به وخامت کشیده است و معلوم شده مشکل اصلی بزرگی دارند. آیا مشکل این جوان چیزی است که با تجویز تزریق سرم و داروی ایبوپروفن حل می شود یا با مشکل بزرگی روبرو هستیم.”

دکتر بروکنر می گوید که خیلی آرام به کولین گفتم:”من باید در مورد مشکل تو با تو حرف بزنم و برایت بگویم که چه برنامه ای در مورد تو دارم و چگونه می توانم کمکت کنم. او سرش را از زیر پتو درآورد و در حالی که چهره اش حالت استهزاآمیزی داشت به من گفت که گلودردش بهتر شده ولی سردردش شدیدتر شده و بیشتر در قسمت جلو درد و ضربان دارد. درد شکم او در طرف راست و زیر دنده ها بود. در ضمن حالت تهوع و احساس بسیار ناخوش آیندی داشت. از آخرین معاینه چیز جدیدی به نشانه های بیماری  او اضافه نشده بود. تب نداشت و هیچ سختی در گردن  یا مفاصل او دیده نمی شد. اسهال هم نداشت و هیچگونه قرمزی و لکه ای هم روی بدنش دیده نمی شد.

دکتر بروکنر می گوید در معاینه حلق او یک قرمزی مشاهده کردم. دهان او خشک بود و در شکمش سفتی مختصر و ملایمی دیده می شد. بقیه علائم حیاتی مثل فشار خون، ضربان قلب، درجه حرارت بدن و سطح اکسیژن او کاملا سالم و نرمال بود، با این همه کولین بدخلق بود و از همکاری برای تشخیص دریغ می کرد. به نظر نمی رسید سردردش علت خاصی داشته باشد و جدی باشد و مثلا مننژیت یا خونریزی مغزی باشد. به جای خاصی هم سفر نکرده بود که فکر کنم بیماری خاص و معمولی بومی آن محل را گرفته باشد. من فقط مشکوک بودم که شاید عفونت ویروسی شدیدی نظیر آنفولانزا، یا عفونت ویروسی دستگاه گوارش و یا بیماری مونونوکلئوز عفونی داشته باشد که موجب کم آب شدن بدن او شده باشد. دکتر بروکنر می گوید به او گفتم تو آب بدنت را از دست داده ای که این می تواند موجب سردرد تو شده باشد. بگذار تا بخواهم نمونه ادرار و خون تو را آزمایش کنند تا ببینیم که وضع الکترولیت های تو چطور است. به علاوه از وضع کلیه ها، کبد و کیسه صفرای تو هم مطلع شوم. برای حال تهوع و دردهایت سرم و دارو می دهم تا ببینیم بهتر می شوی یا خیر.

او با پیشنهاد من به جای موافقت خود را جمع کرد و بهم پیچید و پیراهن عرقگیرش را روی چشم هایش کشید و وقتی که پرستار خواست سرم را به رگ او وصل کند سخت به خود پیچید و زمانی که سرم و داروی ریخته شده در آن به ورید او وصل شد، در حالی که به آرامی وارد بدنش می شد دکتر بروکنر برای معاینه و رسیدگی به سایر بیمارانش به سراغ آنها رفت. چند ساعت بعد پرستار دکتر بروکنر را پیدا کرد و گفت حال کولین بهتر نشده و همچنان از همه چیز در عذاب است و همه ی دردهای قبلی را دارد. پس از آن که داروی ضد استفراغ را مصرف کرده همه چیز را پس می زند و نمی پذیرد. به علاوه تب هم پیدا کرده است. دکتر بروکنر برای تب او تایلنول تجویز کرد و به سرعت به بررسی جواب آزمایشات او پرداخت. موارد غیرطبیعی و ناسالم و چیز چشمگیری مشاهده نکرد. تنها کم خونی خفیفی داشت و مقدار سدیم خون او هم خیلی جزئی کمتر از حد نرمال بود و عملکرد کلیه او خیلی مختصر ضعیف تر از نرمال بود. آنزیم های مربوز به کیسه صفرا و کبد هم مختصری بالاتر از حد طبیعی بودند و ادرار هم کدر بود. هیچ یک از تغییرات فوق در حدی نبودند که بتوانند به تشخیص کمک کنند. دکتر بروکنر برای یافتن ردپایی از بیماری واقعی او به تجسس و پیگیری ادامه داد. کولین همچنان به خود می پیچید و ناآرام و آشفته بود و سرش را به عقب و جلو می برد و ناله می کرد. آیا فاجعه ای در کمین کولین بود! مادرش دست به سینه در گوشه ای کز کرده بود و سخت ناامید بود.

