در دوزخ نیز به نوشتن ادامه خواهم داد. (بکت)
محمد رسول اف، به زندان محکوم شده است. خبر زندانی شدن فعالین سیاسی اجتماعی به فاجعه ای عادی در اذهان عمومی بدل شده است. حال یک هنرمند به دلیل ساختن فیلم هایی نقادانه و تلخ علاوه بر توقیف همه ی فیلم هایش به زندان محکوم می شود.
در این نوشته قصد ندارم صرفا به ابعاد سانسور و محکومیت متن و مولف در ایرانِ معاصر بپردازم که حکایت جانفرسا و پر مخاطره ای است، بلکه می خواهم به زمینه های ارتباط ارگانیک و پیچیده سیاست و زیبایی شناسی در آثار محمدرسول اف بپردازم.
رسول اف از سال ۱۳۸۰ فیلم سازی را با فیلم بلند «گاگومان »آغاز می کند که علی رغم موضوع حساسیت برانگیزش که به آشنایی و ازدواج دو زندانی در بجنورد می پردازد، به دلیل فرم مستند وریته ای که برمی گزیند مورد توجه جشنواره فجر قرار می گیرد. فرم و تم فیلم، نوجویانه و برخاسته از تجربیات رسول اف در زمینه مستندسازی است.
اما در ادامه روند فیلمسازی کارگردان در مسیری خطرناک تلاش ستایش برانگیزی را آغاز می کند؛ یعنی دست یازیدن به تکنیک های نوجویانه در بیان صریح تر و گزنده تر مفاهیم اجتماعی و سیاسی.
جزیره آهنی دومین فیلم بلند رسول اف به لحاظ زیبایی شناختی و مضمونی پیچیده و اثرگذار است. کشتی فرسوده و رها شده ای در آب های خلیج فارس که محل سکونت مردمی شده که بر روی خشکی جایی برای زندگی ندارند و مردی به نام نعمت با اقتدار آن ها را مدیریت می کند در حالی که دایما امکان بیرون انداختن آنان از کشتی توسط یک کمپانی نفتی احساس می شود و اضطرابی را در دل و جان سرنشینان انداخته است. اشاره های تمثیلی فیلم، پیوند استبداد و تهدید عاملی خارجی را به عنوان ابزاری برای سرکوب کنش های نقادانه داخلی هدف قرار داده است. علی نصیریان در ایفای نقش رهبری کاریزماتیک در اثر که با سلطه ورزی اش و نیز بهره کشی از جهل سرنشینان کشتی به تداوم اقتدار خود می پردازد، مثال زدنی است.
فیلم های محمد رسول اف، همواره بین دو ساختار زیبایی شناسی در نوسان بوده اند. یکی شیوه بیان صریح اجتماعی و سیاسی مانند فیلم های «به امید دیدار»، «دست نوشته ها نمی سوزند» و اخیرترین اثرش «لرد» که عمدتا از تم و ساختاری شبیه به یکدیگر برخوردارند. بیان مستند وار در فیلم داستانی که به همه ی ارکان فیلم تسری می یابد؛ از جمله بازیگری که تا حدود بسیاری در فیلم های او به بازیگری مستندوار و فارغ از “متد اکتینگ” شباهت دارد.
و اما دو فیلم دیگر او «کشتزارهای سپید» و «کشتی آهنی» قصه های تمثیلی ژرف تری دارند و خلاف سایر آثارش که موضوعی مستقیما سیاسی را هدف قرار می دهند، به فرم های پیش برنده زیبایی شناسی مدرن بیشتر تکیه دارند.
به تبع هر دو شیوه ی روایتی متمایز رسول اف، این دو ساختارِ زیبایی شناسانه دستاوردهای خاص خود را دارند. به عنوان مثال «دستنوشته ها نمی سوزند» که یک اثر صریح سیاسی ست، درباره ماجرای قتل های زنجیره ای در اواخر دهه هفتاد و بویژه سانحه اتوبوس ارمنستان و مباشرت به قتل نویسندگان سرنشین آن توسط نیروهای امنیتی ، که البته با ناکامی مواجه شد.
رسول اف تلاش می کند در این اثر بیان گرایانه که مستقیما موضوع هراس آور قتل های زنجیره ای را پیش می کشد، ظرایف و نکات تحلیلی جامعه شناسی سیاسی را در تحلیل پرسوناژهایش شکل بدهد. به عنوان مثال یکی از شخصیت های کلیدی فیلم که به مباشرت در قتل های طراحی شده امنیتی به کار گماشته می شود و جاری کننده حد و ضابط شرعی است، خود از طبقات پایین جامعه است و برای درمان فرزندش به پول نیاز دارد. اما طی بستری شدن پسرش در بیمارستان، به عنوان عامل قتل در ماموریت قرار می گیرد. این شخصیت بر اساس شخصیت واقعی تاریخی یعنی «خسرو براتی » ساخته شده که از عاملین مشهور قتل های زنجیره ای و راننده همان اتوبوس مشهور ارمنستان بوده است . البته رسول اف به دلایل امنیتی از درج نام عوامل فیلم در تیتراژ خودداری کرده است. به نظر می رسد کارگردان تلاش می کند تا تحلیل روشنی از خاستگاه های متفاوت ضابطین امنیتی و روشنفکران را برجسته کند و در این زمینه حتی در روشن ساختن برخی امور جزیی نیزکوتاهی نمی کند.
