دکتر محمود صادقی

بخش دوم و پایانی

 مرحله عبور

در فرآیند این مرحله از طلاق که با مرحله اقدامات قضایی همراه است،  و معمولا یک سال طول می کشد، زوجین احساساتی نظیر  به هم ریختگی، هرج و مرج و رفتارهای غیر منطقی را تجربه می کنند که بعضاً کنترل احساسات و عواطف خود را نداشته و دست به رفتارهای غیر عقلانی می زنند که انتظارش را ندارند. آنها احساس می کنند تحت فشار بوده، امنیت روانی ندارند و دچار اضطراب و استرس هستند تا زمانی که بتوانند با وضعیت جدید منطبق شده و راحت کنار بیایند و خود را دگرباره تعریف کنند، که این از اعتبار و اهمیت بالایی برخوردار است. در این مرحله افراد درگیر هستند با خود و سئوالاتی که باید جواب بدهند تا بتوانند انتخاب خود را برای خود موجه جلوه داده و توانایی درک و ایجاد زندگی جدید را داشته باشد. این مرحله از اعتبار بیشتری برخوردار است از آن جهت که سبک زندگی و وضعیت روانی فرد را تعیین می کند.

 مرحله بعد از طلاق

این مرحله که بعد از طلاق رسمی شکل می گیرد، گامی است برای کشف  و شناسایی دوباره خود، جهت یابی مجدد و به دست آوردن تعادل عاطفی  ـ هیجانی در زندگی جدید. حال وقت انتخاب مستقل است که بر اساس زندگی مجردی شکل می گیرد. اگر جدایی بر  اساس تصمیمی درست اتخاذ شود می تواند با  احساسی مثبت، اعتماد به نفس، خودمختاری و استقلال و پذیرش خویشتن همراه باشد، که تاثیرات مثبتی در زندگی خصوصی، کار و روابط و فعالیت های اجتماعی فرد می گذارد. افراد سعی می کنند خود و زندگی حرفه ای و مالی و روابط خویشتن را مدیریت کنند تا جایگاه مناسبی داشته و امنیت روانی را تجربه نمایند. البته در این مرحله حتی اگر جدایی با موفقیت همراه باشد احساسات همیشه مثبت نیستند. احساس تنهایی، ترس، اضطراب و درگیری با خود می تواند وجود داشته باشد. وجود بچه ها  و هماهنگ کردن برنامه های آنان، دید و بازدیدها به خاطر آنان در چگونگی تثبیت شدن در این مرحله از اعتبار بالایی برخوردار است.

 

تفاوت های هیجانی زن و مرد به هنگام جدایی

یکی از مهمترین فاکتورهایی که افراد در فرایند طلاق و بعد از آن تجربه می کنند، چگونگی برخورد هیجانی و نحوه حرکتهای بعدی آنان است. اگر کسی با آمادگی لازم و با انتخابی آگاهانه دراین مسیر قرار گرفته باشد، سازگاری و کنار آمدن با وضعیت پیش آمده راحتتر بوده و با کمترین فشار همراه است، و این امکان نیز وجود دارد که بعضی ها سالیان دراز با مسئله جدایی کنار نیامده و از نظر عاطفی ـ روانی آمادگی پذیرش آن را نداشته باشند، که این مهم عمیقاً بستگی دارد به ویژگی های فردی، وضعیت روانی و میزان دلبستگی های خانوادگی.  در چنین شرایطی، افراد طیفی از مشکلات روانشناختی را به دوش کشیده و بهداشت و سلامت روانی شان را به مخاطره می اندازند. نوع پاسخگویی به وضعیت موجود  و انطباق با آن معمولا همراه است با تضاد، تعارض و فشارهای روانی که افراد به صورت آگاهانه و یا ناخودآگاهانه تجربه می کنند  و این تجربیات دنیای روانی افراد را دستخوش تحولات بیمارگونه و مرضی نموده و آنان را در استرس دائمی نگه می دارد که خود و دیگران را تحت تاثیر قرار داده و در نهایت طرفین را  در معرض آسیب های روانی و اجتماعی قرار می دهد.