دکتر بروکنر می گوید من هر وقت بیمارم به درمان جواب نمی دهد سخت نگران می شوم. با این که نمی دانستم مشکل کولین چیست، ذهنم به من الهام می کرد که باید مشکلی ورای عفونت ویروسی داشته باشد. او نیاز به تست های تکمیلی بیشتری، اسکن ها و بررسی های لازم داشت که بهتر بود در مرکز بزرگتر و مجهزتری انجام شود. بنابراین او را با آمبولانس به بیمارستان مجهزی در همان نزدیکی منتقل کردیم.

دکتر بروکنر می گوید وقتی که کمک کردیم او را روی برانکارد بگذاریم، مادرش گفت مثل این که طرف راست سر کولین ورم کرده است. این برجستگی باد کرده و نرم به نظر می رسید و توده سفتی نبود. فکر کردم شاید تورم مربوط به این باشد که او ساعت ها روی این قسمت خوابیده است. به مادرش گفتم در بیمارستان بعدی حتما این مسئله را به پزشک جدید او یادآور می شود.

دکتر بروکنر می گوید خیلی زود فهمیدم که در بیمارستان بزرگتر و مجهزتر حال بیمار بدتر شده است. پیشانی اش ورم کرده، فریاد می زند و گریه می کند و از درد بسیار شدیدی در سرش شکایت دارد. چهره اش بیحس و حال دیده می شد و وضع نومیدکننده ای پیدا کرده بود. شرایط حاد جدید موجب شد یک سی تی اسکن از سرش انجام شود. فکر می کردم مشکل او در محوطه شکم باشد و حدس می زدم عفونت کیسه صفرا داشته باشد، اما در حقیقت مشکل در مغز او بود. همکاری از آن بیمارستان تلفنی تماس گرفت و گفت بیمار یک آبسه “اپیدورال” (Epidural)  دارد. چنین آبسه هایی در داخل مغز یا در اطراف آن قرار دارند و عفونت های باکتریایی هستند که بسیار نادر و خطرناک هستند. سی تی اسکن کولین نشان داد که یک بسته پر از چرک داخل سر او بین استخوان جمجمه و پوشش خارجی بافت مغز وجود دارد. چنین آبسه های عفونی و چرکی متعاقب تورم سینوس و گوش که خوب درمان نشده باشند ایجاد می شوند. علایم در مراحل اولیه نامحسوس هستند و در مراحل ابتدایی ابتلاء نشانه ها شبیه عفونت ویروسی معمولی نظیر سرماخوردگی است. ولی همانطور که آبسه رشد می کند و بزرگتر می شود به مغز فشار وارد می کند و آن را متورم می کند و موجب شدیدتر شدن سردرد، حمله ناگهانی و تشنج می شود و مشکلاتی در تحرک و تکلم هم ایجاد می کند و در صورتی که درمان صورت نگیرد عفونت منتشر می شود و عفونت شدید می دهد و منجر به مرگ می شود.

پزشکان کولین را تحت درمان با آنتی بیوتیک های قوی و داروهای جلوگیری کننده از حمله ناگهانی و تشنج قرار دادند ولی خیلی زود سمت چپ بدن کولین بی حس و فلج شد و به تهوع و استفراغ غیرقابل کنترل هم مبتلا شد و فشار خون او بالا رفت و این علایم حاد نشان می داد که مغز او متورم شده است. پزشکان متخصص جراحی مغز او را به اطاق عمل بردند تا از بافت مغز او چرک زدایی کنند و چرک ها را خارج کنند و از فشار به مغز بکاهند.