اما توقیف کلیه فیلم های رسول اف در عصر اینترنت طبعا نمی تواند مانعی بر تماشای فیلم هایش باشد. در زمانه انفجار اطلاعات و امکان دسترسی آزاد همگان به نوشته ها و تصویرها، دیوارهای ارتجاع و استبداد کوتاه تر از آنند که مانعی در برابر پرواز افکار و اندیشه های حقیقت جویانه باشند.
آثار تمثیلی رسول اف یعنی «جزیره آهنی» و «کشتزارهای سپید» به سبب برخورداری از بافت مکانی ویژه و قصه هایی متفاوت از زیبایی شناسی نوجویانه تری بهره می گیرند.
کشتزارهای سپید که در حوالی دریاچه ارومیه فیلمبرداری شده قصه غریبی دارد. مردی که شغل اش جمع آوری قطرات اشک است و دایم به مراسم عزاداری می رود و البته در این میان پسر بچه ای تلاش می کند به او نزدیک شود اما او از تداوم ارتباط عاطفی گریزان است و در نهایت اشک های درون شیشه را برای پیری می برد که ما فقط پاهایش را می بینم و حالتی شبحگون و اسطوره ای دارد. گویی کارگردان تلاش می کند تاریخ رنج را بنویسد. تاریخ پنهان و آشکار رنج هایی که در هیات اشک ها بروز می کنند.؛ وقتی اشک هایمان را به استبداد فروختیم، بی آنکه جرأت نگریستن در چشمان شان را داشته باشیم!
در فیلم «لرد» اخیرترین ساخته رسول اف، کارگردان تلاش می کند تا به تلفیقی از دو ساختار زیبایی شناختی که پیش از این درباره اش اشاره شد، دست زند؛ از سویی صراحت سیاسی در افشای مشکلات و بحران های ایران معاصر مساله اساسی است، فیلم به زد و بند، روابط طایفه ای، رشوه خواری و مافیای دستگاه های حاکم و مالکین اشاره می کند، اما در پردازش موضوع، نگاه تمثیلی تری دارد و از استعاره پرورش ماهی های قرمز و مرگ آنان توسط مافیا بهره می گیرد.
به نظر می رسد سه فیلم «لرد»، «کشتزارهای سفید» و «جزیره آهنی» در ساختار بصری نیز از سایر فیلم های بیان گرایانه رسول اف متمایزند. بهره گیری از پلان سکانس ها ویژگی اساسی این فیلم هاست که یاد آور تجربیات لوکینو ویسکونتی و آنجلو پولوس است و امکان پردازش تمثیلی و تداوم روایت را در قالب چشم اندازهای بصری ویژه ای فراهم کرده است.
جسارت و حقیقت اندیشی محمد رسول اف و اصرارش بر تداوم فیلمسازی در ایران و عدم خروج اش به ساختن هفت فیلم انجامیده که البته همگی توقیف شده اند. در تاریخ سینما کمتر فیلمسازی اینچنین با توقیف کامل فیلم هایش و زندان مواجه شده است.
آبراهام پولانسکی کارگردانی که او را با فیلم “نوار” مشهورش «بوسه عریان» در دهه شصت می شناسیم، به دلایل واهی و آنچه سناتور مک کارتی خیانت کمونیست ها به آرمان های آمریکا نامید، سه دهه از ساختن فیلم محروم شد. برخی فیلمسازان در چین و شوروی نیز با زندان و حبس و توقیف برخی فیلم هایشان مواجه شدند. ییلماز گونی هم آخرین فیلمش «دیوار» را از درون زندانی در ترکیه هدایت نمود. اما چگونه رسول اف با وجود توقیف همه فیلم هایش باز به سراغ ساخت فیلم بعدی اش می رود!
تجربیات محمد رسول اف و حضور قاطع و بی باکش در ایران نشان می دهد که پافشاری او برای ساختن فیلم علی رغم ظلم و سرکوب حاکم، بسیار ارزشمند و تاثیر گذار بوده است.
این ایمان راسخ با وجود محکومیت او منجر به اثرگذاری بیشتر فیلم هایش نیز شده است و قطعا آیندگان شهامت و تجربه گرایی توأمان او را خواهند ستود.