 

اضطراب

عامل دیگری که به صورت قوی در کیفیت کنار آمدن با مسئله طلاق و نیز حل و فصل آن معمولا حضور و ظهور دارد، اضطراب و ترس از عوامل شناخته و ناشناخته ای است که در فرا روی است و افراد را تهدید و تحدید می نماید. خشم، عدم امنیت روانی، سردرگمی، حیرانی و ناامیدی از نشانه های بارز اضطرابی است که بعد از طلاق شکل گرفته و رفتارهای افراد را تحت الشعاع قرار می دهد. عوامل اساسی که در شکل گیری اضطراب نقش مهمی را بازی می کنند، می توانند: چگونگی بازسازی دگر باره زندگی، چگونگی تعریف مجدد خود، نحوه برخورد با بچه ها، تنهایی بعد از زندگی طولانی در کنار هم، دادوستدهای عاطفی ـ روانی طولانی مدت، عوامل فرهنگی، ارزش های فردی و خانوادگی، تعلق خاطر، عادت و دلبستگی به زندگی پیشین، ترس از تنهایی، عدم امنیت روانی –اجتماعی، وضعیت روانی سایر اعضا، ترس از عدم پذیرش اجتماعی و مشکلات مالی از جمله مواردی هستند که افراد را بعد از طلاق درگیر کرده  و زمینه را برای دریافت و تجربه اضطراب مهیا ساخته و زندگی فردی و اجتماعی افراد را تغییر و نیز جهت گیری های سالم افراد را مختل می نماید. افسردگی، گسترش غیر منطقی روابط اجتماعی، احساس تنهایی، کلافگی، الکلیسم، و بیماری های جسمی برآورد و نتیجه آن می باشد، اما در مواردی هم طلاق رهایی و آزادی محسوب می شود که فرد در زندگی زناشویی آن را تجربه نمی کرد.

 

طلاقِ طلاق

اگر چه جدایی ممکن است انتخابی  باشد که بتواند حداقل برای یکی از زوجین پیروزی قلمداد شود و از زندگی که رضامندی و شادی و آرامش در آن نیست خارج شده تا سبک و سیاقی را بسازد که خود می خواهد، ولی  موضوع اساسی که وجود دارد این است که آیا هیچ راهی نیست که  خانوده را در مسیر پیروزی قرار داد؟  تجربه سالیان کار حرفه ای با خانواده ها، به من این اجازه را می دهد که ایمان داشته باشم که اگر طرفین بخواهند هر مشکلی راه حلی دارد.

اگر این مهم را بپذیریم که هیچ وقت دو نفر در کنار هم جمع نمی شوند، مگر اینکه عوامل بنیادین مشترکی آنها را بهم پیوند داده باشد، همه ی ازدواج ها قابل توجیه می شود (در صورت حضور و وجود انتخاب و آگاهی و برانگیختگی هیجانی و عقلانی، نه زور و اجبار). من معتقدم هیچ ازدواجی نمی تواند بدون دلیل و علت باشد، بدین معنی که پشت هر ازدواجی که خواست و آگاهی  و یا برانگیختگی هیجانی وجود داشته باشد، عواملی نهفته است که طرفین را به هم پیوند می دهد، حال اگر در فرایند زندگی به هر دلیل ممکن این پیوندها سست می شود و گاه می گسلد، موضوع عدم درک و فهم عوامل مشترک بنیادینی است که  ساختار روابط بین فردی دو نفر را در خانواده می سازد که حالا سست شده و نقش موثر و رشد دهنده خود را بازی نمی کند. با دوباره نگریستن به عناصری که طرفین را به هم وصل کرده بود و آگاهی یافتن از عوامل سدکننده و کم رنگ کننده عوامل پیوند دهنده، می توان به آسیب شناسی و سبب شناسی اختلافات عمیقا رخنه کرده و آگاهی یافت تا  راه را برای فربه تر شدن عناصر پیوند دهنده مشترک باز کرده و زمینه ی یک ارتباط روبه رشد را  مهیا ساخت. اگر تنها یک عامل دو نفر را به هم پیوند داده باشد، باز هم امکان گسترش و رشد آن به سایر حوزه وجود داشته و می توان ساختار را دوباره پی ریزی کرد. همیشه امکان جوانه زدن دگر باره وجود دارد حتی در بدترین شرایط؛ با یک امای بسیار بزرگ و آن هم اگر طرفین بخواهند.

*دکتر محمود صادقی موسس سازمان مشاوره و بهداشت روان “آتنا” است.