با وجود روشن شدن مسئله و شناخت مشکل بیمار دکتر بروکنر می گوید من هنوز فکرم مشغول بالا بودن آنزیم های صفراوی در خون کولین بود و فکر می کنم تب و استفراغ او می تواند در اثر عفونت کیسه ی صفرا باشد و هنوز هم روی حرف خودم در مورد وجود مشکلی در محوطه شکم هستم که اگر شناخته شود قابل کنترل  است و البته که به وخامت و فوریت آبسه مغز نیست.

پزشکان معالج کولین در بیمارستان بزرگ به این مسئله فکر کرده بودند و در این زمینه تست های خاص تکمیلی درخواست کرده بودند. نتایج این تست ها نشان داد که کولین سابقه عارضه ژنتیکی کمبود آنزیم گلوکز شش فسفات دهیدروژناز (G6PD) دارد. در حالت ضعف، کمبود یا فقدان این آنزیم،  بیمار با مصرف برخی خوراکی ها، داروها و یا بعضی عفونت ها دچار همولیز و ترکیدن گلبول های قرمز خون می شود و مبتلا به یرقان همولیتیک (پیش کبدی) و کم خونی شدید همولتیک و کم شدن بسیار شدید هموگلوبین خون می شود. سر دسته ی  خوراکی هایی که موجب ظاهر شدن فقدان یا کمبود G6PD مادرزادی می شوند، باقلا است که در این مورد عارضه فاویسم نام دارد. به کسانی که فقدان یا کمبود G6PD دارند لیست بلند بالایی از داروها و مواد خوراکی مضر برای آنها داده می شود که از  مصرف آنها اجتناب کنند.

بالا بودن آنزیم های مربوط به صفرا دکتر بروکنر را به بیماری مربوط به بیلی روبین و صفرا و یرقان مشکوک کرده بود. گاهی بیماران با علایمی مراجعه می کنند که پزشک مطمئن می شود بیماری را شناخته است زیرا علایم در آن موارد بخصوص ظاهرا قانع کننده هستند، ولی همیشه اطمینان صددرصد به شناخت بیماری است که موجب درمان صددرصد آن می شود. این نشان می دهد که پزشکان قدم به قدم به تشخیص صددرصد می رسند و می بینند که بیماری ها مثل تنه درختی هستند که شاخه های متعدد دارند و وضع یک شاخه پزشک را به تشخیصی رسانده که اصلا خطا هم نبوده است، ولی شاخه های دیگر دست از سر بیمار برنمی دارند. این دقیقا همان چیزی است که در مورد کولین مشاهده کردیم. پزشکان با کمک گرفتن از پاراکلینیک، آزمایشات و تصویر برداری های بسیار پیش رفته در دسترس، شاخه اصلی را شناسایی می کنند. پس از هفته ها آنتی بیوتیک درمانی و درمان های توانبخشی حال کولین بهتر شد و بالاخره دردها تمام شدند و تحرک و تکلم عادی خود را بازیافت. خلق و خوی او هم عادی و سالم و آرام شد. بدی خلق و خوی او فقط مربوط به رفتار طبیعی دوران نوجوانی و تین ایجری او نبود، بلکه به دلیل وجود تحریکی غیرعادی توسط یک آبسه و فشار آن بر مغزش بود. پس از گذشت ماه ها او به مدرسه و دوران تین ایجری طبیعی برگشت و حالا تنها نشانه ای که از این دوران وحشت انگیز یک بیماری سخت در او باقی مانده، جای عمل جراحی روی جمجمه اوست که آن هم زیر انبوه موهای دوران جوانی پنهان است و دیده نمی شود!

دکتر خسرو نیستانی متخصص علوم آزمایشگاهی